بزرگترین اشتباهات در تاریخ نقشهنگاری

کایلا ولف: بر کرهٔ مسی کوچک ساخته شده در ابتدای دهه ۱۵۰۰، ساحل جنوب شرقی آسیا با پیامی نشانهدار شده که از آن زمان با آن شناخته میشود: اینجا سرزمین اژدهایان است.
با اینکه خود کلمات در واقع بسیار نادر بودند، دیدگاهی در بین نقشهنگاران قرونوسطی اروپا شایع بود، که معمولا اژدهایان و هیولاهای دریایی را روی زمینهای کشفنشده – و قسمتهای سیاه روی نقشه خطخطی میکردند.
هزاران سال، مردم سراسر جهان، هم نقشههای کاربردی ساختهبودند – که مسیر بازرگانی، کاروانها، توپوگرافی، منابع آب، شکل سواحل، یا دستورالعملهای مکتوب را نمایش میداد – و هم نقشههایی به نام نقشه آسمان کشیدند که با نمایش زمین و جایگاهش در کیهان،اغلب شامل صور فلکی، خدایان و اماکن افسانهای میشد. از قرون وسطی تا اواسط قرن هفدهم، نقشهنگاران در اوراسیا و شمال آفریقا گروهی از نقشههای جدیدی از جهان را با ویژگیهایی از هر دو نوع رسوم کشیدند. این نقشهها، اغلب با سفارش فرمانروایان و قدرتمندان دیگر، برای نمایش جغرافیای جهان کشیده میشدند اما نه لزوماً برای استفادهشان برای جهتیابی. با توجه به دانش ناقص سازندههایشان از جهان، آنها در واقع فرضیههایی بودند – که برخی از آنها آشکارا رد شدهاند.
در اروپای قرون وسطی، نوع جدیدی از نقشه به نام «مَپا موندی» باب شد. شکل بیشترشان، به نقشههای آسمان نزدیک شد، که شامل باغ عدن یا اژدهایان افسانهای میشد. همهٔ آنها از قالب مشترکی پیروی میکردند، خشکیهای زمین را به شکل یک توده که تقریباً به شکل یک حرف تی، تقسیم و توسط حلقهای از اقیانوس احاطه شده بودند نمایش میداد.
نقشهنگاران مسلمان نیز با همین قالب، نقشههای جهان را با تاکید بر جزئیات جغرافیایی بهجای عناصر خیالی تولید کردند. یکی از اولین و دقیقترینِ این نقشهها توسط ابن حوقل کشیده شد، که از سفرهای خودش اطلاعات لازم برای نقشهکشیاش را استخراج کرد.
در سال ۱۱۵۴، پادشاه سیسیل به الادریسی، نقشهنگار اسلامی، ماموریت داد تا «لوح راجر» را بکشد، که با نام «سفر شخص مشتاق در آفاق» هم شناخته میشد. این کتاب نقشه شامل نقشهای از جهان بود که بر اساس سفرهای شخصی ادریسی و مصاحبهاش با بازرگانان و سیاحان دیگر بود. وی به درستی جهان را بهشکل کرهای مسطح به نمایش گذاشت، اما فکر میکرد که اروپا، آسیا و آفریقای شمالی، کل زمین را تشکیل میدهند.
«نقشهٔ مرکب امپراطوری مینگ» در سال ۱۳۸۹ میلادی در چین، روی قوارهای از ابریشم به بزرگی یک اتاق کشیده شد. با اینکه نقشهنگاران هرگز به آفریقا نرفته بودند، تلاش کردند تا این قاره را با اتکا به شرح بازرگانانی که قبلا آنجا بودند، نمایش دهند. باکمال تعجب، این به آنها به اندازهٔ کافی اطلاعات داد تا تصویری با شکل درست از صحرای آفریقا بکشند.
در ابتدای قرن ۱۵ام، نقشهکشان اروپایی، با آغاز سفر جهانگردهایشان به جهان، شروع به توسعهٔ نقشههایشان از جهان کردند- اما نه بدون گامهایی اشتباه. در سال ۱۵۰۷، نقشهنگار آلمانی، مارتین والدزیمولر، آمریکا را بهشکل سرزمین کوچکی که در سواحل شرقی قرار داشت، رسم کرد. نقشهنگاران اسپانیایی، برای کشیدن نقشهٔ سمت غربی آمریکا، با توجه به شرح سفری به شبهجزیرهٔ باخا (غرب مکزیک) دست به تلاش زدند. متاسفانه، برداشتهای کاوشگران از خشکی، آنها را گمراه کرد: با گذشت بیش از ۱۰۰سال، نقشههای اسپانیایی، «جزیرهٔ کالیفرنیا» را جدا از بقیهٔ قاره نشان میدادند.
نقشهنگار فِلاندِری(بخشی از بلژیک)، جراردوس مرکاتر، که بهخاطر نقشهٔ جهانش مشهور بود، نقشهای دیگر نیز از قطب شمال که هرگز دیده نشده بود تهیهکرد که در سال ۱۵۹۵ منتشر شد. مرکاتور حدس میزد که قطب شمال حاوی ویژگی برجستهای بهنام «صخرههای سیاه» [در مرکزش] است، سنگی بزرگ که با گرداب احاطه شده بود، که علت جهتگیری قطبنماها به سمت شمال را توضیح میداد.
حتی زمانی که اروپاییان تصویری کامل از کرهٔ زمین طراحی کردهبودند، باز از این ایده که قسمتهای خالی، پر از هیولاهای افسانهای هستند، دست برنداشتند. تا سال ۱۶۵۷، محقق انگلیسی، پیتر هِیلین، استرالیا را با یوتوپیا (آرمان شهر) و سرزمین پریان یکسان میدانست. اما به استثنای قطب شمال، این، بهاصطلاح، سرزمینهای ناشناخته، آنقدر هم ناشناخته نبودند – حداقل برای مردمی که آنجا زندگی میکردند. درواقع در هیچکجای زمین، اژدهایی وجود نداشت، اما مردم و فرهنگهایی بودند که بسیاری از آنها توسط مردمانی که سرزمینشان را در نقشههای جهان قرار دادند، ریشهکن شدند.