معرفی کتاب « اشتباهات یک زن »، نوشته ام. سوسا
مقدمهٔ مترجم
کتابی که پیش رو دارید، اثری از ام.سوسا – نویسندهٔ کتاب دوراهی- است. او با قلم تأثیربرانگیز خود، افکار و تجربههای خویش را در اولین کتابش به نام اشتباهات یک زن با دیگران به اشتراک گذاشته است تا شاید زنها ارزش ازدسترفتهٔ خویش را دوباره بازیابند.
این کتاب این قدرت را به شما میدهد تا بتوانید کنترل بیشتری بر عواطف و احساسات خود داشته باشید و شاید سبب شود خاطرات دردناکتان را دوباره به یاد آورید و حتا ممکن است به شما نشان دهد که در ازدواج قبلی کجای راه را اشتباه رفتهاید، اما درس مهم و ارزشمندی به شما میدهد: عشق به خویشتن.
این کتاب همچنین اشتباهاتی را که ما زنها اغلب در ازدواج مرتکب میشویم، نشان میدهد.
اگر قادر نیستید این اشتباهات را بپذیرید و یا اینکه با آنها مواجه شوید، این کتاب برای شما مناسب نیست، اما واقعیت این است که هیچکس از خواندن این کتاب مستثنا نیست، حتا خودم.
ارزشهای فردیِ شما
***
ارزش این را دارم که نسبت به من متعهد باشی. به هیچکس اجازه نمیدهم سبب شود احساس کنم از دیگران کمارزشترم. دیگر اجازه نخواهم داد کسی باعث شود چشمهایم پر از اشک شوند. دیگر وقت ارزشمندم را برای کسی که حتا حاضر نیست، ببیند چه زنی در مقابل او ایستاده است، بیهوده تلف نمیکنم. این وظیفهٔ من نیست که طرز فکر فرد دیگری را درست کنم، بنابراین اگر احساس کنم لیاقت بهترینها را دارم، بهتر عمل خواهم کرد.
***
من عادت کردم از آندسته زنهایی باشم که ارزش خود را پایین میآورند، چون این خودم بودم که میخواستم مردی مرا بخواهد و دوستم داشته باشد. اعتقادم این بود که راهکار مناسب این است که خودم را دستکم بگیرم و اینگونه، مردها بیشتر قدردان من خواهند بود. اما مرداها به من بیتوجهی میکردند، خیانت میکردند و تکهتکهٔ قلبم را میشکستند و من تحمل میکردم. آنها اینقدر اینکار را ادامه میدادند که دیگر چیزی برای ازدستدادن نداشتم، تا سرانجام روزی رسید که دیگر نمیخواستم چنین احساسی داشته باشم.
عزتنفس و ارزشهایم از آن زمان خدشهدار شدند. بهانه میآوردم و حتا رابطهام را با مردانی که میدانستم نباید زیاد به آنها نزدیک شوم، توجیه میکردم. به آنها اجازه میدادم عزتنفسم را خدشهدار کنند، طوری که انگار برایم اهمیتی نداشت و هر زمان که به آنها اجازهٔ چنین کاری را میدادم، فقط بیشتر و بیشتر احساس میکردم که بیش از این لیاقت ندارم.
تقریباً دو دهه طول کشید تا دریابم که عشق چه حسی دارد.
میخواستم معنای عشق واقعی را درک کنم و مثل خیلی از زنهای دیگر بدانم که باید چه کاری انجام دهم تا یک مرد مرا بهخاطر خودم بخواهد.
از یک رابطهٔ اشتباه، وارد رابطهٔ اشتباه دیگری میشدم، فقط برای اینکه درک درستی از آن نداشتم.
فکر میکردم باید مردی را پیدا کنم که بتوانم با او به ارزش راستینم دست بیابم. اگر فردی مرا نخواهد، حتماً دیگری میخواهد، یا دستکم میاندیشیدم که عشق اینگونه است.
یک اشتباهم را بارها و بارها تکرار کردم، چون مشکل اصلی کسانی نبودند که با آنها آشنا میشدم، مشکل اصلی خودم بودم.
بدون شک مهمترین رابطهای که دوباره باید میساختمش، ارتباط با خودم بود.
اگر دیگران ارزش مرا نمیدانستند، اساساً به این خاطر بود که خودم هم توجه زیادی به خودم نداشتم. اشتباه نکنید، من خیلی به خودم اهمیت میدادم و نازپرورده بودم، ولی در درونم دختری تنها پنهان شده بود که نیازش تنها در این خلاصه میشد که مردی شایسته او را دوست بدارد. از اعماق وجودم نیاز داشتم تا ارزش واقعیام را بیابم و به عشق دیگران برای کامل کردن خودم متکی نباشم.
اشتباه پشت اشتباه! عاقبت فهمیدم من تنها کسی نیستم که چنین حسی دارد. میدیدم که دوستان صمیمیام نیز دقیقاً همان اشتباه مرا تکرار میکنند و سعی در پنهان کردنش دارند، اما این را هم میدانستم که همهٔ آنها همچون من، دارای شرایط یکسانی هستند.
واقعاً خیلی جالب بود وقتی میدیدم آنها مرا راهنمایی و نصیحت میکنند که باید اینکار را انجام بدهم یا آنکار را انجام ندهم، ولی خودشان به حرفهایشان عمل نمیکردند. با خودم میگفتم من باید به نصیحتهایشان گوش کنم، درحالیکه خودشان به آن عمل نمیکنند؟! حتماً دوستان عزیزم! من قطعاً به نصیحتهایتان گوش خواهم داد!!!
آنها دوستانی بودند که شرایط مشابهی داشتند؛ متأهل بودند، رابطههای طولانیمدت داشتند و با کارهایشان به همسرانشان اجازه میدادند که خیانت و ضربوشتمشان را تکرار کنند و طوری وانمود میکردند که انگار همهچیز خیلی هم خوب است. نه!! من هرگز از نصیحتهایشان استفاده نمیکنم، چون تا جایی که میدانم، مشکلاتم بهاندازهٔ کافی بزرگ هستند و راهکارهای آنها باعث بدتر شدن مشکلاتم میشوند. نمیتوانم به خودم اجازه دهم که از نصیحتهای افرادی استفاده کنم که عملکرد بهتری نسبت به من ندارند.
در طول این سالها، همهنوع زنی دیدهام، حتا زنی مانند خودم که ارزشش را برای راضی نگهداشتن مردی پایین میآورد؛ آنهم مردی که در مقابل، همین کار را برای آنها انجام نمیداد و اصلاً رفتاری متقابل نشان نمیداد.
نوعی از زنها هستند که ترجیح میدهند خواهان مرد ناشایستی باشند که مثل یک احمق با آنها رفتار میکند، درحالیکه این مرد حتا لایق همنشینی با آن زنها نیست، یا نوع دیگری از زنان هستند که جذب مردانی میشوند که اصلاً وجود خارجی ندارند.
دستهای از زنها هم هستند که رفتارهای ناپسند همسرشان همچون دروغگویی، سوءاستفاده و… را به امید ایجاد تغییری در آنها تحمل میکنند.
این بدن شماست به آن احترام بگذارید.
صرف بهرهبرداری از تنتان باعث نمیشود که مردها شما را بیشتر بخواهند و یا اینکه بخواهند آیندهای با شما بسازند، برعکس شاید آنها فقط خواهان رابطهای موقت باشند و بعد از آن ترکتان کنند. این دلیلی است که به ما نشان میدهد چرا اکثر زنها تنها میمانند، یا فکر میکنند که هیچ مرد شایستهای در دنیا وجود ندارد، ولی بااینحال باز هم متوجه نیستند که خودشان باعث شدهاند تا در این شرایط قرار بگیرند، این خودشان هستند که اجازه میدهند با آنان همانند تکهای گوشت رفتار شود.
زمانیکه خودتان کمارزش بودن را میپذیرید و اجازه میدهید با شما طوری رفتار شود که انگار هیچ ارزشی ندارید، هر روز و هر زمان کمارزشتر و کمارزشتر خواهید شد.
مثالهای بیشتر و روشنتری از زنهای مختلف هست که میتوانستم برایتان بیان کنم، اما فکر میکنم تا اینجا دیگر متوجه موضوع شده باشید.
آیا فکر میکنید شامل این دسته از زنها هستید؟
اگر چنین است، شما تنها نیستید. عزیزانم، در دنیا هزاران زن مانند شما وجود دارند. برای من بسیار دردناک است که بخواهم این را به زبان بیاورم، ولی شما بهاندازهٔ کافی قدر خود را نمیدانید. شما فراموش کردهاید که عشق به خود یعنی چه.
اشکالی ندارد، من هم این امر را تجربه کردهام و میدانم باید چه کاری انجام دهید. راهکارهای مختلفی هست که میتوانید با استفاده از آنها عادت ماندن در رابطهای که مردها ارزشی برایتان قائل نیستند را تغییر دهید.
وقتی به فردی اجازه میدهید با شما آمرانه رفتار کند، با اینکار به او میگویید هر طور میخواهد میتواند با قلب شما رفتار کند و شما نیز آن رفتارها را میپذیرید.
به خودتان اجازه میدهید برای ماهها و شاید هم سالها با مردی بمانید که هرگز قرار نیست به شما احترام بگذارد، چون میداند هر طور که رفتار کند، شما پذیرای او هستید ـ مهم هم نیست چه چیزی بگوید و یا چگونه رفتار کند.
مشکل دقیقاً همینجاست، چون ما به مردها اجازه میدهیم تا مطابق تصوری که از خودمان داریم با ما رفتار کنند. به آنها اجازه میدهیم هر طور که میخواهند با ما رفتار کنند، بهجای اینکه بفهمیم ما خودمان مشکل اصلی هستیم، میخواهیم آنها ما را بپذیرند و در کنارمان شاد باشند. هرچه بیشتر خواهان چیزهای پوچ و بیارزش باشید، بیشتر آنها را به دست میآورید و این یک واقعیت صادقانه است.
همهٔ ما از تنها ماندن میترسیم، حتا فکر تنها ماندن برای برخی از ما میتواند ترسناک باشد. اگر بگذاریم این ترس بر ما غلبه کند، باعث میشود در یک رابطهٔ مسموم بمانیم، زیرا مطمئن نیستیم در صورت تنها ماندن چه احساسی به ما دست خواهد داد.
آنقدرها هم که فکر میکنید تنها ماندن بد نیست. اینکه بدانید قادر هستید وقت ارزشمندتان را به خودتان اختصاص دهید، ارزشمند است. درعوض یاد میگیرید به هیچکس وابسته نشوید و مواظب احساسات و سلامت تن و روان خود باشید.
زمانیکه میپذیرید فردی منحصربهفرد و بیعیب برای خودتان هستید، یاد میگیرید که خود را آنطورکه هستید بپذیرید، نه آنطورکه دیگران از شما میخواهند باشید. عبرت گرفتن از اشتباهات گذشته و دوست داشتن عیبونقصهایتان، زیباست.
هیچوقت بهخاطر اینکه خودتان هستید، عذرخواهی نکنید. شما سزاوارید که بیشترین احترام را دریافت کنید. هر چقدر که با شما بدرفتاری شده است، دیگر کافی است. یا به کائنات بفهمانید که سزاوار بهترینها هستید و یا اینکه همیشه از کائنات شر و بدی دریافت کنید.
به کائنات بگویید شما سزاوار فردی هستید که به شما متعهد باشد، لایق این هستید با فردی باشید که شما را در ژرفای عشق غرق کند.
اگر باور داشته باشید که لایق هیچکدام از اینها نیستید، در چرخهای از شرارت گرفتار میشوید، این چرخه تا زمانیکه شما نخواهید خود را تغییر دهید، در حال تکرار شدن است.
اینکار را برای خودتان انجام دهید، نه برای اینکه بخواهید کسی را راضی نگه دارید و انتظار داشته باشید که شما را بیشتر بخواهد و دوست داشته باشد.
منظورم این است، آیا فکر نمیکنید سزاوارتر از چیزهایی هستید که به دست میآورید و بهدنبالشان میروید؟
اینگونه فکر کنید که اگر او واقعاً به شما اهمیت میداد و شما را دوست میداشت، باعث رشد و پیشرفتتان میشد. اگر فقط ایستاده و نابود شدنتان را میبیند، چرا امیدوار هستید که سرانجام قرار است نجاتتان دهد؟
خودتان مسئول این هستید که میخواهید در زندگی چه فردی باشید و در زندگی خواهان چه چیزی هستید؛ هرگز این نکته را فراموش نکنید.
درک کردن مردها
برای شناخت صحیح یک مرد، باید به حرفهای او گوش دهید و وقت بگذارید، چراکه اینگونه قلب او را تسخیر خواهید کرد.
***
مردان و زنان مانند یکدیگر عملکرد یکسانی ندارند؛ زنها بسیار پیچیدهتر هستند، به عبارت دیگر، وقتی مردی ما را دوست دارد، میخواهد به ما خدمت کرده و حمایتمان کند. اگر قدرت این را داشته باشید که مردان را تسخیر کنید و بتوانید به آنها گوش بدهید و درکشان کنید و قدردانشان باشید، در بهدستآوردن قلبشان پیروز خواهید شد.
مشکلی که گاهی اوقات ما بهعنوان یک زن با آن مواجه میشویم این است که بهاندازهٔ کافی با دقت گوش نمیکنیم که یک مرد سعی میکند چه چیزی به ما بگوید. فرصت نمیدهیم تا بفهمیم چه چیزی قرار است از دهان او خارج شود، فقط حرفهایی را که میخواهیم میشنویم و این خودش بهتنهایی باعث میشود سوءتفاهمهای زیادی به وجود بیاید.
باید بدانید که مردها آن چیزی را که میخواهند، مخفی نمیکنند و اگر شما را بخواهند، این را به شما نشان میدهند و اگر نخواهند، خودتان از رفتارشان متوجه خواهید شد.
کار خیلی سختی نیست، ولی ما گاهی اوقات شرایط را با فکر کردن بیشازحد به مسائل خیلی جزئی پیچیده میکنیم، درحالیکه حقیقت کاملاً واضح و مشخص در مقابل چشمانمان است.
قانون شماره یک این است که هیچوقت سعی نکنید او را در تنگنا قرار دهید، با اینکار شکستن قلب خودتان را امضا میکنید.
به من اعتماد کنید. من خودم با این مشکل چندین بار مواجه شدهام و یاد گرفتهام که مجبور کردن کسی برای اینکه شما را دوست بدارد، کار بسیار سختی است.
مردی که بخواهد با شما ازدواج کند، در همان چند ماه اول آشنایی این موضوع را بیدرنگ به شما نشان خواهد داد. هرچه بیشتر سعی کنید او را در رابطهای که آمادگی آن را ندارد تحت فشار قرار دهید، احتمال بیشتری وجود دارد که او برعکس آن عمل کند. اگر آمادگی وارد شدن به رابطهای را نداشته باشد، هر حرفی که بزنید و هر کاری که انجام دهید، تصمیم او را عوض نخواهد کرد.
آیا مطالبی را که میخوانید، درست متوجه میشوید؟
خانمها این نکته را در سر خود فروکنید. اگر آنطور که انتظار دارید علاقهٔ چندانی به شما نشان نمیدهد، بدانید عاشق شما نیست. شاید با خودتان فکر کنید چقدر جسورانه و بیرحمانه این کتاب را نوشتهام، اما فقط نخواستم که حقیقت را مخفی کنم.
ما همیشه خواستار این بودیم که مردان درکمان کنند، ولی هرگز هیچ تلاشی نکردیم که بفهمیم آنها از ما چه میخواهند. برای اینکه به ما احترام بگذارند بر سر آنها فریاد زدیم، اما هیچگاه به آنها احترام نگذاشتیم.
بسیاری از مردان این را به زبان نمیآورند که خواستههایی شبیه به زنان دارند؛ بهعنوان مثال وقتی مسئولیت همهٔ کارها و کنترل همهٔ امور را بدون اینکه به او اجازهٔ کمک کردن بدهید بر عهده میگیرید، باعث میشوید او احساس بیارزش بودن کند.
اجازه دهید گاهی مردتان امور را کنترل کند. او دیگر به مادر نیاز ندارد، فقط یک همسر میخواهد.
یک مرد دلش میخواهد همانطور که به شما اهمیت میدهد، شما نیز همانگونه به او اهمیت دهید. منظورم این نیست که برایش کفش جُردن سیصد دلاری بگیرید فقط برای اینکه احساس کند با پوشیدنشان خوب بهنظر میرسد. میخواهم بگویم مشکلی به وجود نمیآید اگر به مردتان بها بدهید. ما در سال ۲۰۱۶ هستیم و مشکلی پیش نمیآید اگر برای او اهمیت قائل شویم، به همان نسبت او هم در مقابل، اینکار را انجام میدهد.
از موفقیتهای یک مرد تعریف و تمجید کنید و با انگیزه دادن به او باعث شوید به بهترین مردی که میتواند باشد تبدیل شود. به او نشان دهید که ارزشمند است، به عبارت دیگر از عزتنفس او غافل نشوید.
به آنچه میگوید با دقت گوش کنید. مراقب باشید بهمحض اینکه کلام از دهانش خارج نشده است، حرفش را قطع نکنید. درنهایت متوجه میشوید که مردان چگونهاند.
کار دشواری نیست اگر واقعاً زمان بگذارید و به حرفهایش گوش دهید. قضاوت و اظهارنظر بیهوده نکنید.
فقط گوش کنید.
اشتباهات یک زن
نویسنده : ام. سوسا
مترجم : نجمه سالاری
ناشر: انتشارات مجید
تعداد صفحات : ۱۱۲ صفحه