نویسندهها و آثار ادبی از یادرفته دورهٔ بیست سالهٔ حکومت پهلوی اول
دگرگونیهایی که در سر رشتهداری، معماری، شهرسازی، آموزش و پرورش سرزمین ما از نیمهٔ دوم حاکمیت قاجاریه به بعد پدید آمده، کم یا بیش به پژوهش گذاشته شده است و میشود؛ اما دگرگونیهایی که در عرصهٔ هنر (نقّاشی، موسیقی، شعر، قصهنویسی…) صورت گرفته، هنوز درست واکاوی نشده و نیازمند پژوهیدنهای گستردهتری است. در عهد امیر کبیر، البته کارهای اصلاحی زیادی پیش نهاده یا انجام شد؛ ولی با قتل این مرد بزرگ به فرمان ناصر الدین شاه، متوقّف ماند. شاگرد او، میرزا حسین سپهسالار، در فرصتی که به دست آورد، برخی از کارهای امیر کبیر را پی گرفت؛ ولی او نیز از کار بر کنار و به قولی، به فرمان همان شاه مسموم شد. در جنبش مشروطه و پس از آن، به واسطهٔ آشفتگی حاصل از جنبش، همان نظر قدیم نیز از دست رفت و ما دورهٔ ده سالهٔ پرجوش و خروش، اما آشفتهای را از سر گذراندیم. این، بود و بود تا کودتای سوم اسفند ماه 9921 فرا رسید و مدتی پس از آن، حاکمیت متمرکزی پدید آمد که با فرمانی به عنوان «من حکم میکنم» آغاز شد و با استعفانامهای پایان پذیرفت. با آگاهیهایی که امروز در دسترس است، میدانیم که این کودتا را ژنرال آیرون ساید راه انداخت. او به قزوین رفت و با رضا خان میر پنج، فرمانده فوج قزّاق این شهر، به توافق رسید تا او تهران را «تسخیر کند»، سردار سپاه و سپس نخست وزیر شود. اسناد این رویداد در کتابهای خاطرات ژنرال آیرون ساید، تاریخ احزاب سیاسی ملک الشعراء بهار، نوشتههای حسین مکّی، بحران دموکراسی در ایران دکتر فخرالدین عظیمی…ثبت شده و در اینجا نیازی به تکرار آنها نیست. قصد ما در اینجا روشن کردن فضای ادبی و هنری دورهٔ بیست ساله (9921 تا 0231) و شناساندن نویسندگان و قصهنویسان این دوره است. آنچه در این مقاله میخوانید، بیشتر دربارهٔ نویسندگانی است که یا کار را ادامه ندادند، یا به تفنّن قصه مینوشتند و در نتیجه، امروز کم یا بیش فراموش شدهاند. این نویسندگان، البته فرم تازهای نیز بهوجود نیاوردند؛ اما نوشتههای آنها- گرچه ناقص یا نیمه تمام ماند-در آثار نویسندگان پس از شهریور ماه 0231 مؤثر بود. در مثل، حسین قلی مستعان، مترجم بینوایان ویکتور هوگو، که در سالهای 9131 به بعد هر ماه رمانچههایی مینوشت و چاپ میکرد و بعد به پر خوانندهترین پاورقی نویسان ما بدل شد، در سالهای پس از شهریور ماه 0231 پیروان زیادی یافت که از میان آنها، از ارونقی کرمانی، امیر عشیری و دکتر میمندینژاد میتوان نام برد.
به هر حال، حاکمیت جدید در ایران نظام متمرکزی پدید آورد؛ نهادهای آموزشی، مانند مدرسهها، را زیاد کرد، شهرنشینی را توسعه داد، به تأسیس ارتش و شهربانی جدید دست زد، مردم را مجبور کرد به اقتدار دولت گردن گذارند و از آن بترسند، جادهها و خطوط راهآهن و دیگر وسایل ارتباطی و کارخانههایی چند ایجاد کرد.1 نظام جدید، «ادارهٔ پرورش افکار» ی نیز درست کرد تا فکر و باور مردم را به شیوهٔ دلخواه خود، یعنی ایرانگرایی سطحی، شکل دهد؛ اما این کارها به راستی اصیل و روشمند نبود و با ذوق، سلیقه و باورهای مردم ما پیووندی نداشت و بسیاری از آنها در زمانی که حاکم خود کامه از معرکه گریخت، یک شبه بر باد رفت.
فرصتی که در این میان عاید پژوهشگران، نویسندگان و هنرمندان ما شد، سبب گردید کارهای تحقیقی و فرهنگی ما، که از نیمهٔ دوم دورهٔ قاجاریه آغاز شده بود، قوام و دوامی بگیرد. مجلههایی مانند آینده نوبهار، ارمغان، مهر، ایران جوان…چاپ شد و نویسندگان آنها به معرفی و ترجمهٔ آثار نویسندگان و شاعران باختری پرداختند.
در اینجا باید از دگرگونی مهمی نام برد که در نظم و نثر فارسی به وجود آمد. تحوّل در نثر فارسی، با منشأت قائم آغاز میشود که سادهنویسی را جانشین نوشتههای ملمّع و بغرنج قدیم و رایج میکند و میکوشد در نثر سبکی تازه بیاورد. اما آنچه دگرگونیهای بنیادی ادبی را سبب شد، جنبش مشروطهخواهی بود که «نقطهٔ پیچ مهم تاریخی و آغاز میشود و از این جمله است: سادهنویسی، رواج ادبیات طنزآمیز و انتقادی، نثر روزنامهای، رسالهنویسی، ترجمه، نمایشنامهنویسی، رمان و داستان کوتاهنویسی، قطعهٔ ادبی نقد ادبی، مقالههای تحلیلی سیاسی و اجتماعی…»2.
آثار مثبت و منفی این دگرگونیها، البته در سالهای بعد ظاهر شد؛ اما چنین دگرگونیها، دلخواسته و به فرمان این و آن نبود. دنیا عوض میشد، ابزارهای جدید به وجود میآمد، سلاحهای آتشین و نیروهای نظامی و سررشتهداریهای تازهای ایجاد میشد که ابزار و روشهای قدیم را از میدان به در میبرد. پیدایش وضعیت جدید، منحصر به تغییر شکل ظاهر نبود، در ذوقیات و شعر و قصه آفرینی و نمایشپردازی نیز دگرگونی ایجاد میکرد. علم جدید و خرد انتقادی، در زبان، شیوهٔ زیست، اخلاق و هنر قدیم راه مییافت و در جاهایی ترکیبی تازه از پیش دهشها و قضایای جدید میساخت که بیسابقه بود. تجدّدگرایی واقعی، به راستی برخلاف آنچه مشهور است، متضمّن نفی پیش دهشهای اصیل و کارا نیست. هیچ فرهنگی نمیتواند بنیادهای خود را از دست بدهد و باز همچنان فرهنگی اصیل باقی بماند. فرهنگ غنی و دیرپای ما نیز این واقعیت را نشان داد که با تجدّد راستین مخالف نیست. به هر رو، در دورهٔ جدید «با افزایش قدرت دولت و منظّم شدن ادارهها و استقرار امنیت و سپس تأسیس بانک ملّی و نشر اسکناس، وضع اقتصادی و بازرگانی کشور رونق گرفت…3 در نتیجه، محیط برای رشد تئاتر و سینما و وسایل سرگرمی مردم مساعد گردید. در حدود سال 0131، نخستین نیروگاه برق حرارتی کشور در ابتدای خیابان دوشان تپه (میدان ژاله) ایجاد شد و تهران از نعمت برق برخوردار گردید و این خود کمکی بزرگ به رونق تئاتر و سینما بود. افزوده بر سالن گراند هتل، که پیشتر دایر شده بود، سالنهای دیگر در تهران ساخته شد؛ سالن نیکویی در خیابان فردوسی، کلوپ چهار فصل، جامعهٔ باربد، که تئاترهای خصوصی و محل آموزش هنر پیشهها بودند. با تأسیس اینها، تئاتر از صورت موقّتی و آماتوری در آمد و صورت دائمی و جنبهٔ کسب و کار به خود گرفت. نمایشنامهها پیشتر جنبهٔ تفریحی داشت-در مثل، کارهای کلوپ اخوان، که به وسیلهٔ سید علی نصر، از پیشروان تئاتر در ایران ایجاد شده بود و عموما کمدی و کمدی قفقازی و ایرانی نمایش میداد-؛ سپس حماسی و تراژدی نیز بر آن افزوده شد: رستم و سهراب، بیژن و منیژه، لیلی و مجنون و حتّی تئاتر به صورت نمایش پی در پی، مانند امیر ارسلان…. با بازرگانی شدن تئاتر، وضع دکور و گریم نیز بهبودی محسوسی یافت». در سالهای آغازین دورهٔ بیست ساله، قصههای ایرانی، مانند امیر ارسلان، حسین کرد، اسکندرنامه…، همچنان خریدار و خواننده داشت. بیشتر داستانهای ترجمه شده، آثار تاریخی جنایی یا رمانتیک بود؛ بویژه بینوایان ویکتور هوگو، کاملیای الکساندر دومای پسر، و بل آمیگی دوموپاسان (در ترجمهٔ فارسی، داش مشدی پاریس)…، و آثار ایرانی همچون تهران مشفق کاظمی، روزگار سیاه عباس خلیلی، همای و همایون علی اصغر شریف، چمدان بزرگ علوی، زیبا و همای محمد حجازی خوانندهٔ بسیار داشت. اشعار لامارتین و شاتوبریان، تائیس آناتول فرانس (ترجمهٔ دکتر غنی)، ورتر گوته، ارواح مردهٔ گوگول، نامهٔ یک زن ناشناس (گلهای سفید) زوایک، ترجمهٔ بزرگ علوی…را نیز باید بر آن مجموعه افزود. داستانهای هدایت و اشعار نیما به دست دوستداران اندک آنها رسید و در جامعه معروف نبود. مجلهٔ دنیای دکتر ارانی، که منعکس کنندهٔ فلسفهٔ اجتماعی بود، نیز وضعی بهتر از این نداشت. در ترجمهٔ آثار خارجی، نظم و ترتیبی نبود. تحصیل کرگان اروپا و ادیبان آشنا به زبانهای خارجی کتابی را ترجمه میکردند که بتواند از صافی بازبینی دولتی بگذرد. در پایان دورهٔ قاجار و آغاز حکومت بیست ساله، «مترجمان اثرهایی را بهعنوان الگو بر میگزیدند که با احساس زیبانگری ایشان موافق باشد؛ یعنی قهرمانان بیباک، حفظ افتخارها و شکوه سرزمین، طرحهای پیچیده که در آنها سلسلهٔ حاکم یا اشرافیت نقش مهمی داشتند و حاوی رگهای از واقعیت تاریخی و معیار عالی سلحشوری و فراوانی ماجراست. خوانندهٔ فارسی زبان آن روزها با همهٔ این مسائل در قالب نثر نو، در رمان ماجرای الکساندر دومای پدر رویا روی شد. اینها منابع اصلی بودند که «رماننویس فارسی بر بنیاد آنها به قصهنویسی پرداخت»4.
نویسندگان دورهٔ بیست ساله را میتوان در دو گروه عمده جای داد:
الف. رمانتیک: علی دشتی، محمد حجازی (البته زیبای او رئالیستی است)، جهانگیر جلیلی، عباس خلیلی، حسین قلی مستعان.
ب.رئالیست: محمد علی جمالزاده، مشفق کاظمی، صادق هدایت، بزرگ علوی، شیرازپور پرتو، محمد مسعود.
الف. اعتدالی (و همچنین نویسندگان رسمی): محمد قزوینی، عباس اقبال، علی دشتی، رکنزادهٔ آدمیّت، مهدی حمیدی، یحیی دولتآبادی، رحیمزادهٔ صفوی، عبدالرّحمن فرازی، محمد علی فروغی، مستعان، حیدر علی کمالی، حسین مسرور، محیط طباطبایی، زین العابدین مؤتمن، سعید نفیسی، مجتبی مینوی، نظام وفا، علی اصغر شریف، ربیع انصاری.
ب.نوآوران: مشفق کاظمی، جمالزاده، هدایت، رضا کمال شهرزاد، حسن مقدّم، محمد ضیاء هشترودی، احمد کسروی، عباس خلیلی، جهانگیر جلیلی پرویز خانلری، ذبیح بهروز، ش.پرتو.
ج.انقلابیها: بزرگ علوی، نیما یوشیج، دکتر ارانی.
این گروه بندی، البته پیشنهادی است؛ زیرا در مثل، میتوان صادق هدایت را از نظر شیوهٔ نثر و محتوای برخی آثار و تحوّلی که در قصهنویسی فارسی پدید آورده است، «انقلابی» دانست و بزرگ علوی را که از نظر سیاسی، انقلابی. است، با توجه به کتاب چمدان (3131) او، از نوآوران شمرد. به هر حال، ما در این مقاله-که هدفش شناساندن بعضی قصهنویسان نیمه فراموش شده است-به تفصیل از کارهای مشفق کاظمی، محمّد حجازی، جهانگیر جلیلی، ربیع انصاری، صادق هدایت، محمد مسعود…سخن نمیگوییم؛ اما برای نشان دادن فضای داستاننویسی دورهٔ بیست ساله، از نویسندگان دیگر، درمثل عباس خلیلی و علی دشتی…، سخن به میان میآوریم تا منظرهای گستردهتر، از وضع قصهنویسی ایرانی در این دوره داشته باشیم؛ چرا که دربارهٔ هدایت، علوی، جمالزاده و…پژوهشهای زیادی عرضه شده است.
عباس خلیلی
این نویسنده، نوادهٔ حاج ملاعلی، عالم بزرگ قرن سیزدهم هجری، و زادهٔ نجف است. او در جوانی به جنبش «نهضت اسلام» پیوست و به مبارزهٔ ضدّانگلیسی دست زد.پس از شکست جنبش، پیاده از بیراهه به ایران آمد. مترجم عربی روزنامهٔ رعد شد. نخستین داستان او دربارهٔ شور بختی زنان است. زنی مسلول از تهران به کرمانشاه میآید. پزشکان این شهر، حکیم باشی قدیمی و دکتر فرنگی مآب، بیماری او را تشخیص میدهند. نویسندهٔ کتاب از زن حمایت میکند و حال زن کمی بهبود مییابد. او در شانزده سالگی عاشق جوانی هجده ساله که لباس نظام برتن دارد، میشود. این دو جوان نسبت به یکدیگر عشقی پاک پیدا میکنند.
این حادثه، قهرمان داستان خیلی را در کار عشق درنگ کار میکند و پدر و مادر نیز برای جلوگیری از حادثهای رسوا کننده، او را به زنی به مردی زشت روی میدهند. کار این دو به طلاق میکشد و خانوادهٔ دختر به سبب قیام خیابانی و انقلاب تبریز، فقیر و خانه خراب میشوند. آغاز به هوسجویی و کامجویی میکند و به زودی به زنی روسپی تبدیل میشود.
آرین پور میگوید: این نخستین بار است که زنی مسلول وارد ادبیات ایران شده است. چهرهٔ زن مسلول، وارد از کاملیای الکساندر دوما از زنان برخاسته است. در اسلوب انشای این کتابها تصنّع و تکلّف اندک نیست و به گفتهٔ وراکو بیچکووا، «داستان زندگانی زن مسلول، قلب واقعی این قصه است و به مادام کاملیا همانندی دارد»7.
در کتاب دیگر خلیلی، اسرار شب، که به صورت نامه و حسب حال نوشته شده است، باز زندگانی تلخ زنی را میخوانیم که به سبب خیانت شوهر، به بدکاری افتاده است و میخواهد انتقام خود را از مردان بگیرد.
موضوع داستان، خوب گزیده شده و مضمون آن نیز غنی است. صحنهٔ مکالمهٔ قهرمان داستان با همسر مردی که به دام کشیده شده است، گویی از کتاب کاملیا گرفته است؛ با این تفاوت که در کاملیا فداکاری مارگریت گوتیه انسانیتر است 8 خلیلی در این داستان کاملا رمانتیک و زیر تأثیر الکساندر دوما (پسر) است. نثر کتاب او آمیزهای از واژگان شاعرانهٔ پارسی، کلمات عربی و قطعههای احساسی مسجّع و شبه شاعرانه. در کتاب انتقام داستان زنی را میخوانیم که به بدکاری افتاده است و اینک سرگذشت شوبختی خود را برای پسرش بازگو میکند. خلیلی کتابهای زیادی نوشته است و از این جمله است: روزگار سیاه (1131)، انسان (4031)، انتقام (5031)، اسرار شب (6031). درون مایهٔ عمدهٔ آثار او، حقوق زنان، زناشویی اجباری، روسپیگری، سهل انگاریهای اخلاقی جوانان… است. این نویسنده آثار دیگری نیز دارد که حاوی موضوعهای پراکندهٔ قدیمی است و این قطعهها و قصهها و مقالهها، یا ترجمه است یا از آثار نویسندگان خارجی اقتباس شده و از این نمونه است رشحات قلم (2131) او 9. نثر او به گفتهءم. شکی «آمیختهٔ ناموفقی است ایجاد شده از ترجمههای منثور شعر اروپایی و عناصر رمانتیک شاعران کهن ایران»01.
علی دشتی
این نویسنده در زمان مشروطیت، انقلابی بود، در عهد رضا شاه خادم دستگاه، نمایندهٔ مجلس و عضو ادارهٔ بازبینی (سانسور) مطبوعات شد و در عصر محمد رضا شاه، باز مشروطه طلب و آزادیخواه گردید و سپس به سفارت، نمایندهای مجلس شو را و سنا رسید. او یکی از مهرههای مرموز سررشتهداری ایران در عصر پهلویهاست و کیا و بیایی دارد و اولین نمایندهای است که پای رضا شاه از ایران بیرون گذاشته نشده، بر ضدّ او مجلس سخنرانی میکند؛ سپس حزب درست میکند، کتابهایی مانند فتنه مینویسد و با اینکه انقلاب سال 7531 ایران را نیز میبیند، سر سالم به گور میبرد. یکی از طرفدارن او نوشته است که «دشتی هفت شهر عشق را نخست با پری رویانی مانند فتنه و جادو گشتن آغاز کرد و سپس با بزرگانی مانند مولانا و خیام به پایان برد»!
دشتی در یازدهم حمل 3721 در خانوادهای ایرانی از استان فارس، در کربلا زاده شد. آموزشهای عربی و دینی را در عراق آموخت و در آغاز جوانی به ایران آمد و به مقالهنویسی پرداخت. نخستین کار اجتماعی او انتشار روزنامهٔ شفق سرخ بود که در حوت 0031 بنیاد گداشت و بعد از ده سال، امتیاز آن را در 0131 به دیگری واگذاشت. در اواخر کابینهٔ دوم وثوق الدوله، برضدّ قرار داد 9191 با مقالهنویسی و شبنامهنویسی به مبارزه برخاست. در کودتای 9921 به دستور سید ضیاء توقیف شد و سه ماه در زندان بود. یادداشتهای زندان او نخست به صورت پاورقی در شفق سرخ چاپ شد و سپس در کتابی مستقل به نام ایاّم محبس (0031) چاپ شد و انتشار یافت.
روزنامهٔ شفق سرخ از این جهت اهمیت دارد که حاوی آثار نویسندگان زبدهٔ آن روز، رشید یاسمی، عشقی، سعید نفیسی، نصراللّه فلسفی، بهار، محمّد سعیدی، عباس اقبال، لطفعلی صورتگر…، بوده است. این روزنامه از جهت روش سیاسی و ادبی، سه دورهٔ متمایز داشته است؛ دورهٔ نخست تا سوم به دلیل وجود آزادی نسبی، پر است از مقالات هیجانانگیز و آثار ادبی. روزنامه در این دوره به واسطهٔ درج مقالهٔ «کشتار هولناک در خاک بختیاری» توقیف میشود. دورهٔ دوم از میانهٔ سال چهارم روزنامه آغاز میگردد؛ روزانه انتشار مییابد و رویّهٔ سیاسی ملایمتری دارد و تا سال هشتم میپاید. دورهٔ سوم از سال نهم آغاز میشود و زیر نظر مایل تویسرکانی، تا آخر سال سیزدهم به چاپ میرسد. در تاریخ 22 فروردین ماه 4131، که دورهٔ نهم مجلس شورای ملّی به پایان رسید، دشتی و روزنامهاش، هر دو توقیف شدند و روزنامهٔ شفق سرخ برای سه ماه تعطیل گشت. دشتی در این زمان نیز چهارده ماه توقیف بود و یادداشتهای این دوره به عنوان «تحت نظر»، ضمیمهٔ کتاب ایّام محبس به چاپ رسیده است 11.
ایام محبس دشتی زمانی نوشته شد که او جوانی مبارزه جو و پرخاشگر بوده و به قرارداد 9191 و به سررشتهداران کشور حملههای سخت میکرده است. خود او میگوید قرار داد وثوق الدوله و انگلیس قویترین عاملی بوده که زندگانی او را تغییر داده است؛ زیرا وی، همانند دیگر جوانان جویای نام و کار، به تهران آمده بوده، اما به خاطرش نمیگذشته است که روزنامهنویس و سیاسی بشود. «قرارداد وثوق الدوله مثل تازیانه بر غرور ملّی من سیلی زد.این حادثه مرا به نوشتن، سیاست، شبنامهنویسی و به محبس شمارهٔ دو، به پیاده رفتن از اهران به قزوین و چند ماه تبعید در کرمانشاه، باز به حبس دورهٔ کودتا، که ایام محبس که یکی از آثار آن است، و به روزنامهنویسی و تأسیس شفق سرخ و به مجلس شورای ملّی و ماجرای دیگر کشانید»21.
دشتی از نویسندگانی است که به تفنّن مینویسد. قصهها و پژوهشهای او، همه پراکنده، سرسری و احساسی است. او را بیشتر باید روزنامهنویسی جسور و منتقد شمرد. در حوزهٔ سیاست، شخصی است شبه انقلابی؛ از آن قسم آدمهایی که در هر جامعهٔ متحوّل پیدا میشوند و «جوانان خشمگین» نام میگیرند. خود او نیز خود را روزنامهنویس میداند، نه نویسنده. از او میپرسند نویسندگی شما چطور آغاز شد، و او میگوید «اطلاق کلمهٔ «نویسنده» به وی، گناه بخشش ناپذیر است. نویسنده به بالزاک، داستایفسکی، امیل لودویک…گفته میشود…. عنوان آنها را نباید به کسانی داد که روی تفنّن گاهی چیزی مینویسند».
کتاب ایام محبس آمیختهای است از سفرنامه، مقاله و خطابههای طولانی. نویسنده از احساسات و زنجهای خود در روزها و شبهای زندان سخن میگوید، بر ضدّ سلب کنندگان آزادیاش عصیان میکند، به پرندگان آزاد حسادت میروزد. روح سرکش و ناراحت او این عصیان را بسط میدهد و شامل تمدّن و نوع انسان میسازد و آرزومند بازگشت به طبیعت میگردد: «تمدّن چیست؟ و غیر لغت بربختی در دنیا چه نتیجه دارد؟ آیا شنیدهاید اقوام وحشی آفریقا گیوتین داشته باشند؟ آیا شنیدهاید ساکنین جنگلهای استرالی مجلس شورا یا عدلیه داشته باشند؟
آیا شنیدهاید که گلواها در سه هزار سال قبل، باستیل داشتهاند؟». به نظر او، تمدّن آتش حرص و طمع را در جامعهٔ بشری برافروخته و شرارهٔ حسرت را در قلب انسان مشتعل ساخته است. او با اشاره به عمارتهای قشنگ و خوراکهای لذیذ مینویسد: «افسوس! اگر این چیزهای خوب، این نعمتهای لذّتبخش، این وسایل سعادت، بر همهٔ افراد بشر بهطور تساوی تقسیم میشد…دنیا بهشت موعود میبود و تمدّن ربّ النوع سعادت به شمار میرفت…ولی چیزهای خوب به یک دستهٔ معدودی اختصاص دارد…و برای معدودی نور و برای هیئت جامعهٔ انسانی، آتش سوزان و صاعقهٔ مرگبار است. تمدّن شعلهٔ فتنه و فساد، آتش جرم و جنایت را که در فطرت تمام موجودات متمکّن است، در طبیعت فرزند آدم دامن زد.بالاخره باید این تمدّن ظالم ویران گردد و بر آثار و خرابههای آن، توحّشی که نسبتا به سعادت نزدیکتر باشد، برپا نمود. ای بشر دوستها، به نام عقل و انصاف، به نام آسایش گیتی، به این تمدّن ننگینتر از توحّش خاتمه دهید. اشک برای دنیا بس است. فضای آسمان برای طنین نالههای بشر کوچک است».
این سخنان بازتاب رقیق شدهٔ آثار رمانتیک، و بویژه روسو و شاتوبریان است. روسو باور داشت که علوم و صنایع و پیشرفت تمدّن، نه فقط بشر را خوب نکرده، بلکه فاسد گردانده است. بیشتر کتابهای روسو بر بنیاد اندیشهٔ «بازگشت به طبیعت و زندگانی ساده و اوّلیه» نوشته شده است.31.
دشتی نظر مساعدی به اشراف ندارد و آنها را جمعی میداند متجاوز که خود را برتر از طبقات دیگر میپندارند؛ ثروت ایشان آلوده به خون افراد جامعه است. اینان مجسمهٔ غرور و نخوتند…41 تمدّن از نظر او نتیجهای جز محنت و بدبختی نداشته است و چیزی نیست جز قوانین و آداب و علوم و صنایعی که بشر، بر خلاف دیگر حیوانات، برای سعادتمند کردن دورهٔ حیات خود وضع کرده و حاصل آن، شوربختی بوده است. از نظر او، بعضی متفکّران، ماشینهای فلسفه باف و دماغهای جامدند که به قوّهٔ الفاظ مجوّف، اصول سوسیالیسم را مخالف عمران و تکامل تمدّن میدانند.
زندگانی، سراسر شقاوت و بدبختی است؛ خوابی مزّعج پریشان که وقتی انسان از فشار این کابوس شوم خلاص شود که در زیر سر انگشت نانین (!) مرگ آخرین نفس…را کشیده و در آغوش آرام و ساکن عدم…به خواب ابدی و استراحت همیشگی رود 51.
دشتی به آثار آناتول فرانس علاقهمند است و او را «پادشاه نثر فرانسه» مینامد و میگوید ساعتهای بسیار، ساعتهای پر از خوشی و لذّت، به این نویسنده مدیون است. به تقریب، همهٔ آثار او، جز تاریخ زندگانی ژاندارک، را خوانده و در میان 53 جلد تألیفات او، حتی یک جلد وازده نیافته است 61. دشتی قطعههایی از این نویسنده، فرانسوا کوپه، ماکسیم گورکی و کتابهایی از گوستاو لوبون و سموئیل اسمایلز را ترجمه کرده است.
مهمترین داستانهای او پس از شهریور ماه 0231 انتشار یافت:
تفوّق انگلوساکسون ادموند (تهران،2031)، نوامیس روحیهٔ تطوّر ملل، (گوستاو لوبون،2031)، ایام محبس (3031)، اعتماد به نفس (سموئیل اسمایلز،5031)، فتنه (2231)، جادو (1331)، هندو (3331)، سایه (5231)، کتابهای انتقادی و توضیحی دربارهٔ حافظ، سعدی، خاقانی، خیام ناصر خسرو، مولوی و صائب (5331 به بعد)، پردهٔ پندار (در روزنامهٔ اطلاعات، اردیبهشت 3531)، عقلا بر ضدّ عقل (دربارهٔ اندیشهٔ محمد غزالی)71.
نثر دشتی شسته رفته و پر هیجان است. او در نوشتههای خود کلمات عربی و فرانسه زیاد به کار میبرد و بر آن است نشان بدهد به تفکر و ادب معاصر باختر اشراف و تسلط دارد؛ اما در واقع و آگاهیهای دقیق در این زمینهها ندارد و برخی آثار باختری را اتفاقی و سرسری خوانده است. او البته تا حدودی عربی و فرانسه میدانست؛ ولی هرگز نتوانست خود را در مرتبهٔ مترجمانی مانند نصر اللّه فلسفی، محمد سعیدی یا محمد قاضی…قرار دهد. قصههای فتنه که 11 تاست، به پیروی از زوایک و در مایهٔ روان کاوی نوشته شده و در شیوهٔ کار نویسندگانی مانند نوری و شریعتمداری (درویش) مؤثر بوده است. ایام محبس او، چنان که دیدیم، اثری احساساتی (سانتیمانتالیستی) است. آنچه او در این زمینه مینویسد، آنجا که میخواهد اندیشهای را بیان کند، گرفته شده از رمانتیکهای فرانسه است. این ایدهها بهطور مستقیم یا نا مستقیم به نویسندهٔ ایرانی رسیده و او آنها را به قسم دیگر منعکس میکند. صرف نظر از این مسائل، در ایام محبس دشتی تأثیرات زندان، شرح احوال شخصی و انتقادهای به جامعه و سررشتهداران کشور نیز امده است که غالبا هیجان ایگیز و پر کشش است.
سبک نوشتهٔ دشتی، تند و تیز، ساده و در همان زمان پر زرق و برق است. او منتقدی احساسی و خشماگین است و به ثروتمندان و طبقهٔ ممتاز، ستم و نیرنگ پلیس و فساد اداری حمله میبرد. در برخی از صفحات ایّام محبس سخن از شرایط زندان، حبس فردی و زفتار بد محافظان میکند.
استدلالهای او سرانجام به بدگویی از تمدّن میانجامد که انسانها را به جانهم انداخته و دنیا را پر از شوربختی کرده است. این نوشتهها بیشتر یادآور آثار آشوبگران است تا ترقّی خواهان واقعی که به اسلوب درست مبارزه پی بردهاند.
در همان دورهٔ رضا شاه، دشتی مقالههای ادبی و انتقادی چندی نوشت که بعدها در 5231 در کتاب سایه به چاپ رسید. بیشتر این مقالهها دیگر آهنگ هیجانی و خشماگین ایام محبس را ندارد و نرم و لطیف و غنایی است. سایه شامل سه بخش است: مقالات ادبی، تأثیرات، ترجمهها. در بخش دوم، قطعههای شعر گونهٔ «سنتور حبیب»، «تپههای الهیه»«طاق کسری»، «موسیقی وزیری»، «پس از هشت سال»…خواندنی است.
دربارهٔ زنان میگوید: «میگویند نرون ظالم و هوسران بود…شما زنان زیبا از نرون هوس کارترید. شما با زیبایی و آرایش و خودآرایی، مردها را فریفته، با نگاه و تبسّم و کلمات مبهم آنها را دیوانه میکنید»81. در همین بخش سایه و در کتابهای دیگر او ظرافت مردی اشرافی را میبینیم که شیفتهٔ جنبههای رمانتیک زندگانی است و در زمینهٔ مفهومهای عشق و تمدّن و زن و مرد…از اندیشههای قرون و سطایی فاصله میگیرد و به فکر و طرز زیست اشراف عصر جدید نزدیک میگردد. ایام محبس تجارت روزهای زندان او را نشان میدهد؛ اما این همان زندانی نیست که دکتر ارانی و بزرگ علوی رفتهاند. «شهرت دشتی بهطور عمده مربوط به فتنه، مجموعهٔ قصههای کوتاه، اوست. او بیشتر با حالات عاطفی زنان اشرافی سر و کار دارد که در آن، تعلیم و تربیت جدید با محیط و وضع زندگانی ایشان تضاد و دوگانگی به وجود آورده است»91.
سعید نفیسی
نفیسی پژوهنده، مترجم، داستاننویس…، یکی از پرکارترین نویسندگان ایران است که در بیشتر عرصههای ادبی، حتی شعر نوشتن، طبعآزمایی کرده است. او در 81 خرداد 4721 ش در تهران زاده شد. پدرش، ناظم الطبّاء، دانشمند معروف و پزشک تحصیل کردهٔ اروپایی، بود که فرهنگ پنج جلدی زبان فارسی را تألیف کرد. سعید آموزشهای مقدّماتی و متوسطه را در تهران دید و سپس به فرانسه رفت و ادبیات، تاریخ و حقوق خواند. در بازگشت به میهن، مدید ادارهٔ کشاورزی، مدیر مدرسهٔ تجارت و مدرّس دارالفنون شد و پس از تأسیس دانشگاه تهران، استاد دانشگاه و عضو پیوستهٔ فرهنگستان ایران بود. نفیسی در سال 7921 به گروه نویسندگان مجلهٔ دانشکدهٔ ملک الشعراء بهار پیوشت. او طرفدار تجدّد ادبی بود و میخواست «چیز تازهای بیاورد. تر و تازگی نوزده سالگی، او را از چهرههای کند و مندرس گریزان میکرد». به پیشنهاد مدیر روزنامهٔ ارشاد، تهیهٔ ستون «خواطر و آراء» این روزنامه را به عهده گرفت و ده -پانزده جملهٔ حکمیمانه از نویسندگان غرب را ترجمه کرد و در آنجا به چاپ رساند 02. با خاورشناسان روس، کنستانتین چاپکین، مترجم سفارت شوروی، گالونف، مترجم فارسی نمایندگی بازرگانی شوروی، ژیرکف، استاد زبان فارسی مدرسهٔ خاورشناسی مسکو…، آشنا شد، به منشیگری انجمن ادبی ایران منصوب شد و با بهار، تیمورتاش، افسر، ادیب السلطنه سمیعی، وحید دستگردی و رشید یاسمی…، اعضاء انجمن، همکاری داشت. در شهریور 0131 سردبیری مجلهٔ ادبی پرتو (به مدیریت میرزا محمد علی خان واله خراسانی) را به عهده گرفت و مدیر مجلهٔ شرق شد. این مجله سه نوبت در سالهای 3031 و 5031 و 9031 انتشار یافت. در سال 2131 در جشن هزارهٔ فردوسی، که در جمهوریهای شوروی برپا شد، شرکت کرد. همچنین برای شرکت در همایشهای ادبی یا تدریس، به کشورهای هندوستان، افغانستان، پاکستان و جمهوریهای جنوبی شوروی سفر کرد.
او در 22 آبان ماه 5431 در تهران بدرود زندگانی گفت.
دو کتاب قصه، فرنگیس (0131) و ماه نخشب (7131)، و نمایشنامهٔ آخرین یادگار نادر شاه (5031) از آثار داستانی و نمایشی نفیسیاند. فرنگیس به صورت نامهنویسی است و سرشار از احساسات و خیالات جوانی. جوانی که به فرنگیس نامه مینویسد، «اشکهایی میریزد که سبب ریزش آنها را نمیداند». از 16 نامهای که برای محبوب میفرستد، در مییابیم که او را در جایی دیده و به یک نظر عاشق شده است. سپس با خانوادهٔ فرنگیس آشنا میشود و چهار سال در کنار دلدار است. با این همه، از نوشتن نامه به او خودداری نمیتواند بکند و در نامهها از هر دری سخن میراند؛ از بهار و خزان و ریزش برف و باران، غروب خورشید، اطلاع از مرگ پدر، از آموزگار کهن سال، از دارالمجانین و زورخانه و بابا علی پیرمرد و ژندهپوش شهر… از عشق جانکاه و جاودان خود با شور و هیجان دم میزند. جوان عاشق در حالی که هر روز محبوب را در کنار دارد، سخن از جدایی و سنگدلی معشوق خود میراند و حتی در نامهای به او میگوید که قصد خودکشی دارد. عشق، از سوداهای جوانی است و عاشق در هجران و شوربختی خوشتر است. «من بدبینم و نومیدی را دوست دارم»؛ «بدبختی برای من ضروری است و اوست که مرا زنده نگه میدارد». او از معشوق دعوت میکند به سرزنش عام نیندیشد و عشق پاک خود را آشکار کند: «من و تو چه باک داریم که در حق ما اندیشهٔ بد کنند؟ باید پرده از روی این قیود بیهودهٔ نظام اجتماعی برداریم و به جهانیان بگوییم که دلباختهٔ یکدیگریم»12.
ماه نخشب 41 قطعهٔ کوتاه است که در مدّت 12 سال، از 4131(جشن هزارهٔ فردوسی) تا شهریور 8231 نوشته و چاپ شده و در آنها سخن از 41 تن از گردان و دلیران گذشتهٔ ایران است. قصهٔ نویسنده، ستایش پهلوانان است تا به جوانان دلیر برومند ایران بیاموزد چه سان باید از آنها در دلاوری در برابر بیگانگان پیروی کنند و به مادران ایرانی راهنمایی کند چه سان فرزند برای بزایند و بپرورند؛ و از آن مردانند ابو مسلم، یعقوب لیث، مقنّع…، که احساسات ملّی داشتهاند و به نظر نویسنده، میتوانند سرمشقی برای جوانان امروز ایران باشند.
نفیسی در دورهٔ بیست ساله و در دورهٔ پس از شهریور ماه 0231، آثار داستانی و پژوهشی فراوانی به وجود آورد: احوال و اشعار رودکی (سه جلد، 9031 تا 9131)، شیخ بهایی (6131)، در پیرامون اشعار حافظ (1231)، فرنگیس (0131)، ستارگان سیاه (7131)، ماه نخشب (8231)، نیمه راه بهشت (1331)، آتشهای نهفته (9331)22. نفیسی ایلیاد و اودیسهٔ هومر و رمانهایی از بالزاک و… را به زبان فارسی ترجمه کرده است.
فرنگیس از لحاظ فرم، اقتباس از رمان رنجهای جوانی ورتر گوته است.
ستارگان سیاه شماری قصه را در بر دارد. قصهٔ یک جفت کفش این کتاب، استهزاء زنهاست. قصهٔ ریش توصیف طنزآمیزی است دربارهٔ تحوّل وضع قدیم و جدید. دامن طلایی تصویری است از زندگانی دهقانان 32 شیوهٔ نگارش این نویسنده، روان، ساده، نرم و غنایی، اما پر طول و تفصیل است.
ذبیح بهروز
طنزنویس، شاعر، نمایشنامهنویس و پژوهشگری خلاّق و ژرفاندیش است. نظر ویژهای دربارهٔ تاریخ، زبان و ادب ایران دارد که در دانستگی بعضی از پژوهندگان معاصر مؤثر افتاده است. چکیدهٔ نظر او دربارهٔ تاریخ سرزمین ما این بود که انیران و نیز مانویان، این تاریخ را کژ و مژ ساختهاند و ابداع ایرانیها را در زمینهٔ تقویم و افکار بدیع فلسفی و تاریخ و دینی به دیگران بستهاند. به باور او، فرهنگ ایران سرچشمهٔ بیشتر تمدّنهای جهان بوده است و زرتشت قرنها پیش از تاریخی که اروپاییان معیّن کردهاند (006 یا 008 پ.م)، زاده شده و پیام خود را به جهانیان عرضه داشته است. همچنین در عهد اشکانیان پیامآوری به نام «مهر»(در ادب فارسی دری، «مسیحا») بوده است و عیسویان آموزههای خود را غالبا از اندیشه و آیین او گرفتهاند.
بهروز در 62 تیر ماه 9621 ش در تهران به دنیا آمد. پدرش ابوالفضل طیّب ساوجی، از دانشمندان نزدیک نامهءدانشوران را تألیف کرد. بهروز پس از دیدن آموزشهای مقدّماتی به مصر رفت و ده سال در این کشور ماند و در زبان عربی تبحّر یافت و با علوم جدید نیز آشنا شد. سپس به انگلستان رفت و به دستیاری ادوارد براون در آمد و پنج سال با او همکاری کرد. ناسازگاری او با براون، وی را به آلمان کشاند و یک سال نیز در آلمان به سر برد و دانش آموخت. در سال 3031 خورشیدی به ایران بازگشت.
کار در وزارت مالیه، تدریس در مدرسهٔ تجارت، کالج آمریکایی و دارالفنون و سرانجام مدرّسی ریاضی دانشکدهٔ هواپیمایی ارتش (0131)، از جملهٔ مشاغل او بود. بهروز در سال 4431 بازنشسته شد و در 1531 بدرود زندگانی گفت. نوشتههای او متنوّع است.
نمایشنامه: جیجک علی شاه، ایران و بانوی ارمن، تنها، در راه مهر، شب فردوسی.
شعر و طنز: مرآت السیرایر و مفتاح الضمایر، معراج نامه.
زبان و تاریخ: خط و فرهنگ، زبان ایران، تقویم شهریاری، تقویم و تاریخ.
در جیجک علی شاه اوضاع دربار ناصری به مسخره گرفته میشود.
دلقک شاه برای تفریح خاطر ملوکانه، پتهٔ درباریان، حتی صدر اعظم را به روی آب میاندازد و انگشت زیر کلاهشان میکند. این «بزرگان» همه زیر بار متلکهای دلقکی، مانند کریم شیره، زانو زدهاند و از ترس و خجالت عرق میریزند. بامزه اینجاست که این حضرات به مراتب درجه، از مقام بالاتر تو سری میخورند و به پایینترها توسری میزنند.
شاه ایران و بانوی ارمن یکی از نخستین نمایشنامههای منظوم فارسی معاصر است. در راه مهر پنج پرده است و در حافظ به روی صحنه می آید. پردهٔ نخست، «شبستان» است و بازیگران آن، شیخ و محتسب و خواجهاند. رند نیز در این صحنه بازیگری میکند. شیخ به موعظه میپردازد، محتسب تهدید میکند و رند آموزههای مهر آیینی را باز میگوید و حافظ شیفتهٔ سخنان او میشود. پردهٔ دوم، «کوی جانان» است و پردهٔ سوم، «دستان»؛ زیرا برای انسان دیدهٔ بینا لازم است…در این نمایشنامه، مزدیسنا در برابر دیویسنا قرار میگیرد؛ اندیشهورزی در برابر پیروی و تقلید
بزرگ علوی
این نویسنده فرزند حاج سیّدابوالحسن، از نامداران دورهٔ مشوطه است.
او در 6821 ش در تهران زاده شد. در آلمان درس خواند. سپس به ایران آمد و به تدریس پرداخت. از گروه «ربعه»(هدایت، فرزاد…) بود و از یاران دکتر ارانی و ایرج اسکندری و هر سه، گروه «35 نفر» را درست کردند.
فعالیت آنها بیشتر فکری و نظری بود و مجلهٔ دنیا را چاپ میکردند؛ اما این کار از نظر شهربانی مخفی نماند. گروه منحل و افراد آن زندانی شدند (6131). علوی شهریور 0231 رهایی یافت و با ایرج اسکندری و دیگران حزب توده را تأسیس کرد. مشغلهٔ علوی پس از شهریور ماه 0231 بیشتر ادبی و هنری بوده است. سردبیری مجلهٔ پیام نو، همکاری با مجلهٔ سخن و مردم و ترجمهٔ آثار ادبی اروپایی و داستاننویسی، از مشغلههای او بود. در فروردین ماه 2331 برای معالجه به اروپا ماندگار شد و مدّتی استاد دانشگاه هومبولت آلمان شرقی بود. علوی سالهای بعد در همین کشور در 09 سالگی بدرود زندگانی گفت. نخستین مجموعه داستان او، چمدان (3131)، نویسندگانی مستعد را به یاد میآورد که از همان آغاز کار، چیز نوی میآورند. ترجمههای او نیز خوب و مهم است: حماسهٔ ملّی ایران، اثر نولدکه، گلهای سفید، اثر زوایک…آثاری است که علوی در فاصلهٔ سالهای 0131 تا 0231 به فارسی در آورده است. ورق پارههای زندان را نیز باید از جملهٔ همین آثار دانست؛ زیرا در زندان و پیش از شهریور 02 (شیرازپور) مجموعهٔ یزدان را چاپ کرد و داستان دیو، دیو این مجموعه (0131) از اوست. ماجراها و اوصاف عمدهٔ داستانهای او (ورق پارههای زندان، چشمایش، پنجاه و سه نفر…) عهد رضا شاهی را نشان میدهد.
قهرمان کتاب چشمهایش استاد ماکان، نقاش و سیاستمداری است که بر ضدّ رضا شاه و سررشتهداری او مبارزه میکند و در این راه به زندان و به تبعید میرود. ورق پارههای زندان وصف زندان دورهٔ بیست ساله است و ستمی که در آن عهد بر مردم ایران میرفته است و پنجاه و سه نفر حکایتگر مقاومت مبارزان ترقّیخواه ان دوره است در برابر دستگاه حاکمه و پلیس آن. در داستان پادنگ (ورق پارههای زندان) راوی داستان را میبینیم که در مسیر زندگانی متهم به قتلی میگیرد. یکی از زندانیان به راوی (زندانی سیاسی) میگوید: مردم تودهٔ منجمدی است که مثل خرس، سر شاهراهها خوابیده…ولی راوی باور دارد که «مردم تقصیری ندارند»؛ «این خرس تنبل و متعفّن که سر راه مردم را گرفته و آن دسته از اجتماع که مثل موم در دست طبقهٔ حاکم است، برای هفت سال به حبس فرستادهاند. از این جهت من از آنها بیزار هستم و آرزو دارم که آن طوفان موجشکن بیاید و آنها را به صخرهای بزند و نابودشان کند.»
آغاز چشمهایش وصف مستقیم فضای دورهٔ رضا شاهی است. «شهر تهران خفقان گرفته بود. هیچ کس نفسش در نمیآید؛ همه از هم میترسیدند…همه جا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام، مأمورین آگاهی را دنبال خودشان میداشتند… سکوت مرگ آسایی در سر تا سر کشور حکم فرما بود…»52.
محمد مسعود (م.دهاتی)
او مدیر روزنامهٔ مرد امروز و نویسندهای دلیر بود. در قم به دنیا آمد و در خانوادهای مذهبی و زحمتکش و در میان فقر و فاقه پرورش یافت. در آغاز، آموزشهای دینی میدید و سپس به مدرسه رفت و در 71 سالگی به تقلید از صور اسرافیل روزنامهای دیواری ساخت و پرداخت. در فاصلهٔ هفده تا بیست سالگی زندگانی وی، پدرش در گذشت و به کارهای متفاوتی، از جمله نقاشی و خطاطی و کارهای چاپی در چاپخانه مشغول شد. مشوّق او در خواندن کتاب و نویسندگی، صمصام نظام، رئیس شهربانی قم، مردی ادیب و شاعر، بود. مسعود به تهران آمد و بهطور پراکنده کار میکرد و مینوشت. در شبگردیهای او دو جوان دیگر: گلچنین (گزارشگر رادیو لندن) و اعتضادی (بعد تاجر) همراهش بودند. آنچه در تفریحات شب و در تلاش معاش آمده، حاصل تلاشها و تجربههای این سهنفر است که زیر کلک توانای مسعود جان میگیرد و مجسّم میشود؛ داستانی است از سرگردانی و شب زندهداری آنها.
در سال 2131 وزیر معارف، اسماعیل مرأت، مسعود را برای تحصیل روزنامهنگاری، با هزینهٔ دولتی به اروپا فرستاد و او در بلژیک درس روزنامهنگاری خواند و به ایران بازگشت و پس از شهریور ماه 0231 روزنامهٔ مرد امروز را انتشار داد (نخستین شمارهٔ ان در 92 مرداد 1231 چاپ شد و تا بهمن ماه 6231 فقط 831 شمارهٔ آن امکان انتشار یافت).
کتاب بسیار جذاب او، تفریحات شب، در سال 1131 به چاپ میرسد.
او دشمنان زیادی داشت که برای نابودیاش تلاش میکردند؛ اما عجیب است که نابودی او را خسرو روزبه و شبکهٔ نظامی حزب توده به عهده گرفتند و روزنامهنویس دلیر ایران را به القاء مهندس کیا نوری، در شب جمعهٔ 22 بهمن 6231، زمان خروج وی از چاپخانهٔ مظاهری به قتل آوردند 62.
جمالزاده مینویسد: قلم مسعود به اندازهای حسّاس است و به اندازهای در نفوز و رخنه کردن به زوایا و خفایای احساسات بشری ماهر است که انسان تعجب میکند که در محیط ایرانی کنونی [آن روز]، که فاقد تألیفات و تحریرات منشور از این قبیل میباشد، او این قدرت را از کجا حاصل کرده است. کتابهای مسعود، مانند آبی که در کوهستان جاری باشد، گاه نازک و باریک، با زمزمهٔ دلنشین آفتابی میشود و گاه دیگر، مانند سیل هتّاکی، با غرّش و عربده سرازیر شده و نظارگان را سراسیمه میسازد 72.
نوشتههای مسعود، اشک و لبخند، جدّ و شوخی، زشت و زیبا، جملههای ادبی و عامیانه را به طوری ترکیب میکند که کمتر نویسندهٔ معاصر ایرانی -جز هدایت-توانسته است به روی صفحهٔ کاغذ بریزد. آثار او گرچه بسیار شورانگیز است، ابدا رمانتیک نیست و گاهی چنان است که گویی کسی ضبط صوتی را به میان مردم برده و گفتار انها را ضبط کرده باشد.
سیر نویسنده و دوستانش، در دیار شب است. چراغها روشن، مغازهها باز است و مردم میآیند و میروند؛ اما در همان زمان، مانند گرگهای گرسنه، مواظبند دیگران را اغفال کنند و کیسهشان را تهی سازند. در صحنههای خندهآور کتاب، باز همین قسم منازعهها را میبینیم. مسعود در وصف صحنههای خندهآور نیز استاد است و آدمها را در موقعیتهایی قرار میدهد که باورها و نیّتهایشان را بروز دهند. او در همان زمان، صمیمیتی را که بین وی و یارانش هست و همچنین همدردی انسانها را ماهرانه مجسّم میکند. داستانهای این نویسنده از ماجراهای فرعی فراوان کوچکی سامان میگیرد و نقل همهٔ آن و حتی شماری از آنها ممکن نیست؛ از این رو، به عنوان نمونه، یکی از ماجراها را بهطور خلاصه میآوریم.
ماجرا از این قرار است که راوی چند روز است از اداره جیم شده و اکنون صلاح دیده است به اداره باز گردد. او در افکار واهی چون و چند کارها غرق است. در این حال، فرّاش اداره پاکتی از کیف چرمی پاره پورهٔ خود بیرون میآورد و به دست او میدهد. حکم انفصال به علت تمرّد است! خوشمزه اینجاست که فرّاش با لب و لوچهٔ آویخته جلو او میایستد و میگوید: انعام بنده را لطف کنید! راوی خشمگین مراسلهٔ اداری را توی سرش میزند و میگوید: احمق! این گنجنامهٔ قارونی را که برای من آوردهای، ارزانی تو و پدرت باشد! بفرما (تفریحات شب، ص 051).
در آثار او سه قصهٔ تفریحات شب (1131)، در تلاش معاش (2131) و اشرف مخلوقات (3131) پیوستگی دارد. بهار عمر و گلهایی که در جهنم میروید نیز در همان حال و هواهست؛ اما فضای آنها به اعتباری از فضای سه کتاب اغازین مسعود، گرفتهتر است و همهٔ داستانهای او در همان زمان حسب حال نویسنده نیز هست.
رضا کمال (شهرزاد)
شهرزاد فرزند میرزا حسن منشی باشی(تولد:7721 ش-خودکشی:
6131 ش 7391/ م)، کودک ته تغاری خانواده بود و در ناز و نعمت بزرگ شد و بسیار احساساتی از آب در آمد. در سن لویی درس خواند و ادب و زبان فرانسه آموخت. در شفق سرخ مقاله نوشت و سالومهٔ اسکار وایلد را ترجمه کرد. در کار تئاتر دست داشت و روی صحنه بازی میکرد و درامهایی نیز ترجمه یا تألیف کرده است: پریچهر و پریزاد (9921)، زردشت (8921)، دکتر از فرنگ آمد (کمدی 3031/)، گلهای حرم (کمدی 0131/)، عروس ساسانیان (0131)، مجسمهٔ مرمر (8031)، پروانه (7031)، ترجمهٔ نمایشنامههای قفقازی، افسانهٔ عشق، کمربند سحر آمیز، اصلی و کرم.
حسینقلی مستعان میگوید: «شهرزاد نویسندهٔ بزرگی است. فنّ نویسندگی را از لحاظ زیبایی و شیوایی، به پایهٔ شعر رسانیده است».
شهرزاد از لحاظ کردار و اخلاق نیز رمانتیک بود. برخی از آثار او از هزار و یک شب اقتباس شده است. در درام عبّاسه (9031)، که اقتباسی از حکایت شب 442 هزار و یک شب است، حمید و ثریّا، دو عاشق جوان، برای رسیدن به یکدیگر حاضرند از جان خود نیز بگذرند.
هارون الرّشید که به صورت سلطانی عادل به روی صحنه میآید، با تمهید مقدمه و ترغیب عبّاسه، از سر تقصیر حمید که به حرمسرای سلطنتی در آمده است، در میگذرد. عبّاسه نمونهٔ زنی حقیقی است که عشق، وفا و فداکاری گذشت را مجسّم میکند. نمونهٔ نثری که روزگاری دل از عارف و عامی میربود و امروز بسیار ملالانگیز است، از این دست است:
«ثریّا: چه انتظار دارید از مرغ ضعیفی که صید اجل نشده است؟
عبّاسه: اجل آنقدر بیرحم نخواهد بود که وجود نازنین تو را صید کند.
با این جوانی و طراوت، نباید از زندگانی مأیوس باشی.
ثریّا: آه! خانم مرا به زندگی تهدید مفرما!…اگر مرگ نجاتم ندهد، به من چه خواهد گذشت؟
عبّاسه: این چه فکری است؟ شاید سالهای دراز شادی و سعادت انتظار تو را داشته باشد»82.
در دورهٔ رضا شاهی نوعی اپرت و ردام غنایی رواج بسیار داشت. «اولین نمونههای اپرت فارسی، ترجمهٔ نمایشنامههای ترکی قفقازی بود (اصلی و کرم، آلهه، آرشین مالالان، مشهدی عباد). رضا کمال از روی این نمونهها پریچهر و پریزاد را نوشت و مکرّر آن را بازی کردند»92 نمایشنامههای شهرزاد در آغاز حکومت رضا شاهی روی صحنه میآمد و توفیق زیادی مییافت شیرازپور پرتو نوشت که «شهرزاد، بدون گفت و گو تا کنون بهترین و بزرگترین نمایشنامهنویس (ایران) به شمار میآید»03.
حسن مقدّم (علی نوروز)
حسن مقدّم فرزند احتساب الملک در 6131 ه.ق (7721 خورشیدی) در تهران به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را در ایران و آموزشهای عالی را در سوئیس به پایان برد. مدتی در استانبول بود و در مدرسه«احمدیه ایرانیها درس میداد. سپس به خدمت وزارت خارجه ایران در آمد. او سفرهایی به سراسر اروپا و بخشی از آسیا و آفریقا کرد و پیوسته در کار خواندن و نوشتن بود و بویژه به نمایشنامهنویسی و گردآوری فرهنگ عامیانه دلبستگی داشت. مقدّم در 4031 در خورشیدی در سوئیس به دلیل ابتلا به بیماری سل بدرود زندگانی گفت.13
نمایشنامهٔ جعفر خان از فرنگ آمده (کمدی در یک پرده،1031) مقدّم یکی از آثار ادبی نوین ایران است که در آن، «غربزدگی» یا «اروپاییگری» ایرانیان بیریشه را به باد حمله میگیرد. «اطوار فرنگی مآبی افراطی را با عقاید خرافی کهنهپرستانه مقابل کرده و در این کار استادی بسیار نشان میدهد»23. نمایشنامهٔ دیگری از حسن مقدّم باقی مانده که قهرمان آن نیز جعفر خان است. در این اثر، که ایرانی بازی نام دارد، جعفر خان از فرنگ آمده است و به جای خودنمایی در محیط خانوادهای ایرانی در سالهای بحرانی 9921 تا 3031، بر آن است شغل مناسبی برای خود بیابد و به منظور رسیدن به این هدف، ادارههای دولتی دورهٔ جدید را یک به یک زیر پا میگذارد.
شیرازپور (پرتو)
پرتو اساسا نویسندهٔ داستانهای کوتاه است. او رمانی تاریخی نیز نوشته است که پهلوان زند نام دارد. داستانهای او بیشتر عرفانی و رمانتیک است: شیر (5231)، هفت چهره (0331)، بازیهای هستی، غزالهٔ خورشید (2531)، زندگی فرداست، کو عشق من؟…. پرتو با هدایت و علوی دوست بود و پیش از هدایت در حدود سال 4131 به هند رفت و بعد نامهای به هدایت نوشت و وی را به سفر به هند ترغیب کرد. یکی از داستانهای مجموعهٔ انیران را نیز او نوشته است. نامههای او و نیما مهم است؛ چرا که در این نامهها از هنر، هنر نو و آینده و حال شعر نو فارسی سخن میرود (دو نامه،9231). سبک نویسندگی او آمیختهای است از واقعبینی و عرفان. در پهلوان زند جدال و نبرد لطفعلی خان زند و آغا محمد خان قاجار به نمایش در میآید. خان قاجار در این رمان خودکامه ویرانگری است که زندگانی صلحآمیز و مقرون به دادگری مردم شیراز عهد شهریاری زندیان را به هم میزند و تاج و تخت شهریاری را غصب میکند و به کشتن مردم میپردازد. پرتو که گرایشهای ملّی دارد، آغا محمد خان را همچون عنصر مخرّب و بیگانه میشناساند و او را کسی میداند که مانع از پیشرفت صلح و فرهنگ شده است.33.
پرتو در سالهای 0531 به بعد کاملا به عرفان کرایید و رسالههایی دربارهٔ عرفان نوشت. همان فلسفهٔ اشراقی باستانی است که با رنگ و رویی تازه زیور یافته و به بازار آمده است. بهترین کار او در زمینهٔ داستاننویسی، مجموعهٔ داستان بازیهای هستی است.
ربیع انصاری
از نویسندگان دورهٔ بیست ساله است. پدرش علی محمد انصار نام داشت و خودش کارمند دولت بود و مدّتها در کرمانشاه به کارهای دولتی اشتغال داشت. کتابهای او: جنایات بشر یا آدم فروشان قرن بیستم (9031) و سیزده نوروز (1131)، در گذشته شهرت بسیار داشتند.
جنایات بشر او در واقع داستان کوتاهی بیش نیست و مشاهدههای نویسنده را دربارهٔ وضع تیرهروزان جامعهٔ ان روز نشان میدهد. داستان از کار و بار گروهی خبر میدهد که در حدود سالهای 5031 به بعد، از آشفته بازار دورهٔ آغازین حکومت کودتا که پیش آمده بود، بهره برده و به دختر ربایی مشغول شدهاند. آدمربایان دو دختر به نام بدریه و ملیحه را که از خانوادههای آبرومند شهر رشت هستند، میربایند و به کرمانشاه میبرند و میفروشند. ملیحه و بدریه درس خواندهاند و به واسطهٔ غفلت و بیتجربگی، با پیرزنی که خود را صالح نشان داده و آنها را به گردشی عصرانه ترغیب کرده است، به خارج از شهر میروند و در اینجاست که آدمربایان کمین میکنند و با همدستی پیرزن به هدف خود دست مییابند.
نگهبانان بدریه و ملیحهٔ در راه رشت به به کرمانشاه این دو را به شدّت میزنند و تهدید میکنند، تا سرانجام هر دو را به خانهای بدنام در کرمانشاه میبرند. بدریه نامزد تحصیل کردهای دارد که قرار است پس از پایان یافتن تحصیلاتش، به ایران و رشت بیاید و با وی ازدواج کند؛ اما نامزد او زمانی به وی میرسد که بدریه در خرابهای در کرمانشاه در بستر مرگ افتاده است. ملیحه پیش از بدریه میمیرد و بدریه و نامزد او نیز در همان خرابه در میگذرند. نظر نویسنده نسبت به تمدّن، منفی است. انصاری، مانند محمد مسعود، علی دشتی و جهانگیر جلیلی، مصائب آدمیان و فساد و بدکاری زمانه را به طبیعت شروز بشری و ساز و کار جامعهٔ منحط کنندهٔ آدمی نسبت میدهد. زمانی که نویسنده و دوستان نیکوکار او-گرچه بسیار دیر-به کمک بدریه میشتابند و همایون، نامزد بدریه، نیز در گذشته است، آنچه بر سنگ مزار این دو تن مینویسند، این است: «اینجا مدفن دختر و جوان ناکام و بدبختی است که دست جنایتکار بشر زندگانی آنها را باز نشره پرپر کرده، زیباییها و آمال عاشقانه و پر از سعادت آنها را دست خوش هوی و هوس و مطامع و شهوترانیهای خود نمود»43. سیزده نوروز، کتاب دوم انصاری، در روز جشن ملّی ایرانیها آغاز میشود. داستان فضایی تیره دارد و با گسترش مطالبی دربارهٔ تیرهروزی شدّت یابندهٔ خانوادهای کرد، تیرهتر و اندوهناکتر میشود. در این اثر، جدا از درون مایهٔ آن، به مسئلهٔ اقلیّتها و رفتار ناشایست مأموران اداری نسبت به آنها در آن زمان توجه شده است. این رویّهها در گذشتموجب بحرانهای سیاسی مهمی بوده است و کتاب به زیست درونی جامعهٔ اقلیّت محروم پرتو میافکند و ان را همچون زنگ خطری میتوان به شمار آورد که نویسنده به صدا در آورده است. نویسنده انتقادهای زیادی به مأموران دولتی ان روز وارد میآورد و سخن از رفتارها و روشهایی است که آنها با به کار انداختن ماشین قانون، در پیش میگیرند و به مردم محروم ستم روا میدارند 53. جنایات بشر اثری است عمیقا تراژیک و طرفه آنکه درون مایهای دارد مشابه درون مایهٔ رمان محراب ویلیام فاکنر که در این اثر، بیمار خطرناکی به نام پاپ آیز، به ربودن دختر یکی از اشراف شهر جفرسون به نام «تمپل» دست میزند و او را به خانهٔ بدنامی در این شهر میبرد. اما رمان انصاری طبعا صحنهسازیها و شخصیتپردازیهای ماهرانهٔ محراب را ندارد. اوصاف آن، گزارشی و ساده است. هر دو کتاب انصاری، گرچه درون مایهٔ مهم اجتماعی دارد، به دلیل افراط در شرح و توضیح مطالب، اخلاقپردازی، فقدان ساختار هنری قصهنویسی و مبالغه در احساسی کردن رویدادها، نمیتواند وضعیت تراژیکی را که میبایست در قصه نمایان شود، نشان بدهد.
جهانگیر جلیلی
نویسندهٔ من هم گریه کردهام (2131) و کاروان عشق (7131)، به تقریب در سراسر دورهٔ بیست ساله زیست، داستان و سرود نوشت و در اضطراب به سر برد. آثار او شورانگیز، اما سطحی است. هنوز جوان بود که خودکشی کرد. دوست او، ع.هاشمی حائره مینویسد: «صبح روز اول فروردین بود که جنازهٔ او را از بیمارستان نجمیه حرکت دادند. بیاختیار به یاد کاروان عشق اوفتادم که آخرین اثر قلمی او بود…دیدم آن آرزوی شیرینی که در پایان این کتاب برای تشکیل خانواده دربارهٔ خود نموده، تا ساعتی دیگر زیر خروارها خاک مدفون شده و این کاروانی که با یک دنیا حزن و اندوه…به راه افتاده، گویی کاروان عشق او، که مزّین به غرور ملّی و شاعرانه بود، از نظرم محو نمیشود…با وجود محرومیت و ناکامی از لذایذ مادّی زندگانی، قلبی پر از امید و دلی مالامال از آرزوهای شیرین داشت».
جلیلی در 92 سالگی در گذشت و مرگ او برای ادبیات جدید فارسی ضایعهای به شمار میآید. من هم گریه کردهام اثر نویسندهای است جوان و حسّاس. او پس از به پایان رساندن آموزش عالی در ادب کلاسیک فارسی و حسابداری و نیز آموختن زبانهای انگلیسی و فرانسه، اشعار و مقالات ادبی زیادی در روزنامهها و مجلهها به چاپ رساند. نخستین کتاب او، من هم گریه کردهام (3391 م)، که شور و احساسات و هوشمندی او را نشان میدهد، بار اوّل با نام مستعار «آسیایی»، به صورت مقالههای پیوسته، در روزنامهٔ معروف آن زمان، شفق سرخ به چاپ رسید. این نوشته هیجان زیادی برانگیخت و نویسندهٔ آن بیدرنگ مشهور شد. دو اثر بعدی او، از دفتر خاطرات (4131 خ 5391/ م)، کاروان عشق (7131 خ 8391/ م)، گرچه توفیق کتاب نخست او را به دست نیاورد، گواه کافی استعدادی است که میتوانست ببالد و بسط یابد»63.
دکتر خانلری مینویسد: «من هم گریه کردهام به مخالفت با نظر محمد مسعود دربارهٔ زنان منحرف نوشته شده است؛ یعنی مخالف با نظری که مسعود در تفریحات شب ارائه کرده بود. داستان من هم گریه کردهام به قسمی با دومین کتاب جلیلی، یعنی با از دفتر خاطرات نیز تضاد دارد.
صورت و موضوع و صحنههای کتاب دوم جلیلی، بهطور عجیبی همانند آثار نخستین محمد مسعود است و درون مایهٔ آن، سرگردانی و دلشورهٔ جوانان است؛ بویژه جوانانی که مدّعی روشنفکریاند. کاروان عشق قصهٔ معمولی عاشقانه است. از دفتر خاطرات مجموعهای از طرحها و ماجراهای فرعی است که بر خاطرات جوانانی بنیاد شده است که نمیدانند در زندگانی چه کنند یا چگونه با اضطراب، دلهره و بیزاری (ennui) خود نبرد کنند. درون مایهٔ عمدهٔ کتاب، وصف دیدار با زنان خیابانی، دفاع از حقّ زن، فساد اداری، نقص نظام آموزشی، نقد رمانهای سرگرم کننده و فیلمهای زیانبخش است. اما موضوع تاره و متناسب با آن زمان که در کتاب آمده است، تجدّد و احیاء ادبی را تأیید میکند و به نقد آثار علامهها و فضلا میپردازد. این نویسنده کاملا ایدئالیست است؛ ولی رگههایی از رئالیسم در آثارش نمایان میشود و این حکایت دارد از اینکه جلیلی با زنان شوربخت جامعهای که دگرگون میشود، همدردی دارد؛ جامعهای که تغییر میکند، اما هنوز روشهای پا بر جای جدیدی به جای روشهایی که تجدّد آنها را از بین میبرد، ایجاد نشده است»73.
طرح داستانی من گریه کردهام بسیار ساده است. دختری از خانهٔ پدری میگریزد و با انواع تلخیها و زشتیها روبهرو میشود؛ اما سرانجام پیری روشن ضمیر او را راهنمایی میکند و وی، توبه کار از گذشتهٔ آلودهاش، به سوی خانهٔ پدری بازمیگردد و به آغوش خانوادهاش پناه میبرد. ماجراهای کتاب، همه مربوط به او نیست و شامل دوست او، پروین، هم میشود. من هم گریه کردهام صحنههای کمیک نیز دارد. یکی از این صحنهها، وصف کار تلافی جویانهای است که عامل آن، پروینپروین است و در این صحنه، جوانی که پروین را فریب داده است، به شدّت استهزاء و مسخره میشود. صحنهٔ سفر شخص عمدهٔ کتاب به اصفهان نیز مفرّح و خندهآور است. در کتاب انتقادهای جانداری نیز دیده میشود؛ در اینجا پزشک جوان بد سیرتی زیر ضربهٔ طنز قرار میگیرد. شخص عمدهٔ داستان از این پزشک برای درمان پروین کمک میخواهد؛ ولی او دست زن را گرفته و ضربان نبض وی را میشمارد. زن میگوید من بیمار نیستم؛ آمدهام شما را به بالین بیماری ببرم. پزشک پوزخند میزند، دست او را در دست دارد، مالش میدهد و میگوید: هیچ اهمیت ندارد…فردا صبح میرویم 83. کتاب به رغم اینکه چند صحنهٔ داستانی دارد، روی هم رفته روایتی ساده است. شاید بتوان آن را قصهٔ عقاید یا داستان گونهای (novelette) کوچک شمرد.
حسین قلی مستعان
دربارهٔ این نویسندهٔ پر کار کمتر سخن گفتهاند. او فرانسهدان بود و آثاری از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرد. بینوایان هوگو از جملهءاین آثار است. رمان عامه پسند پاردایانها را هم او ترجمه کرده است. مستعان در دورهٔ بیست ساله با سررشتهداری آن زمان و با مجلههای دولتی راهنمای زندگی و ایران امروز (به مدیریت محمد حجازی، سناتور بعدی) همکاری داشت و همچنین داستانهایی مینوشت که هر ماه به چاپ میرسید. این داستانها-که در سالهای 9131 به بعد رونق زیاد داشت-در قطق کوچک و با عکس رنگی پشت جلد، که معمولا تصویر زنی زیبا بود، انتشار مییافت و موضوع عاشقانهٔ احساساتیای را میگرفت و به صورت ماجرایی شورانگیز در میآورد. نام این قصهها نیز تازه در آمده بود. آلامد، عروس، ناز…. این داستانها در آن سالها خواهان بسیار داشت و دنبالهٔ آثار رمانتیک جلیلی و دیگران بود؛ با این تفاوت که واقع بینی موجود در آن آثار را نیز نداشت و همچنین قسمس اخلاق و امیدواری پسند حکومت بیست ساله را تبلیغ میکرد. هدایت که این قسم آثار را به استهزاء، «توفان عشق خونآلود» مینامید، انتقادی بر داستان ناز نوشت که در مجلهٔ موسیقی مین باشیان در 0231 به چاپ رسید. به هرحال، نویسندگان رمانتیک دورهٔ بیست ساله-جز هدایت، مسعود، علوی و چند تنی دیگر-از آبشخور آثاری مانند مادام کاملیا سیراب میشدند و از سوی دیگر، از ادب عاشقانهٔ فارسی الهام میگرفتند. بسته بودن فضای سیاسی، آنها را به درونگرایی میراند و رنگی از عاطفهٔ شدید و خون و اشک به آثار آنها میداد. علوی در یادداشتی که بر ترجمهٔ گلهای سفید (در اصل، نامههای یک زن ناشناس) زوایک نوشته است، یادآوری میکند که به تازگی نوشتن داستانهایی از این قسم رواج زیاد گرفته است و نویسندگان ما به دلیل ناآگاهی اجتماعی، مطالب کم بهایی به دست خوانندگان میدهند؛ در حالی که همین مطالب در باختر زمین با آگاهی و مهارت تمام نوشته میشود و مقایسهٔ این دو، سطح نازل اقتصاد و هنر ما را نشان میدهد 93.
در داستان ناز به روایت هدایت، چند جوان سرزنده وارد باغی میشوند و در آنجا با دخترانی زیبا دیدار میکنند. قصد جوانها در آغاز این بوده است که خود را بکشند و از دست اعتیاد نجات دهند؛ اما با دیدن دخترانی که سرگرم پای کوبی و آوازخوانی هستند، گرفتار عشق میشوند. دخترها نیز که نیّتی پاک دارند، عزم جزم میکنند جوانان را از پرتگاه اعتیاد و خطر مرگ دور کنند. پاکزاد که جوان پر شورتر و شایستهتری است، عاشق زیباترین دختر گروه، یعنی «ناز» میشود و با او عروسی میکند. او دست از اعتیاد بر نمیدارد، تا زمانی که ناز میگوید «باید بین تریاک تلخ و لب شیرین من، یکی را انتخاب کنی». پاکزاد پس از مدتی تردید، لب شیرین محبوب را برمیگزیند و منقل و وافور را از پنجرهٔ اتاق به میان حوض پرتاب میکند 04.
مستعان پس از شهریور ماه 0231 پاورقیهای زیادی برای مجلهها-از جمله مجلهٔ تهران مصوّر-نوشت. داستانهای آفت و رابعهٔ او شهرت زیادی در بین عامهٔ مردم پیدا کرد. مستعان که در 3821 زاده شده بود، پس از عمری طولانی در تهران در گذشت. ترجمهٔ بینوایان (7031 تا 2131) او بر رماننویسی فارسی اثر گذاشت. او داستانهای خود را زیر نامهای مستعار «ح.م.حمید» و «انوشه» به چاپ میفرستاد. کسانی مانند او و نظام وفا و مهدی حمیدی را باید «رمانتیکهای دیر آمده» نامید؛ زیرا اینها در زمانی به نوشتن آثار تخیلی و پرسوز و گداز پرداختند که دیگر دورهٔ رمانتی سیسم پایان گرفته بود. این نویسندگان به هرحال کوشیدند که ادبیات و شعر را در دایرهٔ سوز و کدازهای عاشقانه و تخیّلی محصور کنند. شاید به همین دلیل، کسروی که شخصی منطقی بود، برانگیخته شد تا دربارهٔ «بدآموزی رمان» جزوهٔ کوچکی به نام دربارهٔ رمان بنویسد. کسروی میگفت که«رمان، سراسر حاوی مطالبی است که هرگز وجود خارجی نداشته و منبع دروغ است و خواننده را گمراه میکند.
رمان نمیتواند دعوی تهذیب اخلاق داشته باشد؛ زیرا پایهاش بر دروغ استوار است؛ اخلاق را فاسد و جوانان را گمراه میکند. افسانهنویسی و چامهسرایی…را کار نمیتوان شمرد. از دید خرد، به ساختن بازیچهءکودکان و این گونه کارها ارج میتوان گذاشت و به افسانهنویسی و چامهسرایی نتوان»14. نظر کسروی گرچه دربردارندهٔ واقعیتهایی نیز هست، چون هنر را از زاویهٔ منطقی و اخلاقی و کیشی مینگرد، نقد جامع نیست و در همان زمان نشر، از سوی بانو فاطمه سیّاح به سختی ردّ و انتقاد شد. اما پوشیده نمیتوان داشت که غالب این پاورقیها (رمانها)، بویژه انواع «تاریخی» آنها، از «نمونههای نوعی» ادب کهن پیروی میکنند.
عامل تصادف، رویدادها را پیش میبرد و شخصیتها تک بعدی هستند؛
یعنی یا زنگی زنگند یا رومی روم. محور داستان نیز یکی دو شخص، به طور عمده، زن و مردی هستند که بر همهٔ رویدادها و اشخاص سایه میاندازند. این اشخاص در فضای بسته و غیر متحوّل به سر میبرند و نماد اصول و نیروهای اخلاقی قراردادی هستند. عوام پسندی، یکی دیگر از ویژگیهای این؛ «رمان» هاست، که احتمالا از قصههای عامیانه ریشه گرفته است. عامهٔ مردم خواهان عشقهای پرشور، بزن بهادرها و پهلوانیهای عجیب، رهایی یافتگی و پایان خوشیهای عجیبتر هستند؛
میخواهند آنچه مطلوب آنهاست و آن شخصی را که خوب میدانند، به پیش نما بیاید و توفیق یابد و بدی و بدکار شکست بخورد. شخصیتهای اهریمنی (demoniac) در داستان پریان و قصههای عامیانه (دیو، ساحره، جادوگر، شاه بیدادگر، وزیر بداندیش) در این «رمان» ها به صورت خانها و رئیس ادارهها، زن باباها، پولداران سنگدل و اشخاص زورمند و زورگو در میآیند. در برابر این شخصیتهای منفی، پسران و دختران یتیم، زنانی که دچار رقیب یا هوو شدهاند، عاشقانی حسّاس و دردمند، عارف و صوفی و درویش و رعایا و کارگران ستم دیده و مال باختگان، در مقام شخصیت مثبت «رمان» نمایان میشوند.
حسین قلی مستعان در این عرصه میدانی گشود که بسیاری از پاورقینویسان پس از شهریور 02 در آن «طبق آزمایی» کردند. او، دشتی و حجازی، از مأموران باز سنجی [سانسور] کتاب در عهد رضاشاهی بودند و در آثاری که عرضه میکردند، تثبیت قدرت حاکمیّت را در آماج خود داشت؛
اما همین که آن نظام سقوط کرد، بویژه علی دشتی و مستعان، به انتقاد از دستگاه حاکمیت پرداختند. داستان گلی (2231) حسین قلی مستعان از این نمونه است. نویسنده در آغاز داستان در مقام راوی اوّل شخص، گردانندهٔ روزنامهای معتبر، در مقدّمهای 61 صفحهای، اوضاع و احوال تهران سالهای 5131 و 6131 و شب نشینیها و فساد کارگزاران حکومت و گردشهای شبانهٔ خود را شرح میدهد. در یکی از این گردشهای شبانه، با گارسون شیشین یکی از رستورانها که با زد و بند رئیس املاک (سلطنتی) در مازندران شده است، آشنا میشود و به دعوت و همراه او به مازندران می رود. از صفحهٔ 71 کتاب، قصهٔ یکی از بیدادگریهای رئیس املاک در شرح زندگانی «گلی» روایت میشود.
درون مایهٔ پاورقیهای آن دوره، در بردارندهٔ ماجراهایی است که به نتیجهگیری «اخلاقی» میانجامد؛ در مثل، با کشته شدن ظالم یا رسوا شدن شخص بدکار، پایان خوش پیدا میکند یا با کشته شدن عاشق و خودکشی معشوق، پایانی غمناک (تقابل نیروهای شرّ و نیک). در داستان گلی، و رحمت برای نجات عشق خود فداکاری میکنند. و پایان کار از بین میروند؛ ولی این شکست ظاهری است؛ زیرا در آخر سر، پاکی و نجابت در قالب رمانتی سیسمی نازل پیروز میشود.
سبک مستعان را در داستان بسیار طولانی او، آفت (0331 تا 6331)، بهتر میتوان دید. او سالهای متمادی در مقام پاورقینویسی بیرقیب، یکّهتاز میدان مجلهها، بویژه تهران مصوّر، بود و کثرت آثارش نشان از تخیّل نیرومند او در این زمینه داشت.
در پاورقیهای ایرانی و ادبیات روزنامهای آن دوره، بجز گونهای مثبت که بهطور عمده از میان تحصیل کردههای شهری یا مردم پاک نهاد روستایی انتخاب میشد، گونههای ولگرد، روسپی دختران فریب خورده، نامادریها و خانها و پولدارها شخصیتهای منفی را پدید میآوردند…»24؛
اما به هر حال در مجموع، این آثار روزنامهای پاسخگویی نیازهای اشخاص باسواد شهری و روستایی بود در زمینهٔ سرگرمی و گذران اوقات فراغت و تعطیل، و در واقع هدفی نیز جز این نداشت.
زمانهای تاریخی دورهٔ بیست ساله، که دنبالهٔ رمانهای تاریخی پایان قاجاریه و دورهٔ مشروطهخواهی است، نیز اهمیت دارد؛ اما به سبب نداشتن مجال در این مقاله، گفت و گو دربارهٔ آن میماند تا وقت دگر. در اینجا از جمال زاده، حجازی و هدایت نیز سخنی به میان نیامد، به این علت که موضوع نوشتهٔ ما، نویسندگان نیمه از یاد رفته یا از یاد رفته است و هدایت و آن دو نویسندهٔ دیگر هنوز خواننده دارند. افزوده بر این، دربارهٔ آنها نیز آثار انتقادی و تحقیقی فراوانی نوشته شده که در دسترس است. این را نیز باید گفت که در یک مورد، یعنی سخن گفتن از بزرگ علوی، از حدّی که تعیین کرده بودیم، گذشتیم، به این سبب که نوشتههای او بویژه ورقپارههای زندان و چشمهایش، درست دربارهٔ دورهای بود که از آن سخن داشتیم.
علوی البته امروز فراموش نشده است و نوشتههایش امروز هم طالب بسیار دارد. او از جملهٔ اندک شمار نویسندگانی است که محدودیتهای حزبی نتوانست وی را در چنگال خود بگیرد و شعلهٔ شور و ذوق وی را خاموش سازد. اما این نیز باید گفته شود که این نویسنده، همچون جمالزاده، از میهن مألوف دور افتاد و از این رو پس از چشمهایش دیگر تجربهٔ تازه از محیط تازهای ندارد و آنجا که تازگی دارد، فرم و معنای مناسبش را پیدا نکرده است. البته در این میان، داستان میرزا که مربوط به مهاجرین است، نیرومند و هنرمندانه به نگارش در آمده است؛ به طوری که میتوان گفت میرزا در ردهٔ قصههای کوتاه خوب معاصر و هم مرتبهٔ داستانهای نامهها و چمدان این نویسنده است.
کتاب ماه ادبیات , آذر 1389 – شماره 158