وقتی پینوشه تصمیم گرفت که رفراندوم برگزار کند، روزهای بیم و امید کارزار «نه»

علیرغم بدنامی در نزد افکار عمومی جهانی، ژنرال پینوشه در نزد هوادارانش، شارل دوگل آمریکای لاتین به حساب میآمد. یک مرد توانمند که باعث شد کشورش روی پای خود بایستد. رهبری مستبد، که زمانی مخالفان سیاسیاش را به بیرحمانهترین شیوه ممکن از سر راه رانده بود و ابراز ندامت هم نکرد، در واپسین روزهای قدرت، برای جلب حمایت مردمش، کارزاری به راه انداخت.
اژنیو گارسیا:کارزار بیسابقهای بود که همانندش رو در شیلی هیچ وقت نداشتیم ولی فضا تنش آلود بود. انگار قرار بود اتفاقی بیفته. مردم توقعات زیادی داشتند و نوعی انرژی عصبی توی کشور موج میزد. برای نخستین بار حکومت نظامی پینوشه موضوع یک رأی پرسی بود. بیشترین نگرانیمون این بود که آیا نتایج همه پرسی پذیرفته خواهد شد یا نه. شکی نداشتیم که اکثریت به مخالفت با حکومت پینوشه رأی خواهند داد. ولی همه چیز زیر نظر ارتش بود.
زمانی که ژنرال پینوشه و ارتش شیلی در یک کودتای خشونت آمیز، در ماه سپتامبر 1973 قدرت را به دست گرفتند، اژنیو گارسیا Eugenio García مدیر اجرایی یک شرکت تبلیغاتی فقط بیست سال سن داشت. ارتش با حمایت آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا یا CIA، سالوادور آلنده رییس جمهوری مارکیست شیلی را سرنگون کرد. دوره کوتاه ریاست جمهوری آلنده، جامعه شیلی را به دو بخش موافق و مخالف تقسیم کرده بود. اژنیو گارسیا و خانوادهاش از طرفداران دو آتشه آلنده بودند.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
یادم میاد روز کودتای سال 1973 بمب افکنهای ارتش در آسمان سانتیاگو و بالای خونه من پرواز میکردند. برای من صحنه تکان دهندهای بود که فکر میکنم به یکی از سنتهای شیلی پایان داد. فرهنگ کشور ما را خدشهدار کرد.
ارتش هواداران سوسیالیست آلنده را از همه نهادهای عمومی بیرون راند؛ از دانشگاهها، مدارس و شرکتها. پدر و برادر بزرگتر اژنیو گارسیا هم شغلشان را دست دادند. یک برادر دیگرش مخفی شد و یکی دیگر تن به تبعید داد ولی سرنوشت دیگر افراد مظنون به حمایت از آلنده، بسیار تلختر بود. دهها هزار نفر دستگیر شدند، بسیاری از آنها شکنجه شدند یا ناپدید شدند. در اوایل دهه 1980، اعتراضات شدت گرفت و مقامهای ارتش خواهان کسب مشروعیت بودند. قانون اساسی جدید تدوین شد که یکی از شرایط آن برگزاری همهپرسی در مورد رهبری ژنرال پینوشه بود. بر آن شد که همهپرسی روز پنجم اکتبر 1988 صورت بگیرد.
وقتی تاریخ برگزاری همهپرسی اعلام شد من به صحتش شک داشتم. قبل از آن همهپرسی تأیید قانون اساسی جدید پینوشه رو داشتیم که پر از تقلب بود. ما نگران بودیم که همهپرسی بعدی هم تلهای باشه برای حفظ پینوشه در قدرت.
خود پینوشه و بیشتر اعضای خونتای حاکم مطمئن بودند که در همهپرسی برنده خواهند شد. در واقع آنها به اندازهای مطمئن و دلگرم بودند که حتی به مخالفان اجازه دسترسی به تریبون رادیو و تلویزیون را دادند، هر روز به مدت 15 دقیقه. اژنیو گارسیا مدیر نوآوری کارزار ضد پینوشه بود.
در کاراز رأی نه، در مورد انتخاب رودیکرد و راهکار مبارزه مردد بودیم. اول تصمیم گرفتیم از پینوشه، به خاطر همه جنایاتش انتقاد کنیم. به عبارت دیگر یک کارزار کوبنده راه بیندازیم که همه موارد شکنجه و آدمربایی و سوء قصد به جان افراد را نشون بده. من جوون بودم و سرسخت و فکر میکردم بهتر از دیگران بلدم چه کار باید کرد.
گارسیا به عنوان یک بازاریاب کارکشته، استدلال میکرد که کارزار منفیبافانه، رأی دهنده مردد را فراری میدهد. او گفت به جای آن به کارزاری نیاز هست که روی امید و خوشبینی متمرکز باشد با استفاده از تصاویر مردمی که همدیگه رو به آغوش گرفتند و میرقصند و به نظامیان میخندند، در عین محکوم کردن جنایات آنها.
ولی بسیاری از کنشگران کارزار رأی نه، این پیشنهاد گارسیا را خوش نپذیرفتند به ویژه آنهایی که شخصاً متحمل رنج و شکنجه به دست نیروهای امنیتی شده بودند.
در یک نشست که پیشنهادتمون رو بررسی میکردیم خیلیها متعجب شده بودند چون انتظارشون چیز دیگهای بود. اونها پیشنهاد ما رو بیهوده و بیمعنی میدانستند.
ولی گارسیا در نهایت افراد مردد را جذب خودش کرد و در اوایل ماه سپتامبر 1988 کارزار رأی نه، رسماً گشایش یافت. شیلی خوشبختی در راه است: شعار اصلی در این کارزار بود. و نشان آن رنگینکمان بود بر روی پرچمها و پیراهنها و روی صفحه تلویزیون.
پوسته تبلیغ ما این بود که در 15 سال گذشته ابر تیره آسمان کشور را گرفته و نوری به ما نمیرسه ولی با رأی مردم آسمون دوباره باز میشه و رنگین کمان دوباره پدید میاد. همون طور که بعد از طوفان این اتفاق میافته. اولین بار که نتیجه کارمون رو در تلویزیون دیدیم لحظه احساسبرانگیزی بود. ما حتی در بعضی از ویدئوهامون پینوشه رو مسخره میکردیم که قبلاً تصورش رو هم نمیشد کرد. سرگیجه گرفته بودیم از بس کارهایی میکردیم که مجاز نبود.
ولی با نزدیک شدن روز رأی گیری ترس و دلهره بالا گرفت. برخی از دست اندرکاران کارزار نه را خودروهای بدون شماره دنبال میکردند. عدهای را هم افراد ناشناس تهدید میکردند. گارسیا روز رأی گیری زودتر از من بیدار شد و به دانشگاه سانتیاگو رفت و رأیش رو به صندوق انداخت.
فضای خیلی عجیبی بود؛ سکوت مطلق. مردم میومدند و میرفتند و تنها چیزی که میشنیدی صدای پاشون بود. بعد از اون به خونه همسر سابقم رفتم که بچههام رو ببینم. با هم ناهار خوردیم و من همون جا موندم. همون یه کم عصبی بودیم. نگران بودیم که ممکنه اتفاقی بیفته.
و آن اتفاق در راه بود ولی نه چیزی که اوهینگیا در انتظارش بود. در خلال نظم و آرامش مرکز انتخابات دولت، مقامها همچنان پافشاری میکردند که رأی آری هفت یا هشت درصد بیشتر از رأی نه بوده. ولی این نتایج به شدت گزینشی بود و در محوطه ستاد کارزار رأی نه، نیروی انتظامی بازوی قوی دیکتاتوری شیلی مستقر شده بود تا دست به اقدامی بزند. کسی نمیدانست که واکنش دولت به شکست آشکارش چه خواهد بود.
دیرتر در ساعت شب، ژنرالها اندک اندک متوجه شدند که چارهای جز پذیرفتن نتایج همهپرسی ندارد. حوالی نیمه شب یک سنخگوی ارتش تأیید کرد که کارزار رأی نه پیروز شده؛ 56 درصد در برابر 44 درصد.
زدم زیر گریه. تنها نشسته بودم و گریه میکردم. بچههام خواب بودند. احساساتم قلیان کرده بود.
طی 15 سال اخیر مخالفان ژنرال پینوشه شعار میدادند که او سقوط خواهد کرد. دیشب این شعار کمی تغییر کرد؛ “او سقوط کرده است“.
یادم هست دیرتر دوستام که از کارزار رأی نه رو دیدم، گفتم باور نکردنیه ما پیروز شدیم ما تونستیم. حس خیلی خوبی بود که تونستیم به این هدفی به این بزرگی برسیم.
اِوهینگیو نشست. میگوید احساس کرده بود که هیچ کار دیگری در زندگیش نمیتواند آن حس کامکاری را برایش تکرار کند.
سوار ماشینم شدم و به سمت شمال رفتم؛ سمت بیابون. یکی دو روز توی راه بودم. دو روز اونجا موندم و برگشتم و به شریک زندگیم گفتم که میخوام شرکت تبلیغاتی که درش کار میکردم ترک کنم. گفتم دیگه انگیزهای برای ادامه کار ندارم و همین کار رو هم کردم.
گارسیا اکنون رییس تلویزیون دولتی در سانتیاگوست. ژنرال پینوشه یک سال دیگر هم در مقام رهبری ماند قبل از این که انتخاب آزاد برگزار شود. پاتریسیا آلوین سیاستمدار دموکرات مسیحی پیروز انتخابات شد. پینوشه بعد از آن سناتور مادام العمر شد تا از پیگرد قانونی مصون بماند. او ماه دسامبر 2006 درگذشت.