یک مستند عجیب و پرسرو صدا: سه همزاد! – یک آزمایش روانشناسی عجیب

نخستین بار چه زمانی با واژه همزاد آشنا شدید؟ احتمالا باید تفاوت فرهنگی خاصی بین آدم‌های شرقی و غربی‌ها در هنگام فکر به مفهوم و ممکن بود همزاد وجود داشته باشد.

«همزاد از قدیم در میان ملل مختلف جهان مطرح بوده و در باب آن افسانه‌های گوناگونی بیان شده‌است. قدیم معتقد بودند که همراه با تولد هر انسانی موجودی کاملاً شبیه به او از جنس جن و پری خلق می‌شود و همگام با او رشد می‌کند و ممکن است گاهی با یکدیگر ملاقات هم داشته باشند. افسانه‌های مربوط به همزاد در کشورهای جهان و کشور ما می‌گوید که در زمان تولد نوزاد یک جن نیز با او متولد می‌شود که از هر لحاظ شبیه به اوست؛ چه از لحاظ روحی و چه ویژگی‌های بدنی. این تشابه بقدری زیاد است که اگر همزاد انسان دچار شادی یا غم شود در انسان هم تأثیر می‌گذارد و این حالت به صورت عکس هم ممکن است یعنی با شادی و غم انسان همزادش هم دچار همین حالت می‌شود!»

حالا من از شما می‌پرسم که اگر همزاد یا شخص بیگانه کاملا شبیه به خود را ببینید، چه می‌کنید؟!

نه! اهل خرافات نیستیم. اما در سال 1980 این مسئله برای جوانی به نام بابی شفران که به تازگی به کالج رفته بود، پیش آمد! در روز اول ناگهان او متوجه شد که بقیه طوری رفتار می‌کنند که انگار او را می‌شناسند و مرتب او را با اسم ادی صدا می‌کردند.

ناگهان این جوان متوجه شد که همزاد یا برادری به نام ادی دارد. بعد از ملاقات این دو و رسانه‌ای شدن قضیه، مادری عکس این دو را در روزنامه دید و اطلاع داد که فرزندخوانده‌اش کاملا شبیه این دو است و به این ترتیب این سه یکدیگر را یافتند.

این سه نفر دیوید کلمن، بابی شفران و ادی گالاند نام داشتند.

آیا شباهت بین این 3 تصادفی بود و بقیه داشتند فقط به قضیه جو می‌دادند؟

خیر!

مشخص شد که این سه برادر در سال 1961 از یک مادر متولد شده بودند و بعد تحت هدایت یک مؤسسه یهودی فرزندخواندگی و روانشناس‌هایی به نام ویولا برنارد و پیتر بی نیوبائر، هر یک از آنها عمدا به یک خانواده جدا به فرزندخواندگی داده شدند.

هر یک از این سه خانواده سه سال پیش تر یک دختربچه را به فرزندی گرفته بودند. این خانواده‌ها از طبقات مختلف اقتصادی انتخاب شده بودند: یک خانواده فقیر بود و دیگری متعلق به طبقه متوسط بود و سومی خانواده توانگری بود.

آنها هیچ برخوردی با هم نداشتند تا اینکه در سال 1980 به صورت کاملا تصادفی به هر برخوردند. این سه مدتی در برنامه‌های و شوهای تلویزیونی با هم شرکت می‌کردند اما این برخورد متاسفانه بعدا منجر به درگیری ذهنی و افسردگی آنها و سرانجام خودکشی یکی از انها -گالاند- در سال 1995 شد.

بر همین اساس یک مستند خوب به نام Three Identical Strangers ساخته شده و امسال به نمایش درآمده است.

در واقع روانشناسان و مؤسسه فرزندخواندگی می‌خواستند به صورت عینی، میزان تأثیر محیط بر افراد را بررسی کنند. این همان دعوای قدیمی است که هنوز پاسخ آن مشخص نیست؛ اینکه در تعیین شخصیت هر فرد وراثت نقش غالب‌ را بازی می‌کند یا محیط؟

حکایات سعدی را به یاد بیاورید. سعدی هم در این مورد اندیشه می‌کرده و نمی‌توانسته تصمیم بگیرد! یک جا می‌گوید:

چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نخواهد کرد
آهنی را که بد گهر باشد

و جای دیگری می‌گوید:

پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزى چند
پى نیکان گرفت و مردم شد

اما چیزی که باقی می‌ماند مسلما بحث بر سر اخلاقی بودن این آزمایش است. اینکه چرا این مؤسسه فرزندخواندگی به خانواده‌ها اطلاع نداده بود که فرزندی که به آنها پیشنهاد می‌کند یکی از سه برادر تحت سرپرستی آنهاست.

شاید آنها ادعا کنند که سر و سامان دادن به وضعیت این کودکان بی پرپرست، همه وظیفه آنها بوده و همینکه کودکی خانواده مناسبی پیدا کند، کافی بوده است. اما آنها واقعا با چه معیاری دست به انتخاب آگاهانه خانواده‌ها از بین سه قشر زدند و چرا شرایط انسانی‌تری برای آزمایش انتخاب نکردند.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]