آتش در اساطیر و فرهنگ عامه ایرانی
آتش یکی از عناصر اربعه قدما و آن حرارت توأم با نوری است که از بعض اجسام سوختنی برآید؛ چون چوب و زغال و امثال آن. آذر، آدر، ورزم، تش، آدیش، وداغ، بلک، کاغ، مخ، هیر، تار، سعیر، عجوز،ام القرى و در زبان شعری از آن به قبله جمشید، قبله دهقان، قبله زرتشت، قبله مجوس، بستر سمندر، تخته زرنیخ و غیر آن تعبیر کردهاند.
آتش در اساطیر ایران پاککننده جهان از پلیدی هاست و مظهری از اردیبهشت، ایزد راستی و دومین امشاسپند است. او با آتش پلیدی را از پاکی بازمی شناسد. آتش را وسیله آزمون قرار میدهد تا در آوردگاه پلیدی و پاکی، پلیدان را بسوزاند و پلشتی را براند و پاکان را مدد دهد و روی بر آنها بگشاید و به گلستان مبدل شود و جان خستگان پاک را به سلامت از خویشتن بگذراند و پاکدامنان را به شعلههای فرازرونده خویش بر اوج آبرو و شرف برساند و به همت آتش و نور بر تاریکی و تیرگی چیره شود؛ زیرا هر پاک آتش را وسیله داوری قرار میدهد و سوگند بدان را پاکترین سوگندان و گرانترین آنها میشمارد.
در شاهنامه فردوسی، پیدایش آتش منسوب است به هوشنگ، شاه پیشدادی ایران و نوه کیومرث که روزی در حال شکار ماری سیاه رنگ را میبیند و برای کشتن او سنگی به سویش پرتاب میکند. مار میگریزد، اما سنگ به سنگی دیگر میخورد و از برخورد دو سنگ با یکدیگر جرقهای میجهد و آتش زاده میشود:
آتش زایاست. اگر به درستی حفظ و نگاهداری و مهار شود، محرک تولید مثل است و بخشنده نیروهای جدید. جوانی را باز میگرداند و میزاید و مولد است. ققنس از شعلههایی که میسوزاندش، دوباره جان میگیرد. این آتشی که نگاه دار آدمی از بیم خطر و شر است، پاککننده و زداینده نیز هست و همه چیزهای بد و شوم را نابود میکند.» و «تا به امروز آتش کانون مناسک هندو و زرتشتی بوده است، اما ریشههای آن به دوران هند و اروپایی بازمی گردد. در هند آتش زیر نام “اگنی۱۸ ستایش میشود و در عین حال هم زمینی است و هم ایزدی.»
مرکزیت آتش در دین زرتشت شاید یکی از شناخته شدهترین جنبههای این دین باشد، اما بسیار بد تعبیر شده است. گرچه هم عقیده و هم اعمال (دینی مربوط به آتش) به دوران پیش از زرتشت تعلق دارند، اما به طور کامل رنگ زرتشتی به خود گرفتهاند… در دین زرتشتی کنونی آتش چنان مقدس است که نه اشعه خورشید را باید گذاشت که بر آن بیفتد و نه چشم کافری آن را ببیند. شاید همیشه وضع چنین نبوده است؛ زیرا در دورانهای کهن آتشدانها را بر سر کوهها میساختند.
اغلب وجوه نمادگرایی آتش در فلسفه هند و خلاصه شده، جایی که آتش از اهمیتی خاص برخوردار است. آگنی، ایندره و سوریه، آتشهای عالم خاکی، برزخی و آسمانی هستند؛ یعنی آتش معمولی، صاعقه و خورشید. همچنین آتش نماد الاهی اصل آیین مزدیسناست. نگهبان آتش مقدس مقامی بوده که از روم باستان تا آنگکور وجود داشته است. نماد آتش تطهیرکننده و مولد، از غرب تا ژاپن گسترده بوده است. طبق برخی روایات، حضرت مسیح (و حواریون) اجساد را با عبور از آتش کوره آهنگری زنده کردهاند.» «در یک آیین عرفانی فوبله، آتش متعلق به آسمان است؛ زیرا صعود میکند، حال این که آب متعلق به زمین است؛ زیرا به صورت باران فرود میآید.»«همان گونه که شعاعهای خورشید نماد باروری، تطهیر و اشراق است به همان ترتیب، شعلههای آتش این نمادها را القا میکند. اما در ضمن آتش وجهی منفی را عرضه میدارد: آتش با دود خود تیره و خفه میشود؛ آتش میسوزاند… در ضمن آتش هم مانند آب در عین این که میسوزاند، تحلیل میبرد و در عین حال نماد تزکیه و بازایی است.»
در اساطیر یونان آتش را پرومته (پرومتئوس) به انسان هدیه میدهد: «زئوس در عصر آفرینش انسانها، پرومتئوس را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش را.
پرومتئوس مورد اعتماد این کار را کرد و بسیاری از مسائل آدمیان را برطرف کرد. او به انسانها عشق میورزید و نمیتوانست ناراحتی و رنج آنها را ببیند، به همین علت به دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتی خبر به زئوس رسید او را بر سر قله قاف (در قفقاز) برد و بست و او را به جزای اعمال خود رساند. هر روز عقابی میآمد و جگر او را میخورد و شب جگر از نو میرویید. همین هنگام بود که پرومتئوس به زئوس گفت: روزی خواهد آمد که پادشاهی و خدایی تو از میان برود و کسی بر تخت تو تکیه زند. زئوس که از پیشگوییهای او مطمئن بود دائم در پی این بود که از او بپرسد چه کسی، ولی او هرگز پاسخ نمیداد تا این که این موضوع به وقوع پیوست. سرانجام هراکلس عقاب را کشت و پرومته را آزاد کرد. پرومته در عوض راه به دست آوردن سیبهای زرین هسپریدس را به او آموخت.»