من، پدربزرگم و ایزاک آسیموف! آنگاه که دنبالهدار هالی دوباره بازگردد!

21 بهمن ماه سال 1364 برابر با 9 فوریه 1986 پدربزرگم زنده بود و سر حال و به خانه ما آمده بود.
حالا چرا این روز به خصوص یادم مانده؟! چون این روز آخرین باری بود که دنبالهدار هالی از روی زمین دیده شد. آن روز تلویزیون این خبر را اعلام کرد و تذکر داد اگر این فرصت را از کف بدهید، 76 سال باید صبر کنید تا دوباره هالی را ببینید.
کودک بودم، اما میدانستم که پدربزرگم با حالت خاصی این خبر را تماشا میکند و برای من بازتکرار میکند. من هم در همان زمان شک داشتم که 76 سال دیگر زنده خواهم بود یا نه.
راستش را بخوانید در آن سالهای جنگ، چه جنگ ایران و عراق و چه جنگ سرد، چنان با قطعیت هیچ کس نمیتوانست پیشبینی کند که پهنه زمین چند دهه دیگر به چه صورت خواهد بود.
امروز جستجویی در اینترنت انجام دادم و دیدم گویا یکی از مقالههای کوتاه آسیموف که بسیار زیباست و در ظرف زمان و مکان هم محدود نمیشود و همچنان خواندنی است، گویا در وب فارسی قرار داده نشده.
از شما دعوت میکنم که این مقاله را بخوانید.
آنگاه که دنبالهدار هالی دوباره بازگردد
هر آنچه در قرن بیستم برای ما روی دهد، تماماً بستگی دارد به آنچه اکنون انجام میدهیم. شاید وقتی که دنبالهدار هالی در 76 سال دیگر به زمین نزدیک شود، این سیاره را بهطورکلی فارغ از تهدیدات جنگ هستهای بیابد؛ زمین را سیارهای بیابد که ساکنان آن در کشفیات فضایی، ایجاد سکونتگاههای فضایی و استخراج معادن کُرهٔ ماه، تشریک مساعی کردهاند. سیارهای که همهٔ ساکنان آن در ساختن بیمارستانها و مراکز بالینی، آزمایشگاهها، کارخانهها و ایجاد رصدخانه دست به دست یکدیگر دادهاند. اطمینان دارم که تمامی این امور، انجامشدنی است. نومیدانه یک امکان دیگر وجود دارد که حتی یادآوری آن هراسانگیز است. دنبالهدار هالی شاید با زمینی روبهرو شود که بر اثر جنگ هستهای به تودهای زباله تبدیل شده، و اگر نه هیچ، به ندرت نشانی از زندگی در آن دیده شود. سیارهای که در چنگ زمستان هستهای گرفتار است و توصیف آن از توان و حد تصور من، بیرون است.
میخواهم بگویم هر فرد معقولی میل دارد زمین را به عنوان سیارهٔ صلح ببیند، نه گورستان زبالههای رادیواکتیو، اما همیشه مردم به آنچه میخواهند نمیرسند. ما حق نداریم، بنشینیم، دست روی دست بگذاریم و تماشا کنیم. هیچ چیز خودبهخود به دست نمیآید. باید برای آن مبارزه کرد، آن هم مبارزهای بیامان. هرگز هیچ کس آیندهٔ صلحآمیز را در طبق زرین به ما پیشکش نخواهد کرد.
من باور ندارم که امکان یک طرح تدافعی کامل برای جلوگیری از جنگ هستهای وجود دارد. طرح دفاع استراتژیک رئیسجمهور، در تحلیل نهایی تنها پوششی است برای استقرار سلاحهای تهاجمی در فضا. در حالی که ما نیاز به آن نداریم. من خواستار آنم که هر دو طرف، یعنی ایالات متحده و اتحاد شوروی و در واقع تمام ملتها از این پس از طریق مذاکره و جستوجوی راهحلهای مسالمتآمیز روی این مسائل به توافق برسند. ممکن است این یک نظر ایدهآلیستی باشد اما به همین سادگی است و ما انتخاب دیگری نداریم.
من در تمام آثار خود، چه در داستانهای علمی و غیره میکوشم نشان دهم که راه بهینه، برخورد حسابشده و موشکافانه با مسائل است. در کتابهای من، خشونت راهی ندارد، زیرا استفاده از زور، محصول یک استنتاج منطقی نیست. در آثار غربی، فرد خوب کسی است که سریعتر از فرد بد اسلحه میکشد. اما در زندگی واقعی، بد کسی است که اول شلیک میکند. بهتر آن است که اصلاً شلیکی در کار نباشد. یکی از شخصیتهای اصلی در یکی از کتابهای من میگوید:
«خشونت، آخرین دستاویز فرد بیکفایت است.»
من در سال 1942، قوانین تکنولوژی آدمکهای مصنوعی (قوانین سهگانه روباتیک) را منتشر کردهام. قانون اول میگوید: «آدمک مصنوعی (روبوت) نباید به انسان صدمه بزند بلکه باید مراقب باشد تا انسان صدمه نبیند»؛ قانون دوم میگوید: «آدم مصنوعی باید از دستورات انسان اطاعت کند مگر در مواردی که ناقض قانون اول باشد»؛ و قانون سوم آن است که: «آدمک مصنوعی باید از موجودیت خود محافظت کند، مگر در مواردی که قانونهای اول و دوم نقض گردد.»
متأسفانه هماکنون سخن از سلاحهای هدایتشده به دست آدمکهای مصنوعی و ماشینهایی است که وظیفهٔ اصلی آنان، کشتن مردم است. اگر ما یک آدمک مصنوعی میسازیم که قادر است انسان را نابود کند، پس قادر خواهد بود تصمیم بگیرد چه کسی را بکشد و چه کسی را نکشد. من در شگفتم که چرا چنین تصمیماتی باید به تکنولوژی واگذار شود!
من نیز مثل سایر انسانها، جنگ هستهای را نمیخواهم و از تمامی کسانی که به سلاحهای هستهای دسترسی دارند، میخواهم بدانند و مطمئن باشند که جنگ هستهای پیروزی ندارد؛ معنی آن شکست برای همه است. اما صلح پیروز میشود و در این صورت ما همگی پیروزیم.
منبع: نشریه چیستا، آذر 1365، شمارهٔ 34
عکس تزئینی است.
این نوشتهها را هم بخوانید