از ریدلی اسکات تا کریستوفر نولان: فیلمهایی که لیاقت داشتن دنباله را دارند یا آنقدر لیاقت دارند که نباید دنبالهای روی آنها ساخته شود!

سایت faroutmagazine مقالهای ارائه کرده و در آن پیشنهاد کرده که برای تعدادی از فیلمهای خوب دنبالهای ساخته شود.
برخی از این فیلمها اینها هستند:
- – The Iron Giant از برد بیرد
- – گلادیاتور ریدیلی اسکات
- – مردی از U.N.C.L.E. گای ریچی
- – درد Dredd از پیت تراویس
- – تلقین یا اینسپشن از کریستوفر نولان
- -دروغهای حقیقی True Lies از جیمز کامرون
- – لئون – حرفهای از لوک بسون
دیدگاه شما در مورد دنبالهسازی چیست؟
در اینجا تعدادی از دیدگاههای متناقض و در حال جدال با هم را برایتان مینویسم:
1-از یک سو این فیلمها، آنقدر خوب بودند که ما دوست داریم به صورتی خاطره خوب تماشای آنها تکرار شود. ولی جدا اگر دنبالهای با همان کیفیت ساخته شود، ما را به اوج لذت ناب خواهد رساند؟
به دو دلیل من شک دارم!
نخست آنکه بخشی از لذت ما از این فیلمها به خاطر شرایط خاص شخصیتی و زندگی و سن پایینتر در هنگام تماشای این فیلمها بود. تماشای فیلم، فقط خودِ تماشای فیلم نیست. بلکه به باور من سالن یا اتاقی که در آن فیلم میبینیم، شرایط خاص روحیمان در هنگام دیدن فیلم و اشخاصی که با آنها فیلم میبینیم، در لذت بردن از فیلم مؤثرند.
شمایی که بیدغدغه با هیجان اینسپشن را دیدید، ممکن است به خاطر حوادث روزگار، الان از دیدن فیلمی با کیفیت کاملا مشابه اصلا لذت نبرید.
دوم آنکه دنبالهها، داستان و ایده محوری فیلم مرجع را مجبورند تکرار کنند و به همین خاطر نمیتوانند شما را به همان سطح از شگفتگی ببرند.
2-بعضی از فیلمهای شاهکارند، اما به موازات پیشرفت فناوری و تعریف شرایط تازه در دنیا، واقعا میشود، فیلمی نه با همان اصالت، ولی قابل اعتنا برایشان ساخت. مثلا فیلم دروغهای حقیقی از آن دست فیلمهای محبوب پرفروشی است که در دنیای کنونی، میتوان آن را دوبارهسازی کرد. مشکل میدانید چیست؟ هالیوود این سالها نتوانسته ستاره اکشنی در قامت آرنولد، بروس ویلیس، لیام نیسن، ژان کلود و سیلوستر استالونه معرفی کند.
در این مورد باید در پستی به صورت جداگانه برایتان بنویسم.
3-هالیوود از بس دنبالههای مایوسکننده ساخته که ترجیح میدهیم برای شاهکارها دنباله نسازد و اعتبار فیلم اصلی را مخدوش نکند.
در سالیان اخیر، هالیوود از فرمول تا جایی که ممکن است دنباله بر موفقها بساز، پیروی کرده است. در این میان خوشبختانه داستانهای ابرقهرمانی آنقدر برایش سود داشتهاند که کمتر به فکر بازسازی کلاسیکها یا ساختن دنبالهای بر آنها افتاده است. شاید هم اصلا نمیخواسته از نظر مالی ریسک کند و برای مخاطب بیحوصله امروز، کلاسیک بسازد!
به نظر من خیلی بعید به نظر میرسد که با جو خصوص داستانپردازی و شخصیتهای پردازیهای پوستهای، مثلا کسی موفق شود که لئون 2 را بسازد. آن ارتباط لطیف و تقابل و همزیستی خشونت و مهربانی آدمکش با همان جنس بازیگری، به نظرم قابل تکرار نیست.
هالیوود میآید و یک هیتمن خشن با رابطه به سبک جیمز باندی با کاراکتر زن داستان میسازد و فیلم میشود، چیزی معمولی!
4- بعضی از فیلمها به خاطر داستانشان، دنبالهناپذیرند، مگر اینکه نویسنده بسیار خلاقی مثلا یک پاراکل برای آنها بنویسد یا با یک منطق داستانی، قهرمان داستان را زنده کند!
شما چه فکر میکنید؟!
به نظر من هیچکدوم یا حداقل اکثریت این فیلمها نیاز به دنبال خاصی نداره و دنباله سازی از جذابت شون کم میکنه
اما در مورد شرایط کلی دنباله سازی که گفتین موافقم مثلا بعضی از فیلمها همون بار اولی که دیدیم جالب و حتی شگفت انگیز بودن برای دفعات بعدی جذابیت چندانی ندارن مثلا اینسپشن رو من بار اول که دیدم واقعا لذت بردم اما برای بار دوم هیچ وقت حوصله دیدنش رو پیدا نکردم.
من همیشه از ساختن قسمت جدید یه فیلم یا سریال استقبال میکنم. اگر خوب نباشه، چیزی رو از دست نمیدیم، اما اگر خوب باشه، خیلی لذت خواهیم برد.
همچنین، بهرروی در شرایطی هستیم که آینده برامون، به خصوص ما ایرانیها روند خوبی نداره و گذشته ما مدام بهتر شده و زیباتر دیده شده. دیدن ادامه فیلمهایی که در قدیم دیدیم باعث میشن که به دوران قدیم برگردیم و حس و حال خوب قبل رو یکم تجربه کنیم.
در نهایت، چه فرقی میکنه قسمت جدید ماتریکس یا فصل جدید فرندز چطور باشه. فکر میکنم ازش لذت خواهیم برد.