پیشنهاد سریال: The Loudest Voice، سریالی در مورد چگونگی شکلگیری شبکه خبری فاکس نیوز و مؤسس آن راجر ایلز، با بازی راسل کرو و نائومی واتس

دیدن ناگهانی راسل کرو در کاراکتر یک شخصیت فربه، آنقدر شوکآور بود که در میان انبوه سریالها و فیلمها، توجهم به یکی مینیسریال هفت قسمتی تازه به نام The Loudest Voice جلب شد.
این سریال ساخته شبکه Showtime است. این سریال بر اساس کتابی به نام The Loudest Voice in the Room، نوشته گابریل شرمن ساخته شده است.
سریال؛ داستان شکلگیری شبکه خبری فاکس نیوز به وسیله راجر آیلز را روایت میکند. شبکهای که شیوه خبررسانی در آمریکا را تقویت کرد و منجر به قوت گرفتن جریان سیاسی شد که عاقبت منجر به سر برآوردن دونالد ترامپ شد.
این سریال با حوادث یک دهه قبل کارش را شروع میکند و نشان میدهد که چگونه راجر آیلز با هوش غریزی و تجربه زیاد کار در رسانههای دیداری، تصمیم گرفت که فاکس نیوز را بنیان بگذارد و در این کار آنقدر توفیق پیدا کند که تبدیل به رهبر در سایه حزب جمهوریخواه هم بشود.
راسل کرو در نقش آیلز، درخشان بازی میکند. او به خوبی از عهده ایفای شخصی بسیار فربه که باید در هر گام شاهد نفس نفس نفس زدن و همچنین جدال او با بیماری هموفیلی باشیم، برآمده است. راسل کرو هوش و پلیدی توام او را خوب به تصویر کشیده.
نائومی وانس و سینا میلر دو هنرپیشه زن مشهور سریال هستند.
دیدن این سریال را به همه توصیه نمیکنم! این سریال بیشتر به درد کسانی میخورد که از سریالها و مستندهای سیاسی خوششان میآید.
در همان قسمت اول که شاید برای بعضی کاملا خستهکننده به نظر آید، چیزهای جالبی میبینیم و میشنویم که به 3 تا از آنها اشاره میکنم:
1- برای داشتن یک رسانه موفق و پرمخاطب لازم نیست که شما برای «همه» محتوا درست کنید. بیجهت وارد رقابت با رسانههای با منابع زیاد دیگر نشوید و سبک کاری خودتان را داشته باشید و مخاطب خاصی را نشانه بروید که رسانههای دیگر آنها را پوشش نمیدهند.
درصد قابل توجهی از مردم از حرفهای روشنفکری و پر از واژگان ناآشنا خوششان نمیآید. آنها خبرهای تند و تیز و جنجالی و موضعگیری خبری یکجانبه را بیشتر دوست دارند.
یک ژورنالیست حرفهای اخلاقگرا دوست دارد که تنها خبرها موثق را کار کند و اعتدال را رعایت کند. اما باید اعتراف کنیم که بیشتر مردم اصلا از این سبک خوششان نمیآید.
در این میان راجر آیلزهایی پیدا میشوند که متوجه این امر میشوند و در کوتاهزمانی رسانهای گمنام را مطرح میکنند.
2-راجر آیلز با هوشمندی اشاره میکند که در آمریکایی دهه 90، این تلویزیونها هستند که مردم را جهت میدهند و نه روزنامهها.
3- و یک جمله قصار دیگر از قسمت اول:
مردم نمیخواهند که آگاه شوند، بلکه میخواهند احساس آگاه بودن، پیدا کنند!
پس اگر بخواهیم ماکیاولیستی کار کنیم باید به جای اینکه باز به مسائل نگاه کنیم و مردم را تحریک کنیم که به رخدادها متفاوت و از زوایای مختلف بنگرند، راحتتریم که متوجه ترجیحات توده خام و کمتر تحصیلکرده بشویم و بعد طوری خبر و تحلیل به خوردشان بدهیم که در جهت بینش رشد نکردهشان باشد.
هر آدمی که در رسانه مدتی کار کرده باشد که میداند که به هر حال موضوعگیریهای ظاهرا ملیپرستانه رادیکال، اخبار زرد و مربوط به سلبریتیها، فرشته یا شیطان کردن تکانهای مشاهیر، تاکید بر خرافات و سنت، طرفداران زیادی دارد.
پس میشود خیلی راحت به جای اینکه رنج ارتقای آگاهی و خردمندی اقلیت محدودی از مردم را بر تن هموار کنیم، بر این مخاطب انبوهتر تمرکز کنیم و همراستا با نیازهای آنها خبر و گزارش تهیه کنیم. به هیجان بیاوریمشان، انگ بزنیم؛ دست بیندازیم،اشک بر چشمانشان بیاوریم و …
این نوشتهها را هم بخوانید