آیا همچنان میخواهی بنویسی؟!
از من پرسید: یعنی جدا میخواهی تا ۸۰ سالگی بنویسی؟!
و پاسخ به این سوال آنقدر برای من بدیهی بود که شگفتزده گفتم: چرا که نه.
و راستش دیگر به پرسشکننده نگفتم که چند بار شده که به فکر سرپا ماندن سایت بعد از نبودنم هم افتادهام.
این روزها که نوشتن به سبک سابق به خاطر مشکلات اینترنتی، دشوار شده، در کمال شگفتی میبینم که نوشتن برای من دشوار نیست.
شاید هم برای من نوشتن در این حال و هوا، سادهتر هم باشد. انبوهی از سوژههای انبارشده ذهنی قبلی و یادداشتها و کتابهایم را را دارم. چه ایدههایی خوبی که حالا میشود بسطشان داد و روی آنها کار کرد.
بله! نبود اینترنت در مقطع فعلی روی شیوه نوشتن من تاثیر میگذارد، اما در عین حال سبک قدیمی روزنامهنگاری و سوژهیابی را هم احیا میکند.
ناخودآگاه این دو سه روزه فکر میکنم که قبل از عهد اینترنت مگر روزنامهنگاری ما چطور بود. نویسندهها آمیزهای از تحارب و دانستههای خود و آنچه در کتابها و ژورنالها میدیدند، عرضه میکردند.
وقتی مجلات قدیمی را مرور میکنم، سبک کاری برخی از نویسندهها را طوری ارزیابی میکنم که ایمان میآورم اگر در عصر کنونی میزیستند، جزو بلاگرهای قهار و تولیدکنندههای شاخص محتوا میشدند.
اینجا مایلم از یکی از آنها یاد کنم: دکتر هادی خراسانی که مقالات متعددی را در مجلههای گوهر و وحید، در دهه پنجاه منتشر میکردند. دارم ایشان را تصور میکنم در حالی که نسخه کاغذی مجله هیستوریا را دردست دارند و با هیجان مقالات تاریخی آن را ترجمه میکنند.
من بارها پیش آمده که خودم را جای نویسندگان نشریات قدیمی گذاشتهام و تصور کردهام که با آنها با قلم و کاغذ و ماشین تحریر و چند کتاب و مجله به زبان اصلی و معلومات خودشان، چطور مینوشتند.
گاهی خودم را در قالب آنها فرو میبردم و به گذشته سفر میکردم و با خودم تصور میکردم که آنگونه نوشتن آیا لذت بیشتری از نوشتن در عصر ما داشته یا نه.
صبح روز سهشنبه است و فکر میکنم امروز هم باید بدون اینترنت سر کنیم…
زندگی ادامه دارد و ما رؤیاهایمان را داریم.
انرژی خوبی داشت نوشتتون. منو به حال و روز قدیما برد. روزایی که اصلا برامون مهم نبود چقد زمان زود میگذره و اصلا برامون مهم نبود امروز چه روزیه. خودتون هم تحت تاثیر همین امروز سه شنبه رو چهارشنبه نوشتین و این خیلی حس خوبی به من داد.
ممنون. واقعا فکر میکردم چهارشنبه است!
این یک پزشک امروز بوی وبلاگستان قدیم رو میده 🙂
واقعا
آقای مجیدی ما این نوشتها رو به نوشتهای سطحی ترجمه شده ترجیح میدیم نوشته هایی که همانند پست های شبکه های اجتماعی بدون روح و از قلم یک نویسنده نوشته نشده فقط و فقط ترجمه شده …
شاید به نظرتان خندهدار بیاید اما انتهای نوشتهتان من را به یاد دفترچه خاطرات یا همان رمان رابینسون کروزوئه میندازه.