هنرمندی که سرنازیها کلاه گذاشت!
در سال 1937، یعنی دو سال پیش از آنکه آتش جنگ دوم جهانی شعلهور شود، جمعیت زیادی در موزه شهر “روتردام[1]” واقع در هلند گرد آمده بودند تا از یک اثر هنری جدید به نام “حضرت عیسی و حواریون” دیدن کنند. این تابلو، ظاهراً “شاهکار” یان ورمیه[2]” نقاش نامدار هلندی در قرن 17 بود.
از لحاظ هنری، این یک کشف بزرگ و مهم به شمار میرفت. در آن زمان تنها 36 تابلو دیگر از این نقاش به دست آمده بود و دکتر “آبراهام بردیوس[3]” که این تابلو را در اختیار موزه “روتردام” قرار داده بود، از شدت خوشحالی سر از پا نمیشناخت، و در حقیقت، آن لحظه بزرگترین لحظه زندگی او به شمار میرفت.
تنها یک مرد دیگر، در این خوشحالی با او شریک بود. این شخص، یک نقاش هلندی موسوم به “هانسوان میگرن[4]” بود تنها او، از ریزهکاریها، ظرافت طرح و رنگ و ترکیب این تابلو اطلاع داشت، زیرا در حقیقت او خودش این تابلو را نقاشی کرده بود!
این لحظه، برای “میگرن” لحظه بزرگی بود و به این ترتیب، از کارشناسان و منتقدان هنری که برای آثار او پشیزی ارزش قایل نبودند، انتقام میگرفت.
برای روشن شدن ماجرا، سری به آتلیه هنری این نقاش هلندی، یا بهتر بگوئیم این شیاد هنرمند میزنیم تا ببینیم در آنجا چه میگذرد.
در غروب یکی از روهای سال 1937 “هان وان میگرن” در آتلیه خویش سرگرم کار بود. فضای استودیو، از دود سیگار آکنده بود و هوا هنوز تاریک نشده بود. “هان وان میگرن” از کنار سه پایه نقاشی دور شد و به سوی میزی که در گوشه اتاق قرار داشت. یک فنجان چای برای خود ریخت. جرعهای نوشید و سپس به تابلوئی که چند لحظه پیش تمام کرده بود، خیره شد، آنگاه به پشتی صندلی لم داد. بیش از حد خسته به نظر میرسید. تردیدی وجود داشت که آنچه او خلق کرده بود، در نوع خود شاهکاری به شمار میرفت. این تابلو، حضرت عیسی را نشان میداد که با حواریون خود در “اموس[5]” صحبت میکرد هیچ کس، حتی آنان که با آثار “میگرن” آشنا بودند نمیتوانستند حدس بزنند که این تابلو را او خلق کرده است.
او برخلاف بسیاری از هنرمندان حاضر نشده بود سبیل منتقدان هنری زمان خود را چرب کند و به آنها رشوه بپردازد، از این رو منتقدان با او چپ افتاده بودند و هر بار که تابلوئی به امضای خود میکشید، فوراً مینوشتند که اثر او، فاقد روح و جذابیت لازم هنری است. از اینرو، تصمیم گرفت که آثار خود را به امضای نقاشان مشهور گذشته، به ویژه “یان ورمیه” نقاش نامدار هلندی در قرن 17، عرضه دارد تا هم پول و پلهای به چنگ آورد و هم کارشناسان و منتقدان هنری را دست بیندازد!
بار دیگر، به تابلوئی که خلق کرده بود نگاهی انداخت. در این اثر بدیع، زیبائی و همآهنگی و قدرت، دست به دست هم داده، یک شاهکار هنری بیمانند به وجود آورده بود. این تابلو، هیچ گونه نقص و ایرادی نداشت. به راستی انگار که به وسیله “ورمیه” استاد مسلم نقاشی در قرن 17 کشیده شده بود، در حقیقت چنانچه پرده از روی این راز کنار نمیرفت و دست “وان میگرن” رو نمیشد، هیچ کس نمیتوانست دریابد که این تابلو جعلی است!
“وان میگرن” چنان به کار خود معتقد بود که اطمینان داشت هیچ کس، حتی کارشناسان نخواهند توانست، این موضوع را کشف کنند. برای کشیدن این تابلوی آمیخته با فریب که در عین حال شاهکاری به شمار میرفت، رنج و مرارت و دقت بسیاری را متحمل شده بود. تهیه یک چنین تابلوئی کار آسانی نبود. زیرا از یک سو میبایستی بگونهای این تابلو را ترسیم کند که با شاهکارهای نقاشی قدیم، کمترین تفاوتی نداشته باشد، و کارش در چنان سطحی باشد که کارشناسان هنری را به اشتباه بیندازد و بیچون و چرا آن را به عنوان یک شاهکار مسلم قدیمی بپذیرند. و از سوی دیگر میبایستی تدابیری به کار میبرد که این تابلو، قدیمی و کهنه جلوه کند و از همه آزمایشهائی که کارشناسان هنری برای کشف واقعی بودن و قدیمی بودن آن به عمل میآوردند، پیروز از کار درآید.
برای این منظور، “وان میگرن” به آزمایشهای متعددی دست زده بود و سرانجام موفق به کشف روشی شده بود که تابلو را پس از اتمام نقاشی آن، در کوره کوچکی میپخت. لیکن، این تنها بخشی از مسئله را تشکیل میداد. مشکل دیگر او، تهیه رنگهای مورد نیاز بود و برای این منظور میبایستی شخصاً به ساختن رنگ میپرداخت. “وانمیگرن” قبلاً تمام شاهکارهای این نقاش مشهور هلندی را مورد مطالعه قرار داده بود. همچنین موفق شده بود اطلاعات ارزندهای از روشهای مخفی که نقاشان قرن 17 برای کشیدن تابلوهای خود به کار میبردند، به دست آورد. به فراست دریافته بود که نقاش مشهوری چون “ورمیه” در تابلوهای خود، از نوعی رنگ آبی لاجوردی استفاده میکرد که از سنگ لاجورد به دست میآید، و تهیه فقط یک قوطی کوچک از این رنگ خاص، مبلغی در حدود 200 لیره برایش آب میخورد. از این گذشته، آن نقاش، نوعی رنگ لاکی زنده به کار میبرد که بسیار کمیاب بود و “وان میگرن” کشف کرده بود که این رنگ را تنها میتوان از خورد کردن پوسته نوعی حشره ماده، که در مکزیک وجود دارد، تهیه کرد. سرب سفید و حتی خاک، مواد دیگری بودند که او برای فریب کارشناسان هنری، و به اشتباه انداختن دستگاههای آنان مورد استفاده قرار داد. مشکل دیگر، تهیه بوم نقاشی بود. زیرا از لحاظ نوع بافت و جنس پارچه، میبایستی با آنچه که نقاشان قدیمی به کار میبردند تطبیق میکرد. این مشکل نیز حل شد، تابلوی بیارزشی از یک نقاش گمنام قرن 17 در اختیار داشت که برای این منظور میتوانست از آن استفاده کند.
باری، برای کشیدن تابلوی “حضرت عیسی و حواریون” که او آن را “مردی از اموس” مینامید، مدت هفت ماه وقت صرف کرد. انجام این کار، کاملاً در خفا صورت گرفت، حتی به همسرش اجازه نمیداد که وارد آتلیه او شود.
اکنون، کار نقاشی این تابلو به پایان رسیده بود و فقط باقی میماند که آن را در کوره حرارت دهد و بپزد تا کاملاً قدیمی جلوه کند. و با این اقدام، نخستین بخش از نقشه او کامل میشد.
همه این زحمات را به خاطر بازی دادن منتقدان و کارشناسان هنری، که همواره به آثار نقاشی او به دیده تحقیر و تمسخر مینگریستند، متحمل شده بود. البته مردم نظری متفاوت با آنها ارائه میدادند و با علاقه زیاد، تابلوهای این نقاش 47 ساله را خریداری میکردند. از این بابت، درآمدش بد نبود، از زمانی که از هلند به فرانسه آمده بود، ماهانه، مبلغی بابت اجاره آتلیهای که در جنوب فرانسه دایر ساخته بود میپرداخت. به طور کلی از زندگی خود راضی بود. پارهای از ثروتمندان شکم گنده هلندی که گاهی نزد او میآمدند تا او “پرتره” آنها را بکشد، به او میگفتند:
ـ در این دوره و زمانه، همه چیز بر گرد پول میچرخد.
ولی او در اصل، روحیهای هنری داشت و به این سخن چندان معتقد نبود و فکر میکرد پول فقط به اندازهای خوب است که امور انسان بگذرد و زندگیاش لنگ نماند. و حالا به قدر کافی پول داشت.
اکنون، فقط به شاهکاری که خلق کرده بود میاندیشید. به این وسیله میتوانست، به منتقدان نشان دهد که تا چه حد در هنر نقاشی استاد است. تنها اشکال کار آن بود که اگر موفق میشد، میبایستی برای همیشه این راز را در سینه خویش نگه میداشت و از آن با کسی سخن نمیگفت. در حقیقت هیچ کس جز خودش به این همه نبوغ پی نمیبرد و هیچگاه در نمییافت که “وان میگرن” نقاش محبوبی که کارشناسان، او را به باد تمسخر میگیرند، از نبوغ و استعدادی شگرف، هم دریف با نقاشان نامدار قدیم از قبیل “ورمیه” برخوردار است. شگفت اینکه “ورمیه” نیز در خلال زندگی خویش، همواره از سوی منتقدان مورد حمله قرار گرفته بود و از این بابت، وجه مشترکی بین خود و آن هنرمند چیره دست احساس میکرد.
اگر مچش باز میشد و رازش برملا میگردید، بیتردید به اتهام جعل آثار هنری بازداشت میشد. تابلوئی که او نقاشی کرده بود، یک کپی از آثار “ورمیه” نبود، بلکه یک اثر اصلی بود که با توجه به سبک آن نقاش، ترسیم کرده بود. چنان در کار هنری خویش غرق شده بود که مجازات این شیادی را از یاد برده بود.
اکنون، آتلیه تقریباً تاریک شده بود. “وان میگرن” فنجانش را روی میز گذاشت، آخرین سیگارش را بیرون آورد و پاکت سیگار را در میان انگشتانش فشرد و له کرد. برای آخرین بار به شاهکاری که آفریده بود، نگاهی انداخت، و از اتاق بیرون رفت و با دقت زیاد در را پشت خود قفل کرد.
مدتی بعد، یک حقوقدان هلندی، به پاریس آمد. یکی از موکلان او که یک بازرگان سرشناس بود، زندگی را بدرود گفته بود و او میبایستی به وضع املاک و دارائیهای او رسیدگی میکرد. در میان وسایل خانه متوفی، یک تابلو نقاشی وجود داشت که “حضرت عیسی را با حواریون” نشان میداد و گرد و غبار، روی این تابلو را پوشانده بود.
حقوقدان گفت:
ـ تابلو قشنگی است.
ـ همسر متوفی گفت:
ـ خوشتان آمده؟ ما زیاد به آن توجه نداشتیم. یک سالی میشود که اینجاست. یادم نمیآید شوهرم چگونه آن را به دست آورد.
حقوقدان گفت:
ـ آیا اشکالی ندارد چند روزی آن را از شما امانت بگیرم؟
زن گفت:
ـ اگر خوشتان آمده، میتوانید بردارید. ما آن را نمیخواهیم. حقوقدان تابلو را برداشت و با احتیاط آن را بستهبندی کرد و همین که مأموریتش به پایان رسید، تلگرافی برای دفتر خود در آمستردام مخابره کرد و اطلاع داد که مسافرتش قدری به درازا خواهد انجامید. یک تغییر ناگهانی در برنامه، او را ناگزیر ساخته بود که به جنوب فرانسه برود.
در حالیکه این تابلو را همراه داشت، وارد “مونت کارلو” شد و یک راست به سراغ یکی از سرشناسترین کلکسیونرهای هنری اروپا رفت. این شخص با آگاهی و شناختی که از آثار هنری داشت میتوانست، بگوید که این تابلو اصل است یا تقلبی است.
در کتابخانه آرام این کارشناس هنری، پوشش کاغذی تابلو را باز کرد و در حالیکه آن را کنار دیوار میگذاشت گفت:
ـ درباره این تابلو چه نظری دارید؟
کلکسیونر، بیآنکه سخنی بگوید، در کمال سکوت به بررسی تابلو پرداخت. سپس در حالیکه آثار هیجان شدید در چهرهاش پدیدار گردیده بود، روی خود را به سوی حقوقدان برگرداند و گفت:
ـ فوقالعاده است! یک شاهکار است! دوست من، این لحظه، در حقیقت بزرگترین لحظه زندگی من است. فقط بگذار از یک چیز دیگر نیز اطمینان حاصل کنم.
به دنبال این سخن، یک ذرهبین بزرگ به دست گرفت و به سوی تابلو رفت و سپس با دقت زیاد به بررسی آن پرداخت. پس از انجام این کار سر بلند کرد و پرسید:
ـ آیا میدانی چه چیز پرارزشی را با خود به اینجا آوردهای؟
حقوقدان گفت:
ـ هنوز باورم نمیشود.
کلکسیونر، با اشتیاق دستهایش را بهم کوفت و گفت:
ـ هیچ شکی وجود ندارد. به حروف اختصاری “ی.و.م” که در پائین تابلو نوشته شده نگاه کن. آیا میدانی این حروف چیست؟ آری، این حروف اول نام “یان وان ورمیه” نقاش مشهور هلندی است. شکی نیست که این تابلو، کاملاً واقعی است. به آنچه میگویم یقین داشته باش. بگذار هر گونه که مایلند آن را آزمایش کنند. این تابلو کاملاً واقعی است و خالق آن کسی جز “ورمیه” نیست. راستی این تابلو را از کجا پیدا کردهای؟
حقوقدان، ماجرا را برای او تعریف کرد و کلکسیونر، پس از شنیدن آن زیر لبی گفت:
ـ احمقها! لابد کور بودهاند و ندیدهاند که این یک اثر معمولی “ورمیه” نیست. این به حق، سرآمد همه شاهکارهای اوست. درباره اهمیت این تابلو، هرچه بگویم کم گفتهام و از اینکه این تابلو را به اینجا آوردید، بینهایت سپاسگزارم.
حقوقدان از آنجا به “آمستردام” رفت، و این تابلو نقاشی را به مبلغ 50000 لیره به موزه شهر فروخت. و دیری نپائید که این تابلو، در نمایشگاهی با عنوان “شاهکارهای چهار قرن” به معرض تماشای عموم گذاشته شد و همه بینندگان، از تماشای آن لذت بردند. آنها نیز با کارشناس هنری “مونت کارلو” هم عقیده بودند که این تابلو، نه تنها یکی دیگر از آثار “ورمیه” است که کشف شده، بلکه یکی از بزرگترین آثاری است که این هنرمند چیرهدست خلق کرده است.
در این اوضاع و احوال، آتش جنگ شعلهور شد و “میگرن” از پاریس به “آمستردام” بازگشت و در خانه بزرگی واقع در مرکز شهر اقامت کرد. در آنجا کار و بارش سکه شد و تابلوهایش بازار داغی یافت. آثار او بسیار مورد توجه آلمانیها و عوامل هلندی آنها قرار گرفت، حتی “هیتلر” به این نقاش کوچک اندام هلندی که پشت سرهم سیگار میکشید، علاقه خاطر پیدا کرده بود، و هنگامی که کتابی شامل تصاویری از آثار او منتشر شد، یک نسخه از این کتاب را همراه با دستخط و امضای خویش برای رهبر آلمان نازلی فرستاد.
“وان میگرن” همچنان به هنر زشت، ولی پولساز خود یعنی تقلب آثار هنری ادامه میداد و کارشناسان هم در این زمینه، راه را برای او هموار کرده بودند. تعداد انگشتشماری از مردم میدانستند که او همچنین در جستجوی کشف آثاری از “ورمیه” نقاش مشهور قرن 17 هلند میباشد. “میگرن” در این میان ظاهراً به عنوان واسطه عمل میکرد. او شایعاتی را بر سر زبانها میانداخت و داستانهائی را بهم میبافت. یکی از این داستانها مربوط به یک خانواده شریف ایتالیائی بود که دچار تنگدستی شده و ناگزیر شده بودند مجموعهای از شاهکارهای هنری را که قیمتی نمیشد روی آنها گذاشت، بفروشند. از این رو، این وظیفه را به عهده دوست عزیزشان “هان وان میگرن” محول ساخته بودند. آنها افرادی آبرومند و در عین حال مغرور بودند که نمیخواستند کسی آنها را فقیر به حساب آورد. “وان میگرن” در مقابل پرداخت مبلغ عادلانهای، تعدادی از آثار “ورمیه” را از آنها خریده داری کرده بود. و در عین حال قول داده بود که هیچ گاه هویت صاحبان آنها را فاش نکند. با این قبیل داستانها، او به راحتی تابلوهای تقلبی خویش را به قیمت قابل توجهی، به ثروتمندان هنر دوست میفروخت.
اندکی پس ازآنکه نیروهای آلمان نازی هلند را اشغال کردند، یک بانکدار آلمانی به “آمستردام” رفت و یکی از گالریهای هنری آن شهر را در اختیار گرفت. “وان میگرن” با این شخص به همکاری پرداخت و از طریق او بود که این بانکدار آلمانی با اثر جدید الاکتشاف “ورمیه” به نام “حضرت عیسی و زن زناکار” روبرو شد. این بانکدار آلمانی از مشاهده این تابلو بسیار خوشحال شد زیرا خوب میدانست که آن را چگونه، و به چه کسی بفروشد. به کشورش آلمان بازگشت و یک راست به سراغ یکی از رهبران نازی که عطش سیری ناپذیری برای جمعآوری تابلوهای نقاشی قدیمی داشت، رفت. این شخص، کسی جز “هرمان گورینگ[6]” نبود که او را برای جانشینی “هیتلر” در نظر گرفته بودند. این رهبر نازی، حاضر بود در مقابل یک تابلو نقاشی قدیمی و ارزنده، هرمبلغی که
“هانس وان میگرن” از دست منتقدان هنری، سخت کفری بود، به همین جهت به ساختن آثار نقاشی مبادرت ورزید که برایشان نمیشد قیمتی تعیین کرد.
“گورینگ” مرد شماره 2 آلمان نازی، مشتری پروپا قرص تابلوهای “یان ورمیه” نقاش نامدار هلندی بود، و این تابلوها را از “وان میگرن” میخرید.
در این استودیوی ساده بود که “وان میگرن” شاهکارهای هنری قدیمی خویش را خلق کرد. روشنائی این مکان، از لامپهای پرنوری که به دیوار نصب شده بود تامین میگشت.
بخواهند بپردازد. و از این رو، مبلغی در حدود 150000 لیره به “وان میگرن” پرداخت شد و او، آن تابلو را به خانه “گورینگ” واقع در نزدیکی “برلین” فرستاد.
در سال 1945 جنگ به پایان رسید و بانکدار آلمانی، با عجله “هلند” را به قصد اسپانیا ترک کرد. “وان میگرن” که در این مدت روابط دوستانهای با مقامات آلمان نازی برقرار ساخته بود، با سقوط نازیها، ستاره شانس و اقبالش افول کرد. اولاً کتابی که به امضای خویش به هیتلر تقدیم کرده بود، در کتابخانه خصوصی هیتلر کشف شد. ثانیا به خاطر فروش آثار هنری هلند به نازیها در معرض اتهام خیانت قرار گرفت و گفته شد که او از راه فروش این میراث هنری ارزنده به نازیها، پولدار شده است. از این رو او را دستگیر ساخته به پای میز محاکمه کشاندند. در این لحظه بود که تصمیم گرفت، به افشای حقیقت بپردازد.
هنگامی که از او درباره تابلوئی از “ورمیه” که به “گورینگ” فروخته شده بود سئوال شد به سادگی پاسخ داد:
ـ کدام ورمیه؟
سپس برای دادگاه شرح داد که این تابلو را مانند دیگر تابلوهای کشف شده، خودش کشیده است. همچنین اعتراف کرد که داستان آن خانواده ایتالیائی، همگی ساخته و پرداخته ذهن او بوده و واقعیت نداشته است. به این ترتیب، هیچ یک از آثار واقعی “ورمیه” از کشور هلند خارج نشده و آنچه که به نازیها فروخته شده، تنها آثاری بوده است که به وسیله او نقاشی شده است نه “ورمیه”، و این کار را با چنان مهارتی انجام داده که حتی کارشناسان را به اشتباه انداخته است.
دادگاه، نمیتوانست اظهارات او را باور کند. زیرا برایشان تردیدی وجود نداشت که این تابلوها واقعی بودند. پس چگونه میتوانستند شهادت او را باور کنند. حتی کارشناسان، او را یک دروغگو، و سخنان او را کذب محض دانستند زیرا در غیر این صورت شهرت و اعتبارشان در معرض خطر قرار میگرفت و کار خود را از دست میدادند.
“وان میگرن” گفت:
ـ برای اثبات ادعای خود، اگر به من اجازه دهید به آتلیه خویش بازگردم، حاضرم عملاً به شما نشان دهم. تابلوئی از “ورمیه” برایتان نقاشی خواهم کرد تا ببینید چگونه این کار را انجام میدهم. هر موضوعی که مایل باشید، برایتان نقاشی خواهم کرد.
به “وان میگرن” اجازه داده شد که به آتلیه خویش بازگردد، و این در تاریخ، از شگفتانگیزترین وقایعی است که در یک دادگاه قانونی، تاکنون رخ داده است.
هیأت منصفه نیز همراه تعدادی نگهبان پلیس و چند استاد مسلم نقاشی به عنوان شاهد، به آتلیه “وان میگرن” رفتند. وقتی این هنرمند شیاد از آنها پرسید که چه موضوعی را مایلند برایشان نقاشی کند، آنها به اتفاق از او خواستند تا “حضرت عیسی جوان را در حال تدریس در صومعهای” ترسیم کند. سپس خود به انتظار نشستند تا او کار خود را انجام دهد. چگونه ممکن بود این نقاش کوچکاندام، اثر بزرگی شبیه آثار “ورمیه” خلق کند و بزرگترین کارشناسان هنری جهان را سنگ روی یخ سازد؟
“وان میگرن” با آرامش خاطر شروع به کار کرد. در خلال کار، بیمهابا و پشت سرهم سیگار میکشید و گهگاه، زیر لبی چیزهائی با خودش زمزمه میکرد. و این، تنها آوائی بود که همراه با صدای نفسهای سنگینش، سکوت آتلیه را میشکست.
هیأت منصفه و استادان نقاشی حاضر در این جلسه آزمایش، از آنچه که این متهم بر روی تابلو خلق کرد غرق حیرت و تحسین شدند. قدرت و تسلط فوقالعاده او در کار، چنان آنان را مجذوب ساخت که لحظهای به اشتباه افتادند که این مرد کوچکاندام، همان شخصی نیست که با نازیها همکاری کرده، بلکه او “ورمیه” هنرمند نامدار قرن 17 است!
سرانجام، این تابلو آزمایشی به پایان رسید و “وان میگرن” در حالی که آثاری از غرور و افتخار در صدایش موج میزد گفت:
ـ بفرمائید، کار من تمام شد. آیا چیز دیگری هم هست که باید نشان دهم؟
یکی از استادان نقاشی از او خواست تا اسرار هنر خویش را فاش سازد و “وان میگرن” در حدود 300 سال قبل به کار میبرد سخن راند. سپس از یک گنجه، تعدادی شمشیر، ظروف، و لباسهای متعدد که از آنها در تابلوهایش الهام گرفته بود بیرون کشید و به حاضران نشان داد. همچنین اظهار داشت که تابلو معروف “حضرت عیسی و حواریون” را روی تابلو دیگری اثر یک نقاش گمنام هلندی در قرن 17 نقاشی کرده و جزئیات آن تابلو را نیز بیان کرد آزمایشاتی که با اشعه ایکس بر روی تابلوی مذکور به عمل آمد، صدق گفتههای او را ثابت کرد.
استادان نقاشی و قضات، همگی متقاعد شدند. “وان میگرن” دیگر به اتهام همکاری با نازیها مورد محاکمه قرار نمیگرفت، زیرا نه تنها به آنها کمکی نکرده بود، بلکه سرشان را نیز کلاه گذاشته بود. ولی هنوز عدالت انجام نشده بود. او از طریق جعل آثار “ورمیه” پول زیادی به جیب زده بود و در حقیقت مرتکب نوعی تقلب و کلاهبرداری شده بود از این رو، با دیگر به اتهام فریب و نیرنگ مورد محاکمه قرار گرفت.
در این مرحله از دادرسی، سالن دادگاه بیشتر به یک نمایشگاه هنری تبدیل شده بود. همه آثار “ورمیه” را همراه با تابلوهای تقلبی به آنجا آورده بودند. دادستان، برای او دو سال زندان پیشنهاد کرد ولی هیأت منصفه، با توجه به افکار عمومی که معتقد بودند “به هرحال “وان میگرن” یک هنرمند نابغه است و باید به هنر او ارج نهاد” مجازات یک سال زندانی را کافی دانست.
او پیش از رفتن به زندان به خبرنگاران گفت:
“وان میگرن” برای اثبات ادعای خویش، با خاطری آسوده، شروع به کار کرد و تابلو “عیسی جوان در حال تدریس” را نقاشی کرد. اعضای دادگاه و ماموران پلیس، چهارچشمی مراقب او بودند.
تابلو مشهور “حضرت مسیح و حواریون” شاهکار هانس وان میگرن” که آن را به جای آثار “ورمیه” قالب کرده بود. این هنرمند جاعل، مدت چهار سال وقت صرف کرد تا فوت و فن قدیمی کردن تابلوهای نقاشی را بیاموزد.
ـ معلوم میشود در این جامعه، برای مردگان بیش از زندهها اهمیت قایل میشوند. اطمینان دارم پس از مرگ، نبوغ هنری من آشکار خواهد شد و تابلوهایم زینت بخش دیوار موزهها خواهد گردید.
وی شش هفته بعد، در سن 58 سالگی درگذشت. پیش بینی او درست از آب درآمد و سرانجام، ده سال پس از آفریدن تابلو “حضرت عیسی و حواریون” نبوغ خلاقانه “وان میگرن” به اثبات رسید و این تابلو در شمار یکی از شاهکارهای نقاشی جهان معرفی گردید.
نکته جالب توجه در این ماجرا آن بود که “وان میگرن” استاد بزرگ تقلب، خودفریب یک “استاد جنایت” را خورده بود. زیرا، اسکناسهائی که “گورینگ” در ازای دریافت تابلوهای جعلی به او پرداخته بود، همگی تقلبی بودند!
[1] -Rotterdam
[2] -Jan vermeer
[3] – Abraham Bredius
[4] – Hans Van Meegeren
[5] -Emmaus
[6] -Hermann Gorinq