کتاب کاری را بکن که دوست داری و دروغهای دیگر پیرامون موفقیت و خوشبختی، نوشته میا توکومیتسو

ترجمان یکی از سایتها و ناشران خوب ایران است. این سایت مدتهاست که مقالات سنگین و فاخر فلسفی که ناظر بر جنبههای مختلف زندگی انسانها هستند را انتخاب و ترجمه میکند.
مقالات ترجمان البته چندان آسانخوان نیستند. اما اگر فرصت کنید و آنها را به صورت عمقی بخوانید، میبینید که از هر مقاله آن، انبوهی نکات اصلی و فرعی ناب را درمییابید. سوالات زیادی در ذهتان ایجاد میشود و به آستانهای جدید از پیچیدگی میرسید.
یکی از کتابهایی که ترجمان اخیرا منتشر کرده، عنوان جذابی دارد: کتاب کاری را بکن که دوست داری.
تصور میکردم که با یک کتاب انگیزشی سادهلوحانه روبرو هستم که میخواهد بگوید که شما این کارمند خستهدل! از کارت کوچ کن! کمتر وجود خود را صرف پول درآوردن و ارتقای رتبه شغلی دیگران کن! اندیشهات کیمیاست، تو میتوانی نابغه سازنده فلان شرکت نوگام باشی.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
اما کتاب را که برانداز کردم متوجه شدم که مسئله «کار» را از زوایای پنهان با مثالهایی جذاب بررسی کرده.
مثلا در همان اول کتاب با این تردید روبرو میشویم که آیا آثار هنری برجسته تاریخ، صرفا حاصل عشق و نیروی خلاقه هنرمندان بودهاند؟ آیا اگر فشار اقتصادی و اجباری بالای سر هنرمندان حتی در حد میکلآنژ نبود، آنها باز هم این آثار شاخص را میآفریدند؟
آیا کار آنها سراسر عشق و الهام و نوآوری بود یا چیزهای دیگری هم بالای سر آنها بود؟
ایده کلی این کتاب این است که برای همه نمیشود نسخه پرداختن به کار آرمانی که عاشقانه دوستش دارند را تجویز کرد. میا توکومیتسو -نویسنده کتاب- برخلاف تصویر جاافتاده از «کار با عشق»، نشان میدهد که امروزه شکافی عمیق میان آن خیالپردازیهای عوامانه و واقعیت طاقتفرسای کار وجود دارد
خلاصهای از صفحات آغازین این کتاب جالب:
شغل و کار مطلوب از نظر شما چیست؟
اگر کاری عشق، لذت، سرگرمی و برآورده کردن نیازهای شما را در بر داشته باشد، به احتمال زیاد کار مطلوب است.
یک دیدگاه دیگر این است که باید به جنبه اخلاقی کار هم توجه کرد. کتابچه پرفروش در دهه ۱۸۸۰ به نام «متبرک باد کار شاق» -نوشته مسیحی اونجلیستی به نام ویلیام گیت – می گوید شاید کار شاق خوشایند نباشد، اما حاصل آن آسایش و پیشرفت در زندگی است و به همین دلیل کارگران می باید بدان افتخار کنند.
اما امروزه، کار ملال آور تقدیری است که میباید تا حد امکان از آن اجتناب کرد. کتاب مارشا سینتار به نام کاری را بکن که دوست داری و پول خواهد آمد (۱۹۸۷) حالا مدتهاست که «متبرک باد کار شاق» را از کتابخانه ها بیرون رانده.
شادی، عشق، اشتیاق و ارضای استعدادهای فردی فضلیتهای امروزین کار هستند.
اندرسون کوپر، مجری سی ان ان، نصیحتی را تکرار می کند که مادرش زمانی به او گفت که فارغ التحصیلی جوان از دانشگاه ییل بود و سخت در اندیشه آینده:
«به دنبال سعادت باش». هیچ مهم نیست اگر جست وجوی سعادت مستلزم داشتن یک حساب سپرده بانکی، یا در تضاد با نیازهای اجتماعی باشد، یا آشکارا به دیگران آسیب رساند!
اما اگر سعادت شما در قاچاق بین المللی اسلحه باشد چه؟! واقعا چه اتفاقی افتاده که وقف کردن تک بعدی خویش بر لذت فردی بر قناعت و فروتنی چیرگی یافته؟
«باید به دنبال چیزی باشید که عاشقش هستید».
این را استیو جابز در سخنرانی اش در جشن فارغ التحصیلی دانشگاه استنفورد، در سال ۲۰۰۵، گفت. جابز همچون الگویی از موفقیت افسانه ای در مقابل مخاطبانش ایستاد، موفقیتی که در نتیجه به کارگیری همین توصیه خودش محقق شده و او را به چنین جایگاه بتگونه ای رسانده بود. با انجام دادن کاری که عاشقش هستید نه تنها می توانید به ثروت و قدرت برسید، بلکه همچنین میلیون ها نفر ستایشتان خواهند کرد. پیام نهفته در«کاری را بکن که دوست داری» این است که خاص بودن هر فرد او را به کاری رهنمون خواهد شد که از انجام آن لذت خواهد برد و، در بدترین حالت، او را به یک زندگی طبقه متوسط بالا خواهد رساند.
آنچه در بطن چنین لذتی نهفته این است که کار اجازه می دهد خصیصه های کارمند پیوسته در معرض نمایش قرار گیرند، به رسمیت شناخته شوند، از آن ها قدردانی شود و تبدیل به پول گردند. چنین کاری نه تنها حقوقی خوب برای کارمند به همراه دارد، بلکه همچنین وجهه اجتماعی آبرومندانه ای به او می بخشد و عنوان شغلی پرافتخاری برایش به ارمغان می آورد که تضمین می کند اگر لب به سخن بگشاید، دیگران به حرف هایش گوش فرا خواهند داد. چنین کاری به دارنده اش نوعی هویت حاضر و آماده، و تغییردهنده طبقه اجتماعی می بخشد: وکیل، تدوینگر، طراح، تحلیلگر مالی، مهندس، که به نوبه خود باعث می شود کارمند در محیط اجتماعی دیده شود.
آنچه در نطق جابز از قلم افتاده بود هزاران کارگر خط تولید و خدمات اپل بودند که از چشم مخاطبان استنفوردش در این سر دنیا پنهان ماندند. با این حال، چنین کارگرانی جزء لاینفک پیام «کاری را بکن که دوست داری» جابز هستند، چراکه همین ها بودند که راه رسیدن او به ثروت افسانه ای اش را هموار کردند. کار آن ها، و کار هزاران کارگر دیگر از کارگران تأسیسات و نگهداری گرفته تا رستوران ها در سرتاسر جهان است که به جابز و کارمندان «حرفه ای» اپل اجازه می دهد کارشان را انجام دهند. بخش بزرگی از اینکه جابز همچون چهره ای مردمی مقابل مخاطبانش بایستد و غرق در ستایش، سخنرانی کند مدیون کار آن هاست.
درست است که صاحبان قدرت در جهان همیشه وابسته به جان کندن میلیون ها انسان بی نام و نشانی بوده اند که زمین ها را زیر کشت برده اند، شهرها را ساخته اند و در نبردها جنگیده اند، اما اینکه چهره های طبقه حاکم وسوسه شده اند که عشقشان را به کار ابراز کنند، و این عشق را همچون کلید مشروعیتشان در مقام رهبران اجتماعی به اهتزاز درآورند، مسئله ای جدید است.
هم سریال «همسرخوب» The Good Wife و هم سریال «بصیرت یافته» Enlightened، مستقیما به وعده رسیدن به خودشکوفایی از طریق کار پرداخته و پیامدهای از دست دادن این نوع کار را نشان می دهند.
آلیشیا فلوریک (مارگولیس) مادر خانه دار و مرفهی است که پس از پانزده سال دوباره به حرفه وکالت بازمی گردد. بازگشت او با بی میلی و از سر ناچاری است، چراکه همسرش، پیتر فلوریک (کریس نات)، دادستان ایالتی پیشین ایلینویز، به جرم فساد و فحشا زندانی شده است. فصل اول داستان تبدیل شدن آلیشیا را از یک فرد شکننده، تنها و آسیب دیده از رسوایی همسرش به وکیلی قاطع و خودباور پیگیری می کند. «همسر خوب» رشد شخصیت آلیشیا را به مسیرحرفه اش پیوند می زند. اگرچه او اکنون ۴۰ ساله است، اما با تبدیل شدن به فردی شاغل می تواند شرایط و حقوقی برابر با شوهر بدنام شده اش داشته باشد، احترام حرفه ای ها را برانگیزاند، و حتی دوستانی جدید بیابد و پیوندهای عاشقانه شکل دهد.
نقش اجتماعی آلیشیا به عنوان وکیل است که به او امکان می دهد به چنین روابط عمومی و خصوصی ای دست یابد.
چند فصل بعد، زاک (گراهام فیلیپس )، پسرش، به او می گوید اکنون او را همچون فردی می بیند که زندگی درونی ای جدای از نقش مادرانه اش دارد، انگار این دو با یکدیگر ناسازگارند:«گاهی تو را به چشم مادر می بینم، و گاهی صرفا یک آدم جذاب که در خانه ما زندگی می کند». آلیشیا لبخندی از رضایت می زند. کار همچنین به آلیشیا این امکان را می دهد که نهایت استفاده را از ازدواج آشوب زده اش ببرد. در فصل پنج، پیتر به عرصه سیاست بازمی گردد و فرماندار ایلینویز می شود. اگرچه عشقی میان آن دو وجود ندارد، اما آلیشیای عمل گرا هیچ گاه چشم بر قدرتی نمی بندد که همسر پیتر بودن به همراه دارد، حتی زمانی که شوهرش در زندان است.
شکوفایی آلیشیا وابسته به تضادی است که سریال میان زندگی خانوادگی و زندگی حرفه ای او برقرار کرده است.
اما بررسی جدید نیویورک تایمز نیز تأییدی است بر تخیلی بودن تصویری از کار که در«همسر خوب» نمایش داده می شود. این بررسی نشان می دهد بسیاری از زنان حرفه ای در آمریکا دقیقا در میان سالی از جمعیت کار خارج می شوند، نه اینکه بدان ملحق شوند. یعنی زنانی که به مدت تقریبا دو دهه در شغلشان حضوری فعال داشته اند بسیاری اوقات وقتی در اوج درآمدشان هستند، نیروی کار را برای مراقبت از والدین، فرزندان یا نوه هایشان ترک می کنند(همچنین، تعدیل های گسترده کارمندان دولت، مانند معلم ها، نیز تأثیری بسزا بر زنان دارد . بنابراین بازگشت شکوهمند آلیشیا به فضای عمومی پس از سال ها خانه نشینی، آن هم به هیئت یک حرفه ای با درآمد بالا مطلقا در تضاد با تجربه بسیاری از زنان حرفه ای است.
کالایی کردن خود از طریق پنهان شدن از انظار عمومی بسیار سردرگم کننده است. این سردرگمی را در سرتاسر فیلم مستند «در جست وجوی ویوین میر» Finding Vivian Maier می توان دید. مستند در مورد زن میانسال دیگری است، یک پرستار بچه عزلت گزین که استعداد شگفت انگیزش در عکاسی را پنهان کرده بود. میر از دهه ۱۹۵۰ به بعد صدها هزار عکس گرفت، از تجربیات روزانه کاری اش، زندگی در خیابان های شیکاگو، و خلاصه هرچه به چشمش می آمد. (بد نیست سایت ویوین میر را ببینید)
عکس های او پس از مرگش در یک حراجی وسایل انبار در سال ۲۰۰۷ کشف شد و به سرعت عمومیت یافت، تا حدی که تحسین جهانیان را برانگیخت و توجه گالری ها را به خود جلب کرد. با این حال، خود میر در هاله ای از رمز و راز باقی ماند. به نظر می رسید هیچ کس چیزی در مورد زندگی او، یا اینکه چرا تصمیم گرفته بود کارهایش را نزد خودش نگاه دارد، نمی داند. در طول فیلم، چندین نفر که میر را می شناختند، عمدتا خانواده هایی که او برایشان کار می کرد، گفتند حیرت زده اند که در کنار یک هنرمند نابغه زندگی می کرده اند. مصاحبه شونده ها، بیش از یک بار، در مورد دلایل کار میر گمانه زنی کردند. یک نفر در فیلم می پرسد«چرا عکس هایت را به اشتراک نگذاشتی؟» و بدین ترتیب، این نکته را آشکار می کند که چگونه طرز بیان فیس بوکی، به طور کلی، معنای واژه «اشتراک گذاری» را تغییر داده است. اگر کسی چیزی را می سازد، طبیعتا باید«به اشتراک گذاشته شود»، یعنی عمومی شود، تبدیل به کالا گردد.
معلوم شد میر از استعداد هنری اش آگاه بوده، چراکه راه دشواری را برای پنهان نگاه داشتنش پیمود؛ با اسامی مستعار عکس هایش را به لابراتوارهای چاپ می داد و آن ها را در اتاق هایی نگهداری می کرد که درهایشان حسابی قفل شده بود. او تصمیم گرفته بود در انظار عمومی به عنوان یک پرستار بچه دیده شود. یک بار میر به یک نفر که در روستایی دورافتاده در فرانسه زندگی می کرد، و کارش چاپ و ظهور عکس بود، نامه نوشت و در این مورد صحبت کرد که با یکدیگر کسب و کاری به راه اندازند، اما روشن نیست که آیا او واقعا نامه را پست کرد یا نه. به نظر می رسد هیچ گاه برای نمایش کارهایش با گالری ها یا دلالان عمده ارتباط برقرار نکرد.
تصمیم میر برای اینکه از عکس هایش در جهت شهرت عمومی استفاده نکند پرسش محوری فیلم است. با این حال، انتخاب میر صرفا از دیدگاهی غیرقابل درک است که، بر اساس آن، دیده شدن همگانی ارزشی فراتر از خود کار دارد. رز الیکترمارک در نشریه نیویورکر می نویسد «در فیلم، کار خانگی در تقابل با بلندپروازی هنری قرار دارد، انگار این دو با یکدیگر ناسازگارند. اما آیا واقعا چنین است؟ معمولا درکی رمانتیک از عکاسان خیابانی وجود دارد؛ آن ها را همچون پرسه زن هایی پر رمز و راز می دانند که از زندگی، همان گونه که هست، عکس می گیرند، بدون آنکه توجهی جلب کنند. یعنی افرادی که در جهان هستند، اما جزئی از آن نیستند. کمک رسانی نیز مانند عکاس خیابانی، می باید نامرئی باشد». به نظر می رسد میر از بودن «درجهان، اما نه جزئی از آن» راضی بود، و احتمالا همین ویژگی اش باعث شد هم عکاسی و هم کار خانگی برایش جذاب باشند.
شغل پرستاری بچه او را از نظر مالی تأمین می کرد تا بتواند کار هنری اش را، آن گونه که دوست داشت، انجام دهد.
کاری را بکن که دوست داری
و دروغهای دیگر پیرامون موفقیت و خوشبختی
نویسنده : میا توکومیتسو
مترجم : آرش رضاپور
انتشارات ترجمان علوم انسانی
176 صفحه
واقعا استیو جابز یک مرد تکرار نشدنی هستش در طول تاریخ تکنولوژی. امیدوارم مدیرعامل های جدید اپل این شرکت رو نابود نکنن.