کتاب محشر صغرا، نوشته تادئوش کونویتسکی

تادئوش کونویتسکی نویسنده و کارگردان فیلم اهل لهستان بود. وی عضو فرهنگستان زبان لهستانی بود. از فیلمها یا مجموعههای تلویزیونی که وی در آنها نقش داشته است میتوان به فرعون اشاره نمود.
داستان کتاب محشر صغرا:
«تادئوش» نویسنده و روشنفکری که در نظارت شدید دستگاه سانسور و سرکوب زندگی میکند و زندگی او چیزی شبیه زیستن در شیشه است، از جانب همقطاران و مردم تشویق میشود تا در اعتراض به وضع موجود خودش را مقابل کنگره آتش بزند. خودسوزی او که یادآور تصلیب مسیح است میتواند گناهان جامعهای سرسپرده به دیکتاتوری و خوگرفته به شعارهای امید و آزادی را بسوزاند. «هالینا» زن خبرچینی که تادئوش عاشقش میشود به او میگوید:
«به جلجتا میری بی اینکه کسی باورت داشته باشه! شدی مث یه پستچی که فقط باید گناهان ما رو تحویل خدا بدی! همین!»
تادئوش روشنفکری که جامعه بنا گذاشته تا قربانیاش کند، رام و مطیع به قربانگاه میرود و هنگامی که بر سکوی عروج قرار میگیرد، خودش را مسیحی میبیند که در برابر دجال ایستاده است. نه دجالی که یوحنا وعدهی آمدنش را داد بلکه شکل متکثر و منکسرشدهای از دجال که خودش را در سیمای نظامی یکسره استبدادی و مردمی فرمانبر و بیاراده نشان داده است. هنگامی که از جلجتای فرضیاش بالا میرود، آواز میدهد:
«من امروز که اینجا ایستادهام، به یقین میگویم همهی آنچه که ساختهایم، اینک به دست ویرانیست. چرا که دجال بر زمین نازل شده است. من کابوس او را دیدهام؛ او با من، سخن گفته است. دجال اینک خود را در میان همهی شما و من تقسیم کرده است. دیگر منتظر دجال نباشید. او همین حالا، میان شما و من است؛ روی زمین.»
تادئوش نشانهای برای آروزهای بر بادرفتهی نسلی از نویسندگان جامعه است که به خیزشهای اجتماعی و تغییر در الگوهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دل بسته بودند اما همگی در آستان نظامهای اولیگارشی و تمامیتخواه به خاک افتادند. او محکوم به سوختن است و این سرنوشت وجدان آگاه در جامعهی بسته است.
کونویتسکی در باقیماندهٔ آن روز و بقیهٔ صفحات کتاب، دبهٔ بنزین در دست، در ورشویی پرسه میزند که هم فراواقعی و هم بیش از حد واقعی است. برخوردها و کندوکاوهای او در بارهٔ فداکاریاش او را به تأمل در بارهٔ سرنوشت خود و کشور محاصرهشدهٔ به ستوه آمدهاش وامیدارد. ما تا پاراگراف آخر نخواهیم دانست که آیا کونویتسکی تا ته خط خواهد رفت یا نه.
نشر ثالث با ترجمه فروغ پوریاوری این کتاب را در 283 صفحه منتشر کرده است.
کوستا گاوراس در سال 1993 اقتباسی سینمایی از این اثر انجام داد.