سریال خانم میزل شگفت‌انگیز The Marvelous Mrs. Maisel

خانم میزل شگفت‌انگیز داستان زنی زیبا و شیک‌پوش است که در نیویورک 1958 زندگی می‌کند. میریام، که صمیمی‌ترها او را میج صدا می‌زنند، در زندگی هیچ چیز کم ندارد. از همسری آرام و مهربان و دو فرزند شیرین و دوست داشتنی گرفته تا لباس‌های رنگارنگ، غذاهای خوشمزه و خانهٔ مجلل و پر زرق و برقی که در نگاه اول به قصر ملکه شبیه است.

در این زندگی به ظاهر کامل و بی‌نقص، او تنها یک آرزو دارد و آن هم تبدیل کردن شوهر بی‌استعدادِ خود به یک استند آپ کمدین است، تا بتواند بزرگ‌ترین رویای مردش را محقق کند. میج آنقدر مصمم است که از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند، ظرف غذا به دست از این کافه به آن کافه می‌رود تا به زورِ رشوه برای همسرش وقت اجرا بگیرد اما مرد حتی نمی‌تواند جوک‌های بامزه‌ای که میریام برایش نوشته را به خوبی اجرا کند و لبخندهای نصفه و نیمه حضار هر بار ناامیدترش می‌کند. اما زندگی جدید میج از جایی شروع می‌شود که شوهرش پس از اجرای یک استند آپ کمدی افتضاح و شکستی تمام‌عیار، بدون هیچ مقدمه و دلیل قانع کننده‌ای تصمیم می‌گیرد زن را ترک کند. به این ترتیب قصر پوشالی ملکه در کمتر از چند ساعت نابود می‌شود و کدبانوی زیبا و موقر ما که حمایت همسر و پدر و مادرش را یکجا از دست داده، آشفته و درب و داغان و بطری به دست، ناگهان خودش را در همان کافه شلوغ می‌بیند در حالی که پشت میکروفون ایستاده و برای جمعیت تعریف می‌کند چطور تحقیر و رها شده است. گویی یک نیروی ذاتی میج را وادار می‌کند برخلاف اکثریت زن‌های اطرافش به جای ذکر مصیبت و گریه و زاری در همچین موقعیتی، همه چیز را به شوخی بگیرد. شوخی‌هایی که مهمانان کافه را به قهقهه وا می‌دارد.

میج اما دلش می‌خواهد همان خانم میزل سابق باشد و ابتدا در برابر طوفانی که زندگی‌اش را به هم ریخته مقاومت می‌کند، پیشنهاد پیگیری جدی کمدین شدن را رد می‌کند بلکه بتواند راهی برای برگشت به زندگی قبلی پیدا کند. تا سکانسی که اتفاقی چشمش به دفترچه‌ای می‌افتد که با ذوق و شوق هر شوخی بامزه‌ای را در آن یادداشت می‌کرد تا همسرش در استندآپ کمدی‌های خود از آنها استفاده کند. این سکانس نقطهٔ آغاز شناخت خانم میزل از خودش است. دفترچه را ورق می‌زند و با دیدن هر شوخی بیشتر ذوق می‌کند و چشمانش برق می‌زند. این گونه خانم میزل در سن 26 سالگی بعد از تولد دو فرزند، تازه می‌فهمد رویایی داشته که جایی میان روزمرگی‌های زنی از طبقه مرفه جامعه، لابلای عطرها و لباس‌ها و آموزه‌های خانواده و تصویری که جامعه از زن ایده‌آل ساخته، گم شده است. میج می‌فهمد استندآپ کمدین شدن در واقع رویای خود او بوده است و تصمیم می‌گیرد به استعداد ذاتی خود پر و بال بدهد. تصمیم می‌گیرد این بار برای رسیدن به رویای خودش بجنگد. این بار برای دل خودش از این کافه به آن کافه می‌رود تا از کمدین‌های معروف بیاموزد. یاد می‌گیرد از شکست خوردن و توهین و تمسخرهایی که بیشتر از طرف مردهای فعال در این حرفه نثارش می‌شود، نترسد و راهش را با قدرت بیشتر ادامه دهد. در این میان تنها حامی واقعی میج مدیر برنامه عجیب و غریبش سوزی است که مردانه لباس می‌پوشد و رفتار می‌کند. صراحت کلام و بی‌قیدی سوزی نشان می‌دهد علی‌رغم آنکه از طبقه پایین جامعه می‌آید بدون واهمه خود واقعی‌اش را به نمایش می‌گذارد. کلیت سریال نیز بیشتر از آنکه درباره تلاش و کوشش برای رسیدن به رویا باشد، درباره برداشتن نقاب است، درباره میج، زنی که در راه رسیدن به رویایش یاد می‌گیرد وقتی موفق است که خود واقعی‌اش باشد. همانطور که وقتی با خودش و اطرافیانش شوخی می‌کند می‌تواند بیشترین خنده را از حضار بگیرد.

سخت‌ترین تصمیم او نیز وقتی بود که پدر را ساکت و مبهوت در میان حضاری دید که از خنده نفس‌شان بند آمده، دست‌پاچه شد اما در یک لحظه انتخاب کرد به کارش ادامه دهد و برای نخستین بار خود واقعی‌اش را به پدر سخت‌گیرش نشان دهد. به این ترتیب خانم میزل که هر قسمت شجاع‌تر و مصمم‌تر از قبل می‌شد، اول پدر و بعد کل خانواده را مجبور کرد میج جدید، که میج واقعی است، را بشناسند و بپذیرند. همانطور که بعدها پدرش درباره او می‌گوید همه چیز دنیا برای میج شوخی است. خانم میزلی که تنها به زیبایی ظاهری‌اش می‌نازید پس از گذر از مسیری سخت و پیچ در پیچ فهمید با هوش و قدرت شوخ طبعی خود می‌تواند هر کسی را وادار به تحسین کند. و بالاخره او بزرگترین تصمیم زندگی‌اش را تحت تاثیر اجرایی بی نقص از دوست و کمدین محبوبش لنی می‌گیرد، کسی که اولین مشوق او نیز بوده است. لنی از تنهایی بی‌پایان یک کمدین می‌گوید. جمعیت می‌خندند و میج به این فکر می‌کند که دیگر هرگز نمی‌تواند به زندگی سابق خود که شبیه درست کردن یک ژله قلابی‌ست بازگردد. دیگر نمی‌تواند ذائقه و تمام علایقش را مطابق ذائقه همسرش تنظیم کند. با بغض ولی مصمم می‌پذیرد که یک انتخاب کرده و قرار است بهایش را بپردازد و باقی عمرش را یکه و تنها باشد اما در لحظه لحظه زندگی‌اش همان کسی باشد که می‌خواهد.

منبع: نشریه دنیای تصویر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]