زندگینامه تئودور روزولت
در کوهپایهٔ کوهستانهای متروک و فاقد سکنه آدیرونداک (Adirondack) واقع در ایالت نیویورک، درشکهای در حال حرکت است و با تکانهای پیدرپی خود سکوت جنگل را میشکند. شب تاریک و مهدار است و اسبهای کالسکه به سختی تحت کنترل درشکه چی در میان انبوه درختان راه خود را یافته و حرکت میکنند. مسافر، عصبی و هیجانزده، از پس عینکی با قاب فلزی به نقطهای دور، خیره نگاه میکند. لبهایش چون گیرهای فولادین به هم گره خورده و تفکراتش حول سازماندهٔ دنیایی متفاوت در قرن جدید موج میزند. آری او نحوهٔ ایجاد تحولی گسترده را در ذهن خود برنامهریزی مینمود.
با پاره شدن افکار، همانند چرخش اسلحه به دور انگشتان یک هفت تیرکش ماهر، به دور خود چرخید. در این هنگام فریاد رعدآسای «حرکت کن، سریع، سریع» به گوش رسید که از دهان تئودور روزولت، معاونت وقت ریاست جمهوری آمریکا و لایق کسب مقام ریاست جمهوری خارج گردیده و سکوت شب را در هم شکست.
حول و حوش مردی که در انبوه تاریکی در کالسکهٔ خود نشسته بود، طوفانی از تغییرات موج میزد. آن روز برابر بود با ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۱ و هشت روز پیش از آن رئیس جمهور قرن گذشته، ویلیام مک کینلی (William McKinley) به ضرب گلوله یک شورشی در بوفالو کشته شده بود. او پس از این حادثه و دریافت تلگراف از همراهان مک کینلی که در آن تنها جمله «فوراً حرکت کن» به چشم میخورد، مجبور شد از گردش کوتاه کوهنوردی خود دست کشیده و به سمت بوفالو حرکت نماید. روزولت در این روز یعنی ۱۴ سپتامبر ۱۹۰۱ به عنوان بیست و ششمین رئیس جمهور آمریکا قسم یاد کرد. از این روز قرن جدید آغاز شد.
سرگردانی یک ملت. در تمام نقاط دنیا، رؤسای جمهور تازه کار در برخورد با آزادیهای از کنترل خارج شده، در فشار بسیار قرار میگیرند. روزولت در اولین روزهای تفویض قدرت، کشوری را نظاره گر بود که پایتخت آن، به تازگی از هرج و مرج ناشی از ترور، رهایی یافته و مردمانش به دنبال تشکیل اتحادیههای انحصاری بودند. اتحادیه کارگران، از جمله اتحادیههای خشمگین و آشفتهای به حساب میآمد که به تازگی تشکیل شده بود. دولت آن دوران را میتوان چنین توصیف کرد که در بهترین شرایط، جنبههای مثبت اندکی در آن مشاهده میشد و در بدترین وضعیت میتوانست به راحتی تحت کنترل دیگر قدرتها قرار بگیرد. ملتی که روزولت در اولین روزهای تصدی قدرت شاهد آن بود، اعتماد خود را نسبت به دولت از دست داده و کوس بی اعتمادی را مینواخت. ایمان و اعتقادشان به شک و تردید تبدیل شده بود و نه تنها نسبت به دولت و میهن خود از احساس فداکاری و ایثار برخوردار نبودند، بلکه نوعی رویه بی تفاوتی را نیز در پیش گرفته بودند. آنها آمریکا را سرزمین موعود خود نمیدانستند بلکه آن را همچون کارخانهای میپنداشتند که دروازههای فرصت، پیشرفت و ترقی به روی آن بسته شده است.
تئودور روزولت، با برخورداری از تفکری جدید به قرن بیستم قدم نهاد و در ذهن خود چنین اندیشید که این دروازهها باید برای همیشه باز بمانند. او به خود میگفت «من الهه امید را درس خواهم داد». علاوه بر آگاهی از این موضوع که روند کاهش سریع مسافتها، آمریکا و دیگر کشورها را در بر خواهد گرفت، میدانست که فرصت احیا و تعریف مجدد هویت آمریکا بسیار اندک است. از سخنان او میتوان به مواردی همچون «در این راه، فواید استثنایی بسیاری نصیب ما خواهد شد و با خطرات عدیدهای نیز مواجه خواهیم شد» و «قراین اثبات میکند یا با شکستی سهمگین روبه رو خواهیم شد و یا با موفقیتی مفرط» اشاره کرد.
گذشت زمان ثابت کرد که زحمات و فعالیتهای او موجب شد تا ملت و کشور آمریکا از موفقیت بسیاری برخوردار گردند به طوری که آمریکا، سلامت اجتماعی، قدرت و توان جهانی خود در قرن بیستم را مرهون اوست.
سیاست داخلی و خارجی وی از یکدیگر مجزا بود، در داخل توصیف جدیدی از قدرت در دوران صلح را ارائه نمود که به واسطه آن بارُنهای چپاولگر و کارگران شورشی، توقیف گردیده و سازمانهای مخصوصی را برای حمایت از تجار و کارگران آمریکایی بنیاد نهاد. در خصوص سیاست خارجی نوع جدیدی از قدرت را معرفی کرد که سیاست منع از راه ارعاب نامیده میشد. او به واسطه معرفی این شیوه، تمایل آمریکا را به برقراری صلح و نظم در جهان ترویج نمود. همچنین به عنوان یکی از موفقترین پیشکسوتان برقراری صلح در تاریخ آمریکا چنین بیان میداشت: «همیشه یکی از معروفترین ضربالمثلهای رایج در آفریقای غربی را که میگوید به نرمی صحبت کن و چماقی بزرگ در دست داشته باش تابه نقطه اوج موفقیت نزدیک شوی را به یاد دارم». آری او به نقطه اوج موفقیت خود دست یافت.
روزولت یکی از جوانترین رؤسای جمهور آمریکا در ۴۲ سالگی این مقام را کسب کرد و در ۵۰ سالگی آن را به دیگری تحویل داد. علاوه بر زدودن مصیبتهای اجتماع آمریکا، نیرومندترین رئیس جمهور این کشور نیز به حساب میآمد. به عنوان یکی از حامیان آنچه که «زندگی پرشور و حرارت» نامیده بود، کاخ سفید را به مرکز برگزاری مسابقات کشتی و جودو تبدیل کرد و با پسرانش زورآزمایی میکرد، با کشتیگیران ژاپنی کشتی میگرفت، با رفقا و حامیانش بوکس بازی میکرد و در نزدیکی راک کریک واشنگتن به همراه اعضای کابینه خود مسابقات گستردهای را برپا مینمود.
ژستهای رئیس مآبانه، تلألو چشمها، سبیل، دندانها، فک قوی و صدای مسلسل وارش موجب گردید تا هممیهنان دلسرد و روحیه باخته او مجدداً با برخورداری از احساس غرور و وظیفه در پس اهداف وی در قبال آزادی، صف آرایی نمایند. میتوان گفت تفکرات و احساسات روزولت در دوران تصدی قدرت، تبلوری از پرورش اندیشههای او در مراحل مختلف زندگی، از کودکی تا بزرگسالی به حساب میآمد، مثلاً وقتی در رودخانه دوبت برزیل پارو میزد، کتاب شعر رونسار را در دست داشت و زمانی که احشام را در مراتع داکوتای شمالی پرورش میداد، زندگینامه توماس هارت بنتون، سناتور میسوری را به رشته تحریر درآورد. همچنین در دوران اقامت در لندن و پیادهروی در نیوفارست، به تحقیق در مورد زندگی پرندگان مشغول شد و شصت و چهار گونه مختلف از آنها را شناسایی کرد.
مدار گریز از مرکز. تئودور روزولت در سال ۱۸۵۸، در خیابان پنجاه شرقی مانهاتان دیده به جهان گشود. پدرش از نژاد ژرمن بود و در کار صرافی فعالیت داشت. مادرش نیز یکی از تجزیه طلبان جورجیابرد محسوب میشد. تدی کوچک، پسر نحیف و رنجوری بود که از بیماری آسم رنج میبرد. بعدها قویتر شده و در جوانی ورزشگاهی را بنا نهاد و به پرورش اندام خود پرداخت. در رشته Phi Beta Kappa از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل گردید. در این دانشگاه با دختر زیبایی به نام آلیس لی آشنا شده و با او ازدواج کرد. در جوانی با پرداختن به تفکرات بلندپروازانه که راهی برای رسیدن به آنها وجود نداشت، خود را عذاب میداد زیرا تمایل داشت در بهبود وضعیت دولت سهمی داشته باشد ولی نمیدانست چگونه این کار امکان پذیر خواهد بود.
در طی ۱۷ سال آینده به همراه یکی از دوستانش ملقب به «مدار گریز از مرکز»، پلههای صعود را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد. او همواره به روزولت متذکر میشد که سیاست باید از حرکتی آرام برخوردار باشد.
لحظات حساس
روزولت به مدت ۳ سال متمادی به عنوان جمهوریخواه در لاورهاوس مجلس سنای شهر نیویورک به فعالیت پرداخت. در زمستان سال ۱۸۸۴ همسرش آلیس به هنگام زایمان جان سپرد.
برای تسلای ضربه ناشی از مرگ همسر، به سمت غرب سفر کرد و در منطقه آرام داکوتای شمالی سکنا گزید. در آنجا به سمت معاونت بیل جونز ملقب به «خروش جهنم» مشغول به کار شد و به قول خود به جمعآوری احساساتی پرداخت که آنها را روح مغلوب کننده غرب» مینامید.
ای مرد جوان، به سمت شرق حرکت کن. پس از تسلای روح، با نیروی تازهای به مرکز قدرت در شرق (نیویورک) باز گشت. در آنجا به عنوان کاندیدای اصلاح طلب حزب جمهوریخواه (G.O.P) برای احراز پست شهردار نیویورک ثبت نام کرد و شکست خورد. سپس به سمت لندن سفر نموده و با یکی از همبازیهای دوران کودکیش با نام ادیث کرمیت کراو ازدواج کرد. پس از شش سال اقامت در واشنگتن به عنوان عضو هیأت مدیره خدمات شهری و رئیس هیئت مدیره پلیس شهر نیویورک انتخاب شد. پس از آن نیروهای نالایق را اخراج کرد و افراد شایسته را ترفیع نمود.
در آوریل ۱۸۹۷ توسط مک کینلی، رئیس جمهور وقت آمریکا به عنوان منشی معاون نیروی دریایی برگزیده شد. در آن زمان نیروهای اسپانیایی برای سرکوبی شورشیان آزادیخواه کوبا در اقیانوس اطلس مستقر گردیدند. از طرفی ژاپن و آلمان ناوگان دریایی خود را برای مبارزه با امپراطوری بریتانیا و کج کردن تعادل قدرت دنیا به سمت خود تجهیز مینمودند. وقتی در سال ۱۸۹۸ جنگ با اسپانیا آغاز گردید، اخطار روزولت در زمان مرخصی ارشد وی (معاون نیروی دریایی)، باعث پیروزی عظیم فرمانده نیروی دریایی در خلیج مانیلا شد.
روزولت مشتاقانه و از روی علاقه کار خود را ادامه میداد و به آموزش و رهبری کُتآبیها و سوارکاران کلاهکج که اولین سواره نظامیان داوطلب آمریکا به حساب میآمدند، پرداخت.
بعدها وقتی کلنل لئونارد وود (Colonel Leonard Wood) ترفیع مقام یافت به عنوان یکی از فرماندهان سواره نظامیان کلاهکج به سمت کوبا سفر و پست پیشین لئونارد وود را احراز نمود. تئودر روزولت سردسته نظامیان سوارکار با کلاه لبه پهن اسپانیایی و دستمال لهستانی، پس از غلبه بر مدافعان اسپانیایی خارج از سانتیاگو، توجه مردم را به خود جلب نمود، به طوری که تنها پس از گذشت شش هفته از بازگشت آنها به آمریکا، در ثبت نام برای احراز رئیس حزب جمهوریخواه (G.O.P) شهر نیویورک نامنویسی کرد و پیروز شد. از آن پس به عنوان یک قهرمان ملی معروف شد و حزبی که وی پیرو آن بود از او تقاضا کرد تا برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۰۰ کاندید شود. ۱۰ ماه پس از انتخاب مککینلی به عنوان رئیسجمهور، روزولت در سمت ریاست جمهوری آمریکا فعالیت خود را آغاز کرد.
در ۴۲ سالگی در اوج قدرتی که سالیان سال آرزوی آن را داشت قرار گرفت. پس از کسب این مقام ابتدا در زمینه دو بخش سرمایهگذاری و کار»، فعالیت خود را آغاز کرد. برای پشتیبانی و حمایت از رقابت آزاد، اولین اقدام خود را در مخالفت با تشکیل اتحادیههای بزرگ صنعتی به انجام رسانید و در رویارویی با مسئله اوراق قرضه بخش شمالی آمریکا، امتیاز یک شرکت را لغو کرد و برای حمایت از حقوق کارگران، برای اولین بار در تاریخ ریاست جمهوری آمریکا به عنوان رئیس جمهور بین مدیران و کارگران اعتصابکننده معدن زغال سنگ آنتراسیت وساطت کرد. در عرصه بینالمللی، نماینده سنای ایالت نشویل (U.S.S. Nashville) را به پاناما فرستاد تا از شورش برعلیه کلمبیا، رئیس مستعمراتی پاناما حمایت نماید. اهداف بلندمدت او در این زمینه، الحاق بخش کانال مانند سرزمین پاناما به آمریکا و حفر کانالی در آن بود که بتواند به واسطه آن در ساحل آمریکا را حفاظت نماید و در این کار نیز موفق شد.
در ماه مارس ۱۹۰۵ سکان کشور را به طور کامل در دست گرفت. پس از آن امتیاز اتحادیههای بزرگ صنایع را یکی پس از دیگری لغو کرد و اتهامات سنگینی بر سردمداران آنها وارد نمود که از این بین میتوان به طومار طویلی برعلیه جان دی. راکفلر (John D. Rockefeller) عضو ارشد شرکت روغن استاندارد که توسط وی تهیه شده بود، اشاره کرد. از آن پس کشتارگاههای مختلف را تحت بازرسی قرار میداد، حتی موفق شد مسؤولیت تعیین قیمت حمل مسافر و بار توسط راهآهن را برعهده کمیسیون تجارت قرار دهد. با گذراندن سالهای متمادی در غرب، به وجود زمینها و منابع طبیعی آمریکا آگاه شده بود از این رو به واسطه تلاش او تعداد پارکها در این کشور به دو برابر تعداد اولیه خود رسید. روزولت ۵۱ پارک وحش دراین کشور احداث نمود و جنگلبانی را احیا کرد، بدین جهت او را به عنوان یکی از بزرگترین پیشکسوتان سازندگی در قرن بیستم نیز میشناسند.
او تصمیم گرفت جایگاه آمریکا را در دنیای متزلزل آن دوران تثبیت نماید. وقتی در سال ۱۹۰۴ جنگ بین روسیه و ژاپن آغاز گردید، داوطلب وساطت و مذاکره صلح بین این دو کشور شد و با عملکردی که در این زمینه از خود نشان داد، علاوه بر برقراری صلح بین این دو کشور، جایزه صلح نوبل را نیز به خود اختصاص داد. از بین یکی از برجستهترین اقداماتی که در دوران ریاست جمهوری خود به انجام رسانید، میتوان به ارسال ناوگان سفید نیروی دریایی آمریکا به اقصی نقاط دنیا اشاره کرد. پس از آن به آمریکا و اروپا نشان داد که بزرگترین قدرت دنیا آمریکاست و این کشور قادر است از مصالح خود دفاع نموده و در هر نقطه دنیا از بروز جنگ ممانعت کند. او به مردم آمریکا ثابت کرد که از آن پس کشور آنها بخش مهمی از جهان محسوب خواهد شد.
سالهای آخر دوران زندگی. وقتی روزولت کاخ سفید را ترک کرد، ملت آمریکا دهه اول قرن بیستم را پشت سر میگذاشت. درخصوص زندگی روزولت میتوان چنین بیان داشت که انباشتگی انرژی و قدرت در او سبب شد تا واقعگرایی در وی سیری نزولی یابد. در سال ۱۹۱۲ خشمگین از کاندیداتوری قائم مقامش ویلیام هووارد تافت (William Howard Taft)، شکافی در حزب (G.O.P) ایجاد کرد و کاخ سفید را به وودرو ویلسون (Woodrow Wilson) تحویل داد. پس از آن تصمیم گرفت در رودخانه دابت واقع در برزیل به سیاحت، کاوش و شکار حیوانات بزرگ بپردازد.
با شروع جنگ جهانی اول، از وودرو ویلسون درخواست نمود که اجازه گردآوری گروههای داوطلب را به او داده تا از آنها برای کمک به متفقین استفاده نماید. با دعوت او ۲۵۰۰۰۰ داوطلب، آمادگی خود را اعلام نمودند ولی ویلسون طرح وی را رد کرد. پس از آن روزولت از چهار پسر خود، تئودورجی. آر.، کرمیت، آرچیبالد و کوانتین خواست تا به جای او در جنگ شرکت کنند. هنگامی که کوانتین ۲۱ ساله که در سمت خلبانی فعالیت داشت، مورد ضرب گلوله قرارگرفته و کشته شد، پدرداغدار و رنجور او بدین گونه در تکریم فرزند خود دست به قلم برد: «تنها انسانهایی که از مرگ نمیهراسند، لیاقت زندگی را دارند و کسانی که از وظایف خود در زندگی شانه خالی میکنند و بهرهای از شادیها و خوشیهای آن نمیبرند، لیاقت مرگ را نیز ندارند. زندگی و مرگ هر دو بخشی از یک ماجرای بزرگ و باشکوهند».
در ساعت ۵ صبح ششم ژوئیه ۱۹۱۹ ماجرای بزرگ تئودور روزولت نیز به نقطه پایان خود رسید. در آن زمان نبض امید و برخورداری از یک زندگی جدید تپش خود را در قلب تودههای مردم این کشور یافته بود و از آخرین جملاتی که خطاب به مردم آمریکا بیان داشت، برای جمعآوری اعانه از شهر نیویورک استفاده شد. او چنین بیان کرده بود: «من نمیتوانم برای همیشه در کنار شما باشم پس آنچه برایتان آرزو میکنم این است که همواره در پناه خداوند باشید».