کتاب کودتا – خاطرات کرومیت روزولت از کودتای بیست و هشت مرداد – خلاصه و معرفی
کتاب کودتا نوشتهٔ کرومیت روزولت و ترجمهٔ محسن عسکری است. نشر ثالث این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. در این اثر، خاطرات کرومیت روزولت، نوهٔ تئودور روزولت ششمین رئیسجمهور ایالات متحده، از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران را میخوانید.
کتاب کودتا را کرومیت روزولت نوشته است. او که طراح اصلی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران است، تحصیلاتش را در دانشگاه هاروارد با درجهٔ دکترای تاریخ به پایان رساند و سپس بهعنوان دانشیار تاریخ به تدریس پرداخت.
روزولت، در سال ۱۹۴۱ و درحالیکه ۲۵ساله بود، به دستور نخستین سازمان اطلاعاتی آمریکا، مأمور تحقیق دربارهٔ ایران شد؛ این کار سرگذشت او را با تاریخ معاصر ایران پیوند زد.
هنگامی که روزولت پس از خدمات بسیار در سازمان سیا، در ۱۶ تیر ۱۳۳۲، برای رهبری کودتای ۲۸ مرداد وارد ایران شد، ۱۲ سال تجربهٔ پژوهش در مسائل کشورمان را داشت. او با نقش خود در عملیات ۲۸ مرداد، محمدرضا پهلوی را برای همیشه مدیون خود کرد. پس از کودتا هم پیوند روزولت با ایران قطع نشد؛ بلکه ابعادی دیگر یافت. او در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۹ دلال معتبر معاملات اسلحهٔ امریکا با ایران بود.
کودتا
خاطرات کرومیت روزولت از کودتای بیست و هشت مرداد
نویسنده: کرومیت روزولت
مترجم: محسن عسکریجهقی
نشر ثالث
بریتانیا که نتوانسته بود محمد مصدق را از ملی شدن صنعت نفت منصرف کند طرح اولیۀ آژاکس را پایهریزی کرد. مهمترین انگیزۀ بریتانیا جبران شکستشان در ملی شدن صنعت نفت ایران بود. البته ملی شدن صنعت نفت ایران برای آمریکا اهمیتی نداشت، آنچه ما از آن هراس داشتیم سیطرۀ روسها در ایران بود.
شاه در فضای واقعگرایی، رهبری و برنامهریزی رشد کرده بود اما مصدق روستایی پیر و بدذاتی بود که در حاشیۀ امور مهم و مسئولیتها قرار داشت و مسائل را از زاویۀ دید هیجانی و احساساتی خودش تحلیل میکرد. با این حال زمان به قدرت رسیدنش به سرعت فرامیرسید.
در رأس این سلسله کلنل رضاخان قزاق بود که با کمک بریتانیاییها، روسها را از ایران بیرون راند. چند ماه بعد در اسفند ۱۲۹۹ او بدون اطلاع بریتانیاییها تهران را فتح کرد. ژنرال ویلیام آیرونساید یک روز صبح از خواب برخاست و رضاخان را در رأس امور دید.
آژاکس اسم رمزی بود که سازمان سیا روی این طرح گذاشته بود. سیا، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، قصد داشت این عملیات را در ایران انجام دهد که پرخطر و چندجانبه بود. این طرح، پادشاه ایران، وینستون چرچیل (نخستوزیر بریتانیا)، آنتونی ایدن (وزیر خارجۀ بریتانیا)، نمایندگان بریتانیایی و آیزنهاور (رئیسجمهور آمریکا)، جان فاستر دالاس (وزیر امور خارجۀ آمریکا)، و سازمان سیا را گرد هم آورده بود و هدف این اتحاد سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق، نخستوزیر ایران، بود.
اگر از زاویۀ دیگری به ایران نگاه کنیم میبینیم این کشور به جنوب شوروی دوخته شده است و قطعاً دسترسی شوروی به آبهای گرم جنوب ایران را مسدود کرده است. درست است که دریای سیاه در اختیار شوروی است اما بر اثر وجود بسفر و داردانل از دنیای خارج دور افتاده است. این دو تنگه در دست ترکهاست که مردمانی بدعنق، مستقل و تندخو هستند و روسها به خوبی میدانند نمیتوانند روی آنها حساب کنند. اگر روسها بتوانند بر ایران مسلط شوند کنترل کامل خلیج فارس را در دست خواهند گرفت. این آرزوی روسهاست. بزرگترین رؤیای روسها از دوران پتر کبیر یعنی از سالها قبل، حدود دویست، دویست و پنجاه سال قبل، تا کنون همین قضیه بوده است، یعنی دسترسی به آبهای جنوب ایران.
آژاکس اسم رمزی بود که سازمان سیا روی این طرح گذاشته بود. سیا، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، قصد داشت این عملیات را در ایران انجام دهد که پرخطر و چندجانبه بود. این طرح، پادشاه ایران، وینستون چرچیل (نخستوزیر بریتانیا)، آنتونی ایدن (وزیر خارجۀ بریتانیا)، نمایندگان بریتانیایی و آیزنهاور (رئیسجمهور آمریکا)، جان فاستر دالاس (وزیر امور خارجۀ آمریکا)، و سازمان سیا را گرد هم آورده بود و هدف این اتحاد سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق، نخستوزیر ایران، بود.
مهمترین نکتهای که عرض کردم این بود که: «من به نمایندگی از چرچیل و آیزنهاور خدمت اعلیحضرت رسیدهام. برای اطمینان از این موضوع رئیسجمهور آیزنهاور شخصاً نمایندگی بنده را با بیان یک جمله در سخنرانی فردا در سانفرانسیسکو تأیید میکنند. این سخنرانی در کمتر از ۲۴ ساعت آینده ایراد میشود و رئیسجمهور این جمله را میگویند. نخستوزیر چرچیل نیز با بیبیسی هماهنگ کرده است که در اعلام نیمهشب بیبیسی تغییری جزئی داده شود تا حضرتعالی از این بابت خیالتان راحت باشد. فردا شب گویندۀ بیبیسی به جای آنکه بگوید الان نیمهشب است خواهد گفت: الان (مکث) دقیقاً نیمهشب است.»
دکتر مصدق اخیراً در تلاش بود تا سلطنت پهلوی را سرنگون و رژیم نوینی برپا کند و برای نیل به این هدف دستش با اتحاد جماهیر شوروی در یک کاسه بود. پیرمرد فریبکار گمان میکرد این نقشهها فقط به ذهن او میرسد و بس.
گزارش داد که دو برادر ایرانی که از روابط وی با سازمان سیا بو بردهاند به او نزدیک شدهاند و با او تماس گرفتهاند و یک طرح پیشنهادی دارند. آنچه آن دو برادر در سر داشتند بعدها در عملیات آژاکس متبلور شد.
به خاطر دارم افسری بریتانیایی که خاطرات سفر خود به روسیه را در کتاب بسیار هیجانانگیزی به چاپ رسانیده است یک افسر ایرانی طرفدار آلمان را در این شهر دستگیر کرده بود. البته در آن دوران روسها و بریتانیاییها هرکسی را که مخالف اشغال ایران به دست متفقین بود، با انگ «طرفدار آلمان» دستگیر میکردند. اسم آن ژنرال ایرانی فضلالله زاهدی بود.
یکی از افرادی که میخواستم ببینم ژوزف آپتون نمایندۀ موزۀ هنرهای متروپولیتن نیویورک بود. او هنگامی که برای بازدید از موزۀ اشیای عتیقه و بسیار زیبای ایران رفته بودیم ما را همراهی کرد و به ما اطلاع داد موزۀ متروپولیتن نیویورک در صدد امضای تفاهمنامه با دولت ایران است. در این موافقتنامه موزۀ متروپولیتن قرار بود مسئولیت اکتشاف و حفاری آثار باستانی در ایران را به عهده گیرد و تمام مکشوفات را با ایران نصف کند. به این صورت که هرچه به دست آید توسط آپتون به دو گروه مساوی تقسیم شود و بعد با شیر یا خط مشخص کنند کدام قسمت برای چه کسی است.
کنفرانس تهران از ششم تا نهم آذر ۱۳۲۲ با حضور روزولت، چرچیل و استالین برگزار شد و شخص شاه نیز به طور جانبی در جلسات شرکت میکرد. او در تنها ملاقاتش با چرچیل، که دستاورد خوبی هم برای او بود، توانست خیلی سریع خودی نشان بدهد و مسائل مهم کشورش را با مهمترین چهرههای جهانی مطرح نماید. شاه علاوه بر چرچیل دیگر رهبران سیاسی یعنی روزولت و استالین را نیز جداگانه ملاقات کرد و این ملاقاتها علاوه بر اهمیت فوقالعاده مهم تاریخیشان به مأموریت کنونی من ربط مستقیمی دارد.
بریتانیا که نتوانسته بود محمد مصدق را از ملی شدن صنعت نفت منصرف کند طرح اولیۀ آژاکس را پایهریزی کرد. مهمترین انگیزۀ بریتانیا جبران شکستشان در ملی شدن صنعت نفت ایران بود.
بریتانیا که نتوانسته بود محمد مصدق را از ملی شدن صنعت نفت منصرف کند طرح اولیۀ آژاکس را پایهریزی کرد. مهمترین انگیزۀ بریتانیا جبران شکستشان در ملی شدن صنعت نفت ایران بود.
بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۱ [۱۳۲۵ – ۱۳۳۰] یعنی پنج سال هفت دولت در ایران عوض شد و این روند باید متوقف میشد. هرچقدر شاه از مصدق متنفر بود، پیرمرد روز به روز میان مردم محبوبتر میشد. به قدرت رسیدن مصدق یک ضرورت عملی بود. مصدق وعدههای فراوانی به مردم داده بود. شاه بعدها در این باره نوشت: «فیالواقع چه کسی میتوانست مخالف مصدق باشد؟ او قول داده بود با پول نفت همه را ثروتمند کند، با خارجیهای چپاولگر بجنگد و حقوق ایران را استیفا کند. و آمار ملت از دانشجو و افراد نخبه و روشنفکر گرفته تا عموم مردم زیر پرچم او رفتند.»
علی شیری
من و آلن به خوبی میدانستیم که جمع حاضر به شدت طرفدار اسرائیل و منافع آن است. از این رو یکی از نکاتی که من و آلن، با هم و جدا جدا، بارها روی آن تأکید کردیم این واقعیت بود که ایران یک کشور عربی نیست و روابط بسیار حسنه، البته غیررسمی، با اسرائیل داشته است. این روابط زمانی که اسرائیل در راهاندازی سازمان اطلاعات و امنیت کشور ایران به کمک ایران و آمریکا شتافت به اوج خود رسید. این اقدام غیررسمی اسرائیل به طور کامل از نظرها مخفی بود اما از نظر ایرانیها بسیار حائز اهمیت و درخور تقدیر بود.
همزمان روسها از شمال، بریتانیاییها از جنوب و غرب به سرعت برق به ایران یورش آوردند. نیروهای نظامی و مسلح روس و بریتانیا، نیروی دفاعی محقر و ضعیف ایران را غافلگیر کرد. حملات نیروی هوایی بریتانیا نیروی دریایی رضاشاه را به کلی نابود کرد.
نخستوزیر چرچیل نیز با بیبیسی هماهنگ کرده است که در اعلام نیمهشب بیبیسی تغییری جزئی داده شود تا حضرتعالی از این بابت خیالتان راحت باشد. فردا شب گویندۀ بیبیسی به جای آنکه بگوید الان نیمهشب است خواهد گفت: الان (مکث) دقیقاً نیمهشب است.»
از آنچه مطرح میکردند کاملاً مشخص بود افراد بسیار لایق، مطمئن و بانفوذی در داخل سیستم ایران دارند که خیلی روی آنها حساب باز کردهاند.
مردادماه البته آبستن حوادث دیگری نیز بود. رئیسجمهور آیزنهاور خیلی محکم و شفاف به مصدق هشدار داد چنانچه مناقشۀ نفتی با انگلستان حل و فصل نشود آمریکا از ارائۀ هر گونه کمک مالی به برنامههای مصدق خودداری خواهد کرد. مصدق آشکارا قصد داشت آمریکا را جایگزین در آمدهای نفتی ناشی از حذف بریتانیا کند.
نخستوزیر چرچیل نیز با بیبیسی هماهنگ کرده است که در اعلام نیمهشب بیبیسی تغییری جزئی داده شود تا حضرتعالی از این بابت خیالتان راحت باشد. فردا شب گویندۀ بیبیسی به جای آنکه بگوید الان نیمهشب است خواهد گفت: الان (مکث) دقیقاً نیمهشب است.»
الان نمیتوانید احساسات مردم ایران را درک کنید باید در تهران میدیدید آنها با جان و دل از شاه حمایت میکردند. اگر تحلیلهای ما و برآورد ما از اوضاع ایران غلط از آب درمیآمد شکست میخوردیم. اگر ما، سازمان سیا، بخواهیم دوباره چنین کارهایی انجام دهیم باید صد در صد مطمئن شویم مردم و نیروهای مسلح با ما هستند. در غیر این صورت بهتر است کار را به نیروهای دریایی و سربازها محول کنیم
من و آلن به خوبی میدانستیم که جمع حاضر به شدت طرفدار اسرائیل و منافع آن است. از این رو یکی از نکاتی که من و آلن، با هم و جدا جدا، بارها روی آن تأکید کردیم این واقعیت بود که ایران یک کشور عربی نیست و روابط بسیار حسنه، البته غیررسمی، با اسرائیل داشته است. این روابط زمانی که اسرائیل در راهاندازی سازمان اطلاعات و امنیت کشور ایران به کمک ایران و آمریکا شتافت به اوج خود رسید.
به یقین میدانیم شاه به شدت خواستار سرنگونی مصدق است.
اطمینان داریم این دو قادرند بازار تهران را به نفع شاه به میدان بیاورند و این اقدام کافی است تا به مردم و ارتش برای حمایت از شاه چراغ سبز نشان داده شود.
به غیر از دفتر سیا در تهران و تعداد محدودی از افسران ارشد که با دفتر سازمان در تهران در تماس بودند هیچیک از افراد و کارمندان سفارت نباید از این عملیات مطلع میشدند.
شاه ملاقاتش را با هر یک از سران چنین توصیف میکند: استالین بسیار مؤدب و مبادی آداب بود و به نظر میرسید قصد دارد خاطرۀ خوشی از خود در ذهن من به جای بگذارد و تا آنجا پیشرفت که به من هدیهای شامل یک هنگ تانک تی_۳۴ و یک هواپیمای جنگنده پیشنهاد داد. در آن ایام ما به شدت از نظر جنگافزار در مضیقه بودیم و این پیشنهاد بسیار اغواکننده بود. چند هفته بعد معلوم شد آن هدیه شرایط سختی نیز داشته است و همراه آن هدیه قرار بوده است افسران و مستشاران نظامی روسیه نیز به ایران بیایند و فقط روسها هستند که باید در بارۀ محل نگهداری هواپیماها و تانکها تصمیم بگیرند.
آنها تصمیم داشتند تانکها را در شهر قزوین و هواپیما را در شهر مشهد نگهداری نمایند و تا پایان دورۀ آموزش، که البته مدت آن نیز مشخص نبوده است، تحت فرماندهی ژنرالهای روس مستقر در مسکو باشد. این بدان میماند که مستشاران آمریکایی که الان در حال خدمت در ایران و تقویت ارتش شاهنشاهی هستند بگویند ارتش ایران باید تحت فرماندهی آمریکا باشد والا ما از کمک به ایران معذوریم، البته من هدایا را نه تنها از این رفیق قدیمی بلکه از هیچ کشوری با این شرایط نمیپذیرفتم و در نهایت از پذیرش آنها ضمن سپاسگزاری خودداری میکردم
قاهره شبیه یک سربازخانۀ قدیمی بود و بر اثر جنگهای بسیار درهم برهم بود و جده هنوز در میان دیوارهای بلند خود محصور بود. از این نظر تهران به شهرهای مدرن امروزی بیشتر شبیه بود و این همان خواستۀ شاه قبلی، رضاه شاه، بود تا تهران را به شهری مدرن تبدیل کند. او دیوارهای دور شهر را خراب کرد و با برداشتن هر آنچه اضافه بود خیابانها را گسترش داد. در دوران پیشین به خاطر امنیت دور شهرها دیوارهای بزرگی میکشیدند و شهر دروازه داشت.
آخرین جایی که بازدید کردم یک کارخانۀ تریاک بود. مقامات ایران در صدد ریشه کن کردن مصرف تریاک بودند اما برای معتادان به تریاک کارتهای سهمیه تهیه کرده بودند که روی آن عکس یک جمجمه حک شده بود و یک جمله به زبان ساده که میگفت مصرف تریاک کار بدی است یا چیزی شبیه به این.
همینکه اشرف پهلوی قصد ترک جلسه را داشت استالین لب به سخن میگشاید و با زهرخندی بر لب به اشرف پهلوی میگوید هیچ فکر نمیکرده است یک ایرانی چنین جسارتی داشته باشد. وقتی آجودان ویژه را برای همراهی اشرف فرامیخواند به او میگوید: «به این زن ریزه و نازکاندام نگاه کن. او یک وطنپرست واقعی است.»
مصدق که در سالهای بعد قویتر شد و خود را فراتر از قدرتهای حزبی و روابط تشکیلاتی میدانست، به نوعی دچار یک خودبزرگبینی سیاسی بود و با حمایتهای شاه توانست نفت ایران را ملی کند. سپس بریتانیاییها را از ایران اخراج کرد. او که با این اقدامات اعتماد به نفس بسیاری پیدا کرده بود به تدریج به حزب توده و حامیان روسیاش رو آورد و با آنها ائتلافی نانوشته پیدا کرد و علیه شاه برخاست. اما نمیدانست با این کار نه تنها دشمنی آشتیناپذیر بریتانیا را به جان میخرد بلکه رئیسجمهور آیزنهاور که تازه قدرت را در دست گرفته بود و وزیر خارجۀ آمریکا و رئیس سازمان سیا را که از این اقدامات مصدق احساس خطر میکردند به جرگۀ مخالفان سوق میدهد.
واقعاً تحت تأثیر قرار گرفته بودم. خیالم راحت شد وقتی مشاهده کردم اعلیحضرت نه تنها دوراندیش است بلکه بر اهمیت تصمیمات مشترک اذعان و تأکید دارد و نمیخواهد یکطرفه اقدام کند. در هیچیک از این دیدارها وی برای کسب امتیاز برای خانوادۀ سلطنتی چک و چانه نمیزد و مرا حافظ منافع آمریکا و انگلستان میدید و همانگونه با من رفتار میکرد. یک مسئله برای من از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بود و باید از قبل با شاه در بارۀ آن به توافق میرسیدیم.
با کمی تعلل گفتم: «خوب، اعلیحضرت! آیا حضرتعالی در بارۀ مصدق، ریاحی و دیگران که علیه شما توطئهچینی کردند تصمیم خاصی گرفتهاید؟» اعلیحضرت خیلی قاطعانه پاسخ داد: «خیلی به این موضوع فکر کردم. میدانید که مصدق قبل از ورود من به ایران خودش را تسلیم کرد. اگر دادگاه به پیشنهاد من توجه کند…» مکثی کرد و لبانش را جمع کرد و ادامه داد: «او به سه سال حبس در ولایت خودش، احمدآباد، محکوم خواهد شد و بعد از آن هم آزاد خواهد بود اما اجازه خروج از احمد آباد را نخواهد داشت…» البته بعدها مصدق در سال ۱۳۳۹ قبل از فوتش برای انجام معالجات پزشکی به تهران آمد. شاه ادامه داد: «ریاحی هم به سه سال حبس محکوم خواهد شد و بعد از آن آزاد خواهد بود هر کاری میخواهد بکند، البته نه از این کارها که با ما مخالفت کند.»
بریتانیا که نتوانسته بود محمد مصدق را از ملی شدن صنعت نفت منصرف کند طرح اولیۀ آژاکس را پایهریزی کرد. مهمترین انگیزۀ بریتانیا جبران شکستشان در ملی شدن صنعت نفت ایران بود.
برنامۀ ضد مصدقی ما نیز بسیار بیسر و صدا و مخفی پیگیری میشد. چنانچه برای اجرای برنامۀ خودمان سراغ روزنامهها، سازمانها یا افراد میرفتیم و آنها را علناً تشویق میکردیم تا به جبهۀ ضد مصدق بپیوندند و اگر آنها آنقدر احمق بودند که این کار را انجام بدهند بلافاصله همهچیز لو میرفت و آنها نیز از دور خارج میشدند.
سخنرانیام را با این عبارتها به پایان بردم: «آقایان! ما در این عملیات موفق بودیم چون تحلیل ما از شرایط ایران بسیار دقیق بود. باور داشتیم، و بعدها ثابت شد درست میاندیشیدیم، مردم و نیروهای مسلح با شاه هستند. کافی بود به مردم نشان دهیم حق انتخاب دارند و مصدق به آنها فشار میآورد بین نظام پادشاهی یا یک چهرۀ انقلابی که توسط شوروی حمایت میشود یکی را انتخاب کنند. آنها فقط یک گزینه برای انتخاب داشتند و زمانی که مصدق به آنها فشار میآورد گزینۀ دوم را انتخاب کنند، با کمک ناچیز ما، ارتش و مردم با رضایت کامل به حمایت از پادشاه برخاستند. الان نمیتوانید احساسات مردم ایران را درک کنید باید در تهران میدیدید آنها با جان و دل از شاه حمایت میکردند. اگر تحلیلهای ما و برآورد ما از اوضاع ایران غلط از آب درمیآمد شکست میخوردیم. اگر ما، سازمان سیا، بخواهیم دوباره چنین کارهایی انجام دهیم باید صد در صد مطمئن شویم مردم و نیروهای مسلح با ما هستند. در غیر این صورت بهتر است کار را به نیروهای دریایی و سربازها محول کنیم.»
مصدق در اکتبر ۱۹۵۱ [مهر ۱۳۳۰] برای شرکت در جلسۀ شورای امنیت سازمان ملل به نیویورک رفت. بریتانیا نیز موضوع مناقشۀ نفتی با ایران را به دادگاه بینالمللی لاهه کشانید. این دادگاه در پنجم ژوئیه [۱۴ تیر] با صدور حکم موقت دستور داد شرایط تا اخذ تصمیم نهایی به همین شکل باقی بماند. بعدها بریتانیا با ارائۀ راه حلی به شورای امنیت گام دیگری برداشت که چنانچه مورد موافقت قرار میگرفت ایران مجبور میشد اقداماتی را به نفع انگلستان برای اجرای همین حکم موقت انجام دهد. مصدق که سخنور بسیار قابلی بود مطابق معمول با یک سخنرانی آتشین که البته با اشک و آه نیز همراه بود علیه اقدامات انگلیس همه را متأثر کرد و صلاحیت دادگاه را برای رسیدگی به این پرونده نپذیرفت و عملاً دادگاه بینالمللی لاهه را بدون هیچ خط مشی یا راه حلی تنها به حال خود رها کرد.
به همکاران انگلیسیام گفتم دورۀ ریاستجمهوری ترومن رو به پایان است و جمهوریخواهانی که به نظر پیروز انتخابات بعدی هستند ممکن است با تیم فعلی کاخ سفید متفاوت باشند. با این حال وقتی به من گفتند در بارۀ اجرای این طرح با افراد مختلفی گفتگو کردهاند و طرح بسیار دقیق و جامعی دارند شک و دودلیام از بین رفت و فهمیدم مصمم هستند. در این مرحله من با کوچران، سروان هنری مونتیگ، معاونش، و آقای گوردن سامرست، کارمند عالیرتبۀ اداری که تازه از تهران آمده بود، جلسه داشتم. در همین جلسه متوجه شدم آنها حتا طرح نهایی اجرای عملیات را هم کشیدهاند و با علم به اینکه ممکن است آمریکا و انگلستان بر سر این موضوع اختلافات سیاسی داشته باشند هر تأخیری در اجرای عملیات را بیفایده و هدر دادن زمان قلمداد میکردند.
از آنچه مطرح میکردند کاملاً مشخص بود افراد بسیار لایق، مطمئن و بانفوذی در داخل سیستم ایران دارند که خیلی روی آنها حساب باز کردهاند. در همان مراحل اول مذاکرات به وضوح اعلام کردند عملیاتشان علیه اعلیحضرت نیست بلکه در حمایت از ایشان است. عوامل بریتانیایی ظاهراً روابط بسیار خوب و مطمئنی با دربار برقرار کرده بودند. این امتیاز بسیار خوب و ویژهای بود و اگر دولت مصدق را سرنگون میکردیم میتوانستیم از این امتیاز بسیار منتفع شویم.
«در حال حاضر سفیر بر این باور است و به صراحت اذعان میکند که شاه نه از جبهۀ ملی مصدق خوشش میآید و نه بر این باور است که ملی شدن صنعت نفت برای کشورش پیشرفت محسوب میشود اما تا کنون این مطالب را نه با مصدق به طور شفاف مطرح کرده است و نه با نمایندگانی که میتواند از حمایت آنها در مجلس بهره ببرد. شاه نمیداند واقعاً مصدق برای مخالفت شاه ارزشی قائل خواهد بود یا خیر. شاه به آیت اللهکاشانی و اینکه شاید او را خریده باشند، به فرصتطلبی حسین مکی و به افراط و تندروی مظفر بقایی بسیار بدگمان است و از همه مهمتر به دشمنی و خصومت روسیه ایمان دارد و نمیداند غرب تا کجا و تا چه حد در این مناقشه از او حمایت خواهد کرد. در این شرایط آیا شاه میتواند به تنهایی با دولت مصدق مخالفت کند؟»
شاه ایران در این باره مینویسد: «من در این باره عاقلانه رفتار کردم و به نیروهای ارتشم فرمان دادم به آذربایجان بروند و شورشیان را یک بار و برای همیشه نابود کنند و برای تقویت روحیۀ ارتش به آذربایجان رفتم. روسها عروسکهای خیمهشببازی خود را رها کردند و دولت شورشیان ساقط شد و نیروهای ما فاتحانه در روز ۲۴ آذر ۱۳۲۵ وارد تبریز شدند.» شاه در ادامه با یادآوری خاطرات آن روزهای پرمخاطره مینویسد: «سفیر شوروی تقاضای ملاقات فوری کرد و هنگامی که وارد شد با لحن تهدیدآمیزی صحبت کرد و به پیشروی نیروهای ارتش که صلح جهانی را به خطر انداختهاند اعتراض کرد. او گفت: ’شما باید به سرعت نیروهایتان را عقب بکشید.‘ و پس از تأملی کوتاه اضافه کرد: ’اعلیحضرت!‘» اما شاه با خونسردی و با طمأنینه در پاسخ سفیر گفته است: «آقای سفیر فکر نمیکنم شما درک درستی از آنچه در آذربایجان روی میدهد داشته باشید. تا همین چند ساعت پیش آنچه در آذربایجان میگذشت صلح جهانی را واقعاً تهدید میکرد اما خوشحالم به شما اعلام کنم این تهدید دیگر وجود ندارد.»
در خلال گفتگو شاه اظهار داشت با اینکه بیشتر آموزشهایی که دیده نظامی است اما مهمترین مشکلات ایران ریشۀ غیر نظامی دارند. او خیلی ساده و بیپیرایه این را بیان کرد. گفت: «تا زمانیکه مردم ایران به حد کافی غذا برای خوردن و لباس برای پوشیدن ندارند و تا زمانی که بیسوادی در ایران بیداد میکند ایران نمیتواند در برابر هجوم خارجی در امان باشد. ممکن است ارتش یک کشور شکست بخورد اما مردم شکست نمیخورند. مردم باید قوی، متحد و هدفدار باشند. بنابراین راهی که ایران باید بپیماید کاملاً روشن است. دولت باید برنامۀ جامعی برای آموزش و پرورش رایگان، سلامت عمومی و توسعۀ اقتصادی طراحی کند.»
زاهدی ناگهان با جمعیت خروشانی مواجه شد که به سمت او میآمدند تا بغلش کنند و روی شانههاشان از آن زیرزمین بالا ببرند. موتور دو سه تانک که مقابل در حیاط بودند میغریدند و منتظر زاهدی بودند. مردم زاهدی را با شادمانی و سر و صدای زیاد روی شانههایشان به سمت خیابان تخت جمشید بردند. آن موقع نمیدانستم اما بعدها فهمیدم این جمعیت نتوانست خانۀ مصدق را تصرف کند تا اینکه مصدق از خانه گریخت و از روی دیوار به باغ خانۀ همسایه فرار کرد و از آنجا توانست خودش را برای مدتی از نظرها مخفی کند اما چند روز بعد احتمالاً به امید یافتن راه نجات به پلیس زنگ میزند و خودش را تسلیم میکند.
از این رو یکی از نکاتی که من و آلن، با هم و جدا جدا، بارها روی آن تأکید کردیم این واقعیت بود که ایران یک کشور عربی نیست و روابط بسیار حسنه، البته غیررسمی، با اسرائیل داشته است. این روابط زمانی که اسرائیل در راهاندازی سازمان اطلاعات و امنیت کشور ایران به کمک ایران و آمریکا شتافت به اوج خود رسید. این اقدام غیررسمی اسرائیل به طور کامل از نظرها مخفی بود اما از نظر ایرانیها بسیار حائز اهمیت و درخور تقدیر بود.