کتاب تغییر با جادوی مؤثر بی‌خیالی یا چگونه از وقت گذاشتن برای افرادی که دوست نداریم و انجام کارهایی که نمی‌خواهیم دست برداریم – سارا نایت

تلخیص مقدمه نویسنده

اگر شما هم مثل من هستید، پس، حتما خیلی وقت است که دارید به چیزهای زیادی اهمیت می‌دهید. زندگی بیش از ظرفیت شما بار مسئولیت روی شانه‌هایتان گذاشته است. عصبی و استرس زده‌اید. حتی ممکن است به خاطر تعهداتتان وحشت‌زده باشید. تغییر با جادوی مؤثر بیخیالی کتابی است برای همه ما؛ کسانی که بسیار کار می‌کنیم، کمتر بازی می‌کنیم و هرگز وقت کافی نداریم تا صرف افراد یا چیزهایی کنیم که حقیقتا ما را خوشحال می‌کنند.

حدود سی ساله بودم که فهمیدم می‌شود این قدر زیاد اهمیت نداد. تقریبا به چهل سالگی رسیده بودم تا فهمیدم چطور می‌توانیم در مقیاس عظیمی این کار را انجام دهیم. این کتاب عصارۀ نهایی همه آن چیزی است که من در باب بیخیالی یاد گرفته‌ام، گواهی بر لذتی که این کار برایم به ارمغان آورد، یک راهنمای گام به گام برای کسانی که می‌خواهند خودشان را از مانعی مثل نگرانی خلاص کنند و به دنبال زندگی سالم‌تر و شادتری اند.

در تابستان سال ۲۰۱۵، من از کارم در یک انتشارات معتبر استعفا کردم؛ موقعیت شغلی ای که پانزده سال طول کشیده بود تا ساخته شود. از آن کار بیرون آمدم تا کسب و کار خودم را به عنوان نویسنده و ویراستار آزاد شروع کنم. روزی که از ساختمان بلندمرتبه دفتر خارج شدم – آن قدر سریع از پله‌ها پایین آمدم که انگار رقصنده‌ای بودم که آخرین دور رقصش را اجرا کرده و کارش تمام شده – مجموعه کاملی از نگرانی‌هایی را دور ریختم که قبلا راجع به مدیران، همکاران، جابه جایی‌ها، کمدم، ساعت زنگ دار و خیلی چیزهای دیگر داشتم.

دیگر از نگرانی بابت کنفرانس فروش دست برداشتم. بیخیال فکر کردن به «رویه‌های کاری» و«جلسات مجمع عمومی» شدم. دیگر لازم نبود روزهای مرخصی‌ام را حساب کنم، مثل یک زندانی که روزهای محکومیتش را با کشیدن ضربدرهایی روی دیوار سلول می‌شمارد.

وقتی از طوق بندگی شرکت رها شدم به طور طبیعی، وقت بیشتری پیدا کردم و آزاد بودم که هر طور دوست داشتم وقتم را بگذرانم؛ تا هر وقت که دلم می‌خواست خوابیدم و بعد، بلند شدم و با همسرم ناهار خوردم؛ روی یکی دو تا پروژه خوداشتغالی کار کردم (یا شاید هم رفتم لب ساحل)؛ و تا جایی که امکان داشت از رفتن به متروی نیویورک خودداری کردم.

کتاب دگرگونی زندگی با جادوی نظم نوشته ماری کوندو، متخصص نظم دهی ژاپنی،را هم خواندم. اگر کتاب ماری کوندو را نخوانده‌اید، بگذارید برایتان توضیح دهم که چرا ما این قدر برای مرتب کردن دور و برمان انگیزه پیدا کردیم. اول اینکه، ما چیزها و لباس‌هایی را که دیگر ازشان خوشمان نمی‌آمد یا استفاده نمی‌کردیم دور ریختیم (بنابراین، از چیزهایی که برایمان باقی ماند، هیجان‌زده شدیم. بعد اینکه، وقتمان کمتر سر اینکه چه بپوشیم تلف می‌شود.

ناگهان، وقتی از همه شغل‌هایی که داشتم بیرون آمدم و همه جوراب‌هایم را مرتب کردم، احساس کردم در حال و هوای تغییر زندگی‌ام هستم.

شکی وجود نداشت که وقتی خانه‌ام را نگاه می‌کردم که به طرزی استثنایی مرتب و منظم شده بود، احساس صلح و آرامش بیشتری بهم دست می‌داد. پیشخان تمیز و کابینت‌های مرتب آشپزخانه را دوست دارم. اما در حقیقت، چیزی که لذت‌بخش بود همان حس آزادی ای بود که از رها کردن شغلی که دوست نداشتم به من دست داده بود و اینکه حالا، می‌توانستم افراد، چیزها، وقایع و سرگرمی‌هایی را که باعث شادی‌ام می‌شدند به زندگی‌ام برگردانم.


هنر سرو سامان دادن به آشفتگی‌های ذهنی

از همان بدو تولد، آدمی بودم که به همه چیز اهمیت می‌داد. شاید شما هم همین طور باشید. من به عنوان فردی کمال گرا و سخت کوش، در تمام دوران کودکی و نوجوانی‌ام، سخاوتمندانه به همه چیز اهمیت می‌دادم. درگیر کارها و پروژه‌های بیشماری شدم، همان روشی که امتحان خود را پس داده بود، برای اینکه خودم را پیش خانواده، دوستان و حتی آشنایان دور موجه و قابل احترام جلوه دهم. با افرادی که دوست نداشتم معاشرت کردم تا فرد خیرخواهی به نظر برسم؛ به خاطر اینکه مفید باشم، کارهایی انجام دادم که کسر شانم بودند و چیزهایی خوردم که برایم چندش آور بودند، اما خواستم مؤدب و نجیب به نظر آیم.

در سال‌های بعد، کم کم از اهمیت دادن به چیزهای کوچکی که اذیتم می‌کردند دست برداشتم. به خیلی از کسانی که روابط خارج از محیط کار می‌خواستند «نه» گفتم. در فیس بوک، دوستی‌ام را با برخی از افرادی که واقعا آزاردهنده بودند قطع کردم. با این قضیه که رنج ببرم و باز هم «نقشی» در «نمایشنامه» دیگران بازی کنم مخالفت کردم.

کم کم احساس کردم حالم دارد بهتر می‌شود. مسئولیت کمتر، آرامش بیشتر. گوشی را روی بازاریابان تلفنی قطع کردم، با تازه کارها به گردش آخر هفته نرفتم و بعد از دیدن یک قسمت از فصل دوم سریال کاراگاه حقیقی، رهایش کردم. داشتم تبدیل به خود واقعی‌ام می‌شدم، کسی که می‌تواند روی افراد و چیزهایی تمرکز کند که واقعا همان طور که ماری کوندو می‌گفت، «حال می‌دهند».

خیلی زود فهمیدم که در موضوع جادوی تحول آفرین زندگی، دیدگاه خودم را دارم و می‌توانم آن را به اشتراک بگذارم. آیا چیزی که مدنظرتان است برایتان لذت بخش است؟ اگر این طور است، با تمام وجود، به آن اهمیت دهید. اما شاید سؤالی که بیشتر به این موضوع ربط داشته باشد این باشد:

آیا این چیز یا موضوع مدنظر آزاردهنده است؟ اگر هست، باید فورا بیخیالی طی کنید و دست از اهمیت دادن به آن بردارید. من می‌توانم به شما نشان دهم که این کار را چطور انجام دهید. من برنامه‌ای چیده‌ام برای منظم کردن و سازماندهی دوباره فضای ذهنی‌تان با بیخیالی.

در این برنامه، بیخیالی یعنی اینکه وقت، انرژی و پول روی چیزهایی نگذارید که نه شما را خوشحال می‌کنند ونه باعث بهبود زندگی‌تان می‌شوند(چیزهای آزاردهنده). به این ترتیب، شما وقت، انرژی با پول بیشتری خواهید داشت تا وقف چیزهایی کنید که کاملا برعکس اند(لذت بخش اند).

اسم این شیوه را گذاشته‌ام روش عدم تأسف یا حق به جانب بودن.

این روش دو قدم اصلی دارد:
– تصمیم گرفتن درباره چیزهایی که می‌خواهید بهشان اهمیت ندهید؛
– اهمیت ندادن و بیخیالی طی کردن آن چیزها.

جادوی اهمیت ندادن

در این کتاب، شما این چیزها را یاد می‌گیرید:

– چرا اهمیت دادن به اینکه مردم راجع به شما چه فکر می‌کنند بدترین دشمن شماست و چطور باید جلوی آن را گرفت؛

-چگونه نگرانی‌هایتان را برای شناخت بهتر و تشخیص لذت و آزار دسته‌بندی کنید؛

– معیارهای ساده‌ای برای اینکه بدانید باید به موضوعی اهمیت بدهید یا نه (برای مثال، آیا این کار روی کسی غیر از من تأثیر دارد؟ )؛

– راهکارهایی برای بیخیال بودن، بدون اینکه آدم عوضی یا بیشعوری باشید.

– اهمیت ایجاد کردن یک بودجه یا صندوق نگرانی و متعهد بودن به آن؛

چگونه رسیدن به مقام استادی در کمتر اهمیت دادن می‌تواند زندگی شما را متحول کند؛

– و خیلی خیلی چیزهای بیشتر فقط تصور کنید زندگی‌تان چقدر بهتر بود، اگر می‌توانستید به چیزهایی که واقعا برایتان مهم نیستند نه بگویید.

-چقدر وقت، انرژی و پول بیشتری داشتید تا به چیزهای مهم اهمیت بدهید.

زندگی مجموعه‌ای از انتخاب‌های بله یا خیر است، چیزهایی که به آن‌ها اهمیت داده یا نداده‌ایم. اگر همین راه فعلی را ادامه دهید، در پایان روز، هفته یا ماه، به ناچار، به جایی می‌رسید که کفگیر توجه‌های شخصی‌تان به ته دیگ می‌خورد. اینجاست که می‌فهمید همه توجهاتی را که خرج کردید به خاطر کسی غیر از خودتان بوده است.

روش عدم تأسف (حق به جانب) کل این روال را تغییر می‌دهد. وقت آن است که سناریو را عوض کنید، طلسم را بشکنید و از این همه اهمیت دادن به همه چیزهای اشتباه و دلایل غلط دست بردارید.

بیخیالی طی کردن: اصول اولیه بیخیالی اینجا به این معنی است که اول از همه، از خودتان مراقبت کنید. مثل این می‌ماند که قبل از کمک به دیگران، اول، ماسک اکسیژن خودتان را بزنید.

اهمیت ندادن یعنی به خودتان اجازه نه گفتن بدهید. بگویید نمی‌خواهم. وقت ندارم. از عهده‌ام برنمی آید. بیخیالی طی کردن – قطعا به معنای رهایی از نگرانی، خشم، ترس و احساس گناه ناشی از نه گفتن است که به شما اجازه می‌دهد از وقت گذاشتن با افرادی که نمی‌خواهید و از انجام دادن کارهایی که دوست ندارید دست بردارید.

بیخیالی یعنی کم کردن درگیری‌های ذهنی و حذف افراد و چیزهای آزاردهنده از زندگی‌تان، و جا باز کردن برای همه چیزهایی که واقعا از آن‌ها لذت می‌برید و مهم می‌دانیدشان.

این رفتار ممکن است خودخواهانه به نظر آید، همین طور هم هست. اما در عین حال، دنیای بهتری را در اطراف شما شکل می‌دهد.

شما دست از نگرانی برای کارهایی که «باید» بکنید برمی‌دارید و شروع می‌کنید به تمرکز کردن روی چیزهایی که «می خواهید» انجام دهید. شما در محل کارتان، خوشحال‌تر و خوش مشرب می‌شوید و این به نفع همکاران و مشتریان شما خواهد بود. وقتی بین دوستانتان هستید، به شما بیشتر خوش خواهد گذشت. احتمال دارد وقت بیشتری را با خانواده‌تان بگذرانید . شاید هم کمتر اما همان لحظاتی را که با هم هستید ارزشمندتر خواهید کرد.

وشما وقت، انرژی با پول بیشتری خواهید داشت که صرف بهترین شیوه زندگی‌تان کنید. افرادی که از جادوی مؤثر بیخیالی استقبال می‌کنند «برنده» خواهند بود.


تغییر با جادوی مؤثر بی‌خیالی
چگونه از وقت گذاشتن برای افرادی که دوست نداریم و انجام کارهایی که نمی‌خواهیم دست برداریم
نویسنده : سارا نایت
مترجم : سیدحسام‌‌ فروزان
نشر نون
۱۷۶ صفحه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]