زندگینامه پیر پائولو پازولینی، شاعر، کارگردان و نویسنده برجستهی ایتالیایی
پازولینی در 1922 در بولونیا به دنیا آمد. او از فیلمسازان نسل دوم سینمای بعد از جنگ ایتالیا است که علاوه بر فیلمسازی، در نوشتن رمان، شعر و نقدهای سینمائی و فرهنگی نیز دست داشته است.
سینمای پازولینی آمیزه ای از شعر، استعاره، اسطوره شناسی، روان شناسی و دیالکتیک مارکسیستی است.
پازولینی از درخشانترین، اسرارآمیزترین و بحثبرانگیزترین شخصیتهای بعد از جنگ درایتالیا است. بسیاری از نوشتهها و فیلمهای پازولینی حول مسائلی چون خشونت و زیادهروی میگردد. فضای اکثر آثارش زندگی طبقهی کارگر و تنگدست است. لایهای از جامعهی آن زمان که دیگران “طبقه پست” مینامیدند. پازولینی کشش خاصی به این گروه داشت و خود مدتی درون این طبقه اجتماعی که آن را “لومپن پرولتاریا” مینامید، زندگی کرد.
مرگ او در روز ۲ نوامبر ۱۹۷۵، با تصویر زندگی وی همخوان بود. وی در اوستیا، منطقهای در حومه ساحلی شهر رم به قتل رسید. مردی فاحشه متهم به قتل و دادگاهی شد. میکل آنجلو آنتونیونی، کارگردان و فیلمنامهنویس ایتالیایی میگوید: «پازولینی در واقع قربانی رمانها و شخصیتهای فیلمهای خود شد.»
وی فعالیت اش را در سینما با نوشتن فیلمنامه « شب های کابیریا» برای فدریکو فلینی آغاز کرد. بعد به ساختن فیلم هایی که نوعی نئورئالیسم داشت پرداخت ( نخستین فیلم او آکاتونه Accatone که بر اساس رمان « یک زندگی خشن» نوشته خودش ساخته شد، در واقع نگاهی نئورئالیستی به زندگی تلخ وتیره حاشیه نشینان رم بود) اما خیلی زود از این مکتب جدا شد و رویکرد ویژه اش را در سینما در پیش گرفت.
فیلم « انجیل به روایـت متی» او هنوز زیباترین و غیر متعارف ترین روایتی است که تا کنون از زندگی عیسی مسیح در سینما ارائه شده است. تمام فیلم با بازیگران غیر حرفه ای و در لوکیشن های بدیع و خیره کننده فلسطین فیلمبرداری شده است.
بسیاری از فیلم های پازولینی، اقتباس های مدرن از آثار کلاسیک ادبی جهان اند که با تاویل ویژه او ارائه شده اند، آثاری چون: « ادیپ شهریار»، « مده آ»، « دکامرون»، « افسانه های کانتربری»، و« هزار و یکشب».
پازولینی نه تنها یک فیلمساز برجسته، بلکه شاعری بزرگ و نظریه پرداز معتبر سینما نیز بود. مقاله « سینمای شعر» که او در ژوئن 1965 در نخستین فستیوال فیلم پزارو قرائت کرد و در اکتبر 1965 در نشریه « کایه دو سینما» منتشر شد، یکی از مهم ترین مقاله هائی است که در باره ماهیت شعرگونه سینما و زیبائی شناسی آن نوشته شده و از اعتبار آکادمیک و تحلیلی بسیاری برخوردار است.
در این مقاله، پازولینی، با رویکردی نشانه شناسانه و زبان شناسانه ارتباط سینما را با شعر، واقعیت و رویا بررسی کرده است. در قسمتی از این مقاله پازولینی در باره ماهیت شعر گونه سینما، چنین می نویسد:
« … سینما یا زبان تصویر- نشانه ها، طبیعتی دوگانه دارد. این زبان هم بسیار ذهنی است و هم بی نهایت عینی (عینیتی که در تحلیل نهائی نوعی طبیعت گرائی زایل نشدنی است). این دو جنبه بنیادین به یکدیگر عمیقا وابسته اند، چنانکه نمی توان آنها را، حتی برای تجزیه و تحلیل، از هم جدا کرد. کارکرد ادبی نیز طبیعتی دوگانه دارد، اما دو وجه آن از یکدیگر قابل تشخیص اند: یک زبان« شعر» وجود دارد و یک زبان « نثر»، که چنان با هم متفاوت اند که دو تاریخ متمایز دارند. من با واژه ها به دو صورت می توانم کار کنم و حاصل کارم یا« شعر» است یا « نثر». اما با تصاویر، دست کم در حال حاضر، تنها می توانم به خلق سینما بپردازم.»
در این مقاله پازولینی، « سگ آندولسی» بونوئل را نمونه برجسته ای از ماهیت شاعرانه سینما می داند که در آن بونوئل، از سوررئالیسم در حد کمال سود می جوید.
به اعتقاد پازولینی، « شمار اندکی از آثار ادبی یا نقاشی متعلق به این مکتب (سوررئالیسم) را می توان با « سگ آندولسی» مقایسه کرد، زیرا در غالب این آثار کیفیت شاعرانه سخت آسیب دیده است.»
نگاه انتقادی پازولینی به جامعه ایتالیا و سبک رئالیستی او باعث شد که کارهای وی در طول زندگی حرفهایش آماج انتقادات و سانسور قرار بگیرد. از جمله آخرین فیلم او “سالویا ۱۲۰ روز در سودوم”، ساخت سال ۱۹۷۵ میلادی که نمایش آن به خاطر صحنههای تجاوز، قتل و شکنجه در بسیاری از کشورهای جهان ممنوع شد. میشائل هانکه، کارگردان اطریشی و سازنده فیلم “روبان سفید”، درباره این فیلم میگوید: «این فیلم من را برآشفت.» در این فیلم تحقیر شدن انسان، بدون هرگونه ملاحظهای، در قالب صحنههای تکاندهندهی خشونت به تصویر کشیده شده است. پازولینی در جایگاه یک شاهد، با نگاهی موشکافانه هیچ هدفی را جز نمایش ایتالیای فاشیستی دنبال نمیکرد.
مرگ صحنهسازی شده یا سیاسی؟
سناریوی کلیشهای قتل در دعواهای همجنسگرایان توانست به سرعت در ایتالیا افکار عمومی را متقاعد سازد:«مردی فاحشه و جنایتکار، همجنسگرایی را به قتل رساند!» ادعایی که باورش با توجه به داستان زندگی پازولینی آسان بود. اما در جریان برگزاری دادگاهها و بررسی پرونده، نکاتی مجهول به چشم آمد. اعترافات متهم پرونده متناقض بود. اسناد و گواهیهای مربوط به پرونده ناپدید شدند. ردپاهای موجود نادیده گرفته شد. آیا پازولینی قربانی توطئهای از سوی راستهای افراطی شد؟ یا آیا این فیلمساز با عشق به اسطورهها و رسوم، قتل خود را طراحی کرده بود؟ سال ۲۰۰۵ این پرونده بار دیگر به جریان افتاد که باز هم بینتیجه ماند. اما روشنفکران ایتالیایی همچنان خواستار پیگیری مجدد این پرونده هستند.