معرفی کتاب: جنگ؛ جستاری درباره پدیده کهن – نوشته آنتونی کلیفورد گریلینگ
جنگ در پنج یا شاید حتی ده هزار سال گذشته همواره از جنبههای برجسته تمدن بشری بوده است. مجموع تلفات جنگهای جهانی اول و دوم از صد میلیون نفر هم فراتر رفت، اما امروز حدومرز بحث به کل تغییر کرده است، جنگ در عصر هستهای حتی امکان نابودی خود تمدن بشری را نیز دارد.
استدلال اخلاقیمان درباره جنگ باید همواره به دنبال سازگاری خود با انواع نوظهور جنگ باشد. مثلا میدان نبرد هر روز خودکارتر میشود، و ما باید از نظر اخلاقی تصمیم بگیریم که تکلیفمان با سلاحهایی که توانایی گرفتن تصمیمهای پیچیدهتری دارند و مشخص میکنند چه زمانی باید حمله شود و چه کسی باید به قتل برسد، چیست. اما بیش از همه تهدید اتمی است که ما را ملزم به دوچندان کردن تصورات اخلاقیمان میکند.
آیا تا به حال فکر کردهاید که واقعا چه رفتارهایی طی مدت جنگ پذیرفتنی هستند؟!
در کتاب در میان شهرهای مرده (۲۰۰۶) نویسنده کتاب -آنتونی کلیفورد گریلینگ- بمباران محلههای مسکونی شهروندان در آلمان و ژاپن را طی جنگ جهانی دوم به دست نیروهای متحدین بررسی کرده بود و چنین استدلال کرده بود که جنگ متحدین با نازیسم و تهاجم ژاپنیها توجیهپذیر بود. این وظیفه اخلاقی متحدین بود که این اشرار را شکست دهند؛ چرا که شرارت آنها بزرگتر از جنگی بود که برای مقابله با آنها ضروری به نظر میآمد. اما این حقیقت نمیتواند همه اعمالی را که برای رسیدن به این هدف انجام شد توجیه کند. بمباران هوایی بیرویه محلههای مسکونی شهروندان نوعی قتل عام بود.
مباحثه بر سر توجیه اجرای استراتژی «بمباران ناحیهای» خاک آلمان از سوی نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در سالهای ۱۹۴۵ – ۱۹۴۲، و بمباران هستهای شهرهای هیروشیما و ناکازاکی به دست نیروی هوایی ایالات متحده در سال ۱۹۴۵ هنوز ادامه دارد (اگر توجیهی وجود داشته باشد). طبقبندهای اولین پروتکل الحاقی سال ۱۹۸۸به چهارمین پیمان ژنو در سال ۱۹۴۹، حمله نظامی به جمعیتهای غیرنظامی عملی غیرقانونی است. ولی نمودهای مختلف «خسارات جانبی» از جمله مرگ و جراحت غیرنظامیان، استفاده از سلاحهای شیمیایی، بیولوژیکی و هستهای، تخریب محلهای سکونت، و اسارت، تجاوز و شکنجه از جمله مشکلات عاجل هستند؛ چرا که هنوز در تمامی درگیریهای جهان نه تنها تهدید محسوب میشوند بلکه در بسیاری از موارد در واقعیت در جریاناند.
تئودور آدورنو در این گفتهاش که بشر با گذر زمان باهوشتر شده ولی خردمندتر نشده، به سیر تکامل سلاح از نیزه به موشکهای جنگی اشاره میکند؛ در واقع هوشمندی موشک را خلق کرد، ولی ناکامیمان در رشد خرد همچنان ما را اسیر رقابتهای تسلیحاتی نگه داشته است.
در کتاب جنگ؛ جستاری درباره پدیده کهن، نویسنده به اختصار پدیده جنگ را بررسی و نقطه نظرهای متفاوت پیرامون وجوه مختلف آن را مقایسه میکند.
درون مایههای کتاب شامل تاریخ جنگ، نظریههای جنگ، علل جنگ و تأثیرات آن، تلاشهای اخلاقی و قانونی که تاکنون برای به حداقل رساندن وقوع جنگ و آسیب ناشی از آن شده و در نهایت، نکاتی درباره آینده جنگ است.
مروری بر تاریخ جنگ نشان میدهد که جنگ افروزی عموما دو نوع دارد؛ نوع اول آن است که اعمال جنگجویان را نوعی حس جوانمردی یا اخلاقیات مهار و محدود میکند و نمیگذارد پا را از حدی فراتر بگذارند. اما در نوع دیگر، هدف نهایی، یعنی پیروزی، هر عملی را توجیه میکند.
مثال نوع اول را میتوان در داستان دو ک سونگ در جنگی به سال ۶۳۸ پیش از میلاد میان دولتهای چو و سونگ دید. وزیر جنگ دوک متوجه شد که نیروهای چو آماده نبرد نیستند و از آنجا که تعدادشان از سربازان سونگ فراتر بود به این نتیجه رسید که حمله به آنها پیش از سازماندهی نیروهایشان به نفع سونگ تمام خواهد شد. او از دوک اجازه حمله خواست و با جواب منفی او روبه رو شد. وزیر بار دیگر درخواستش را تکرار کرد و دلایلش را توضیح داد و باز هم جواب منفی شنید. نبرد تا زمانی که نیروهای چو آماده نبودند شروع نشد. در نهایت سونگ شکست خورد و خود دوک هم در نبرد مجروح شد.
بعدها که از او پرسیدند چرا با توجه به شرایط با درخواست وزیرش مخالفت کرد، دوک پاسخ داد: «انسان شریف به مجروح زخم جدید نمیزند، یا پیرمردهای ریش سفید را به اسارت نمیگیرد… گرچه من هیچ نیستم جز بازمانده نالایق سلسلهای به خاک نشسته، محال است طبلهای جنگیام را برای حمله به دشمنی به صدا درآورم که آرایش صفوف نیروهایش به اتمام نرسیده است!
مثال نوع دیگر جنگ افروزی را میتوان در اعمال مغولها تحت فرماندهی چنگیز خان جست که بخش زیادی از موفقیت نظامیاش را مدیون بیعلاقگی و بیتوجهی تمام عیارش به ظرافتها و آداب اخلاقی جنگ بود. پیروزی برای آنها همه چیز بود و از همین رو مغولها در جنگ افروزی خود رویه پیروزی به هر قیمت را پیش گرفتند. شکی نیست جنگجویانی که با چنین دیدگاهی وارد نبرد میشوند نسبت به کسانی که در میدان نبرد انتظار رعایت بعضی از آداب و تناسبات را دارند از مزیت قابل توجهی برخوردارند.
مغولها در مواجهه با ضد حمله عقب نشینی میکردند که به نظر دشمنانشان بزدلانه میآمد، اما عقب نشینی آنها در واقع فریبی برای به دام انداختن دشمن بود. آنها به شکست خوردگان به هیچ وجه رحم نمیکردند، مجروحان را درجا سلاخی میکردند و حتی از مردم عادی هم نمیگذشتند. مغولها علاقه و اعتقادی به رفتارهای قهرمانانه و ملاحظات نداشتند.
«پیروزی همه چیز است» برایشان به معنای واقعی کلمه معنی و مفهوم داشت و از آن پیروی میکردند.
برخی از مورخان نظامی گمان میکنند که رویههای کنترل شدهتر جنگ افروزی ریشه در جنگاوری «بدوی» دارد که هنوز گهگاه در قبیلههای آمازونی و پاپوآیی دیده میشوند. در این قبیلهها نبرد میان دو طرف محتاطانه است و بخش زیادی از آن به جای استفاده از اسلحه، شامل ژست و ناسزاگویی میشود. هر دو طرف فاصله خودشان را از یکدیگر حفظ میکنند و تمایل چندانی به تماس نزدیک ندارند. آداب و حرکات نمادین نقش مهمی ایفا میکنند و حتی اگر مبارزه واقعی شکل بگیرد، تلفات غالبأ ناچیز است. البته، در بعضی موارد هم درگیری زمانی پایان مییابد که فردی زخمی یا کشته شود. اما در اکثر مواقع، پس از پایان روزی مملو از فریاد فحش و ناسزا و جست و خیز – سرعت عمل در جاخالی دادن از تیرها یک دستاورد قلمداد میشود. مبارزان برای صرف شام به خانه برمی گردند.
سزار در کتاب جنگهای گالیک گزارش میدهد که سربازانش کشت و کشتار زیادی راه انداختند؛ از کشتن افراد نظامی و غیرنظامی مسئول تدارکات گرفته تا دنبال کردن و کشتن جنگجویان دشمن که در حال فرار بودند. او همچنین اعلام میکند که اگر قبیلههای مقهورشده توافقات را زیر پا بگذارند، برای برخوردی خشن و وحشیانه آماده است. در عین حال با کسانی که تسلیم میشدند و سر حرف خود باقی میماندند، رفتاری مداراآمیز داشت. برای او آداب جنگ تنها زمانی معنی پیدا میکرد که خطر رفع شده بود.
کتاب جنگ؛ جستاری درباره پدیده کهن
نویسنده: آنتونی کلیفورد گریلینگ
مترجم: امیرحسین رزاق
انتشارات خوب