کتاب خاطرهای فراموش شده از فردا، نوشته مدیا کاشیگر
مدیا کاشیگر را از نوجوانی شناختم، زمانی که برای دانشمند داستان علمی تخیلی انتخاب و ترجمه میکرد و چه ترجمههای شیرینی بود. بعدا تازه فهمیدم چه با مغز خلاقی با توانایی تحلیل چندرشتهای روبرو هستم. شد یکی از الگوهایم …
تا قبل از نوروز میخواهم و در خود ایام نوروز میخواهم حسابی هم خودم و شما را با پیشنهاد کتاب و فیلم، غرق محتوای خوب کنم.
برای امروز کتابی از مدیا کاشیگر را میخواستم به شما پیشنهاد بدهم، کتابی با عنوان خاطره فراموش شده از فردا که مجموعه چند داستان، پیرنگ و اندیشه داستانیشده از مدیا کاشیگر است و هر کدام برای نوجوانهای دیروز که هنوز فکر میکنند، بهانهای برای دقایقی تخیل و لذت ناب. برخی از این داستانهای سبک و دنیای کاملا متفاوت با دیگری دارند، اما اگر خوب نگاه کنید بیشترشان با نخهایی به هم مرتبط هستند.
کتاب خاطرهای فراموش شده از فردا
نویسنده: مدیا کاشیگر
نشر نیماژ
داستان آخرین امپراتور
«نیاکان ما، استخوان رعیت ملات دیوار میکردند و جاودانه میشدند، از سرها هرم میساختند و جاودانه میشدند، کشورها میگشودند و جاودانه میشدند، کتابها میسوزاندند و جاودانه میشدند. نفرین بر این روزگار ناساز! خواستیم دیواری بسازیم، مهندسان ضریب ایمنی ملات انسانی را ناکافی اعلام کردند. فرمان دادیم برایمان یک چشم برای میل کشیدن بیاورند و حتا به چشم مرده رضایت دادیم، عرض کردند مدت هاست بانک اندرونه و اندام بازارش را سخت در قبضه دارد.
به سوزاندن کتابهای شخصی خودمان رضایت دادیم، نگرانی از اعتراض جمعیتهای مدافع آزادی بیان و قلم مانعمان شد. به گشودن کشورکی امید بستیم، سرنوشت صدام حسین را یادآورمان شدند.
به صدراعظم فرمودیم: “پس میفرمایید ما را از امپراتوری و کیا و بیای نیاکانمان فقط اسمش مانده است”؟
صدر اعظم پیشنهادی عرض کرد که تاکنون هیچ امپراتوری پیش از ما درایت آن را نداشته و سبب خواهد شد اسم ما نیز به رسم نیاکانمان جاودانه شود.
پس، اینک، به التماس صدر اعظم و به این امید که این بار مانعی ما را از صدور فرمانمان باز ندازرد، امر مینماییم هر آن چه مواد و ابزار و دستگاه سمعی و بصری است و در مالکیت شخص همایونیمان بر آنها جای هیچ شبههای نیست، اعم از نوار صوتی و ویدئویی، چه کاست و چه رل و صفحه و دیسکت و CD و DVD و فلش USB و فیلم و عکس، در کلیه قطعها و از انواع مصالح، و هم چنین تمامی وسایل فرستنده و گیرنده و ضبط و پخش و نگهداری صوت و تصویر، اعم از انواع دوربینی و رادیویی و تلویزیونی و رایانهای و فیبری و دیجیتال و دیتا، در سرتاسر املاک شخصیمان، از عرصه و اعیان، مستفلات و مستحدثات، آپارتمان و ویلا – به استثنای آن چه در اجاره غیر میباشد و ما را بر آن مقی نیست – جمعآوری شود و در میدان جمهوری گرد آید تا آنها را به دست مبارک خود بسوزانیم و جاودانه شویم».
چنین نیز کردند و برای آن که تاریخ، نخستین صوت و تصویر سوزان را برای جاودان به خاطر بسپارد، از مراسم فیلمها گرفتند.
ممنون از این پیشنهاد دکتر جان. یه داستان کوتاهی هم دارن به اسم یک داستان کوتاه عاشقانه که خیلی زیبا و خلاقانه است.
ممنون به خاطر کامنت. این داستانی که گفتید در کدام کتاب هست؟
فهرست کتاب رو توی طاقچه دیدم گویا اواخر همین مجموعه است.