اختلالهای تغذیه و خوردن ناشی از مشکلات روانی کدامها هستند؟
تظاهرات بالینی اختلالهای تغذیه و خوردن گروهی از حالات را شامل میشود که در آنها اختلال پایداری در خوردن یا رفتارهای مرتبط با آن وجود دارد که سلامت فیزیکی یا عملکرد روانی اجتماعی فرد را مختل میکند. گروههای تشخیصی این اختلالها در 5-DSM (به استثنای پیکا) به صورت منحصربه فرد از دو طرف تعریف شدهاند، زیرا اعتقاد بر آن بوده که با وجودی که این اختلالها از برخی جهات دارای شباهتهای ظاهری هستند، اما سیر بالینی، پیش آگهی و مداخلات درمانی مؤثر در هریک از آنها متفاوت از دیگری است.
پیکا
تشخیص پیکا زمانی صورت میگیرد که فردی با سن بالای ۲ سال یک یا چند ماده غیرمغذی و غیر غذایی را | به مدت یک یا چند ماه مصرف کرده و لذا نیازمند توجه پزشکی باشد. معمولا در این افراد هیچ بیزاری خاصی از غذاها | وجود ندارد اما انتخاب ارجح آنها خوردن موادی نظیر گل، نشاسته، صابون، کاغذ یا خاکستر است. تشخیص قطعی نیاز به رد اعمالی دارد که به لحاظ فرهنگی مورد تأیید بوده و همچنین رد تشخیص سوءتغذیه است. شروع آن در اکثر موارد | در سنین کودکی بوده اما میتواند در بزرگسالی نیز همراه با | سایر اختلالهای عمده روان پزشکی رخ دهد. ارتباط پیکا با حاملگی مشاهده شده اما این حالت فقط زمانی تشخیص داده میشود که خطرات طبی ناشی از این رفتار افزایش مییابد.
اختلال نشخوار
در این اختلال بیمار بدون داشتن اختلال قابل تشخیصی در سیستم گوارش یا سایر اختلالهای طبی، غذای خود را پس از خوردن به درون دهان بازگردانده و آن را دوباره جویده یاقورت داده و یا بیرون میریزد. این رفتار معمولا روزانه صورت گرفته و باید حداقل به مدت یک ماه پایدار باشد. کاهش وزن و سوءتغذیه از عواقب شایع آن بوده و این افراد ممکن است با پوشاندن دهان خود یا اجتناب از اجتماع در زمان غذاخوردن سعی در مخفی کردن رفتار خود داشته باشند. شروع آن معمولا در دوران شیرخوارگی و بین۳- ۱۲ ماهگی بوده و ممکن است خودبه خود برطرف شود،اما در برخی افراد دوباره عود میکند.
اختلال اجتناب محدودیت دریافت غذا
مشخصه بارز این اختلال اجتناب یا محدودیت در دریافت غذا میباشد که معمولا ناشی از عدم اشتیاق یا تنفر از غذا بوده و با کاهش وزن، کمبودهای تغذیهای وابستگی به مکملهای غذایی یا اختلال واضح در عملکرد روانی اجتماعی به تنهایی یا در ترکیب باهم دیده میشود. اعمال مورد تأیید فرهنگی نظیر روزه گرفتن (fasting) یا در دسترس نبودن غذا به عنوان علل احتمالی باید رد شود. وجه تمایز این اختلال از بیاشتهایی عصبی وجود عوامل عاطفی نظیر ترس از افزایش وزن و به هم خوردن هیکل فرد در حالت دوم است. شروع آن معمولا در شیرخوارگی یا اوایل کودکی بوده اما رفتارهای اجتنابی ممکن است تا دوره بلوغ ادامه یابد. این اختلال در مردان و زنان شیوعی برابر دارد و غالبا همراه با اختلالهای اضطرابی و شناختی و کم توجهی و شرایط استرس خانوادگی دیده میشود. چنانچه این اختلال به مدت طولانی پایدار مانده، تشخیص داده نشود میتواند با تأخیر تکاملی و نقایص عملکردی همراه باشد.
بیاشتهایی عصبی
تشخیص بیاشتهایی عصبی زمانی اطلاق میشود که فرد کالری دریافتی خود را تا حدی پایین بیاورد که وزن بدن وی تفاوت واضحی با مقادیر طبیعی مطابق با سن، جنسیت، سلامت و رشد وی داشته و همچنین فرد ترس از افزایش وزن و به هم خوردن هیکل خود داشته باشد. جهت تشخیص دقیق باید بین افرادی که بیشتر از طریق محدودیت غذایی و ورزش بیش از حد (نوع محدودگر) به کاهش وزن دست یافته و افرادی که پرخوری و یا متعاقب آن تنقیه، استفراغ عمدی و استفاده از انما، مسهل یا دیورتیک دارند (نوع پرخوریکننده / تخلیهکننده)، افتراق حاصل شود. چنین تقسیمبندی بهتر از طبقهبندی براساس یک صفت خاص است، زیرا پروفایل رفتاری فرد ممکن است در طول زمان به پروفایل دیگری تغییر یابد. تعیین این که آیا فرد معیار تشخیصی اصلی این بیماری که همان کاهش وزن قابل توجه است را تکمیل نموده یانه پیچیده بوده و باید به کمک همه اطلاعات در دسترس قبلی و مقایسه وضعیت هیکل فرد با دستورالعملها و مقیاسهای بین المللی طبیعی توده بدن در هر بیمار صورت گیرد.
افراد دچار بیاشتهایی عصبی غالبا به وضعیت خود بصیرت نداشته و عواقب طبی احتمالی آن را انکار میکنند. این افراد اغلب از میزان کاهش وزن خود راضی نبوده و علی رغم رسیدن به اهداف وزنی قبلی خود باز هم به این رفتارها ادامه میدهند. پژوهشهای جدید بروز تغییرات در حساسیت مدار پاداش و عملکرد اجرایی در بیاشتهایی را شناسایی نموده و اختلالهایی در کورتکس فرونتال و تنظیم سطح آگاهی از سیری و گرسنگی در اینسولای قدامی را نشان میدهد. یافتههای عصبی شیمیایی نظیر نقش گرلین هنوز مورد اختلاف نظر باقی مانده است.
شروع این اختلال بیشتر در سنین بلوغ بوده اما شروع دیرتر آن نیز ممکن است رخ دهد. زنان بسیار بیشتر از مردان مبتلا میشوند و شیوع آن در زنان در تمام طول عمر تا بیش از ۴ درصد است. به نظر میرسد که این اختلال در کشورهای صنعتی و مناطق شهری شیوع بیشتری داشته باشد و غالبابا اختلالهای اضطرابی از پیش موجود همراه است. بیاشتهایی عصبی طولانی مدت سیستمهای بدنی متعددی را درگیر کرده و میتواند در موارد شدید تهدیدکننده حیات باشد. تغییرات خونی نظیر لوکوپنی همراه با لنفوسیتوز، افزایش نیتروژن اوره خون و آلکالوز متابولیک و هیپوکالمی هنگام برونریزی وجود دارد. در شرح حال و معاینه فیزیکی ممکن است آمنوره در خانمها، ناهنجاریهای پوستی (پتشی، موی لانوگو و خشکی) و علائم عملکرد هیپومتابولیک نظیر افت فشارخون، هیپوترمی و سینوس برادیکاردی مشاهده شود. اثرات اندوکرین شامل: هیپوگنادیسم، مقاومت به هورمون رشد و هیپرکورتیزولمی است. استئوپروز یک عارضه در درازمدت خواهد بود. اسیر این اختلال متغیر بوده و در برخی افراد پس از یک اپیزود منفرد بهبود مییابد، در حالی که در سایرین اپیزودهای راجعه یاسیری مزمن دیده میشود
در صورتی که کاهش وزن به حد بحرانی برسد، درمان مادزلی بر پایه خانوادگی در بیماران جوان درمان مؤثری است که با استفاده از وابستگیهای رفتاری قدرتمند به کمک شرطی شدن صورت میگیرد. سودمندی خاصی برای هیچ مداخله دارویی به اثبات نرسیده است، اما درمان دارویی در صورت وجود همزمان افسردگی و اضطراب باید صورت گیرد. برای پیشگیری از بروز سندرم refeeding افزایش وزن باید به تدریج صورت گیرد.
این اختلال در اکثر افراد در خلال ۵ سال بعد از تشخیص اولیه برطرف میشود.
پرخوری عصبی
پرخوری عصبی در افرادی اطلاق میشود که دورههای راجعه و فراوانی (حداقل یک بار در هفته به مدت ۳ ماه) از خوردن بیش از حد را داشته، سپس اقدام به رفتارهای جبرانی میکنند، نظیر پاکسازی خودالقایی، انما، مصرف مسهلها یا ورزش بیش از حد جهت جلوگیری از افزایش وزن. خوردن بیش از حد خود به تنهایی به مصرف بیش از حد غذا در مدت زمان مشخص (معمولا کمتر از ۲ ساعت) گفته میشود.
در این اختلال نیز مانند بیاشتهایی عصبی اختلالهایی در تصور فرد از بدن خود ایجاد شده و سبب پیشبرد رفتار میگردد ولی برخلاف آنورکسی این افراد دارای وزن طبیعی یا حتی کمی افزایش وزن هستند. این افراد معمولا به نداشتن کنترل و احساس شرم از رفتارهای خود اشاره کرده و اغلب آغاز اپیزودهای بیماری خود را با احساس اعتماد به نفس منفی یا استرسهای اجتماعی مرتبط میدانند. شیوع در تمام عمر در زنان حدود ۲ درصد بوده و نسبت زن به مرد ۱۰ به ۱ است. این اختلال معمولا در سنین بلوغ آغاز شده و ممکن است تا سالها ادامه یابد. تغییر به سمت آنورکسی در فقط ۱۵-۱۰ درصد موارد رخ میدهد.
بسیاری از خطرات پزشکی پرخوری عصبی مترادف با بیاشتهایی عصبی بوده و از عواقب مستقیم تخلیه میباشد که شامل اختلالهای آب و الکترولیت و اختلالهای هدایتی قلب است. در معاینه فیزیکی اغلب یافته خاصی مشاهده نشده اما پوسیدگی دندان و بزرگی غدد پاروتید ممکن است دیده شود. روشهای درمانی مؤثر شامل ضدافسردگیهای SSRI است که معمولا در ترکیب با روان درمانی شناختی – رفتاری، تنظیم عواطف یا روان درمانی بر پایه بین فردی استفاده میشود.
اختلال پرخوری
وجه تمایز اختلال پرخوری از پرخوری عصبی عدم وجود رفتارهای جبرانی به منظور پیشگیری از افزایش وزن پس از هر اپیزود و عدم تلاش جهت کاهش وزن بین اپیزودها میباشد. سایر خصوصیات این دو اختلال مشابه یکدیگر بوده و شامل بروز دیسترس در هنگام انجام رفتار و ناتوانی در کنترل آن است که موجب خوردن با سرعت بیشتر یا مقادیر بیشتر از حد موردنظریاحتی خوردن در هنگام عدم گرسنگی میشود. نسبت زن به مرد در این اختلال بسیار پایینتر از پرخوری عصبی است. همچنان که از طبقهبندی اخیر آن به نظر میآید، سیر این اختلال چندان شناخته شده نبوده اما پیش آگهی آن بسیار بهتر از سایر اختلالهای خوردن، چه از نظر سیر طبیعی و چه از نظر پاسخ به درمان میباشد. به نظر میرسد که تغییر به سمت سایر اختلالهای خوردن به ندرت اتفاق افتد.