فیلم چهار راه ساخته آلیچه رورواکر – معرفی ، نقد و بررسی – Le quattro strade (2020)

من اکثرا تنها بودن را سلامتی بخش میدانم. معاشرت، حتا با بهترینها، به زودی خستهکننده و هدردهندهی وقت میشود. من عاشق تنها بودنم. من هرگز هم نشینی معاشرت پذیرتر از تنهایی نیافتهام. معاشرتها معمولا بیش از اندازه مبتذلند.
سالها بعد آن که هنری دیوید ثورو در رساله «والدن» مردمان زمانهاش را دعوت به تنهایی و گذران زندگی در طبیعت کرد و نوشت که به باور او ارزش آدمی در پوست او نیست تا لازم باشد او را لمس کنیم. » آلیچه رورواکر، فیلمساز ایتالیایی، در نخستین سطرهای گفتار متن فیلم تازهاش چهار راه» [Le quattro strade] فیلمی که در شبکهی MUBL باید تماشایش کرد، میگوید ویروس اجازه نمیدهد آدمها به هم نزدیک شوند و ویروس همین کووید- ۱۹ یا ویروس کرونای کوفتی ست که راهورسم زندگی را تغییر داده و یکی از این رسمها نزدیکی آدمها به یکدیگر است که حالا چیزهای دیگری جایش را گرفته: دور ماندن، دور نشستن و با فاصله دیدن و ای بسا به تنهایی عادت کردن.
اما پذیرفتن رسم تازه اصلا آسان نیست و برای یکی مثل فیلمساز که همیشه گروهی را گرد هم آورده و روزها و ماههایی را صرف فیلم ساختن کرده، یک جا نشستن و فیلمی نساختن
سختتر از هر چیز دیگر است. این است که دست به کار میشود و از خانهی خودش شروع میکند؛ از آن سقف و سرپناهی که معلوم نیست تا کی باید به آن عادت کند؛ با دوربین ۱۶ میلی متری ای که حتا نمیداند درست کار میکند یا نه و با فیلمهایی که تاریخ انقضایشان ظاهرا سپری شده؛ مثل راه ورسم معمول زندگی در زمانهی کرونا.
راه و رسم همیشگی گاهی این است که آدم گوشهای مینشیند و داستانی را که در ذهن ساخته روی کاغذ میآورد و به جست وجوی راهی برمی آید برای این که داستانش به سینما نزدیکتر شود؛ درست همان طور که داستان بهترین فیلمها انگار از اول برای بدل شدن به سینما روی کاغذ آمده. اما در غیاب راه و رسم همیشگی چه باید کرد؟ دوربین به دست گرفتن و تصویر خود را در آینه ثبت کردن حتما نهایت کاری نیست که از فیلمساز برمی آید. حالا که نمیشود آن داستانهای دیگر، آن داستانهای روی کاغذ را به فیلم بدل کرد، میشود سراغ همسایهها رفت و در این شهر بندان، در این تعطیلی موقت، سراغی از آنها گرفت. این جاست که دوربین بدل میشود به چشم جادویی فیلمساز و راه را برایش باز میکند که دوروبرش را ببیند؛ در وهمسایهای را که همیشه همان جا بودهاند، اما فرصتی برای دیدنشان پیدا نمیشده. همسایهها، آنها که خانهشان همین نزدیکیهاست، چه طور زندگی میکنند؟ زندگی آنها در این شهربندان، در این تعطیلی موقت، چه تغییری کرده؟
برای رسیدن به خانهی دیگران، برای سرک کشیدن به زندگی دیگران، باید به دل طبیعت زد و چیزهایی را دید که معمولا به چشم نمیآیند؛ چون همیشه چیزهایی که در دسترساند؛ به نظر پیش پا افتاده میرسند؛ بینهایت معمولی وای بسا تکراری. اما مثال مشهوری در کتابهای آشنایی با طبیعت هست که میشود این جا هم تکرارش کرد؛ این که آدم در زندگی هزاربار از کنار درختها | میگذرد و اصلا بعید نیست فقط ده دوازده بار درختها را نگاه کند، اما همین آدم اگر مدادی به دست بگیرد و طرحی از درختی را که میبیند روی کاغذ بکشد، راهی برای دیدن درخت پیدا کرده که ممکن است دیگران پیدا نکرده باشند. این یک جور شیوهی نگریستن است به چیزی که در معرض دید دیگران هم هست، اما ممکن است به چشم دیگران نیاید؛ چون به چشم آنها درختها فرقی باهم ندارند و مشتی شاخ و برگاند؛ یکی کوتاهتر و آن یکی بلندتر.
راهی که الیچه رورواکر برای رسیدن به خانهی دیگران انتخاب میکند عبور از طبیعت است؛ سر زدن به راههای اصلی و آدمهایی که جایی در این راهها زندگی میکنند و از هر کدام این آدمها چیزی یاد میگیرد؛ انتزا که با س گش تیگر زندگی میکند به او یاد میدهد که از سرسختی در زندگی نباید غافل شد و تنهایی اصلا چیز بدی نیست و آدم نباید از تنهایی بترسد و از کلودیو، همسایهی دیگری که هر روز از جایی برای خودش گل میچیند، یاد میگیرد که شعر را میشود از دل زندگی بیرون کشید؛ همان طور که مجسمهسازی ماهر سنگ را میتراشد و مجسمهای را از دل سنگ بیرون میآورد. از خانوادهی امانوئل و الساندرا یاد میگیرد که همیشه کاری برای انجام دادن هست و این طور نیست که آدم گوشهای بنشیند و دست روی دست بگذارد و فکر کند در زمانهی کرونا هیچ نمیشود کرد و اگر آنطور که خودش میگوید خیال پردازی را هم از این خانواده آموخته باشد معلوم است چرا دست آخر داستان آن درخت را روایت میکند که به واسطه همسایگانش عمری طولانی پیدا کرد و سعادت ابدی قرین زندگیاش بود.
الیچه رورواکر رو به هر طرف که میکند زندگی میکند و دیدن زندگی و تجربه کردن زندگی در زمانهای که مرگ سرخط خبرهای هر روزنامه و تلویزیونی ست، درست همان چیزی س ت که باید باشد؛ چراکه تن دادن به ناامیدی و گوشهای نشستن و کاری نکردن در چنین زمانهای دست کمی از همان مرگی ندارد که ویروس کرونا نصیب مردمان این زمانه میکند. «چهار راه» چهار شیوهی نگریستن به زندگیست؛ چهار شیوهای که دست آخر رورواکر را به این نتیجه میرساند که باید زندگی کرد. عباس کیارستمی دوم تیرماه ۱۳۷۶ در سررسید سبزش نوشته بود: «درست است که زندگی بسیار غمانگیز و بیهوده است، اما تنها چیزی ست که ما داریم. » و این تنها چیز درست همان چیزیست که چهار راو» آلیچه رورواکر را ساخته: زندگی و دیگر هیچ.
منبع: روزنامه سازندگی