فیلم «کسانی که آرزو دارند من بمیرم» – معرفی، نقد و بررسی – Those Who Wish Me Dead

کارگردان: تیلور شریدان
نویسنده: مایکل کوریتا
بازیگران فیلم : آنجلینا جولی ، نیکلاس هولت ، جون برنتال
فیلم «کسانی که آرزو دارند من بمیرم» نام هیجانانگیزی دارد؛ از آن اسمها که وقتی به گوش میخورد میچسبد به نام بازیگر ستارهاش « آنجلینا جولی» و این انتظار را به وجود میآورد که قرار است یک فیلم درخشان یا چیزی تقریبا در همین حدود ببینیم. اما در همان میانههای فیلم میفهمیم عنوانهای خاص و ستارهها در بهترین حالت فقط میتوانند مخاطب را در انتخاب یک فیلم برای تماشا ترغیب کنند اما اگر سایر فاکتورهای تعیینکننده آن فیلم در جای مناسب خود قرار نگیرد، این اسمها نمیتوانند از پس رضایت تماشاگر بربیایند و یک فیلم را نجات دهند.
کسانی که آرزو دارند من بمیرم از همین نوع فیلمهاست که به رغم شروع جذاب و مرموزش بیننده را نا امید میکند. با وجود اینکه فیلم، قابهای زیبایی دارد و از پتانسیل لوکیشن مناظر جنگل، نهایت استفاده را برده اما انسجامی در مساله اصلی فیلم با شخصیتها وجود ندارد؛ بلکه تمام ماجراجویی داستان در نهایت منجر به نگاهی سطحی به موضوعاتی عمیق شده که میتوانسته بهتر و دقیقتر به عنوان دغدغه فیلم به آنها پرداخته شود.
«هانا» با بازی آنجلینا جولی، یک آتش نشان است که پس از حادثه مرگباری که در یکی از عملیاتها تعداد زیادی از دوستانش را از دست داده، نمیتواند خود را ببخشد که نتوانسته به آنها کمک کند. از طرفی پسر نوجوانی پدرش را از دست میدهد و در حال فرار است. هانا و پسر در نقطهای به هم میرسند. شاید مفهوم اصلی جبران یا رستگاری از طریق نجات دیگری در ذهن کارگردان بوده، اما نتوانسته آن قدرها تکههای پازل را درست کنار هم قرار دهد که با مواجهه این دو نفر، این درون مایه برداشت شود. انگار چیدمان به گونهای بوده که تکههای ناهمگون پازل را کنار هم گذاشته و نتوانسته حتی معما را درست تعریف کند.
فیلم بر اساس کتابی ساخته ش ده و شاید اگر کارگردان به تبدیل هوشمندانهتری یا استفاده از اقتباس دقت میکرد اثر، نمره قبولی بالاتری میگرفت.
بذرهای ابتدایی داستان فیلم به درستی در ادامه، برداشت نشده. در واقع اگر قرار است ابهامی اضافه شود که داستان را جذابتر کند، این ابهام در صورتی کار است که سوال اصلی فیلم را به درستی مطرح کند. در شکل فعلی، شغل پدر پسر بچه و اتفاق ابتدای فیلم، در هوا رها شده. سکانسهای بیکار زیادی وجود دارد که کارکردشان در ادامه فیلم نشان داده نشده. مثلا صحنه نوازش اسب میتوانست یک موتیف یا نشانه خاصی از اینده داستان را به بیننده بدهد و در سایر قسمتها از آن کمک بیشتری گرفت؛ اما نه از کارکرد داستانی آن استفاده شد و نه حضورش در روند داستان، آن قدرها پیش برنده بوده. ما چیز زیادی از گذشته فیلم نمیدانیم. در حالی که این گذشته، آن قدرها در تعیین علت حوادث فعلی تعیینکننده هست که انتظار میرود به آن پرداخته میشد.
بازی بازیگر پسر نوجوان در عین سادگی، رگههای زیادی از باورپذیری را به فیلم نامهای تزریق میکند که عملا پای منطقش در متن میلنگد، منسجم نیست و همذات پنداری را برنمی انگیزد. پسربچه باهوش به مسیر ستاره فیلم وصل میگردد و با او همراه میشود. هرچند این اتصال، آن قدرها قابل باور ساخته نشده. همچنین بازی همسر پلیسی که درگیر یافتن پسربچه است تاثیرگذاری زیادی در اجرا داشته و انتظار تماشاگر را از مواجهه با یک موقعیت خطرناک برآورده کرده.
این جنس بازی، او را از حبس در قالب یک تیپ خارج کرد و به دنیای شخصیتهایی برد که گذشته و آینده دارند، میتوان برایشان سرگذشت ترسیم کرد و نگران سرنوشتشان شد. این در حالی است که این نگرانی برای شخصیت هانا اتفاق نمیافتد. شاید اگر به روابط بین ش خصیتها فارغ از حضور فیزیکی و برخوردشان به هم توجه میشد، این ساختار ارتباطی در بطن ساخته میشد و اثر قابل باورتری پیش روی مخاطب قرار میگرفت؛ اثری که از آشفتگی و پریشانی فاصله قابل توجهی داشت.
در این فیلم انگار شخصیتها چند فرسخ دورتر از جایی که خط اصلی داستان اتفاق میافتد، بازی میکنند و در میانه، دستی تمام اینها را به هم وصل میکند؛ دستی که آن قدرها نتوانسته حضورش را محو کند؛ مثل عروسک گردانی که در صحنه، نخهایی که با آن عروسکهای خیمه شب بازی را هدایت میکند ظاهر شده و حضورش لو رفته و حالا باورپذیری را محو کرده.
شاید میشد تدوین بهتری برای این مناظر زیبا در نظر گرفت و از زیبایی چشم نواز این سرسبزی در راستای هدف فیلم استفاده کرد. هدفی که حتما بقا و زنده ماندن در شرایطی که شخصیتها در جنگی همه جانبه هستند.
از طرفی بیان داستانهای پراکنده از آدمهایی که خود را به اتفاق س پردهاند باید با یک وجه مشترک در کنار هم قرار گیرند وگرنه مخاطب، خود را مقابل روایتهای ناقصی میبیند که نمیتواند از چرایی وقوعشان مطلع شود و حتی صحنههای اکشن و طوفان هیجان هم نمیتواند این س ردرگمی را التیام بخشد. در چنین ساختارهایی که فیلم با ماجراجویی، قصد معرفی یک قهرمان را دارد، سازنده باید تمام ویژگیهای ابعاد مختلف یک نجات دهنده را در نظر بگیرد؛ وگرنه در صورت پرداخت سرسری و به دور از خلاقیت، محصول نهایی تنها یک تعقیب وگریز خواهد بود که البته مشابه آن بارها ساخته شده.
منبع: روزنامه سازندگی
این نوشتهها را هم بخوانید