کلیشه ذهنی ما از دیگران – الگوی اقلیت

شیلا ماری و دنشو: در سال 2007، محققان بیش از 180 معلم را مورد بررسی قرار دادند تا بفهمند آیا آنها در مورد دانشآموزان سه گروه نژادی کلیشهای دارند یا خیر. نتایج چندین کلیشه منفی را نشان داد، دانشآموزان سیاهپوست را پرخاشگر و سرسخت، دانشآموزان سفیدپوست خودخواه و مادیگرا و دانشآموزان آسیایی را خجالتی و فروتن میدانستند. اما صرف نظر از دیگر سوگیریهای معلمان، رایجترین عقیده این بود که دانشآموزان آسیایی نسبت به همسالان خود بسیار سختکوشتر، باهوشتر و ملایمتر هستند. در ظاهر، این ممکن است چیز خوبی به نظر برسد، یا حداقل بهتر از سایر شخصیتهای منفی باشد. اما برخورد با این کلیشه به ظاهر مطلوب به عنوان واقعیت در واقع میتواند صدمات شگفتانگیزی برای کسانی که توصیف میکند، آنهایی که توصیف نمیکند و حتی کسانی که آن را درست میدانند، به همراه داشته باشد.
این تصویر از آسیاییهای متواضع و سخت کوش در واقع به عنوان کلیشه «اقلیت نمونه» شناخته میشود. نسخههایی از این کلیشه در اواسط قرن بیستم برای توصیف آمریکاییهای چینی پدیدار شد. اما پس از جنگ جهانی دوم، این برچسب معمولاً برای ادعای اینکه آمریکاییهای ژاپنی بر بدرفتاری خود در اردوگاههای حبس ایالات متحده غلبه کردهاند و با موفقیت در جامعه آمریکا ادغام شدهاند، استفاده شد. زندانیان سابق به عنوان مطیع، کوشا و محترم قدردانی میشدند. در دهههای بعد، «اقلیت نمونه» به عنوان برچسبی برای بسیاری از جمعیتهای آسیایی در ایالات متحده تبدیل شد. اما حقیقت پشت این داستان آسیاییهای آمریکایی در حال رشد بسیار پیچیدهتر است.
در طول جنگ جهانی دوم، دولت ایالات متحده تلاش کرد تا آمریکاییهای ژاپنی زندانی را “آمریکایی” کند. آنها این کار را از طریق کلاسهای زبان انگلیسی، تمرینهای میهنپرستانه و درسهایی درباره نحوه رفتار در جامعه سفیدپوست آمریکایی انجام دادند. هنگامی که زندانیان آزاد شدند، به آنها دستور داده شد که از بازگشت به جوامع و شیوههای فرهنگی خود اجتناب کنند و در عوض، در جامعه سفیدپوستان ادغام شوند. اما پس از دههها سیاست و تبلیغات ضد آسیایی، سفیدپوستان آمریکایی باید متقاعد میشدند که آمریکاییهای ژاپنی دیگر تهدیدی نیستند. بنابراین دولت پوشش رسانهای را سازماندهی کرد تا تصور عمومی از آمریکاییهای ژاپنی را از خائنان مظنون به یک داستان موفقیت آمریکایی تبدیل کند. در واقع، عبارت “اقلیت نمونه” توسط یکی از این مقالات در سال 1966 ابداع شد.
اما این مقاله و سایر مقالات مشابه آن، آمریکاییهای آسیایی را فقط به عنوان یک «اقلیت نمونه» مطیع و محترم معرفی نکردند، بلکه از به اصطلاح «اقلیتهای مشکلدار»، عمدتاً سیاهپوستان آمریکایی انتقاد کردند. جنبش از این لفاظی برای بیاعتبار کردن مطالبات سیاهپوستان آمریکایی برای عدالت و برابری استفاده کرد. آنها داستانی ساختگی از موفقیت آمریکاییهای آسیایی ارائه کردند تا جوامع سیاهپوست در حال مبارزه را پستتر نشان دهند.
این روایت بین سیاهپوستان و آسیاییآمریکاییها فاصله انداخت. تاریخچه مشترک آنها در مبارزه با ظلم در کنار سایر گروههای به حاشیه رانده شده را پاک کرد و دو جامعه را در مقابل یکدیگر قرار داد. در انجام این کار، اسطوره اقلیت مدل نیز یک سلسله مراتب نژادی را با آمریکاییهای سفیدپوست در رأس و هر کس دیگری در زیر آن اعمال کرد. مطمئناً، بسیاری از افرادی که هنوز به الگوی الگوی اقلیت، آگاهانه یا ناآگاهانه باور دارند، ممکن است با این ایده موافق نباشند. اما مقایسه نقاط قوت و ضعف تصوری گروههای نژادی به این موضوع اهمیت میدهد که چگونه آن گروهها استانداردهای خاصی را برآورده میکنند – معمولاً استانداردهایی که توسط اکثریت سفیدپوست تعیین میشوند. در این مورد، الگوی قالبی اقلیت مدل نشان میدهد که گروههای به حاشیه رانده شده که سازگار، ملایم و به اقتدار سفیدپوستان احترام میگذارند، مستحق مدارا هستند، در حالی که گروههایی که وضعیت موجود را به چالش میکشند، شایسته مدارا نیستند.
این کلیشه همچنین بر روی افراد آسیایی که توصیف میکند تأثیر منفی میگذارد. طبق یک پدیده روانشناختی که به عنوان تهدید کلیشهای شناخته میشود، اعضای یک گروه اغلب بر اعمال فردی خود فشار میآورند تا از تشویق کلیشههای منفی گروهی اجتناب کنند. اما این پدیده میتواند پیرامون کلیشههای به ظاهر مثبت نیز رخ دهد. فشار مرتبط با زندگی با استانداردهای غیرممکن بالا میتواند منجر به عملکرد ضعیف شود. و معلمان کمتر متوجه میشوند که دانشآموزان آسیایی در حال مبارزه هستند. خارج از کلاس، برنامههای اجتماعی که به جوامع آسیایی ارائه میشوند اغلب نادیده گرفته میشوند یا قطع میشوند، زیرا فرض بر این است که نسبت به سایر گروههای محروم به حمایت کمتری نیاز دارند. پرتره مطلوب ایجاد شده توسط این کلیشه همچنین میتواند تشخیص خشونت با انگیزه نژادی و تبعیض علیه آمریکاییهای آسیایی را دشوارتر کند. و از آنجایی که این کلیشه با بیدقتی همه آسیاییها را زیر یک چتر قرار میدهد، بر افرادی با پیشینههای مختلف و تاریخچه منحصر به فرد تبعیض تأثیر میگذارد.
بنابراین در حالی که برچسب مدل اقلیت ممکن است در ابتدا به نفع جمعیت آسیایی باشد، در عمل، مانند هر کلیشه نژادی دیگر کار میکند. گروهی از افراد را به یک تصویر یک بعدی تقلیل میدهد. و این تصویر واحد مانع از توانایی ما برای درک تاریخ، مبارزات و پیروزیهای افراد در آن گروه میشود. تصدیق و به چالش کشیدن این برچسبها برای ایجاد ائتلاف در سراسر جوامع و حذف کلیشههای مضر برای همیشه ضروری است.