کنفرانس تهران با نام رمز یوریکا، چرا برگزار شد؟ روزولت، چرچیل و استالین در سال ۱۳۲۲ در تهران
«سایمون شرکلیف» سفیر جدید انگلیس به سفارت روسیه در تهران رفته و در همان محلی که روزولت، چرچیل و استالین در سال ۱۳۲۲، کنفرانس تهران را برگزار کردند، با سفیر روسیه عکس یادگاری گرفته است. صندلی آمریکا را هم خالی گذاشتهاند! سفارت روسیه هم عکس رو بازنشر کرده و وزارت خارجه ما رو هم تگ کرده!
به نقل از فارس نیوز: وزیر خارجه در واکنش به انتشار عکسی از سفرای انگلیس و روسیه نوشت: امروز عکسی فوقالعاده نامناسب مشاهده کردم. اوت ۲۰۲۱، نه اوت ۱۹۴۱ است و نه دسامبر ۱۹۴۳. مردم ایران نشان دادهاند که سرنوشت آنها هرگز نمیتواند برآمده از تصمیمات سفارتخانههای خارجی باشد.
رئیس مجلس هم در توئیتی نوشت: اقدام دور از ادب سفرای روسیه و انگلیس باید به سرعت توسط وزارتخارجه پیگیری شود. هردو سفیر باید فورا به طور رسمی بابت اقدام انجام شده عذرخواهی کنند، در غیر اینصورت اقدام قاطع دیپلماتیک ضروری خواهد بود.
تصویری که حساب توئیتر سفارت روسیه منتشر کرده، یادآور کنفرانس تهران با حضور استالین، چرچیل و روزولت در جریان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران است.
اما نگاهی به کامنتهای اینستاگرامی نشان میدهد که شمار قابل توجهی از شهروندان ایرانی اصلا نمیدانند ماجرای کنفرانس تهران چه بوده، برای چه تشکیل شده و چه توافقاتی در آن شده است.
با هم در این پست که پیتر شلیپوس نوشته و علیرضا خداقلیپور ترجمه کرده، جریان مشروح این واقعه مهم تاریخ را میخوانیم. (شماره 7 و 8 تاریخ روابط خارجی)
کنفرانس تهران (اسم رمز: یوریکا) با شرکت وینستون چرچیل، فرانکلین دلانو روزولت، و ژوزف استالین از ۶ تا ۹ آذرماه ۱۳۲۲ (۲۸ نوامبر تا ۱ دسامبر ۱۹۴۳) به صورت سرّی و محرمانه در سفارت شوروی در تهران، پایتخت ایران برگزار شد.
این کنفرانس در پی کنفرانس قاهره و پیش از کنفرانسهای پوتسدام و یالتا برگزار شد. هدف کلّی همهٔ این کنفرانسها توافق دربارهٔ چهرهٔ جهان پس از پایان جنگ جهانی دوم بود. استقلال و تمامیت ارضی ایران با صدور اعلامیهای در پایان کنفرانس تضمین گردید.
موضوعات اصلیای که به نتیجه رسید، عبارت بود از: تاریخ و ابعاد پیاده شدن نیروهای بریتانیایی و آمریکایی در فرانسه و حملهٔ تهاجمیِ نیروهای روسی در ارتباط با آن، منابع اختصاصیافته به جبهههای ایتالیا، بالکان و برمه که چرچیل نمیخواست مورد غفلت واقع شوند.
مهمترین توافقی که در این کنفرانس بهدست آمد، دربارهٔ گشایش جبهه در غرب اروپا بود.
احساس خطر مشترک و لزوم همکاری و همبستگی در مبارزه علیه فاشیسم، ایالات متحده آمریکا، انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی را در اتحادیهای گرد هم آورد که بسیاری از ناظران به دوام و قوام آن شک داشتند؛ خصوصا از این بابت که قدرتهای دموکراتی آنگلو-ساکسون با دیکتاتوری دورهٔ استالین تا نیل به پیروزی نهایی به همکاری خود ادامه دهند.
در واقع اختلافنظرها و مجادلات استراتژیک و سیاسی مهمی هم در دورهٔ این اتحاد روی داد که در طول جنگ جهانی هرگز بروز نکرد؛ چراکه منافع مشترک و دوگانهٔ موجود از عوامل اختلافبرانگیز قویتر بودند: برتری نظامی بر آلمان، ژاپن و ایتالیا و همچنین پی افکندن یک نظام نوین جهانی که برخلاف نظام بین المللی و رسای-واشنگتن که تنها یک آتشبس بیست ساله را موجب شد، بتواند صلح و ثبات را برای نسلهای متمادی تأمین و تضمین نماید.
در نیمهٔ دوم سال 1943، تبادل نظرها و هماهنگی میان رهبران ضد فاشیسم خصوصا در مسائل نظامی بیش از پیش تشدید شدند، اما آن زمان فرا رسیده بود که در مورد مسائل جاری سیاسی نیز مذاکراتی صورت پذیرد. با پیروزی متفقین در شمال آفریقا در ماه مه 1943، جنگ وارد مرحلهٔ جدیدی شد و این امکان برای آنان فراهم شد که صحنهٔ جنجگ را به قلمرو یکی از متحدان که از دیگران ضعیفتر باشد، هدایت کنند. نیروهای نظامی ائتلاف ضد فاشیسم، ارتش دول محور را از مناطق اشغالی بیرون راندند و با توجه به کلیت جنگ به عنوان یک امر پیچیده و پیوسته، این اقدام حملهٔ متقابل نیروهای متفقین محسوب میشد.
پیششرط ورود به مرحلهٔ جدید جنگ-یعنی حمله-بدین شکل تحقق یافت و قلمرو دول محور و متحدان آنها به تدریج به صحنهٔ جنگ تبدیل شد. گسترش تهاجمات متمرکز نیروهای نظامی انگلستان-آمریکا و شوروی لزوم ادامهٔ مذاکرات انگلستان-آمریکا و گاهی شوروی-انگلستان و آمریکا- شوروی را در یک کنفرانس سهجانبه در سطح سران، بار دیگر آشکار کرد. پس از نامهنگاریهای متعدد در مورد تاریخ و محل کنفرانس، وینستون چرچیل (نخستوزیر انگلستان)، فرانکلین روزولت (رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا) و ژوزف استالین (نخستوزیر شوروی) از تاریخ 18 نوامبر تا اول دسامبر 1943 کنفرانسی را در تهران برگزار کردند.
به پیشنهاد شوروی، اجلاس «سهبزرگ» با نشست ایدن (وزیر امور خارجهٔ انگلستان)، هال (وزیر امور خارجهٔ ایالات متحد آمریکا) و مولوتف (وزیر امور خارجهٔ شوروی) در تاریخ 19 تا 30 اکتبر 1943 در مسکو مقدمهچینی شد. طراحی حملهٔ متفقین بحث اصلی این نشست بود. هیأتهای انگلستان و ایالات متحد آمریکا نظر خود را مبنی بر عبور از گذرگاه انگلستان به طرف فرانسه در ماه مه 1944 به کرسی نشاندند که در ماه مه در واشنگتن (سهجانبه) و در ماه آگوست در کبک (چهارجانبه) مورد تأیید قرار گرفت. در مسکو توافقهای دیگری نیز در مورد مسائل سیاسی صورت گرفت.
بر اساس تفاهمنامهٔ هال، مذاکراتی در مورد آیندهٔ آلمان پس از جنگ انجام گرفت و موافقت شد که آلمان همهٔ سرزمینهایی را که پس از سال 1937 اشغال کرده است، تخلیه کند و بخشی از لهستان هم که قبلا جزو امپراتوری پروس بود، به لهستان بازگردانده شود. وزیران امور خارجهٔ متفقین در بیانیهٔ مشترکی قرار داد 1938-آنسلوس-را از درجهٔ اعتبار ساقط اعلام کرده و اتریش را مستقل اعلام نمودند. همچنین سهوزیر امور خارجه به نام ملل متحد اعلام کردند که جنایتکاران جنگی باید مجازات شوند.
بیانیهای که در مورد جنایتکاران جنگی آلمان در مسکو به امضای نمایندگان روزولت، استالین و چرچیل رسید، تصریح داشت که جنایتکاران جنگی در آلمان برای محاکمه و مجازات به کشورهایی که در آنها مرتکب جنایت شدهاند، فرستاده خواهند شد. همچنین جنایتکاران اصلی که جنایات آنان هیچ مکان جغرافیایی خاصی نداشته باشد، با تصمیم مشترک دولتهای متفق به مجازات خواهند رسید.
این بیانیه که نویسندهٔ آن چرچیل بود با هشداری بدین مضمون آغاز گردید:
«بگذارید آنان که دستهای خود را با خونهای بیگناه آلودهاند، آگاه باشند که به زمرهٔ متهمین و گناهکاران خواهند پیوست و دولتهای متفق بهطور قطع، آنان را تا آخر دنیا مورد تعقیب قرار داده، تحویل شاکیان خواهند نمود تا شاید عدالت در مورد آنها به مرحلهٔ اجرا درآید.»
در راستای همکاریهای بیشتر میان سه قدرت بزرگ، ایجاد کمیسیون مشاورهٔ اروپا که شامل نمایندگان این قدرتها میشد، گام بلندی محسوب میشد. وزیران امور خارجهٔ متفقین وظیفهٔ ارائهء یک رویهٔ مشترک در سرزمینهای اشغالی و آزادشده و اتخاذ تصمیماتی را که پس از جنگ به مرحلهٔ اجرا درمیآمد و همچنین ایجاد هماهنگی در مواضع این سه قدرت بزرگ را به این کمیسیون که مقر آن در لندن بود، واگذار کردند.
در روز سیام اکتبر، کنفرانس وزیران امور خارجه بیانیهٔ «چهار قدرت» را تصویب کرد (امضاء کنندهٔ چهارم سفیر چین در مسکو به نمایندگی از طرف دولت خود بود). این بیانیه تصریح داشت که چهار قدرت همکاری خود را در طول جنگ با هدف تأمین و تضمین صلح و امنیت ادامه خواهند داد و در اولین فرصت، یک سازمان بین المللی فراگیر بر اساس تساوی مشروع و کامل تمام دولتهای طالب صلح برای تأمین صلح و امنیت که معقتد بودند تضمین همکاری میان قدرتهای پیروز جنگ، بهترین راه برای حفظ صلح است. این نظریه مورد تأیید دولتهای انگلستان و شوروی نیز بود. چنانکه فیس، مورخ آمریکایی میگوید، برخی ناظران ارزش این بیانیه را در زمان تهیهٔ آن فراموش کردهاند. «برای قدرتهای بزرگ، این واقعیت که شوروی موافقت کرده بود در راه تأسیس یک سازمان امنیتی ره رقیبان خود ملحق شود، هیچ تضمینی برای رهبری آیندهٔ آن ایجاد نمیکرد. این کار هنوز در مرحلهٔ آزمون بود و نه عمل.»
وزیران امور خارجه، این کنفرانس را که زمینهٔ برگزاری نشست سران این کشورها را برای تفاهم بیشتر سیاسی فراهم کرد، بسیار موفق و مثبت ارزیابی کردند.
«کنفرانس سه بزرگ» در 18 نوامبر 1943 گشایش یافت. اولین جلسه یک ساعت پیش از آغاز نشست سهجانبه، میان روزولت و استالین برگزار شد (پیش از این چرچیل هم در اوت 1942 در کرملین با استالین دیدار کرده بود). موضوع اصلی این نشست، استراتژی و اتخاذ یک استراتژی مشترک بود. سه قدرت در تلاش بودند از طریق مصالحه و سازش به اجماعی دست یابند که حداقل بخشی از منافع ویژهٔ آنها را تأمین نماید.
با توجه به بهبود روابط قدرتها-که اکنون مجال پرداختن به آن نیست-روزولت و استالین موفقیت بیشتری کسب کردند و خواستهای چرچیل کمتر عملی شد؛ گرچه هرگز نمیتوان ادعا کرد که دیدگاههای نخستوزیر انگلستان کاملا بیتأثیر بوده است.
روزولت اولین سخنران جلسهٔ افتتاحیه بود که سخنان خود را با تأکید بر اهمیت جنگ در اقیانوس آرام آغاز کرد تا وظیفهای را که کشورش بر عهه گرفته بود، بیشتر تشریح کند:
«ایالات متحد آمریکا، بیش از همه، در معرض جنگ در اقیانوس آرام قرار داشت و نیروهای ما بار اصلی این جنگ را به دوش کشیدند؛ گرچه کمکهای نیروهای استرالیایی و انگلیسی نیز قابل توجه است، اما بخش عمدهٔ تأسیسا نظامی و نیروی دریایی آمریکا با بیش از یک میلیون نفر نیرو در این منطقه استقرار داشته است.»
با توجه به کلیّت جنگ، روزولت اروپا را صحنهٔ اصلی جنگ میدانست. او و چرچیل اعتقاد داشتند که گرچه هدف اصلی آنها کمکردن فشار آلمان بر مرزهای شوروی از طریق ایجاد مشکل در حمل و نقل دریایی است، اما تا تأمین کامل این هدف، تعیین زمان حمله ممکن نخواهد بود. اما بههرحال براساس مشاوره و رایزنی رؤسای ستاد ارتش این سه کشور، تصمیمگیری نهایی در این مورد به ماه مه 1944 موکول شد.
چرچیل هم بر اهمیت و لزوم حمله تأکید داشت، ولی در مورد زمان آن چندان مطمئن نبود و تنها ابراز داشت:
«کار اعزام یک میلیون نفر نیرو به قارهٔ اروپا در ماه مه، ژوئن یا ژوبیه قطعی شده است.»
با توجه به شرایط جنگ در اقیانوس آرام، استالین اعلام کرد که شوروی در موقعیتی نیست که به نیروهای درگیر در جنگ علیه ژاپن بپیوندد. اما بر قول خود به هال، وزیر امور خارجهٔ ایالات متحد آمریکا در مسکو، تأکید کرد که بعد از پایان جنگ در اروپا، کشورش علیه ژاپن وارد جنگ خواهد شد. او با توجه به طرحهای استراتژیک اروپایی اعلام کرد که شوروی اعتقاد دارد که «ایتالیا مکان مناسبی برای حمله به آلمان نیست… بلکه بهترین راه حمله به قلب آلمان از طریق شمال یا شمال غربی فرانسه و یا حتی از طریق جنوب فرانسه است.»
دیدگاه استالین در مورد مکان حمله، بسیار مؤثر بود و از آن پس فرانسه، نرماندی و سواحل جنوبی آن بر ایتالیا و بالکان تقدم داشتند. دو عامل باعث تثبیت نظرات رهبران شوروی شد: یکی قول استالین برای وارد شدن در جنگ خاور دور بود که اهرم بسیار مهمی در دست روزولت نه تنها علیه چرچیل، بلکه علیه فرماندهان نظامی آمریکا-از جمله دریادار کینگ، فرماندهٔ عملیات دریایی،-محسوب میشد که خواهان تمرکز نیروهای دریایی در اقیانوس آرام به جای «اور لورد» بودند.
عامل دیگر ترس و نگرانی رهبران آنگلو-ساکسون از این موضوع بود که شوروی معاهدهٔ صلح دیگری با آلمان منعقد کند. این احتمال گرچه چندان منطقی به نظر نمیرسید، اما به هیچوجه دور از انتظار یا بیمورد هم نبود. دولتمردان غرب دردمندانه از معاملهٔ دوستانهٔ دو بازندهٔ موافقتنامهٔ صلح 1922 ورسای در «اپولو» و بیش از آن از میثاق «ریبن تروپ-مولوتف» در اوت 1939 اظهار شگفتی میکردند. به اعتقاد واینبرگ، مورخ آمریکایی، در سال 1943 کوششهایی توسط میانجیهای سوئدی صورت گرفته بود که بر متحدین غربی آشکار شد و به دنبال آن، توکیو صریحا و آشکارا موافقتنامهٔ صلحی با مسکو در پایتخت آلمان منعقد کرد. براساس شایعات و همچنین اطلاعات بهدست آمده از تلگرافهای کشف شدهٔ نیروهای ژاپنی، شکی نیست که در فاصلهٔ ماه مه تا سپتامبر 1943 دولتهای انگلستان و ایالات متحد آمریکا از احتمال انعقاد یک معاهدهٔ صلح دیگر بسیار نگران بودند.
برخی رهبران نازی نیز این موضوع را مد نظر داشتند. گوبلز در 23 سپتامبر 1943 در خاطرات خود نوشت:
رایش هیچگاه درحالیکه در دو جبهه درگیر بوده است در جنگی پیروز نشده است. ما باید خود را از شر جنگ در دو جبهه خلاص کنیم…»
وزیر تبلیغات آلمان نیز از «فورر» جدا این پرسش را مطرح کرد که آیا میتواند دیر یا زود با استالین کنار بیاید یا نه. اما هیتلر این نظرات را نشنیده میگرفت؛ از نظر او بهتر بود که انگلیسیها همچنان درگیر این مسئله باقی بمانند، اما زمان موعود هنوز فرا نرسیده بود.
مسئله موافقتنامهٔ صلح جداگانه حتی در کنفرانس تهران هم حل نشد. این شایعات به گفتهٔ استالین به دروغ و برای سرگرمی و خنده ابراز میشدند.
استالین ملاقات رؤسای ستاد ارتش سه کشور را تضمینی جدی برای عملیات «اور لورد» میدانست و از اینرو به شدت از آن استقبال میکرد. او دوباره این را از چرچیل پرسید که آیا انگلستان واقعا به عملیات اور لورد اعتقاد دارد یا اینکه این موضوع را فقط برای آرام کردن روسها عنوان نموده است. بالاخره در سیام نوامبر، روزولت به استالین اطلاع داد که رهبران انگلستان و آمریکا موافقت کردهاند پیاده کردن نیروها در فرانسه در ماه مه 1944 انجام شود. در مقابل نخستوزیر شوروی هم بیدرنگ قول داد که «ارتش سرخ همزمان وارد عملیات تهاجمی خواهد شد و بدین وسیله ارزش این تصمیم را مورد تأکید قرار میدهد.»
در تاریخ اول دسامبر 1943 راهحلهای نظامی کنفرانس را به شرح زیر مطرح شدند:
1. موافقت کرد که پارتیزان در یوگسلاوی با بهترین و کاملترین تجهیزات و ابزار نظامی و حق عملیات چریکی مورد حمایت قرار گیرند؛
2. پذیرفت که از دیدگاه نظامی بهتر است ترکیه پیش از پایان سال به نفع متفقین وارد جنگ شود؛
3. به پیشنهاد استالین مقرر شد که در صورتی که ترکیه خود را درگیر جنگ با آلمان دید و در پی آن بلغارستان هم به ترکیه حمله کرد، شوروی بلافاصله علیه بلغارستان وارد جنگ شود. کنفرانس این مسئله را مورد تأکید قرار داد که در مذاکرات آینده موضوع ورود ترکیه به جنگ، جدیتر و صریحتر، مورد بحث قرار گیرد؛
4. مقرر نمود که عملیات اور لورد در ماه مه 1944 در کنار عملیاتی علیه جنوب فرانسه آغاز شود. عملیات اخیر با قوت تمام و تا جایی که پیادهکردن نیروها ممکن باشد، صورت میگیرد. همچنین استالین پیشنهاد کرد که شوروی، همزمان، با هدف جلوگیری از انتقال نیروهای آلمانی از جبههٔ شرق به غرب، حملاتی را علیه آلمان آغاز کند.
5. توافق کرد که نیروهای نظامی سه کشور به منظور هماهنگی برای حملات قریب الوقوع در اروپا در تماس نزدیک با یکدیگر باشند. بهویژه توافق شد که یک طرح پوششی با هدف گمراه کردن دشمن در مورد این عملیاتها با هماهنگی نیروهای درگیر شکل بگیرد.
بعدها روزولت به واسطهٔ حمایت از استالین در برابر چرچیل در مسائل اساسی استراتژیک مورد انتقادهای بسیار قرار گرفت. از مسائل سیاسی دیگری که در اجلاس سران سه قدرت در تهران مطرح شد و مورد بحث قرار گرفت، مسئلهٔ مرزهای لهستان بود که اهمیت ویژهای داشت و در پیوند با اصرار فراوان استالین برای حفظ متصرفات شوروی، که میان سالهای 1939 و 1941 به دست آمده بود، بود. براساس پیشنهادهایی که توسط وزارت امور خارجهٔ انگلستان ثبت شد، مبنای تعیین خطوط مرزی لهستان- شوروی خط «کورزون» تعیین شد و بر این اساس، لهستان منطقهٔ «دانزیگ» و «سیلیسیای علیا» را به دست آورد. در طول این مباحث، استالین عنوان کرد که مرزهای غربی لهستان مورد رضایت شوروی نیز هست و روسها آمادگی دارند تا به لهستان برای دسترسی به این مرزها کمک کنند.
چرچیل هم اشاره داشت که اگر نمایندگان سه کشور بتوانند در همین تهران به تفاهمی در مورد مرزهای لهستان دست یابند که بعدا در لندند با دولت لهستان هم در میان گذارده شود، بسیار عالی خواهد بود. او گفت تا آنجا که به او ارتباط دارد، او علاقهمند است که لهستان، چنانکه باید، به سمت غرب پیشروی کند و نظرات خود را در این مورد با استفاده از سه قوطی کبریت که نماد شوروی، لهستان و آلمان بودند، تشریح کرد.
استالین اصرار داشت که مرزهای سال 1939 شوروی حفظ شود؛ چراکه مردم اوکراین و بلاروس از نظر نژادی با روسها همگون هستند.
آنچه در پی میآید، نشانگر نظرات و تمایلات رهبر شوروی در مورد تمامیت متصرفات سرزمینی کشورش است. روزولت پیشنهاد کرد تا به منظور دسترسی یافتن به راههای مواصلاتی به دریای بالتیک و آزادی کشتیرانی، آبراه کیل و سایر راههای آبی مجاور آن، تحت نظارت بین المللی قرار گیرد. ترجمهٔ بد سخنان روزولت توسط مترجم شوروی باعث شد استالین فکر کند که روزولت به کشورهای بالتیک اشاره میکند؛ به همین خاطر صریحا ابراز داشت که کشورهای حوزهٔ بالتیک با اراده و خواست قلبی مردم خود به پیوستن به اتحاد جماهیر شوروی رأی دادهاند و بنابراین، این مسئله اصلا در اینجا قابل بحث نیست.
سرنوشت آلمان پس از جنگ هم در طول مباحثات سیاسی مطرح شد. از نظر روزولت تنها راه مقابله با تهدید آلمان، تجزیهٔ این کشور بود. چرچیل و استالین هم با اصل این نظر مخالف نبودند. نخستوزیر انگلستان اعتقاد داشت که باید با پروس به شدت مقابله کرد، ولی ایالتهای جنوبی باید در یک کنفدارسیون بزرگ متمرکز شوند و حتی باواریا، اتریش و مجارستان هم میتوانند بخشی از این کنفدراسیون باشند. استالین صریحا نظریهٔ تشکیل کنفدراسیون را رد کرد. از نظر سیاستمداران روس، وجود دولتهای نسبتا ضعیفتر مثمرثمرتر میبود، درحالیکه تأسیس یک کنفدراسیون، تهدیدی برای امنیت شوروی محسوب میشد. استالین پیشنهاد رئیسجمهور آمریکا را به عنوان پایهٔ مذاکرات ترجیح میداد. بر این اساس آلمان به پنج بخش تجزیه میشد و سرزمینهای مهم و استراتژیک مانند هامبورگ، آبراه کیل، منطقهٔ رور و منطقهٔ سار تحت نظارت بین المللی قرار میگرفت. بههرحال تصمیم نهایی در کنفرانس تهران اتخاذ نشد و کلیت پیشنهاد روزولت برای بحث و مطالعهٔ بیشتر به کمیسیون مشاورهٔ اروپا ارجاع داده شد.
تأسیس یک سازمان بین المللی جدید، به عنوان تضمینی برای حفظ صلح جهانی هم فقط به صورت تئوریک پذیرفته شد. با این حال سه کشور اعلام کردند که این کار وظیفهٔ مشترک سه قدرت بزرگ خواهد بود.
کنفرانس تهران نقطهٔ اوج همکاریهای انگلستان-آمریکا-شوروی بود. این اتحاد که در سال 1941 شکل گرفت، علیرغم چند مورد اختلافنظر و مجادله، به تدریج قویتر شد. در ابتدا این سه قدرت تنها میتوانستند در مورد مسائل نظامی باهم توافق کنند، اما بعدها در دستیابی به توافق سیاسی هم به موفقیتهایی نایل شدند. برگزاری کنفرانس تهران یک موفقیت سیاسی عمده برای متفقین محسوب میشد. از این پس دسترسی به یک نظام نوین و عادلانهٔ جهانی، پس از پیروزی مشترک متفقین، عملیتر به نظر میرسید.
«اما ابعاد سیاسی توافق میان این قدرتها دشوارتر به نظر میرسید و به نتایج جنگهایی که هنوز در پیش بود و همچنین به احوالات هریک از متفقین پس از نیل به پیروزی، بستگی داشت. برای دموکراسیهای غربی چندان منطقی به نظر نمیرسید که طرحهای خود را در زمان سرخوشی و رفع تمام خطرات بر تمایلات هوسآمیز روسها بنا کنند. قول استالین برای ورود به جنگ علیه ژاپن، پس از سرنگونی هیتلر و شکست کامل نیروهای او، بیشترین اهمیت را داشت. امید به آیندهٔ روشن، پایان سریع جنگ و تأسیس یک سازمان بین المللی برای جلوگیری از یک جنگ دیگر برپایهٔ نیروی مرکب سه قدرت بزرگ-که رهبران آنها دوستانه دور یک میز نشسته بودند -بنا میشد.»
چرچیل بدین شکل اهمیت کنفرانس تهران را تشریح کرد.
به تمامی این دلایل من (نگارنده) معتقدم که یک متدولوژی غیرقابل قبول را دنبال میکند. این مفهوم تاریخی یک خط مستقیم میان کنفرانسهای تهران و یالتا ترسیم کرد که براساس آن تقسیم اروپا به دو بخش، و تسلیم اروپای شرقی در مقابل خواستهای شوروی در اجلاس اول سران تثبیت شد. تا پایان جنگ هنوز راه درازی باقی بود و هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند که در پایان جنگ، نیروهای انگلیسی-آمریکایی و شوروی در کجا خواهند ایستاد. سرنوشت جهان هنوز در میدانهای جنگ تعیین میشد و نه بر سر میز مذاکره.
مقاله تکمیلی نوشته – دیتر بدنارتس – ترجمهٔ قاسم نور محمدی – جهان کتاب – مهر 1390
تدارکات دیدار با تدابیر امنیتی شدیدی به پیش میرفت. تلگرامهای حاوی پیشنهاد برای محل احتمالی دیدار، «خصوصی وبسیار محرمانه» اعلام میشد. برخی از این تلگرامها حتی با پیوست بسیار محرمانهٔ”«فقط برای شخص شما» طبقهبندی شده بود. دربارهٔ این دیدار به رمز سخن گفتهم یشد. اسم رمز: Eureka.
به واقع هم موضوع بر سر اولین و مهمترین گردهمایی سران نیروهای متفقین از آغازجنگ جهانی دوم و از این رو از نظر روانی، نشستی سرنوشتساز میان وینستون چرچیل و فرانکلین روزولت با همرزم کمونیستشان یوزف استالین بود. نشستی که به گفتهٔ کمی غلوآمیز نخست وزیرانگلیس، «بزرگترین تمرکز قدرتهای جهان در تاریخ بشریت» بود.
از تابستان 1943 دیگر هیچ تردیدی درضرورت نشست «سه قدرت بزرگ» وجود نداشت. ارتش آلمان هنوز از نفس نیفتاده بود و سرسختانه علیه نیروهای امریکایی و انگلیسی که در سیسیل ایتالیا پیاده شده بودند، ایستادگی میکرد و با واحدهای زرهپوش خود، بار دیگر در کورسک [اتحادشوروی] به صورت گستردهای به ارتش سرخ هجوم برده بود. دیگر زمان توافق سراننظامی نیروهای متفقین برای فرود آوردن ضربهٔ نهایی به آلمان فرا رسیده بود.
اما تدارکات این دیدار به وضوح نشان میداد که این سه قدرت بزرگ هیچ نقطۀ اشتراکی جز نبرد علیه دشمن مشترک ندارند. حتی بر سر تعیین مکان برگزاری کنفرانس یک جنگ روانی تمام عیار میان آنها در گرفته بود و استالین که تهران را پیشنهاد کرده بود، اولین کامیابی در این کنفرانس را از آن خود کرد.
پایتخت ایران نه برای نخست وزیر انگلیس و نه برای رئیس جمهور امریکا گزینهٔ ایده آل ینبود. روزولت در نوشتهای به چرچیل با اشاره به «هتل و ویلاهای نزدیک اهرام ثلاثۀ مصر»، شهر قاهره را «جذاب» توصیف کرده بود. چرچیل اما به شهر حبانیه در نزدیکی بغداد تمایل داشت، چرا که در آن جا به زعم وی میشد اقامتگاههای مناسبی برای انگلیسیها، آمریکاییها و روسها تدارک دید. ولی آنکارا، شهر اسمره در اتیوپی، حتی دیدار در رزمناوی بر روی دریای مدیترانه هم در نظر گرفته شده بود. رئیس جمهور امریکا برای جلب نظر استالین که دو دل بود، پیشنهاد کرده بود که «البته هرکس بایدکشتی مستقل خودش را داشته باشد».
استالین با وجود درگیری گسترده و دست تنهای ارتش سرخ با قشون آلمان، مصمم باقی مانده، بر پیشنهاد خود مبنی بر برگزاری کنفرانس در تهران اصرارمیورزید. او استدلال میکرد که در مقام فرمانده ارتش سرخ صلاح نیست که دورتراز تهران از میدانهای جنگ غایب باشد. روزولت که بیشتر از چرچیل مشتاق دیدار با مرد قدرتمند اتحاد شوروی بود، پیش ازچرچیل موافقت خود را با تهران اعلام کرد.
بدین ترتیب قرعه به نام شهری افتاد که درآن زمان شایعهٔ کودتا، دستبردهای مسلحانه و کشت و کشتار در آن، امری عادی بود. ازهمه بدتر آن که رضا شاه، حاکم [پیشین] این کشور از ستایشگران دیکتاتور آلمان بود و همدلیاش را با هیتلر پنهان نمیکرد. آلمان به واقع مهمترین طرف بازرگانی ایران بود. بیش از 5000 متخصص آلمانیدر بخشهای نظامی و غیر نظامی در ایران کار میکردند. بیجهت نبود که شاه در سال 1934 کشورش را از پرشیا به ایران، سرزمین آریاییها، تغییر نام داده بود.
برای رضا شاه خبر حملهٔ ارتش آلمان به اتحاد شوروی که او در قصر سعدآباد در شمال تهران شنیده بود، خبری توأمان وحشتآورو امیدبخش بود. وحشتآور از آن رو که باردیگر دو کشور قدرتمند دنیا، اتحاد شوروی و انگلیس این دو خصم دیرینهٔ ایران، سرنوشت کشورش را تهدید میکردند. او بیم آن داشت که این دو کشور چون جنگ جهانی اول باردیگر علیه آلمان به وحدت نظر برسند و ایران را به حیاط خلوت استراتژیک خود تبدیل کنند. این دو کشور مدتها بود که در امور ایران دخالت میکردند: شورویها در شمال غربی، در انبار غلّهٔ و انگلیسیها در منطقۀ نفتخیز جنوب کشور؛ دولتهایی که به زعم شاه سفیرانش چون استعمارگران به رتق وفتق امور کشورش میپرداختند.
اما حملهٔ ارتش آلمان به شوروی برای شاه امیدبخش هم بود. چرا که به زعم رضا شاه، هیتلر در صورت موفقیت به فرود آوردن ضربهای کاری به استالین، قادر میشد کشورش را از شرّ شورویها و انگلیسیها نجات دهد. آنگاه خطری که استقلال کشورش را تهدید میکرد به یاری هیتلر از بین میرفت. پسرش بعدها اقرار کرده بود: «هرکس که مخالف روسها و انگلیسیهابود، دوست ما بود.»
براساس تحلیل هنر فورتیگ -تاریخدان و کارشناسانستیتوی شرقشناسی دانشگاه هامبورگ- «بزرگترین اشتباه سیاست خارجی رضا شاه عدم موضعگیری صریح در مقابل آلمان فاشیستی بود». سرنوشت رضا شاه اما سرانجام با عدم واگذاری امتیاز راهآهن سراسری ایران به نیروهای متفقین برای رساندن مهمات جنگی به شوروی و نیزخودداری شاه از اخراج آلمانیها از ایران رقم خورد. شورویها و انگلیسیها ایران را به اشغال خود در آوردند و خواهان استعفای شاه شدند؛ چندی بعد آمریکاییها نیز 30000 سرباز در ایران پیاده کردند.
رضا شاه که از مهتری اصطبل بر تخت پادشاهی تکیه زده بود، با نیرنگی توانست سلسلهٔ پهلوی را نجات بود، او در پانزده مسپتامبر 1941، زودتر از موعد مقرر، از سلطنت استعفا کرد و مجلس ایران ولیعهد 21 سالهاش، محمد رضا، را به جانشینی او انتخاب کرد. انگلیسیها رضا شاه را به سرعت به جزیرهٔ موریس تبعید کردند و ولیعهد بیتجربه را به پادشاهی پذیرفتند. محمد رضاشاه همان گونه که بعدها در خاطرات شنوشت، خود را در حکم «پادشاه بیاختیاری» میدید که کشورش به تصرف انگلیسیها، روسها و امریکاییها در آمده است.
امروز بیتردید میتوان گفت که دلیل اصرار استالین بر تشکیل کنفرانس درتهران که او میتوانست از طریق راهآهن خود را به آنجا برساند، تنها ترس استالین از پرواز نبود. او نیرنگی نیز در آستین داشت: هنوز کنفرانس در بعد از ظهر نوامبر 1943 گشایش نیافته بود که استالین با اشاره به نقشههای موهوم سوء قصد جاسوسان آلمانی، موفق شد رئیس جمهور امریکا را راضی به سکونت در ساختمان مخصوص میهمانان درسفارت شوروی کند. سفارت بزرگ شوروی (واقع درخیابان حافظ) در کنار سفارت انگلیس (واقع در خیابان فردوسی) قرار دارد. سفارت امریکا در خیابان تخت جمشید و به زعم استالین در جایی پرت واقع بود. او هشدار داد که رفت و آمد برای شرکتکنندگان در کنفرانس پرمخاطره خواهد بود.
الکساندر کاردوگان (Alexander Cardogan) از مشاوران چرچیل، از بیمبادلاتی روزولت انتقاد و ادعا کرده است که «به یقین میتوان گفت که همهٔ گفتوگوهای خصوصی هیئت نمایندگی امریکا شنود میشده است». اینکه آیا روزولت خطر شنود را تعمدا نادیده گرفته بود یا-آنگونه که منابع امریکایی ادعا میکنند-این استقبال روزولت از دعوت استالین را باید به حساب تدابیر اعتمادسازی امریکاییها گذاشت، بحثی است [تمام نشدنی] میان تاریخدانان. اما آنچه مسلم است یکپارچگی نیروهای متفقین به علت بیاعتماد یاستالین به همپیمانان غربیاش به سوی بحرانی خطرناک فرو میغلطید: استالین این احساس را داشت که همپیمانان غربیاش مدتهاست که او را سر میدواندند. استالین دیگر نمیخواست که ارتش شوروی به تنهایی تاوان اصلی جنگ علیه هیتلر را بپردازد. البته متفقین غربی پس از آن که هیتلر در 11 دسامبر 1941 به امریکا اعلام جنگ داد، در تدارک گشایش جبههای جدید در اروپا بودند. اما زمان گشایش این جبهه پیاپی به تعویق میافتاد. از این رو او در تهران برای سبکتر کردن بار ارتش شوروی، بر گشایش این جبهه اصرار میورزید. اما بحث و جدل بر سر آن که حمله از کجا آغاز شود، همچنان ادامه داشت.
نخست وزیر بریتانیا، ایتالیاو بالکان را «زیر تنهٔ نرم» قلعۀ اروپایی هیتلر میدانست. از اینرو چرچیل میخواست قشون هیتلر را از جنوب تارومار کند و در عین حال امید داشت که از این طریق منطقهٔ تحت نفوذ روسها در جنوب اروپا را محدود سازد. استالین برعکس، تمایلی به تراکم قشون نیروهای متفقین در حیاط خلوت خانهٔ خود را نداشت. روزولت اما نظر از قبل آمادهای دربارهٔ منطقهٔ گشایش جبههٔ جدید نداشت و به محض اطلاع از مخالفت-قابل پیشبینی-استالین با پیشنهاد چرچیل، نخستوزیر انگلیس دیگر بخت به کرسی نشاندن پیشنهادش را از دست داد.
رئیس جمهور آمریکا به دو دلیل به همدلی استالین نیاز داشت: از سویی برای جنگ درآسیای جنوبی علیه ژاپن و از سوی دیگر برای پروژهای جهت ایجاد نظم نوین جهانی تحت رهبری اتحاد شوروی، انگلستان، چین و امریکا؛ پروژهای که میبایست بعدها سازمان ملل متحد از آن سر برآورد.
رئیس جمهور امریکا، برخلاف وینستونچ رچیل، به این اشتباه فاجعهبار باور داشت که پس از پیروزی علیه هیتلر نیز قادر به سامان دادن مناسبات قدرت در اروپا خواهد بود. به باور یوزت دوفنر ، متخصص تاریخ مدرن اروپا، «تنها انگلیسیها قادر به درک این خطر بودند که نتیجهٔ مذاکرات را میتوان با تکیه بر فتوحاتجنگی، پیشاپیش دیکته کرد».
سه فرمانده جنگ سرانجام پس از سه روز که همچون بازار بزرگ تهران به چانهزنی مشغول بودند، در 30 نوامبر، در شصت و نهمین سالروز تولد چرچیل، به گفتۀ روزولت «در مورد مهمترین مسائل جنگ»، یعنی دربارهٔ بزرگترین عملیات پیاده کردن نیروهای نظامی تاریخ جهان، حداکثر تا آغاز ماه ژوئن 1944، به توافق رسیدند.
بحث دربارهٔ معضلات راهکارها، منجر به بیتوجهی به مشکلات سیاسی شد. چرچیل، به سبک سیاستمداری امپراتور مآب، سرنوشت لهستانی را به تنهایی در همان شب اول با استالین حل و فصل کرد. استالین درصدد بود تا شرق لهستان که [عمدتا] اوکراینیها و روسهای سفید در آنجا زندگی میکردند، همچنان بخشی از خاک شوروی باقی بماند، چرا که به زعم استالین این مناطق را هیتلر [در قرارداد عدم تجاوز] درسال 1939 به اتحاد شوروی واگذار کرده بود.
وینستون چرچیل با نظر استالین درصورت چرخش مرزهای لهستان به سوی غرب مخالفتی نداشت. آنگاه سه چوب کبریت را به نشانهٔ سه کشور شوروی، لهستان و آلمان به روی میز گذاشت و سپس چوب کبریتی را که نماد شوروی بود به سمت چپ به حرکت در آورد و افزود که «مانند به چپ چپ سربازان» آن دو چوب کبریت راهم باید به سمت چپ حرکت داد.
پس از آنکه استالین در آخرین روز کنفرانس، یعنی در اول دسامبر، مرزهای جدید را برای روزولت با قلمی قرمز بر روی نقشهٔ وزارت امور خارجهٔ آمریکا ترسیم کرد، بیرون راندن میلیونها آلمانی از زادگاهشان از شرق به غرب اروپا امری بدیهی بود. درکنفرانس یالتا که در فوریهٔ 1945 برگزار شد، دیگر سرنوشت آلمانیها رقم خورده بود.
شرکتکنندگان در کنفرانس اما در موردسرنوشت آلمان پس از «تسیلم بیقید وشرط» آن کشور، دیدگاههای مشترکی نداشتند. چرچیل در نظر داشت با جنوب آلمان، اتریش و مجارستان «جمهوری دانوب» را تشکیل دهد تا پروس «این سرچشمهٔ شرارت» را منزوی کند. روزولت مایل به تقسیم آلمان به پنج منطقه بود. استالین اما قبل از هرچیز در پی درهم شکستن مجموعهٔ پیچیدهٔ سیاسی-نظامی آلمان بود.
در ضیافت شبانهای که با شامپاین کریم، خاویار و ودکای فراوان همراه بود، استالین نتوانست خشم خود را از آلمان فاشیستی پنهان کند. او خواستار مجازاتی سخت برای افسران ارتش آلمان شد: «باید 50000 نفراز افسران را تیرباران کرد». آیا این خواست جدّی بود با شوخیای خشن به سبک شوخیهای معمول در باشگاه افسران؟ روزولت با وجود اعتراض شدید چرچیل، کوتاه نیامد و گفت: «49000 نفر هم کافی است». چرچیل اما تنها پس از تأکید استالین که شوخی کرده است حاضر به بازگشت به مجلس ضیافت شد. اتخاذ تصمیم دربارۀسرنوشت آلمان به «کمیسیون مشورتی اروپا» ارجاع داده شد.
سرنوشت ایران را سه رهبر در همان تهران تعیین کردند. شاه جوان که چندان به حساب نمیآمد، در سپتامبر به آلمان فاشیستی اعلان جنگ داده بود. از این رو اجازه یافت درکنفرانس حضور یابد و خواستههای خود را درحضور روزولت و چرچیل بیان کند. محمدرضا شاه با هدیهٔ قالیای گرانبها از استقلال کشورش دفاع کرد.
فشارهای شاه جوان در واپسین روزکنفرانس مؤثر واقع شد و موفقیت بزرگی را نصیب او ساخت: سران نیروهای متفقین یا «دوستان [همپیمان] در اهداف و فکر و عمل» در بیانیهٔ پایانی خود استقلال و تمامیت ارضی ایران را تضمین کردند. محمدرضا شاه تصور نمیکرد که چند سال بعد، ادعاهای [ارضی] مسکو نسبت به ایران، خودزمینهای برای تشدید جنگ سرد شود.
*این مقاله در شمارهٔ دوم ویژه نامهٔ مجلهٔ اشپیگل دربارهٔ جنگ جهانی دوم، در سال 2005 چاپ شده است.