یک کتاب تاریخی سرگرمکننده: کتاب عملیات پرش بلند – استالین، روزولت و چرچیل و بزرگترین نقشه ترور در تاریخ
در بحبوحۀ جنگ جهانی دوم چرچیل، استالین و روزولت تصمیم میگیرند تا در نشستی محرمانه در تهران در خصوص نحوۀ ادارۀ جنگ و متوقف کردن آلمان باهم دیدار داشته باشند. هیتلر با اطلاع از این نشست اقدام به طراحی عملیاتی پیچیده با نام «عملیات پرش بلند» برای ترور این رهبران میکند؛ عملیاتی که در صورت موفقیت نهتنها سرنوشت جنگ که سرنوشت جهان را دگرگون میکرد. با گذشت زمانی نسبتاً طولانی و دسترسی به خاطرات بازماندگانی عملیات، اسرار این طرح بزرگ و جسورانه در آغاز قرن بیست و یکم فاش شد. کتاب حاضر شرح جزئیات این عملیات و کموکیف خنثیسازی آن است. نکتۀ قابلتأمل این است که حوادث مربوط به این ماجرا در ایران و بهویژه تهران رخ میدهد، لذا کتاب حاضر تصویری نسبتاً بیطرفانه از اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران در اوایل دهۀ۱۳۲۰ و وقایع مهم آن روزگار ارائه میدهد.
توجه داشته باشید که داستان این کتاب بر اساس یک روایت واقعی است. در ویکیپدیا میتوانید در مورد این عملیات یعنی Operation Long Jump بخوانید.
در ضمن همان طور که خیلی وقت پیش نوشتم، در مورد همین قضیه، یک فیلم سینمایی با عنوان تهران 43 در سال 1981 ساخته شده.
بازیگران این فیلم ناتالیا بلوکوستیکوا – ایگور کوستولفسکی – آرمن ژیگارخانیان – آلن دلون – کلود جید – جس هان – نیکولای گرینکو و گی دولورم هستند.
در شرح این فیلم خوب میخوانیم:
اتو اسکورتزنی کماندوی برتر نازی ها به دستور هیتلر به تهران فرستاده میشود تا نقشه ترور ژوزف استالین ( نخست وزیر شوروی سابق ) ، وینیستون چرچیل ( نخست وزیر انگلستان ) و فرانکلین روزولت ( نخست وزیر ایالات متحده آمریکا ) در کنفرانس تهران را پی ریزی کند ولی موفق نمیشود و به زندان میوفتد و پی فرار از زندان را میکشد که باز هم نا موفق است و هر چه زور میزند تا بتواند خود را به برلین برساند نیمتواند و انقدر در زندان میماند که آلمان شکست میخورد و اشغال میشود و او را به دادکاه نورنبرگ میبرند و حکم 20 سال زندان برای او را مبرند و او بعد از 20 سال زندگی دوباره را شروع خواهد کرد…
باز هم باید ذکر کنم که اسکورتزنی یک شخصیت واقعی است و در مورد او میتوانید این مقاله را بخوانید ولی خوب ظاهرا این مامور به ماموریت تهران فرستاده نشده بود.
کتاب عملیات پرش بلند
استالین، روزولت و چرچیل و بزرگترین نقشه ترور در تاریخ
نویسنده : بیل ین
مترجم : اکبر بتوئی
مهراندیش
۳۲۰ صفحه
مایکل فرانسیس رایلی ( ۱) خمیازه اش را فرو خورده، نگاهی به ساعتش انداخت. شب از نیمه گذشته بود و سران هنوز هم مشغول باده گساری بودند و در تملق گویی از یکدیگر پیشی می گرفتند، تعریف و تمجیدهای طعنه آمیز و شوخ طبعی های زیرکانه ای که رفته رفته با سر کشیدن هر دور ودکای روسی ( ۲) بی مزه و بی مزه تر می شدند.
این ده بیست نفر ژنرال، دریاسالار، سیاست مدار و دیپلمات رده بالا می توانستند پس از مستی امشب چرتی بزنند، اما رایلی می دانست که او و تیمش باید بار دیگر تا سپیده دم بیدار بمانند.
رایلی خمیازه ای کشید.
شاید به خاطر ارتفاع بود، تهران تقریباً به لحاظ ارتفاع’ با ایالت دِنور ( ۳) برابری می کرد. شاید هم به خاطر این برنامهٔ زمانیِ فشرده و کمرشکن بود، روز کاری یک مامور اطلاعاتی – خصوصاً وقتی که رئیسش در جاده و خارج از کشور باشد – طولانی، طاقت فرسا و آکنده از هول و هراس است. برای مایک رایلی ( ۴) که مسئولیت حفاظت فرانکلین دلانو روزولت ( ۵) را به عهده داشت، این حجم کار را باید دست کم ده برابر کرد.
او در طول هفتهٔ گذشته سه بار به این کلان شهر قرون وسطایی و پرگردوخاک در وسط ناکجاآباد پرواز کرده بود، آن هم در شرایطی که اوتیس برایان ( ۶) ، خلبان رئیس جمهور، می خواست ثابت کند که می تواند فاصلهٔ شش ساعته از قاهره تا تهران را یکسره در ارتفاع زیر هشت هزار پا و در وضعیت بدون فشار با هواپیمای
54 – C پرواز کند، طوری که فشار بیهوده به قلب خستهٔ جناب روزولت وارد نشود. و همین کار را نیز کرد. اما پرواز در چنان ارتفاع پایینی این هواپیمای غول پیکر را دچار تلاطم های هوایی که برایان آن ها را « جریان های هوای گرم » می خواند، می کرد. جریان هایی که هواپیما – و به تبع آن دل ورودهٔ رایلی – را مثل برگ بیدی در دل توفان به تلاطم درمی آورد.
همهٔ کسانی که در اتاق حضور داشتند، احساس می کردند که امشب، یعنی سومین ضیافت بزرگ شام سران، نقطهٔ اوج نمایش است. امشب مصادف بود با شصت و نهمین سالروز تولد وینستون چرچیل. رئیس جمهور ایالات متحده در سمت راست و ژوزف استالین حکمران روسیه و فرماندهٔ کل قوای اتحاد شوروی در سمت چپ وی نشسته بودند.
هنگامی که جناب نخست وزیر جام خود را بالا آورد تا به سلامتی مرد کوتاه قد، پرهیبت و سبیلوی کناردستی اش بنوشد، او را « استالین کبیر » خطاب کرد و خواست با این کار نشان دهد که او را همچون « پترکبیر » ( ۷) و دیگر تزارهای کبیری که در روزگاران کهن بر روسیه حکمرانی کرده اند، می داند. مرد « کبیر » هم بدش نیامد.
او را به هنگام تولد یوسب بساریونیس دزه جوکاشویلی ( ۸) نامیدند، اما خودش نام « استالین » را برگزید که در زبان روسی به معنای « فولاد » است. استالین می خواست – به زبان روسی نه به زبان مادری اش گرجی، آن چنان که می گفتند – « مرد پولادین » شناخته شود. در خلوت اما آقای رئیس ( روزولت ) و چرچیل او را « عمو جو » خطاب می کردند.
این نشست رخدادی تاریخی بود و چرچیل درباره اش می گفت « عظیم ترین تمرکز قدرتی است که دنیا تاکنون به خود دیده » ؛ و اضافه کرد که این سه نفر خود « عملاً تمامی نیروهای دریایی و سه چهارم تمامی نیروهای هوایی دنیا را در کنترل دارند و می توانند ارتش هایی با بیش از ۲۰ میلیون سرباز را به حرکت درآورند. »
این سه قدرت بزرگ به پیروزی خود اطمینان کامل داشتند و فقط اینجا جمع شده بودند تا تصمیم بگیرند دقیقاً چگونه می خواهند سرانجام’ هیتلر را به زانو درآورند. هر یک از سران را گروه منحصربه فردی از مدیران و مشاوران همراهی می کرد. هم چرچیل و هم استالین وزرای خارجهٔ خود آنتونی ایدن ( ۹) و ویاچِسلاو مولوتُف ( ۱۰) را نیز به همراه آورده بودند. اما روزولت را هَری هاپکینز ( ۱۱) دستیار ویژه و نزدیک ترین مشاور مورد اعتماد و نیز دریاسالار ویلیام لیهِی ( ۱۲) ، مشاور نظامی و فرماندهٔ ستاد مشترکش همراهی می کردند. آقای رئیس همچنین سایر روسای ستاد مشترک یعنی ژنرال جرج مارشال ( ۱۳) از ارتش، دریاسالار اِرنست کینگ ( ۱۴) از نیروی دریایی و ژنرال هَپ آرنولد ( ۱۵) از نیروی هوایی ایالات متحده را به همراه خود آورده بود.
ضمناً چرچیل را ژنرال سِر اَلِن بِروک ( ۱۶) ، فرماندهٔ ستاد کل امپراتوری؛ دریاسالار اَندرو کانینگهام ( ۱۷) ، لرد اول و فرماندهٔ ستاد نیروی دریایی سلطنتی و فرماندهٔ نیروی هوایی مارشال چارلز « پیتر » پورتال ( ۱۸) از ستاد نیروی هوایی سلطنتی نیز همراهی می کردند. در کنار استالین مارشال کلیم وروشیلوف ( ۱۹) از کمیتهٔ قَدرقدرت دفاع ملی حضور داشت که مرد پولادین را در حکومت بر اتحاد شوروی یاری می کرد.
این ده بیست نفر ژنرال، دریاسالار، سیاست مدار و دیپلمات های رده بالایی که در این گوشهٔ دورافتادهٔ دنیا جمع شده بودند تا برای نابودی هیتلر نقشه ای طراحی کنند، می توانستند همچنان باده نوشی کنند. آقای رئیس که از اظهار علاقه برای یکی دو دِرتی مارتینیِ ( ۲۰) بیشتر ابایی نداشت، دیگر به سختی می توانست با بقیه همراهی کند. رایلی برخلاف آن لبخند درخشان و همیشگی روزولت’ خستگی را در چشمان رئیس می دید. از طرفی گویی ظرفیت استالین برای نوشیدن این شراب روسی ( ودکا ) یا هر نوشیدنی دیگر حدومرزی نداشت. دربارهٔ چرچیل اما’ رایلی طی دو سه سال گذشته او را در موقعیت های مختلف دیده بود، و در نوشته های روزانهٔ خود آورده بود که هنوز آن قدر الکل به خوردش نداده بودند که مشاعر تیزش را به هم بریزد و به قول معروف مست لایعقل شود.
رایلی نگاهی به اطراف اتاق انداخت، امنیت در بالاترین حد بود، باآنکه ضیافت شام امشب در سفارت بریتانیا برگزار می شد، روس ها این مکان را با اوباش ان کا وه ده محاصره کرده بودند. آن ها از گروه خودِ رایلی و ماموران سفارت بریتانیا هم بیشتر بودند.
بیشتر ماموران امنیتی، حتی روس هایی که رایلی با آن ها صحبت کرده بود، با وجود قطعی بودن تهدید’ رفته رفته نسبت به ملاحظات امنیتی خوش بین تر و سهل انگارتر شده بودند. رایلی اطلاع داشت که روس ها و بریتانیایی ها ماه ها رد آلمانی هایی که با چتر در ایران فرود آمده بودند را گرفته اند. آن ها می خواستند راه آهن مسیر انتقال تجهیزات آمریکایی ها از خلیج فارس به روسیه را منهدم کنند.
شهر تهران، با فاضلاب های رهاشده و خیابان های خاکی و مملو از چهره هایی که تا آن زمان کسی جز در صفحات مجلهٔ نشنال جئوگرافی ( ۲۱) ندیده بود، به نظر به اندازهٔ قطب جنوب از آلمان دور بود، اما آلمان ها دهه ها بود در ایران کار می کردند. آن ها راه آهن و بسیاری
ساختارهای عمومی دیگر را در این کشور ساخته بودند و قبلاً خطوط هوایی را هم اداره می کردند.
وقتی دو سال پیش سرخ ها و بریتانیایی ها به این سرزمین هجوم آوردند، آلمان ها – یا دست کم اکثرشان – را بیرون کردند، اما آن ها بازهم داشتند برمی گشتند. وقتی رایلی هفتهٔ پیش برای بار دوم به سوی تهران پرواز کرد، در فرودگاه با ژنرال دمیتری آرکادیف ( ۲۲) از ان کا وه ده، همان پلیس مخفی شوروی، ملاقاتی داشت، در این ملاقات آرکادیف به او خبر داد که سی وهشت مامور نازی با هدف کشتن سران در ایران فرود آمده اند و بیش از نیمی از آن تروریست های احتمالی هنوز آزادند.
رایلی نسبت به شمار دقیق افراد مورداشارهٔ آرکادیف تردید داشت، اما حرف های او را جدی گرفت. روس ها پیشنهاد کرده بودند که روزولت به جای مقر هیئت نمایندگی آمریکا در حاشیهٔ شهر’ در یک خانهٔ مجزا در درون مجموعهٔ شدیداً محافظت شدهٔ سفارت شوروی اقامت کند و او هم با وجود مخالفت ابتدایی’ سرانجام پذیرفت.
و رایلی هم نفس راحتی کشید.
این کار می توانست آقای رئیس را از خیابان دور کند، چراکه سفارت بریتانیا عملاً چسبیده به سفارت روس ها بود و هر دو سفارت در محاصرهٔ نیروهای متفقین بودند. ایمنی در حد افراط رعایت شده بود و نشست سران سه کشور نسبتاً در سکوتِ کامل خبری برگزار می شد، بنابراین هیچ کس فکر نمی کرد که گروهی خرابکار جرئت داشته باشند به اینجا نزدیک بشوند، حتی تصورش هم دور از واقعیت بود.
اکنون که این سیرک تقریباً روبه پایان بود، اکثر ماموران امنیتی احساس آرامش بیشتری می کردند. به هنگام شامِ شبِ اول ‘ دارودستهٔ اِن کا وِ دِه یک لحظه هم انگشت خود را از روی محافظ ماشهٔ مسلسل هایشان برنمی داشتند، ولی رایلی می دید که آن ها هم مثل دیگران حالا خمیازه می کشند.
سر میزهای اصلی همه در حال نوشیدن به افتخار همدیگر بودند، این بود که پس از مدت کوتاهی رایلی و سایر محافظین داخل اتاق’ دیگر به حرف های آن ها گوش نمی دادند.
وقتی روزولت به یاد گذشته’ از دورانی در قرن پیش سخن می گفت که پدر ژنرال سِر اَلِن بِروک در هایدپارک نیویورک با پدر رئیس جمهور، جیمز روزولت، گفت وگو کرده بودند، هیچ یک از ماموران امنیتی توجهی نداشتند…