شجریان نمیمیرد! 81 سالگی نازیدن ما به او – موسیقی بازتابی از درون انسان و جامعه
نخستین خاطرهای که از استاد شجریان دارم، منظره ضبط یک کاسته ساده ناسیونال و نوارهای کاست در خانهمان است و نور خورشید که از ورای پنجرههای رنگی در به داخل اتاق نشیمن، بر روی فرشهای کف اتاق ما میتابید.
نخستین باری که عاشقش شدم، با «چهره به چهره» بود. حالا نه اینکه معانی ساقی، مطرب، فراق و دجله را در چند سالگی میدانستم، نه! اما موسیقیاش برایم بس روحنواز بود. معنی کلمه متعالی را هم نمیدانستم، اما در ذهنم هنر او یکراست در طبقه هنر متعالی جا گرفت.
بعد از آن دیگر جداییای در کار نبود. تصانیف و آوازهایش به هر بهانهای پخش میشدند. یک زمانی در شادیهای کودکانه، بعد در غمهای جوانانه. مانند شعر حافظ که هرگز کهنه نمیشود، با هر بار تکرار و گذشت هر لایه از زندگی، آثار شجریان رنگ و لعابی افزونتر برای من پیدا میکرد.
من شهرستانی که از موهبت کلاس موسیقی بیبهره بودم، اما مانند یک علاقهمند به فوتبال که از چابکی و تیزهوشی و دریبل فوق ستاره به وجد میآید، متوجه ظرایف کار او میشدم و اینکه تک تک کلمات را با چه دقتی ادا میکند و حتی حرفهای هر کلمه را. هر واژه را بسته به مقصود، با چنان احترام، اوج، عتاب و سرزنش به جایی در آوازهای خود میآورد که سر ذوق میآمدم. گاهی در ذهنم برای خودم مسابقه میگذاشتم، تا پیشبینی کنم که در بیت بعدی کلمه فلان را استاد چگونه تحریر میکند و همیشه و همیشه غافلگیریهایی بود.
تا غم نداشته باشی، آن هم غمهای بزرگ، نمیتوانی فضای شعر و آواز ایران را درک کنی. درست به همین خاطر بود که درک صحیح فضای هنر استاد شجریان، واقعا برای یک نوجوان سخت بود و من باید سالها منتظر میماندم تا مبتلا به دردهایی شوم یا در جریان غمهای ملی ایران و آشفتگیهایش قرار بگیرم و پناه ببرم به آثارش، تا به درک صحیحتری از هنر استاد برسم.
یک زمانی با کاست آثارش را گوش میکردیم، بعد نوبت سی دی رسید و بعد استریم با یوتیوب و اسپاتیفای و البته همیشه داغ ضبطهای باکیفیت نازل آثار خصوصیاش به دل ما مانده و اینکه چه میشد همه آنها را با کیفیت استودیویی میداشتیم. شاید فناوری در آینده مقداری از این تاسف بکاهد و با تمهیدات هوشمندی کیفیت این آثار ارتقا پیدا کنند!
حالا دیگر با گذشت زمان، هر کدام از آثار استاد را میشنوم پرت میشوم به همه برهههایی از زندگیام که آن اثر تنها دوست و تسکیندهنده من بودهاند.
… یادت میآید این کاست را آن روز پاییزی خریدی از کاست فروشی زیر کتابخانه عمومی رشت؟ یادت میآید همنوا با بم را؟ یادت میآید شورهای به هرز رفته دانشجویی را ، همراه شو عزیز را؟ یادت میآید غافلگیری بزرگ را و نخستین باری که شجریان مهمان نوروزی تلویزیون شد؟ یادت میآید نفرینها و امیدها و تسکینها و زنهارهایی را که در آوازهایش جستجو میکردی؟
متاستاز به مغز، پیشآگهی … چه کسی تصور میکرد که آن جملهها بیمفهوم کتابهای درسی پزشکی زمانی مصداق دردناکی مثل استاد شجریان پیدا کنند؟ بعد همه به دنبال معجزه بودیم. هم میخواستیم استاد شجریان بیشتر بین ما باشند و هم اینکه از تصور رنجش بر خود میلرزیدیم و در عدالت دنیا شک میکردیم.
جسم استاد رفت، اما باز کدام روز است که از او بیبهره باشیم؟ بهرهمندی و دلنوازی او برای ما دلشدگان هنرش همچنان ادامه خواهد یافت و پوستههای نو خواهد پوشید. در تار و پودمان، یاد تو تنیده شده.
ما قصد سرگرم کردن مردم را نداریم. هنر بازتابی از درون انسان و جامعه است و هنر موسیقی، هنری است که مثل شعر، اعتراض بیشتر از جنبههای دیگر در آن وجود دارد. میتوانم بگویم که شاید اعتراض آواز از موسیقی هم بیشتر باشد. از شعرهایی که انتخاب میکنیم مشخص است، آواز میتواند مداحی هم باشد، اما کار بیهودهای است. از یک نفر یا منظرهای مثلا باغ و بستان تعریف کنیم. این کار را هم میکنند، اما آنچه که هست این است که اعتراض در هر هنری وجود دارد. حالا این اعتراض میتواند، به معشوق، به روزگار، به پروردگار، حکومت و یا به رفتار مردم باشد. راجع به شکستها، اجحافها و زورگوییها و با پیروزیها باشد. همه اینها در هنر خلاصه میشود. چیزهایی دیگر را هم میشود با هنر بیان کرد. اما جنبه شناخته شده آن، اعتراض است.
انسان میتواند درس راستی و درستی و ایثار و محبت هم بدهد. من آواز را از این دید دنبال میکنم که آنچه مربوط به سروش خاک و کارگاه هستی و خواست مردم است را بیان کنم، آنچه را که باید در زندگی و جامعه باشد بیان کنم. وقتی که نیست ما اعتراض میکنیم، بازخواست میکنیم، با آواز بهتر میتوان درس زندگی داد. به جامعه و مردم آرامش داد و خشم یک ملت را برانگیخت. با آواز خیلی کارها میتوان کرد. توانی که در آواز هست در هیچ یک از هنرهای ما نیست. تأثیر سینما هم بیشتر به خاطر موزیک صحنه هاست.
من آواز را از این دید دنبال کردم. البته با جبههگیریهای سیاسی اشتباه نشود. جنبه اجتماعی دارد. آواز میتواند در هر کانالی وارد شود و خودش را مطرح کند، اما دیدگاه من اینگونه نیست. به نظر من موسیقی مثل آفتاب و زیبایی باید به دوست و دشمن یکسان بتابد. مثل اکسیژن مال همه است. من هیچ وقت آواز را برای سرگرمی و وقت گذرانی ارائه نمیدهم. ارائه تکنیک و پز دادن و از این بازیها هم نیست. بلکه تکنیک، دانش، تجربه و هرچه که هست در خدمت اهدافی است که عرض کردم.
گفتگو با نشریه فرهنگ اصفهان – سال 1378