کتاب پیشگویی ، نوشته سیلویا براون
سیلویا سلست براون Sylvia Celeste Browne ( اکتبر ۱۹۳۶ – ۲۰ نوامبر ۲۰۱۳) یک نویسنده اهل ایالات متحده آمریکا بود که ادعا میکرد یک واسطه روحی بوده و دارای تواناییهای ماورایی است. او به علت پیش گوییهایی که ادعا میکرد از طریق ماورایی انجام میدهد و پس از مدتی غلط از آب درمیآمدند، مورد انتقادهای فراوانی قرار گرفته بود. از جمله میتوان به پیشبینیهایی که در مورد افراد گمشده انجام داده بود، اشاره کرد.
سیلویا براون در کانزاسسیتی، میزوری متولد شد. براون مدعی بود که از سن پنج سالگی، قادر به دیدنِ علایمی فراطبیعی بوده و مادربزرگش که او نیز یک واسطه روحی بود، در درکِ این علایم به او کمک میکردهاست.
براون، تعدادی کتاب در مورد موضوعات فراهنجاری و معنوی نوشتهاست. وی در کتابهایش مطرح کردهاست که آرزومند است، مردم این را احساس کنند که همه آنها مورد عشق خدا هستند. براون ادعا کرده بود که خدا شاملِ دو قسمتِ مذکر و مؤنث به نامهای به ترتیب «اُم» و «آزنا» است. به باورِ او وجود خدا، همه مردم را بهطور یکسان دوست دارد؛ فارغ از این که دارای چه دین و عقیدهای هستند.
سیلویا بروان، مدعی شده بود که میداند، بهشت چه شکلی است. او در یکی از کتابهایش چنین نوشته بود که دمای بهشت بهطور ثابت برابر با ۷۶ درجهٔ فارنهایت (۲۵٬۶ درجهٔ سلسیوس) است. او همچنین ادعا میکرد که در بهشت هیچ حشرهای وجود ندارد؛ مگر آن که کسی تمایل به بودنشان را داشته باشد و همچنین حیوانات خانگی هم ممکن است به بهشت بروند. براون مدعی شده بود که بهشت دارای «سطح ارتعاشی بالاتر» ی است؛ آنچنان که انسانها قادر به درک آن نیستند. او همچنین ادعا میکرد که به صورت مادرزادی قادر است، «فرکانسهای ارتعاشی» گستردهتری را احساس کند
براون اعلام کرده بود که قادر است فرشتهها را ببینید. بر اساس ادعاهای وی، فرشتهها شبیهِ تصاویرِ تابلوهای نقاشی بوده، بسته به انواع شان دارای ویژگیهای مختلفی هستند و صحبت هم نمیکنند. وی مدعی بود که قادر است با «راهنمای معنوی» اش به نامِ «فرانسین» صحبت کند. براون ادعا کرده بود که فرانسین، جزئیاتِ ۵۴ زندگی قبلیِ وی را به او گفتهاست. او در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۴ تا ۲۰۰۸، با دریافت ۷۵۰ دلار برای هر ۲۰ الی ۳۰ دقیقه تماس تلفنی، اقدام به خوانش روانی میکرد.
پیش گویی کرونا
هفت سال پس از مرگ براون توجه رسانهها دوباره به او جلب شد، هنگامی که کاربران در رسانههای اجتماعی ادعا کردند که پیشبینی در کتاب «پایان روزها» در سال ۲۰۰۸ اشاره به دنیاگیری ۲۰–۲۰۱۹ کروناویروس دارد (او ادعا کرده بود «بیماری شدید مانند ذات الریه» در سال ۲۰۲۰ گسترش خواهد یافت) پوشش خبری دربارهٔ شباهت ادعای او در مارس ۲۰۲۰ مطرح شد و توسط افراد مشهور رسانههای اجتماعی مانند کیم کارداشیان باز نشر شد. برخی محققان مانند بنیامین رادفورد و دیگران پیشبینی یک پاراگراف را بسیار عمومی و در واقع بیشتر به بیماری همه گیر سارس که در سال ۲۰۰۳ رخ داد نسبت به کووید ۱۹ شبیه دانستند. رادفورد اظهار داشت که آن چیزی که براون پیشبینی کرده بود دور از واقعیت بودهاست و اینکه حالا این اتفاق افتادهاست، بگوییم که نظر او تا حدودی درست گفتهاست، بیمعنی است.
کتاب پیشگویی | نوشته سیلویا براون
نویسنده : سیلویا براون
مترجم : عباسعلی زارعی
انتشارات سایه گستر
ارتباط جاودان ما با پیشگوها و پیشگوییها
طبیعت ما چنین است که میخواهیم بدانیم آینده چگونه است. از لحظهای که به عنوان بشر سکونت خود را در زمین آغاز کردیم اعتقاد داشتهایم که زود خبردار شدن به معنی زود مسلح شدن است و همیشه به دنبال کسانی
بودیم که به نظر میرسد دیدشان از مسیر پیش رویمان روشنتر از ما است. در مقیاس کوچک، ما نمیخواهیم بدون چتر در باران گرفتار شویم، اما بدمان هم نمیآید، که بدانیم آیا باید این آب را برای خشکسالی یا بحران ساخت دست بشر در آیندهای نزدیک ذخیره کنیم؟
در مقیاس بسیار بزرگتر، میخواهیم بدانیم که آیا به عنوان یک شخص، گروه، مذهب، جامعه، ملت و یا یک سیارهی متزلزل و شکننده خوب خواهیم بود و یا دقیقتر بگوییم خوب بودن چگونه خواهد بود. ما انتظار نداریم که پیشگوها و پیشگوییها فقط هشدارها و تهدیدها را به ما بگویند، بلکه از آنها امید و آرامش هم میخواهیم، حتی اگر امید و آرامش در آیندهای دور باشد. از آنجایی که قبل فریب خوردهایم، با توجه نکردهایم و یا به قدری ساده و طمع کار بودهایم که همیشه به قضاوت خود تکیه کردهایم، در جستجوی راهنما و طرحی، پیشگوییها را دنبال میکنیم که با آن چیزهای واقعی را از تقلبی، حقیقت را از دروغ، قهرمانان را از تبهکاران، علائم معنی دار جادهای را از مسیرهای انحرافی که وقت و روحمان را تلف میکنند و شاید از همه مهمتر آنهایی که واقعا متکی به خدا هستند را از متظاهران بیشمار تشخیص دهیم.
پیوند فرهنگی پیشگویی یکی از جنبههای بیشمار پیشگوها و پیشگوییها که همواره مرا شیفته و مجذوب کرده این است که آنها همیشه در سراسر جهان بخش سنتی و ضروری هر تمدنی را تشکیل میدادند، حتی قدیمیترین و منزویترین فرهنگها که هیچ علاقه و امکانی برای ارتباط با همدیگر نداشتند. این گونه نیست که ساکنین بومی استرالیا شنیده باشند که پیش بینی آیندهی دور نزد سرخپوستان آمریکا رایج شده و تصمیم گرفته باشند که آنها نیز این کار را بیازمایند و یا مایاها (۵) فقط به این دلیل شروع به پیشگویی کرده باشند که از پیشگویان مصری که مرتب از آنها باخبر میشدند عقب نمانند.
فرهنگها دیرینهترین ماهیت و جوهر مردمشان را بیان میکنند و هر یک از این فرهنگها که از بسیاری جهات تفاوتهای فراوانی با هم دارند به تنهایی و هم به همراه فرهنگهای دیگر نشان دادهاند که ما به عنوان انسانهای تمام دنیا در اصرارمان بر این که آینده دانستنی است پیوند جاودانه داریم.
البته آینده دانستنی است و من در فصل سوم توضیح خواهم داد که دقیقا چرا این چنین است. خود این حقیقت و توافق جهانی ما بر درستی آن باید بیش از آنچه که هست برای ما آرامش به همراه بیاورد. وقتی صحبت از این است که اشتیاق جهانی در نگاه به آینده چقدر گران بها است، این که چه کسی در پیش بینی آینده ماهر است و چه کسی نیست و این که کدام اطلاعات دقیق است و کدام نیست اصلا مطرح نیست.
بررسی پیشگوییهای تمام فرهنگهایی که تاکنون وجود داشته و یا امروز وجود دارد غیرممکن است. اما میخواهم به چند تا از آنها اشاره کنم با این امید که وقتی آنها را میخوانید، صرف نظر از این که از کدام گوشهی دنیا نشأت گرفتهاند به پاکی و خلوص ارزشمند جان و روان در بطن آنها توجه کنید.
سرخپوستان آمریکا
چندی پیش یکی از دوستان من در یک برنامهی مستند دربارهی سرخپوستان آمریکا نقش داشت. گروه فیلمبرداری دو هفته فیلمبرداری کرد و از چند نسل از قبایل مورد نظر و رسوم، زندگی روزمره، سنتها و مراسم، روابط میان اعضاء خانواده و اعضائ قبیله و میزان نفوذ تغییرناپذیر تمدن در زندگی آنها فیلمهای زیادی تهیه کرد.
گرچه کار دوربین و فیلمبرداری عالی بود و گولاژ قهوهای آن بسیار جذاب از کار درآمد و چهرههای زیبایی از یک تا صد سال در آن حضور داشتند، اما تهیهکنندگان و کارگردان فیلم متوجه شدند که فیلمشان هنوز چیزی کم دارد. یک چیز خاص که آن فیلم را از تمامی فیلمهای مستندی که تا آن زمان دربارهی سرخپوستان آمریکا ساخته شده بود متمایز کند. برای حل این مشکل یک نفر پیشنهاد کرد که دوربین را به خود سرخپوستان بدهند و بگذارند خود آنها یک قسمت از فیلم را تهیه کنند تا به این ترتیب سازندگان فیلم بتوانند واقعا از دید افراد موضوع فیلم، به زندگی نگاه کنند. بنابراین همین کار را انجام دادند.
یک هفته بعد، تهیهکنندگان و کارگردان فیلم در ابتدا با سرشکستگی به نتیجهی ایدهی درخشان خود خیره شده بودند؛ جای چنگالهای یک گرگ صحرایی آمریکایی در ساحل گلی رودخانه، یک دسته خز سفید که در یک شاخهی شکسته گیر کرده بود، یک عقاب در حال دور زدن، هالهی نورانی دور قرص ماه، توفان رعد و برقی که در حال نزدیک شدن بود، خرسی که در آبشار ماهی میگرفت، گرگی که روی تپهای میخرامید. ساعتها فیلم به همین صورت بود و حتی در یک ثانیه از فیلم اثری از انسان نبود.
آنچه سرانجام تدوین شد یک فیلم مستند بسیار زیبا و مدرکی ساده و گویا در مورد چیزی بود که هزاران سال است در مورد سرخپوستان آمریکا گفته میشود. اگر از آنها بخواهید داستان خود را بگویند، از طبیعت برایتان تعریف می کنند.
البته قبایل فراوان اقوام بومی آمریکا هر یک دارای زبان، آداب و رسوم و میراث گرانبهای جداگانهای هستند. اما حتی پیشگوییهای آنها بیانگر احترام آنان به زمین و ارتباط معنوی اساسی ما با آن است که بدون آن بشر نمیتواند بقایی داشته باشد و نخواهد داشت. یکی از زیباترین نمونهها، قطعهای از پیشگویی سکوت (۶) است که به مردمان، ستارهای که بسیاری قبایل معتقدند اجداد فرازمینی آنها هستند و نیز به مادر مقدس که زمین است اشاره میکند:
در دههی آینده، ستارهای که شما آنها را شهاب سنگ مینامید در پاسخ به درخواست کمک مادر به زمین خواهد آمد. میبینید، با هم خویشاوندیم. بنابراین ستارهها موجود هستند، آنها سیارات و اجرام آسمانی دیگر هستند. مادر مقدس فریاد کمک سر میدهد و شهاب سنگهای زیادی صدای او را خواهند شنید و به درخواست کمک او پاسخ خواهند داد. آنها از آسمان با چنان نیرویی به زمین میخورند که اتفاقات درونی و بیرونی بسیاری رخ خواهد داد. در نتیجهی این تأثیرات، زمین حرکت خواهد کرد و این باعث خواهد شد که آتش مقدس که منشاء همهی زندگی مادر است در بدن او به جنبش درآید.
بارانها جهت باریدن و بادها مسیر وزیدن خود را تغییر خواهند داد و آنچه سیصد سال وجود داشته دیگر وجود نخواهد داشت. آنجایی که تابستان بود پاییز، آنجایی که پاییز بود زمستان و زمستان بهار خواهد شد. حیوانات و گیاهان سردرگم خواهند شد. آفتهای بزرگی خواهد آمد که شما آنها را نمیفهمید. بسیاری از این آفتها از دانشمندان شما که مقاصد منحرف دارند به وجود خواهند آمد. دانشمندان شما این هیولاها را در زمین رها کردهاند. این آفتها و بلاها در آب و در خون و غذایتان پخش خواهند شد زیرا شما زنجیرهی طبیعی که مادرتان را پاکسازی میکرد، برهمزدهاید. فقط آنان که آموختهاند در روی زمین زندگی کنند پناه خواهند یافت. بروید به آنجا که عقابها پرواز میکنند، آنجا که گرگها میگردند، آنجا که خرس زندگی میکند. در آنجا زندگی خواهید یافت زیرا آنها همیشه جایی میروند که آبش خالص است و میتوان هوا را تنفس کرد. جایی زندگی کنید که درختان، این ریههای زمین، هوا را پاک میکنند. زمانی از ورای هوا میآید. پردهی بین جهان مادی و معنوی نازکتر میشود.
و این قطعه از بوفالوی” “شجاع برول سیوزنیشن (۷) که میگوید:
زمان پالایش بزرگ فرا رسیده است. ما در نقطهای هستیم که بازگشتی ندارد. موجود دو پا به زودی زندگی روی زمین را به ویرانی میکشاند. این اتفاق قبلا هم افتاده و به زودی باز هم خواهد افتاد. حلقه”ی “مقدس نشان میدهد که چگونه همه چیز دایرهوار میچرخند. کهنه، نو میشود و نو کهنه. همه چیز تکرار میشود. سفیدپوستان فرهنگ ندارند. فرهنگ در زمین ریشه دارد. کسانی که فرهنگ ندارند وجودشان طولانی نیست زیرا طبیعت خداست. بدون ارتباط با طبیعت، انسانها دستخوش پیشامد شده، منفی و بد میشوند و خودشان را نابود میکنند. در ابتدا ما یک ذهن داشتیم و آن مثبت بود، زیبا بود و همه جا زیبایی میدید.
بومیان تصور میشود ساکنین اولیهی استرالیا که به اندازهی نصف دنیا از سرخپوستان آمریکا فاصله داشتند و به احتمال زیاد از وجود آنها هم بیخبر بودند، به مدت بیش از ۱۸ هزار نسل در روی زمین زندگی کردهاند. از زمان آغاز زندگیشان در زمانهای باستان، آنان شکارچیان بادیه نشینی بودهاند که در قبایل زندگی و کوچ میکردند و فرهنگ و سنتهای خود را سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر میسپردند. آنها به طبیعت و به بزرگان خود احترام میگذارند و ارتباط تنگاتنگی هم با جنبهی عملی و هم با جنبهی معنوی زندگیشان دارند. آنان به یک اسطورهی زیبا به نام وقت” “رویا معتقدند که در بطن سیستم اعتقادی آنان جای دارد.
وقت رویا که در زندگی بومیان به صورت کاربردهای روزمره متعدد درآمده، در اصل بیانگر زمانی است که روح اجداد آنان در زمین خشک و خالی و نامطهر به حرکت درآمد و شکل ظاهری و قوانین مقدس زمین را به آن داد.
مار هفت خطی بود که روی زمین میخزید و با جثهی عظیمش رودخانهها و درهها را ایجاد مینمود. بیلا(۸) خورشید خانمی بود که نورش دنیا را روشن میکرد. او توسط دو موجود سوسمار مانند، به نام کودنا و مودا نابود شد. کودنا(۹)و مودا(۱۰) که از تاریکی حاصل از کشتن بیلا ترسیده بودند برای بازگرداندن نور، شروع به پرتاب بوم رنگهایی در تمام جهات در آسمان کردند. بوم رنگ کودنا به شرق آسمان پرتاب و گلولهی درخشانی از آتش پدیدار شد که به آرامی عرض آسمان را پیمود و دوباره در ورای افق غرب ناپدید شد و شب و روز به وجود آمدند. ارواح داستانهای بدیع و دلپذیری هستند که براساس آنها بومیان ترس آمیخته با احترام خود از طبیعت و نیز این اعتقاد خود را بر آن بنا نهادهاند که برای انسان زندگی در میان چنین موجودات مقدسی و خدمت به آنها امتیاز بزرگی است.
وقت” “رویا واقعیت ملموس گذشته، حال و آیندهی بومیان است. آن چیزی نیست که در گذشتهای دور اتفاق افتاده و تمام شده باشد. آن یک آگاهی و مسئولیت ادامه دار است که اگر نادیده گرفته شود عواقب غمانگیزی خواهد داشت. پیشگویی یک بزرگ قبیله بومیان استرالیا به نام گوبو تد توماس (۱۱) که تا زمان مکتوب شدن به صورت شفاهی و سینه به سینه حفظ شده بیانگر این اعتقاد عمیقا ساده است:
من در وقت” “رویا بودم. من دیدم این موج بزرگ به راه افتاد. دربارهی این موج به مردم میگویم آن یک موج جزر و مدی نبود. یک موج معنوی بود. بنابراین معتقدم که وقت” “رویا همان است. فکر میکنم وقتی ما رویاپردازی میکنیم، احیاء و بیداری در استرالیا شروع خواهد شد.
من از زنبور وزوزکنان و از عشق سخن میگویم. باید یاد بگیریم که همدیگر را دوست داشته باشیم. واقعا این چیزی است که در زمین رخ خواهد داد. ما امواج جزر و مدی خواهیم داشت. زلزله خواهیم داشت.
این اتفاق به این دلیل میافتد که ما زمین را مادرمان نمیدانیم. ما تعادل را به همزدهایم و آن را برنمی گردانیم. به بوتهها نگاه میکنم، آن درختان زندهاند. آنها نمردهاند، زندهاند. و میخواهند نوازششان کنید.