سیلویا پلات – زندگی و شعرهایش – به مناسبت زادروز پلات
ترجمه و گردآوری: مهسا ملکمرزبان
با نگاهی بهپایاننامهٔ تحصیلات دانشگاهی سیلویا پلات با عنوان آینهٔ جادو: مطالعهٔ دوگانگی در دو رمان داستایووفسکی قصد داریم موضوع من دیگر در شعر او را مورد بررسی قرار دهیم. ضمنا بحث جودیث کرول دربارهٔ پلات که در فصولی در یک اسطوره شناسی: شعر سیلویا پلات منتشرشده را نیز از نظر دور نمیکنیم. کرول معتقد است شعر پلات براساس بیماری روحیاش یا حالات روانیاش سروده نشده بلکه بیشتر تحت تأثیر داستانهای عامیانه، ادبیات و اساطیر شکل گرفته. بهبیان دیگر فرضیهٔ من دیگر که پلات در اشعار خود از آن استفاده کرده را میتوان بهمثابهٔ «کهن الگوی اساطیری که آن را دوگانگی میشناسیم» تعبیر کرد.
پلات در آینهٔ جادو این فرض را مطرح میکند که پدیدهٔ ادبی دوگانگی هم بهتضادهای ماهیّت بشر مربوط است و هم بهمسئلهٔ پیچیدهٔ هویّت او. اینکه پلات در مقام شاعر چگونه توانسته به این تباین نزدیک شود و تأثیر آن روی کنایهشناسی روبهرشد او چه بوده، چیزیست که در این مقال قصد پرداختن به آنرا داریم.
از آنجا که هدف این مطلب مطالعهٔ منابع معنوی و روششناسی شعری پلات براساس تحقیقات آکادمیک خود اوست، از اطلاعات زندگینامهایاش صرفا بهقدری استفاده شده که بتواند راهگشای بحث باشد، یا به شفاف کردن تصویر خیالی شاعر در سرودن شعری یا تأییدی برای موضوعی خاص کمک کند، گزیدههایی از آثار منتقدین ادبی و پلات هم در اینجا آورده شده تا موضوع من دیگر را بهتر توضیح داده شود.
از زمان مرگ پلات در 1963 تاکنون رویکردهای تحلیلی نسبت به آثار او بههمان اندازه پراکنده بوده که کاربرد صور خیال در آنها. مرگ انتحاری پلات و بهرهگیری مکرر از ویژگی روانکاوانه در آثارش موجب شد تا بسیاری از منتقدین دیدگاهی زندگینامهای و یا روانکاوانه نسبت بهشعر او داشته باشند. آنها وقایع زندگی شخصی پلات را رهنمود عمده برای توضیح و شرحوبسط خیالپردازیهای شاعرانهٔ او میدانند. هرچند چنین رویکردی در میان نخستین منتقدین آثار پلات بارز بود و بسیاری از منتقدینی که متعاقبا بهنقد و بررسی شعر پلات روی آوردند نیز همین رویه را پیش گرفتند با اینحال دست از تحسین او برنمیدارند.
دیوید هالبروک در 1968 مقالهای دربارهٔ اشعار پلات چاپ کرد بهنام آر.دی. لینگ و چرخهٔ مرگ که براساس مطالعات آر.دی. لینگ دربارهٔ من دیگر نوشته شده بود، لینگ در مطالعات خود اختلالات روانی معروف بهشخصیت دوگانه یا شیزوفرنیا را مورد بررسی قرار داده است. دلیل جانبداری هالبروک از این تحقیقات ومتعاقب آن رویکرد زندگینامهای و روانکاوانهای او درمقابل شعر پلات بیشک نمونههای خاصیست که در من دیگر (هالبروک 1979) آمده است. برخی از این نمونهها شباهت تکاندهندهای بهزندگینامهٔ شخصی پلات دارند که علاقهمندان بهپلات کاملا با آن آشنایند. هالبروک از بعضی از این نمونهها برای تأیید و اثبات بحث خود استفاده کرده و پیشنهاد میکند که شعر پلات باید بهمثابهٔ اقرارنامهٔ خوانده شود که شاعر در آن به اختلال
روانی خویش اذعان دارد. حتی کار را تاجایی پیش میبرد که شعر او را «روانپریشانه» میخواند:
«پلات در اشعار خود واقعیت را تحریف میکند درنتیجه، چنین منطق معیوبی را باید بیمارگونه تلقی کرد، در این مقاله سعیام بر این بود که ثابت کنم اشعار پلات روانپریشانه است، علت آنرا توضیح دهم و بگویم که چگونه و چرا شاعر در دام چنین گرایشاتی اسیر میشود.»(1979)
و حتی میگوید: «هیچکس نمیتواند از اشعار پلات محظوظ شود مگر آنکه بپذیرد این اشعار در محیطی فراواقعگرایانه سروده شده است.» و درصدد برمیآید تا پلات شاعر را با پلات در مقام یک زن و شخصیت راوی کموبیش ناآرام و آشوبزدهٔ اشعارش باهم مقایسه کند.
جودیث کرول با تصدیق این مطلب که همساننگری شعر شاعر با زندگینامه و رویدادهای زندگیاش کاریست پرمخاطره، نتیجهٔ مطالعات خود را با عنوان فصولی در یک اسطورهشناسی: شعر سیلویا پلات منتشر کرد.
مطالعات کرول در واکنش بهتحلیلهای زندگینامهای و روانکاوانه به اشعار پلات منتشر شد و هنوز هم چاپ میشود. وی معتقد است زمانیکه بحث تحلیل شعر پلات بهمیان میآید، زندگینامهٔ شخصی و روانیاش اهمیت چندانی پیدا نمیکند و اینکه چنین نگرشی بهجای روشن کردن نقاط مبهم اشعار او موجب منحرف شدن ذهن خواننده میشود (8791)، و در مقابل میکوشد مقالهٔ تحقیقی پلات یعنی همان آینهٔ جادو…را برای توضیح هرچه بهتر کاربرد صور خیال در شعر پلات اساس مطالعات خویش قرار دهد. بهزعم او دانش عمیق پلات از ادبیات عامیانه، روانشناسی و اساطیر نشأت گرفته از مطالعات دامنهدارش روی آثار سر جیمز فریزر، زیگموند فروید و اتو رنک است و بررسی این آثار برای نوشتن پایاننامهٔ دانشگاهی او را قادر میسازد که نظام سمبولهای شاعری ویژهٔ خود را براساس کهن الگوهای اساطیری بنا کند «که در آن جزئیات زندگینامهای و اعترافیاش شکل میگیرد.»
بدین ترتیب مطالعات کرول، یافتههای هالبروک و نقدهای زندگینامهای و روانکاوانهای را که درمورد آثار پلات نوشته شده زیر سوال میبرد و رد میکند. بحث عمدهٔ کرول این است که شعر پلات را نباید بهمثابهٔ اقرارنامهٔ فردی مبتلا به اختلالات روانی بخوانیم، شعر او مجموعهایست که رشتهای نهانی آنها را بههم متصل گردانیده و بههمین دلیل فصولی را در اسطورهشناسی بهخود اختصاص میدهد (گفتار هیوز در کتاب کرول 1976) یعنی زمانیکه خیالپردازی او در نگاه اول ذهن را به اینسمت میبرد که گویا شعرش نشأتگرفته از تجربیات شخصیست میبینیم که چیزی بسیار ژرفتر در جان آن ریشه دارد یعنی همان اساطیر گوناگون کهن. پلات نوعی همانندی میان تجربیات شخصی خود و این کهن الگوهای اسطورهای میبیند، چنین بینشی به او فرصتی میدهد تا نظام شخصیاش از نشانهها را پایهگذاری کرده و آنها را در اسطورهشناسی شعری خود بگنجاند.
چنانچه فرضیهٔ کرول صحیح باشد احتمالا پلات پس از مطالعهٔ فصل دوم کتاب آنسوی روانشناسی نوشتهٔ اتورنک از شخصی کردن این اسطورهها و اسطورهسازی از تجربیات شخصیاش، الهام میگرفت. رنک در این فصل مینویسد: «وقتی هنرمند بهباور مردم صورتی تراژیک میبخشد به آنها میباوراند که از عناصر نامعقول و غیرمنطقی (باور عامه) فاصله گرفتهاند و بهشکل عاریتی از سهیم بودن در آن ابا دارند.»(1958). بهبیان دیگر برای یک اثر ادبی دو نقش مترتب میشود، هم عقلایی بوده و هم قابلقبول باشد. ادعای رنک بهفرضیهٔ یونگ یعنی ناخودآگاه جمعی که در آن سمبولهای خاص بهمثابهٔ کهن الگوهای جهانی قلمداد میشوند نزدیک است که بدون درنظر گرفتن سن، ملیّت یا موقعیت اجتماعی روی همهٔ آدمها تأثیری همسان میگذارد. یکی از این کهن الگوها سایه، وجود دوگانه یا همان خویشتن دیگر است که بخش تیره یا نهانی ذات بشر را شامل میشود. پلات در گفتگویی با پیتر اور تصدیق میکند که اشعارش برگرفته از تجربیات عاطفی شخصی اوست اما تأکید میورزد که این تجربیات باید با مهارت و استادی بیان گردد تا بتوان آنرا بهموضوعات بزرگتری پیوند زد و ربط داد (6691). هرچند بسیاری از منتقدین بر این باورند که پلات در بهکارگیری تجربیات شخصی خود در تحلیل هایش بسیار موفق بوده اما متأسفانه باید گفت چنین نیست. چرا که همچنانکه خواهیم دید پلات بیتردید تجربیاتش را تحت تأثیر آثار فریزر و رنک دستکاری کرده و بهدستاوردهای خلاقانهاش ابعاد وسیعتری بخشیده است.
وی در پایاننامهٔ خود از رویکرد روانکاوانه نسبت بهموضوع دوگانگی شخصیت اجتناب میکند، هرچند میداند که «داشتن اطلاعاتی دربارهٔ منابع روانشناختی و نشانههای شیزوفرنیا بسیار مفید است» اما بدین شکل ادامه میدهد که:
…مشکل اصلی ما تشخیص اختلالات ذهنی نیست، بلکه باید روی تکنیک درونی خود اثر تأکید کرده و درپی ارائهٔ توضیحی ملموس از من دیگر باشیم، درگیری انتزاعی که دوگانگی دنیای داستایووسکی را تشکیل میدهد.
چون دنیای ادبی پلات متشکل از دوگانگیهای بهشدت مشابه و احتمالا حتی اقتباسیست، میتوان این دستاورد آکادمیک او را تحلیل آثار خلاقهٔ خودش بهحساب آورد.
دانش پلات نسبت بهروانشناسی عمدتا مرهون مطالعهٔ آثار رنک و فروید دربارهٔ پدیدهٔ ادبی دوگانگی در جریان تحریر پایاننامهٔ تحصیلات دانشگاهیاش بود. رنک علیه وابستگی بهباورهای ساده در دوگانگی نامیرا هشدار میدهد و پناه برده بهدامن خودباوری را توصیه میکند. بهگفتهٔ او هنرمند باید با خلق آثار ماندگار برای کسب این جاودانگی بکوشد. فرضیهٔ رنک بسیار همانند گفتهٔ پلات در جریان مصاحبهاش با پیتر اور است: «تجربیات شخصی در شعر…نباید نوعی تجربهٔ دمدستی یا گذرا باشد، بلکه باید با حقیقت بزرگتر و متعالیتری پیوسته باشد.» بهبیان دیگر منظور پلات با توصیهٔ رنک که تجربهٔ شخصی صرف مایهٔ کار شاعر محسوب نمیشود یکیست. تجربیات شخصی و جهانی و کهن الگوها باید لزوما باهم و در کنار هم باشند تا بتوانند شعری بهیادماندنی پدید آورند. بنابراین شاید بتوان گفت مهمترین دستاورد ماندگار پلات قابلیت ترکیب تجربیات شخصی و اساطیری در اشعارش است و در چنین شرایطیست که تأثیر ادبی آثارش جاودانه و معنادار میگردد. بنابهگفتهٔ رنک میل بشر و بهویژه انسان هنرمند بهجاودانگی کاملا واضح و مبرهن است، اما درمورد پلات این مسئله تعارضی طبیعی محسوب میشود. وی در یکی از مقالات خود مینویسد: «برایم مهم نیست که شعر با همهٔ مردم ارتباط برقرار نمیکند، مهم این است که راه خودش را میرود و اگر قابلیت داشته باشد میتواند جاودان شود.» شعر پلات بیشک بهچنین جاودانگیای دستیافته تاحدیکه منتقدین آثارش هم بهخاطر تأثیر شعر او روی مخاطب و هم بهدلیل اصالت این تأثیر شگفتزدهاند. بدیهیست که پدیدهٔ دوگانگی هم بر آثار آکادمیک پلات و هم بر آثار خلاقانهٔ او سایه انداخته، بهویژه زمانیکه روی استعارهها و صور خیال که در شعرهایش از آن بهره گرفته دقیق میشویم این ویژگی کاملا بارز است. حتی در آثار ابتدایی او نیز ردپای دوگانگی را میتوان جست، مثلا در دو بیت نخست شعر دو خواهر پرسیفون دوگانگی میان خود واقعی و خود دروغین را میتوان مشاهده کرد:
دو دخترند در اینجا یکی خانهنشین است و دیگری خلوتگریز
بازی زود میگذرد در فاصلهٔ دو گرگومیش.
(از گزیده اشعار سیلویا پلات/ترجمهٔ اسد الله امرایی و سایر محمدی)
این نوع تصویرسازی در شعرهای اولیهٔ پلات مرتبا تکرار میشود، اما بهگفته هیوز همسر پلات شاید در شعری برای میلاد پررنگتر بیان شده باشد، این شعر شامل هفت قسمت است که در قسمت ششم جادوگر سوزان میخوانیم:
در آن میمانم
جسمی مومی از بدن من، کالبدی عروسکی
(همان منبع)
خیالپردازی شاعرانه در اینجا کاملا هویداست: جسم پوستهٔ مردهایست که روح در آن حضور دارد و به آن زندگی میبخشد. بهنظر میآید پلات این تصویر را از منبع مهم دیگری بهنام شاخهٔ طلایی اثر سر جیمز فریزر وام گرفته است. فریزر در این کتاب بهشرح باورهای فرهنگهای بدوی میپردازد، در این فرهنگها روح جوهری مستقل از جسم خاکیست و درعینحال در درون آن لانه دارد.
جودیث کرول در فصولی در یک اسطورهشناسی بیان میکند که شخصیت شعری پلات خود حقیقی و دروغین اوست. خود دروغین همان خود بیرونیست، بدن، جسم، خود توخالی که خود واقعی باید آنرا بشکند و بیرون بیاید. خود حقیقی خود نامیرا و جاودان است. در جادوگر سوزان بدن شخصیت، «جسم مومی» یا «کالبد عروسکی» دربردارندهٔ خود دروغین است. «من» این شعر خود حقیقی، پنهان و آمادهٔ جستن از کالبد است. نمونههای دیگر درگیری میان دوگانگی و اصالت را در شعرهایی نظیر گچی میتوان جست:
هرگز از این خلاصی نخواهم یافت! اکنون دو من وجود دارد:
یک آدم جدید کاملا سفید و یک آدم کهنهٔ زرد،
و آن آدم سفید قطعا برتر است.
به استیصال شخصیت در این ابیات دقت کنید. لحن شاعر هرقدر پیش میرود از موضع فردی ناامید بهسمت آدمی امیدوار گرایش مییابد تا درنهایت در مصرع پایانی میگوید: «روزی بیاو سرخواهم کرد.» خود حقیقی در حال شکستن محدودیتهاست و دارد باور میکند که میتواند روی پای خودش بایستد، یعنی همان تفکیک از حمایت خود دروغین.
«آدم سفید» یا گچی شعر همان خود دروغین است که مانع تعالی خود حقیقی میگردد. خود حقیقی میتواند بدون خود دروغین زندگی کند اما عکس آن محقق نمیشود، بههمین دلیل خود حقیقی بهمعنای واقعی کلمه میزبان خود دروغین است:
بیمن، نمیتواند ماند، پس سپاسگزار است.
به او روح دادم، گلی از آن رویاندم.
تصویر روح بهمثابه گل در شعر دیگر پلات بهنام سنگها نیز آمده است، در این شعر روح در حکم گل، میزبان خود ترمیم شده است. در ابتدای شعر گچی خود حقیقی ضعیف و ناتوان است اما بهتدریج با جسارت و اطمینان شکوفا میشود تاجاییکه بر خود دروغین غلبه میکند.
در شعر دیگری گنجاندن خود واقعی یا روح نامیرا را میتوان در استفاده از تصویر شیشه دید. در این اثر شیشه حکم مانع بین خودهای شخصیت را دارد:
شیشهٔ سرد، تو خودت را چگونه میان من و خودم فرو میکنی؟
(از در کسوت ماه/ترجمهٔ سعید سعیدپور)
در اینجا شخصیت در اثر دوگانگی خود ناراحت و خشمگین است. این بهمعنای تمایل بهیکی شدن آندو و در تضاد با تمایل خود حقیقی برای رهایی و جدایی در شعر گچیست. در شعر آینه شیشه توامان خود حقیقی را نهان و عیان میکند:
حالا دریاچهام.زنی بر من خم میشود
و پهنهٔ مرا بهجستجوی واقعیت خود میکاود.
(همان منبع)
فریزر در شاخهٔ طلایی داستانهای عامیانهٔ متعددی نقل میکند و از باورهای بدوی صحبت بهمیان میآورد که در آن روح ذاتی دوگانه محسوب میشود، مثلا مینویسد که هیورنها معتقدند روح شکلی کوچک و کامل از خود انسان است و با گانداییها میگویند که هر آدمی با دوگانگی زاده میشود. بهعقیدهٔ فریزر آنچه که در تمام باورهای بدوی اهمیت دارد، محافظت از روح برای حفظ زندگی و حیات است. کرول هم بیان میکند که این تصویر در شعر واپسین سخن پلات بهوضوح وجود دارد و در آن روح ماهیت غیرقابل اعتماد مییابد:
بهروح اعتماد ندارم. در خواب
از میان روزن چشم یا دهان دود میشود.
نمیتوان نگهش داشت.
(همانجا)
فریزر در کتابش نوشته است قلاب یا چنگک در میان قبایل و اقوام بدوی وسیلهای مرسوم بوده برای جلوگیری از فرار روح از محدودهٔ جسم، پلات در بسیاری از اشعار خود از قلاب استفاده کرده است. برخی منتقدین بر این باورند که او قلاب را بهمعنای ضمنی منفی گرفته، نمایانگر چیزی نامطلوب که شخص را بهزندگی وصل میکند، چنین تفسیر و تعبیری خیلی دور از واقعیت نیست مخصوصا اگر فرض کرول را بپذیریم که پلات از تصور از بین بردن خود دروغین یا جسم فیزیکی بهمنظور بهترین و مطلوبترین پیامد تلاش فردی برای کسب هویّت بهکرّات استفاده کرده است.
آریل نمونهای دیگر از اشعاریست که پلات در آن از قالب استفاده کرده:
هستههای سیهچشم
قلابهای تاریک میافکنند
دهانهای پر از خون سیاه و شیرین،
سایهها.
(همانجا)
لحن این ابیات موهوم و تهدیدآمیز است، انگار شخصیت شعر بهزندگی قلاب شده درحالیکه تواما بهسوی مرگی انتحاری کشیده میشود. همین تصویر در نارون تکرار شده است:
در من فریادی لانه کرده.
شبانه پر میکشد بهبیرون
تا با چنگ و دندان چیزی برای عشق ورزیدن بجوید.
من میترسم از این وجود تاریک
که خفته است در من.
(همانجا)
از چنین تصویری بهراحتی میتوان نتیجه گرفت که «فریاد» همان روح یا خود حقیقیست، که درپی تجلی و بروز جسمانیست. بهگفتهٔ رنک «کشتن خود دیگر بهمرگ خود قهرمان منجر میشود که همان خودکشی است.» در مورد آریل میتوان گفت مرگ انتحاری دقیقا همان چیزیست که شخصیت شعر برای آن تقلا میکند، چرا که بدون مرگ هیچ فرصتی برای زایش دوباره وجود ندارد و متعاقب آن است که خود حقیقی سربرمیآورد.
این نگرش منفی و ناامیدانه بهسربرآوردن خود حقیقی در اشعار نهایی پلات بیشتر شایع است. وسوسهٔ صحبت نظریهٔ هالبروک دربارهٔ پلات و بهموازات آن علم بهخودکشی او ما را برآن میدارد که دربارهٔ اشعار پلات بیش از پیش اندیشه کنیم. اما با تمرکز صرف روی شعرهای او میتوان به این نتیجه رسید که پلات درپی راههای دیگری برای حل کشمکش میان ذرات خود دیگر بوده، چنانکه پیشتر نیز با انتقال از آشتی به اشتقاق و نوزایی خود این کار را کرد.
در اینجا لازم میدانم برای جمعبندی بهنگرش زندگینامهای و روانکاوانهٔ هالبروک به آثار پلات اشاره کنم. نقد زندگینامهای ژانر ادبی پیچیدهایست که ایجاب میکند از خلال زندگی نویسنده بهنتایجی دربارهٔ آثار او برسیم، هرچند در پارهای موارد چنین نتیجهگیریای ممکن است کاملا غلط از آب دربیاید. نکته اینجاست که در چنین نقدهایی زندگی نویسنده با دستاوردهای ادبی او مقایسه میگردد. مشکل نقد روانکاوانه نیز تاحدی شبیه نقد زندگینامهایست با این تفاوت که معمولا منتقد درگیر تحلیل ذهنیات نویسنده میشود. چنین مخاطراتی دامن کسانیکه دست بهکار نوشتن نقدهای اینچنینی میشوند را میگیرد بههمین دلیل صحتوسقم هیچیک از این رویکردها مشخص نیست و نمیتواند منبع رجوع قرار بگیرد. هالبروک با علم به این موضوع میکوشد تا با قبولاندن این نکته که از شعرهای پلات بهخود او رسیده و نه از مستندات زندگینامهایاش نگرش خود را توجیه کند. البته همیشه روایتهای متعددی از واقعیت صورت میگیرد و ادلهٔ بسیاری تحلیل و بررسی میشود. تفسیر و تأویل هر منتقدی از واقعیت بهواقعیت میماند تازمانیکه منتقد دیگری تفسیر متفاوتی ارائه کند، و این و ضعیت زمانی بغرنج میشود که تفاسیر متفاوتی از آنچه در زندگی فرد موردبحث گذشته بهمیان بیاید و ذهن هم حوزهایست که نمیتوان بهراحتی آنرا تحلیل کرد، حتی اگر شخص موردبحث هم برای نتیجهگیری یا شورو مشورت قابل دسترسی باشد. همین است که هنوز بهنگرش رضایتبخشی نسبت بهشعر سیلویا پلات نرسیدهایم. یادمان نرود که این اشعار باید چونان پیامد آگاهانهٔ دگرگونی ساختار هنری فکر و اسطورهٔ نویسنده خوانده شود، بهمثابهٔ هویتی حقیقی و جدانشدنی.