چگونه جمع دچار حماقت میشود …
خرد جمع در حل مسائل (تاکید می کنم این مهم نیست که افراد جمع از چه پایه تفکر منطقی و یا دانشی برخوردار باشند) بطور حیرت انگیزی قادر است در حل مسائل پیچیده از خود قابلیت نشان دهد. حتما مثال سفینه چلنجر را در مقاله خرد جمعی بیاد دارید.
“نورمن ال جانسون” (Norman L. Johnson) محقق فیزیک نظری دست به آزمایشی زد که در نوع خود جالب است. او با شبیه سازی کامپیوتری (Simulation) دست به طرح یک “میز” (Maze) زد. (راههای پیچ در پیچ که فرد باید از یکسو وارد شده و از سوی دیگر راه خود را به خارج بیابد). وی که در آزمایشگاه ملی “لوس آلامس” (Los Alamos) مشغول به کار است می خواست بداند آیا جمع قادر است به راه حل هائی دست یابد که فرد در یافتن آن ها با مشکل مواجه است؟
باری، او “میز” های پیچیده ای را تدارک دید و افراد را یک به یک به درون آن فرستاد. آنان وقتی برای اولین بار وارد دالان های تو در تو “میز” می شدند و می خواستند راه خود را به خارج بیابند مانند آن بود که در شهری که قبلا هرگز نبوده اند بدنبال یک کافه تریا بگردند اما بهرحال دیر یا زود همه راه خود را به بیرون می یافتند. مرتبه دوم که جانسون آنانرا بداخل فرستاد طبیعتا هوشمندانه تر عمل کرده و زودتر خلاصی یافتند. در بار نخست بطور متوسط هر فرد ٣/٣۴ مسیر مختلف را امتحان کرد تا خود را از درون آن مجموعه پیچ در پیچ بیرون بکشد و در بار دوم این میزان به ٨/١٢ مسیر کاهش یافت.
پس از این جانسون دست به کار دیگری زد. فرض کرد که تمام گروه یک تن باشد و بدین ترتیب هر بار که همه آنها به یک سه راهی می رسیدند که باید راه خود را به چپ یا به راست انتخاب کنند او نظر اکثریت گروه را اعمال کرد. نتیجه این بود که در صورت اعمال نظر اکثریت گروه می توانست با انتخاب ٩ مسیر راه خود را به بیرون بیابد. این تعداد نه تنها از معدل ٨/١٢ گروه کمتر بود بلکه از بهترین رکورد افراد گروه نیز بهتر بود!
چه در مثال چلنجر و نیز آزمایش گالتون (هر دوی اینها در مقاله خرد جمعی مورد بحث قرار گرفته) و یا بازی “میز” نورمن جانسون چهار شرط برقرار بوده است. شروطی که همگی باید حضور داشته باشد تا برداشت جمع از میزان صحت قابل قبولی برخوردار باشد.
1- تنوع آراء- هر فرد باید بطور جداگانه اطلاعی از موضوع مورد نظر داشته باشد حتی اگر اطلاعات مزبور غلط و مخدوش باشد.
2- استقلال آراء- نظر افراد باید بطور مستقل و بدون تاثیر گرفتن از یک فرد یا گروه مشخص شکل گیرد.
3- عدم تمرکز- افراد باید پراکنده باشند.
4- مکانیزم جمع کردن آراء- باید مکانیزمی وجود داشته باشد که بتوان توسط آن نظرات افراد را با یکدیگر جمع کرده و به یک نظر عمومی تبدیل نمود.
در اینجا ناچارم بار دیگر این نکته را یادآور شوم که نظر هر فرد دو عنصر را در درون خود دارد، اطلاعات صحیح و اطلاعات غلط. اطلاعات صحیح (از آنرو که صحیح اند) هم جهتند و بر روی یکدیگر انباشه می شوند اما خطاها در جهات مختلف و غیر همسو عمل می کنند لذا تمایل به حذف یکدیگر دارند. نتیجه این می شود که از نظر قانون احتمالات پس از جمع نظرات آنچه که می ماند نظرات صحیح است.
علیرغم آنچه که تا اینجا در خصوص برتری های غیرقابل انکار خرد جمعی گفتیم گاه وقوع پدیده هائی بطور حیرت آوری جمع را به انحراف می کشاند.
در تابستان سال۲۰۰۲ توطئه ای بزرگ علیه ملت بزرگ ایتالیا رخ داد. حداقل این تصور دهها میلیون ایتالیائی بود که در نیمه راه مسابقات فوتبال جام جهانی به بیرون رانده شدند آنهم نه توسط یک تیم بزرگ بلکه به دست تیم تازه واردی بنام کره جنوبی. ایتالیائی هائی که بطور قاطع از سوی کارشناسان برنده این میدان پیش بینی می شدند با یک گل زود هنگام به برتری دست یافتند. اما در دقایق پایانی به ناگاه همه چیز در هم ریخت. کره جنوبی ابتدا گل مساوی و سپس در وقت اضافه گل پیروزی را به ثمر رساند و باین ترتیب ایتالیائی ها را برای بستن چمدان هایشان راهی هتل محل اقامتشان کرد. تیم ایتالیا بازی چندان درخشانی از خود ارائه نداد در این شکی نیست، اما حقیقت این است که تیم، قربانی قضاوتی بسیار غیرعادلانه شد از جمله گل مسلم دیگری بود که ایتالیائی ها به ثمر رساندند و از سوی داور مردود اعلام شد. شاید اگر داور مسابقه قضاوتی صحیح را در پیش می گرفت ایتالیا برنده از زمین خارج می شد.
مردم ایتالیا یک صدا داور اکوادوری مسابقه “بایرون مورنو” (Byron Moreno) را مقصر قلمداد کردند. قسمت عجیب قضیه این بود که هیچ کس مورنو را بخاطر عدم لیاقت در داوری صحیح سرزنش نمی کرد (که در واقع این چنین بود) بلکه همه او را تبهکاری قلمداد کردند که به عمد حق ایتالیا را پایمال کرده است. در نظر ایتالیائی ها تیمشان قربانی چیزی بیش از یک داوری ضعیف شده بود. آنها سخن از توطئه ای می گفتند که احتمالا در سطوح حتی بالای فیفا (سازمان جهانی فوتبال) برای خارج کردن ایتالیا از دور مسابقات طراحی شده بود. مورنو کسی بود که بعنوان مجری این دستور از بالا برگزیده شده بود و وظیفه اش را بنحو احسن انجام داده بود.
روزنامه پر تیراژ “کوریر دلا سرا” (Corriere della Sera) به انتقاد از سیستمی پرداخت که در آن داوران بعنوان آدم کشان حرفه ای عمل می کنند. روزنامه معتبر ورزشی “لا گازتا” (La Gazzetta dello Sport) نوشت: “ایتالیا در مراکزی که تصمیم گیری های میلیونها دلاری می شود هیچ نقشی بازی نمی کند”. (اشاره به شرط بندی های سنگینی بود که بر روی تیم ایتالیا بعنوان برنده بازی شده بود) یکی از وزرای کابینه ایتالیا گفت بنظر می رسد که آنان دور یک میز نشسته و تصمیم گرفته اند که ایتالیا را از بازیها خارج کنند. ستاره تیم ایتالیا “فرانچسکو توتی”((Francesco Totti(که در جام جهانی ۲۰۰۶ نیز بازی کرد و تیم ایتالیا به مقام قهرمانی رسید) به بهترین وجهی توطئه علیه ایتالیا را ترسیم کرد. او گفت: “این یک حذف تعمدی تیم ایتالیا بود. توسط چه کسی؟ من نمی دانم. چیزهائی است که از سطح درک من بزرگتر است اما واضح است که آنان ایتالیا را بازنده می خواستند”. در هفته های پس از آن علیرغم فشار فوق العاده مطبوعات در ایتالیا هیچ مدرکی دال بر توطئه که بدست مورنو اجرا شده باشد بدست نیامد اما هواداران تیم ایتالیا هم چنان بر این اعتقاد باقی ماندند که دستهائی پلید آرزوهای تیم محبوبشان را بر باد داده است.
از دید یک ناظر خارجی این همه سیل دشنام و اتهام عجیب بنظر می رسید. هر داوری امکان خطا دارد و مورنو یک مورد استثنائی نبود. آنچه که باعث شده بود “جمع” یکسره احتمال وقوع یک خطا را به کناری نهاده و همه چیز را از دریچه یک توطئه بزرگ علیه ایتالیا ببیند احساسات ناسیونالیستی بود که با انباشته شدن و تراکم آن احساسات جمع از یک نگرش منطقی فاصله گرفته و بدون هیچ سند و مدرکی که حتی بعدها نیز علیرغم تحقیق و تفحص های فراوان چیزی در این زمینه بدست نیامد داور نگون بخت را آماج انواع اتهامات قرار دهد.
نمونه های دیگری از جمله جنگ ال سالوادور و هندوراس در سال ۱۹۶۹ در این زمینه وجود دارد که بر اثر درگیری در یکی از بازیهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۰ غده چرکین اختلافات دو کشور سر باز کرد و باعث گردید ال سالوادور به هندوراس حمله نظامی نماید.
چه می شود که این پیکره هوشمند یعنی “جمع” ناگهان دست به انتخاب اشتباه زده و راه خطا می پیماید؟ یک علت آن است که در مواجهه با یک مانع که هویت جمع توسط آن تهدید می شود در صورت عدم وجود یک مکانیزم مشخص برای یافتن راه حل تمام تلاش فرد مصروف این می شود که از جمع جدا نماند. اگر جمع در مواجهه با یک خطر امکان آنرا بیابد که همچون آزمایش نورمن جانسون و پیدا کردن راه خروجی از “میز” در کمال آرامش به ارائه راه حل بپردازد مطمئنا باز هم دست به انتخاب صحیح خواهد زد. اما در عمل بخصوص در مواجهه با تهدیدات ملی و ناسیونالیستی احساس ترس جدا ماندن از جمع و ایزوله شدن و احساس ترس از مقابله با فکر جمع از یکسو و احساس امنیت در صورت همراهی با جمع استقلال رای فرد را بکلی از وی می ستاند.
“جمع” در مواجهه با مسئله ملی از خانه و کاشانه خود دفاع می کند و لذا واکنش او بلافاصله، خودجوش و بدون تفکر و تجزیه و تحلیل است. به هنگام یک قضاوت جمعی اگر خطاهای افراد تصادفی (Random) باشند هم چنانکه قبلا گفتیم یکدیگر را حذف می کنند اما اگر خطاها سیستماتیک و همسو باشند بر روی یکدیگر انباشته شده و آنوقت است که جمع راه به خطا می رود.
هیستری قضاوت های توام با هیجان جمعی از زمان اجرای قانون لینچ (Lynch) در آمریکا که یکمرتبه مردم کف بر دهان آورده یک فرد خاطی را کشان کشان بپای درختی می آورند و در میان همهمه و هیاهو او را به دار می آویختند، تا زد و خورد بر سر مسابقات ورزشی بین طرفداران تیم ها که بارها حتی کشته ها از خود بر جای گذارده است از نمونه های بارز به خطا رفتن خرد جمع بوده است.
این پدیده که از آن بعنوان آبشار اطلاعات (Information Cascades) یاد می شود در شکل گیری آشوب ها نیز نقش اساسی دارد. جمع گوئی تبدیل به یک فرد، به یک فکر و یک مغز می شود. در میان یک گروه آشوبگر نیز این گونه نیست که طبیعت همه افراد موافق آن اعمال باشد. چند تن آدم رادیکال و افراطی نحوه رفتار گروه را تغییر می دهند. ایجاد آشوب کار چندان ساده ای نیست اما وقتی جمعیت از مرز عصبی بودن گذشته و آماده دست زدن به خشونت شدند دیگر رفتار جمع از یک الگوی منطقی تبعیت نمی کند. ماجرای شورشهای سال ١٩٩٢ در لس آنجلس معروف به “شورش رادنی کینگ” (Rodney King Uprising) نمونه بارزی از حرکت توده وار و اعتراضی سیاهان در شهر و تخریب و کشتن و درهم شکستن بود.
در دنیای اقتصاد از همین پدیده آبشار اطلاعات و همراهی فرد با جمع استفاده های بسیاری می شود. مثلا “مد” از آن جمله است. وقتی نوعی لباس در جامعه باب شد تبعیت نکردن از آن کمی غریب می نماید. مقایسه شلوارهای امروز با شلوارهای تنگ و پاچه گشاد ۳۰ سال پیش نشان می دهد که چگونه فرد مجبور به تبعیت و پیروی از مد می شود بدون آنکه خود بخواهد یا تعقل کند.
بازار بورس نیز در مقاطعی از همین قاعده تبعیت می کند و این امر بخصوص در آمریکا باعث می گردد پولهای نجومی به جیب کمپانی های فایننس و سرمایه گذاری که سهام شرکت های تو خالی و بی ارزشی را به مردم می فروشند سرازیر گردد.
حباب بازار بورس در دهه ۹۰ نمونه قابل مطالعه ای از این ماجراست. در مقایسه با یک دهه پیش از آن تلویزیون های کیبلی و اینترنت، دریائی از اخبار مربوط به سرمایه گذاری های بزرگ و فایننس را در اختیار مردم قرار می دادند. یکی از بانفوذترین منابع خبری در این زمینه کانال CNBC بود. ستون نویس مجله معتبر فورچون (Fortune) در سال ١٩٩٩ نوشت: “من فکر می کنم که CNBC یعنی شبکه تلویزیونی زمان ما…”. تماشای CNBC اجتناب ناپذیر شده بود. مردم در شرکت های دلالی بورس، سالن های ورزش، رستوران ها، گل فروشی ها، کارخانجات و حتی در زندانها به تماشای CNBC می نشستند.
CNBC بطور لاینقطع اخبار مربوط به بازار بورس را در اختیار مردم قرار می داد درحالیکه در پائین صفحه بطور دائم قیمت سهام شرکت های مختلف نوشته می شد. CNBC مانند پیام آوری شده بود که اطلاعات را منتقل می کرد و بقیه کار بر عهده سرمایه گذاران بود. هم چنانکه بازار داغتر می شد بر نفوذ و برد CNBC نیز افزوده می گردید. CNBC مبلّغ بازار و مشوق سرمایه گذاران گردیده بود. برای سرمایه گذاران مهم این نبود که چه چیزی در CNBC مطرح می شود بلکه مهم این بود که آن چیز در CNBC مطرح شده است.
دو اقتصاددان “جفری باس” (Jeffrey Busse) و “کلیفتون گرین” (T. Clifton Green) در خصوص تاثیرات CNBC بر بازار مطالعه ای بعمل آوردند. در یک مورد به محض اینکه گزارش مثبتی در مورد یک شرکت پخش شد ظرف مدت ١۵ ثانیه قیمت سهام شرکت مزبور افزایش یافت. حیرت انگیزتر آنکه ظرف یک دقیقه پس از شروع گزارش حجم معامله بر روی سهام شرکت مزبور به شش برابر افزایش یافت. سرعت عکس العمل بازار گواه آنست که بازار چگونه نسبت به اطلاعات داده شده عکس العمل نشان می داده است. این امر شاهدی است بر این مدعا که مردم اصولا توجهی به محتوای گزارش نداشتند. چگونه ممکن است ظرف مدت یک دقیقه از شروع گزارش تصمیم به خرید سهام یک شرکت گرفت؟ در مدت ١۵ ثانیه که اصلا نمی توان گفت هدف گزارش چیست و یا اصولا گزارش در جهت مثبت است یا منفی!
برای دلالان و مردم مهم این بود که CNBC از سهام مزبور تمجید کرده است و بس. شما نیز بعنوان یک خریدار حتی اگر به گزارش های CNBC اهمیتی نمی دادید همین که می دانستید عنقریب است که مردم سرازیر شوند و سهام شرکت مزبور را بخرند می خواستید سریعتر عمل کرده و از این خوان نعمت چیزی هم نصیب شما گردد. اگر دیر می جنبیدید باید بهای بیشتری را می پرداختید و ضرر می کردید لذا مسابقه ای برای خرید در می گرفت. بدتر از همه آنکه حتی ستون نویسان بازار بورس بطور دائم در اهمیت اظهار نظرهای CNBC قلمفرسائی می کردند و باعث می شدند باز هم جایگاه شبکه مزبور بالاتر رود.
در روز “دوشنبه جنون” (Manic Monday) وقتی CNBC خبر سقوط قیمت سهام شرکتها یکی پس از دیگری را می داد ترس بزرگی جامعه را فرا گرفت و هر کس می خواست هر چه زودتر تا زیر دست و پا له نشده راهی به بیرون بجوید. مسابقه فروش آغاز شده بود. هم در زمانی که بازار داغ شد و به اوج رسید و هم زمانی که ناگهان سقوط کرد و صدمات بزرگی را از خود بجای گذاشت آبشار اطلاعات بطور کامل در حال ایفای نقش بود.
منبع: شهیر بلاگ
این نوشتهها را هم بخوانید