کتاب دوشیزگان – خلاصه و معرفی – الکس مایکلیدیس
کتاب دوشیزگان نوشته الکس مایکلیدیس است که با ترجمه مریم حسیننژاد منتشر شده است. کتاب دوشیزگان که مدتها صدر لیست کتابهای پرفروش نیویورک تایمز بوده است داستانی معمایی و جنایی است که مرحله به مرحله شما را شگفتزده میکند.
ماریانا زن جوانی است که رواندرمانگر گروهی است. او مردی که عاشقش بوده است را سال گذشته از دست داده است. خودش با تمام اصول روانکاوی آشنا است و میداند تا زمانی که از نظر روحی نتواند مرگ سباستین را بپذیرد نمیتواند از رنج احساس اندوهش جدا شود اما او نمیتواند. او وسایل سباستین را از خانه جمع نکرده است به کفشهای او نگاه میکند و هرلحظه عشق او را با خودش مرور میکند.
در همین زمان ماریانا با یکی از بیمارانش به شدت درگیر است، هنری مردی است که در کودکی مدتها تحت تجاوز پدرش بوده و حالا برای رهایی از این مشکل به جلسات درمانی ماریانا میآید و از او خوشش آمده است. هنری ماریانا را تعقیب میکند یا روبهروی خانه او مخفیانه زیرنظرش میگیرد. روزی که تنش ماریانا و هنری بالا میگیرد و هنری بدنش را با تیغ زخمی کرده است تا توجه او را جلب کند تلفن زنگ میخورد و زویی فرزندخوانده ماریانا پشت تلفن است. ماریانا از دست هنری خودش را رها میکند و به زویی زنگ میزند، زویی از او می خواهد اخبار را ببیند و در اخبار اعلام میکنند دختر جوانی با ضربات شدید به قتل رسیده است. زویی میگوید از نشانیهای دختر حدس میزند او تارا دوست صمیمیاش است که چند ساعت قبل از ناپدید شدنش رفتاری عجیب داشته است. ماریانا نگران میشود و صبح روز بعد به دانشگاه زویی میرود تا پیگیر این اتفاق شود، غافل از اینکه وارد ماجرای خطرناکی شده است.
داستان یک ماجرای جنایی حیرتانگیز است که شما را با خود همراه میکند و در لحظه آخر غافلگیرتان میکند. مایکلیدیسس در این رمان به شکل ماهرانهای، عناصر جنایی را با اسطورههای یونانی و تحلیلهای روانشناختی درهم آمیخته است و داستانی را روایت میکند که نمی توانید آن را رها کنید.
کتاب دوشیزگان
نویسنده: الکس مایکلیدیس
مترجم: مریم حسیننژاد
نشر سنگ
بخشش اجباری نیست. درست مثل سپاسگزاری باید زمانی انجام شود که شخص عمیقاً برای این کار آمادگی داشته باشد.
«ای زندگی بیهوده ای زندگی زودگذر ای صدای تسلیبخش و پرموهبت چه امیدی به پاسخ تو یا جبران مافات است؟ پشت حجاب… پشت حجاب…»
«بابت دستکم گرفتن این روزها میترسم تنیسون.»
میخواهم یک نفر باشم. میخواهم تمام و کمال باشم. اما انگار شانسی ندارم.
درس خواندن در زندگی به معنای آماده شدن برای آن نیست
دوست داشتن و از دست دادن بهتر است از اینکه هرگز عاشق نشوید…
مطابق تعریف، وقتی کودکی مورد سوءاستفاده قرار میگیرد، مرزها نخستین چیزی هستند که برای او برداشته میشوند.
روت همیشه میگفت بخشش اجباری نیست. درست مثل سپاسگزاری باید زمانی انجام شود که شخص عمیقاً برای این کار آمادگی داشته باشد.
ما در حالی به دنیا میآییم که والدینمان دارند تماشایمان میکنند و آنچه در آینهٔ چشمانشان میبینیم، تعیین میکند که خودمان را چگونه میبینیم.
در تراژدی یونانی یک واژه برای این حالت وجود دارد: آناگنورسیس ـ بازشناخت ـ لحظهای که قهرمان سرانجام سر از حقیقت درمیآورد و سرنوشتش را درک میکند. و اینکه همیشه و در تمام مدت، این حقیقت همان جا و جلو چشمانش بوده.
پس از اینکه میمیریم، تمام چیزی که از ما باقی میماند، یک راز است. و البته لوازم شخصیمان به دست غریبهها میافتد.
جذابیت چیزی است که به دنیای درونی ربط دارد: به اعتماد به نفس درونی که او نداشت.
برایم از عشق اولت بگو از آرزوهای آوریل، از فریبهای تصادفی تا زمانی که گورها شروع به حرکت کنند و مردهها برقصند. ــ آلفرد لرد تنیسون، چشمانداز گناه
هرگز کسی به من نگفت که اندوه بسیار شبیه ترس است. ــ سی. اس. لوییس… یک اندوه مشاهده شده
و اگر یک زن جوان آسیبدیده باشید که کودکی و رنجی را که تحمل کرده بودید، انکار کنید، برای انکار این موضوع ممکن است با سوءاستفادهٔ دیگری مواجه شوید و پیش خودتان وانمود کنید این رفتار کاملاً عادی است.
«نمیخواهم بهت آسیبی برسونم فرد.» «مشکلی نیست. حتی اگر به من آسیبی برسانی، من مشکلی ندارم. به هر حال بهتر است دوست داشته شوی و از دست بدهی تا اینکه هرگز عشق را احساس نکنی.»