اوه! شما قبل از اینترنت چه میکردید؟
حالا تصور نکنید که منی که این تیتر را هم زدهام از همه مواهب اینترنت به موقع و به سادگی استفاده میکنم. چنان که افتد ودانی سایهای از اینترنت هست و بالاخره بودنش، خیلی بهتر از نبودنش است!
اما ما در سالهای اخیر با افرادی برخورد میکنیم که اصلا نبود اینترنت را تصور هم نمیتوانند بکنند. در صورتی که نسل دهه پنجاه و شصت فناوریهای مختلف و زوال آنها را دیده.
یک کاربر ۲۶ ساله تیکتاک به نام سارا آدلمن (Sarah Adelman) نیز همین سؤال را مطرح کرد و آن را از افراد نسل ایکس پرسید. پاسخهای این افراد، هم خندهدار و هم حقیقتی جالب را نشان داد.
نسل ایکس (Generation X) در امریکا به نسلی اشاره دارد که معمولاً بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰ میلادی به دنیا آمدهاند. این نسل بین نسل بیبی بومرها (Baby Boomers) که پس از جنگ جهانی دوم متولد شدهاند (تقریباً بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴)، و نسل هزاره (Millennials) که از اوایل دهه ۱۹۸۰ تا اواسط دهه ۱۹۹۰ به دنیا آمدهاند، قرار میگیرد.
از نظر اجتماعی این نسلها دقیقا با لایههای نسلی ایرانی تطابق ندارند. اما اصلا کاری به تقسیمبندی نسلی نداشته باشیم! تصور میکنم که همان نسل دهه پجاه و شصت که هم شرایط قبل و هم بعد از فراگیر شدن اینترنت را دیدهاند و تجربه کردهاند، بتوانند پاسخهای خوبی بدهند.
یکی از سوالات در مورد جستحو است. بدیهی است که الان افراد چیزها را به راحتی در گوگل جستجو میکنند. اما اگر ما در کتابهای دور و برمان چیزی پیدا نمیکردیم، واقعا مجبور بودیم به کتابخانه برویم و به فیشهای اطلاعاتی نگاه کنیم. کتابهایی در مورد آن موضوع پیدا کنیم و صفحه فهرست مطالب آنها را پیدا کنیم. فرایند وقتگیری بود، اما در این سیر به صورت تصادفی با کلی کتاب جدید و اطلاعاتی که از اول قصد نداشتیم در موردشان بدانیم آشنا میشدیم. این تجربه آنقدر طول میکشید و پیدا کردن پاسخ آنقدر هیجانانگیز میشد که پاسخ و اطلاعات پیرامونی در مغز ما حک میشد.
سؤال بعدی آلدمن این بود که بودن نقشههای اینترنتی چه میکردید. خب، تا زمان زیادی هیچ خبری از جی پی اس و اپلیکیشنهای مسیریاب نبود و اینکه با صدایی بشنیوم 500 متر جلوتر به چپ بپیچید، همانند داستانهای علمی تخیلی بود. به همین خاطر نقشه شهرها و کرههای جغارفیایی داشتیم و روزها قبل از سفر کشورها و شهرها و خیابانها را نگاه میکردیم.
راه دیگر هم پرسیدن آدرس از افراد بود که نوع پاسخ دادن افراد واقعا باعث شگفتی بود و یک پاسخ تشریحی گیجکننده دریافت میکردیم (اگر سر کاری نبود!) و بسیاری اوقات هم باید تظاهر میکنیم که توالی راهنمایی را کاملا درک کردهایم و دوباره کمی جلوتر از شخص دیگری میپرسیدیم!
در مورد موسیقی که نسل «سوخته» ایرانی بر فنا بود. فرنگیها حکما به فروشگاه میرفتند و صفحه و کاست میخریدند و این وسط دوستان یا فروشنده هم چیزهای دیگری را به آنها پیشنها میکرد. ماها کارمان به جایی رسیده بود که یک زمانی از رادیو موسیقی ضبط میکردیم و یا آلبومها را باید از اشخاصی میخردیم یا دوستمان که پخشکننده دوکاستهای داشت برایمان لطف میکرد و کاست را کپی میکرد.
من عاشق این بود که موسیقیهایی که به خیالم کمتر کسی در ایران شنیده را با کنجکاوی بسیار در ایستگاههای رادیویی کشف کنم و موسیقیهایی پر از اعوجاح و تداخل با ایسنگاههای رادیویی جانبی، نصیب من میشد.
شاید این مسیر به نظر دردناک بیاید. اما هر چیزی که گیرمان میآمد را با دقت گوش میکردیم. آن زمان هنوز موسیقی خالی از ترانه به معنی واقعی کلمه نشده بود و پیدا کردن متن ترانه و یا تظاهر به اینکه متن ترانه را میفهمیم، یک سنت شده بود.
دو چیز بامزه دیگر در همین قسمت موسیقی وجود داشت:
1- اگر ترانهای را یاد میآوردیم ولی فراموش میکردیم از چه کسی است، باید شانس میآوریدم و دوست آگاهی به ما یادآوری میکرد. مثلا من در ده سالگی از رادیو مسکو ترانه دلنشینی شنیدم و با فناوری جدید هم نتوانستم دریابم که خواننده آن موسیقی و اسم ترانه چه بود. خب در این وسط کلی تحریف خاطره هم رخ میدهد و راههای مدرن پاسخگو نیستند. اما در ذهنم آن ترانه یکی از بهترین ترانههایی بود که شنیده بودم!
2- چیز بامزه دیگر این بود که هر خوانندهای را بسیار مشهور و محبوب در سطح جهانی میپنداشتیم و سالها بعد که کسی میگفت که او محبوبیت محدودی داشته، رگ گردنمان باد میکرد و مشغول بحث و جدل میشدیم. بعد از جند سال که میزان تعصب کمتر میشدیم، پنهانی جستجو میکردیم و می دیدم که بیراه هم نگفته بودند و آن خواننده گرچه دانشین میخواند، اما فقط نوع خواندنش همراستا با سلیقه شرقی بود و در سطح جهانی افراد مشهورتر از او بسیار زیادتر بودند.
مسئله جالب دیگر این بود که آن زمان آدم بزرگها راحتتر میتوانستند فیک نیوز درست کنند و فکت اشتباه بدهند. در اقع انها میتوانستند آرزوها و ترجیحات و تمناهای خود را خیلی سادهتر در قالب چیزها بدیهی به ما بگویند و ما از روی تصادف و سالها بعد متوجه نادرتسی حرف آنها و احتمالا دروغ ظریف یا زمخت آنها میشدیم!
در عصر اینترنت هم فیک نیوز بسیار است. اما نوع فیک نیوز ساختن بزرگتر در زمان ما لطف دیگری داشت و حکایات زیادی پیش خودشان خلف میکردند و خیالشان هم راحت بود که کسی با سرچ چند کلمه کلیدی یا جستجوی معکوس عکس بالافاصله نمیتواند مچشان را بگیرد.
از فیلم دیدن نگویید که برای خودش عالمی داشت. اینترنت همه وجوه فیلم دیدن ما را تغییر داده. قبلا فیلم و سریال دیدن یک چیز خانوادگی بود و همه میدانستیم که مثلا یکشنبه باید جنگجویان کوهستان یا اوشین با هم ببینیم و همراه دیدن فیلم و سریال هر کس اظهار نظری میکرد. بچهها معمولا اظهار نظرهای خودشان را میخوردند و دم برنمیآوردند و مثلا روز بعد در مدرسه میگفتند که راستی این هوسانیانگ چقدر با عقل آن زمان ما دلبر است!
بعضیها هم کل سریال را به روش خودشان نقالی میکردند. حالا سریال آینه عبرت بود یا سریال لبه تاریکی یا از سرزمین شمالی. هر چیز را!
نوع مطالعه ما هم متفاوت بود. از کتاب درسی که گذشته، هر چیزی دستمان میآمد میبلعیدیم از کتابهای کانون پرورش فکری تا مجلات رشد دانشآموز و دانشمند و دانستنیها و کتابهای مهجور مخزن کتاب کتابخانهها. اتفاقا تمرکز خوبی روی مطالب داشتیم و تخیلات زیادی به ذهنمان راه پیدا میکرد.
اما حالا حجم دیتای رایگان در دسترس به جرات، میلیونها بار بیشتر است. اما کمتر کسی است که حال خواندن یک مقاله را داشته باشد و به تازگی متوجه شدهام که کسی را یارای خواندن کپشن بیش از سه خط نیست.
در مورد نامهنگاری و تلفن زدن و عکاسی و تبادلات مالی و تهیه بلیت و خرید هم همین «شبهاینترنت» کنونی همه چیز را تغییر داده.
اما تامل و انتظار و دقت قبل در انجام همین روندها، هر کاری را به خاطره تبدیل میکرد.
نه اینکه عصر قبل از اینترنت به سبب کندی و اجبار به تامل و صبر، چیز خوبی بود. مسلما نه! اما گاهی شاید به خاطر سالهای از دست رفته هم میخواهیم به خود بقبولانیم که در نوع خودش، سالهای قابل توجهی بودند.
مثلا اگر اینترنت نبود، احتمالا من در بهترین شرایط چند ده مقاله برای مجلههای میفرستادم و بس! همین! و متوجه هم نمیشدم که خواننده نهایی از مقاله خوشش آمده یا خیر. این اینترنت بود که امکان چهره شدن و ابراز عقیده را برای همه فراهم کرد. هر چند به درستی از ظرفیتهای آن استفاده نمیکنیم.
منبع این مقاله اینجا بود. ولی خب من به کل فقط سوژهای از آن برداشت کردم و چیزهای دیگر نوشتم!