اثرات خودشیفتگی والدین بر سلامت روانی کودکان | تأثیرات بلندمدت و پیامدهای تربیتی

مفهوم خودشیفتگی و ویژگی‌های آن

خودشیفتگی یا نارسیسیسم (Narcissism)، یک ویژگی شخصیتی است که در آن فرد احساس برتری و اهمیت خاصی برای خود قائل است و معمولاً نیاز شدیدی به تحسین و توجه از سوی دیگران دارد. افراد خودشیفته غالباً به دلیل عدم توانایی در کنترل هیجانات و نقص در همدلی با دیگران، در روابط اجتماعی و خانوادگی به مشکلاتی دچار می‌شوند. خودشیفتگی به دو نوع تقسیم می‌شود: «خودشیفتگی بزرگ‌منش» و «خودشیفتگی آسیب‌پذیر».

خودشیفتگی بزرگ‌منش با ویژگی‌هایی چون اعتمادبه‌نفس بسیار بالا، تمایل به ریسک‌پذیری، پرخاشگری و احساس شدید حق‌به‌جانب بودن همراه است.
در مقابل، خودشیفتگی آسیب‌پذیر بیشتر با اضطراب، انزوا، و عزت نفس ناپایدار شناخته می‌شود.
اگرچه هر دو نوع خودشیفتگی نیاز به توجه و تحسین دارند، تفاوت‌های آن‌ها در نحوه بروز رفتار و واکنش به انتقاد و چالش‌ها نمایان است. افراد خودشیفته غالباً در برابر ارزیابی منفی و انتقاد به شدت حساس‌اند و این حساسیت ممکن است به تلاش برای سرکوب احساس شرم یا خجالت منجر شود.

خودشیفتگی و نقش والدینی

پدر و مادر بودن یکی از نقش‌های چالش‌برانگیز و پیچیده در زندگی است. والدین خوب باید از توانایی‌هایی مانند همدلی، پذیرش، حساسیت و واکنش مناسب به نیازهای فرزندان برخوردار باشند. اما افراد خودشیفته به دلیل مشکلاتی که در تنظیم هیجانات و خودپنداره (Self-concept) خود دارند، معمولاً نیازهای روانی فرزندانشان را اولویت نمی‌دهند. برای یک فرد خودشیفته، فرزند نه به‌عنوان فردی مستقل بلکه به‌عنوان بخشی از خود و وسیله‌ای برای ارضای نیازهای خودشیفتگی‌اش دیده می‌شود.

در چنین شرایطی، محبت و توجه والدین خودشیفته به فرزند غالباً به موفقیت‌ها و ویژگی‌هایی بستگی دارد که می‌تواند توجه و تحسین دیگران را برای والدین به همراه بیاورد. در غیر این صورت، کودک ممکن است با بی‌توجهی یا حتی تنبیه مواجه شود. این موضوع در دوره نوجوانی که فرزند در تلاش است هویت مستقل خود را شکل دهد، بیشتر خود را نشان می‌دهد. در این مرحله، احساس رقابت، حسادت و حتی خشم والد خودشیفته می‌تواند به رفتارهای سخت‌گیرانه و کنترل‌کننده منجر شود.

تحقیقات درباره تأثیر خودشیفتگی والدین بر سلامت روانی فرزندان

تا پیش از این، بخش زیادی از پژوهش‌ها بر اثرات منفی خودشیفتگی در روابط عاطفی و اجتماعی بزرگسالان متمرکز بود و توجه کمتری به تأثیرات آن بر سلامت روانی کودکان شده بود. پژوهشی که اخیراً توسط هیویت و همکاران در نشریه Current Psychology منتشر شد، به بررسی این موضوع پرداخته و به عنوان اولین مطالعه طولی در این حوزه شناخته شده است.

روش تحقیق

در این پژوهش، ۵۹ زوج والد-کودک مورد بررسی قرار گرفتند. میانگین سنی والدین ۴۸ سال و کودکان ۱۳ سال بود. والدین و کودکان در ابتدا و پس از یک سال، پرسش‌نامه‌هایی درباره ویژگی‌های شخصیتی و وضعیت روانی خود تکمیل کردند. ابزارهای مورد استفاده شامل شاخص فوق کوتاه خودشیفتگی بیمارگونه (Super Brief Pathological Narcissism Index)، پرسش‌نامه سبک دلبستگی (Attachment Style Classification Questionnaire) و پرسش‌نامه سلامت روانی بیماران (Patient Health Questionnaire-9) بودند.

یافته‌های پژوهش

نتایج نشان داد که خودشیفتگی والدین ارتباط مستقیم و غیرمستقیمی با افسردگی و اضطراب وابستگی در کودکان دارد. به ویژه، دلبستگی اضطرابی (Attachment Anxiety) به‌عنوان واسطه‌ای مهم بین خودشیفتگی والدین و افسردگی کودکان عمل می‌کند. دلبستگی اضطرابی در کودکان معمولاً ناشی از طبیعت ناسالم و ناپایدار رابطه با والدین خودشیفته است. کودکان این‌گونه والدین به‌طور مداوم با عدم اطمینان و نیاز به تأیید روبه‌رو می‌شوند و این مسئله می‌تواند به افسردگی و اضطراب منجر شود.

پیامدهای منفی سبک‌های تربیتی ناسالم در والدین خودشیفته

والدین خودشیفته معمولاً میان دو سبک تربیتی افراطی در نوسان‌اند: سخت‌گیرانه و سهل‌گیرانه. آن‌ها یا قوانین سخت و دست‌وپاگیر بر کودکان خود اعمال می‌کنند و انتظار اطاعت مطلق دارند یا آنکه به نیازها و خواسته‌های کودک توجه نمی‌کنند. این رفتارهای متناقض و افراطی باعث سردرگمی و عدم اعتمادبه‌نفس در کودکان می‌شود و آن‌ها را نسبت به حمایت و توجه والدین دلسرد می‌کند.

تأثیر خودشیفتگی والدین بر دیگر اعضای خانواده

در خانواده‌ای که یکی از والدین خودشیفته باشد، نیازهای عاطفی و حمایتی فرزندان معمولاً نادیده گرفته می‌شود. دیگر اعضای خانواده نیز به دلیل تحمل رفتارهای آزاردهنده و ناسالم این والد، قادر به تأمین محیطی امن و حمایت‌کننده برای فرزندان نیستند. این مسئله منجر به ایجاد محیطی ناپایدار و بی‌ثبات می‌شود که تأثیر منفی بر رشد روانی و اجتماعی کودکان دارد.

پیشنهاداتی برای بهبود سلامت روانی کودکان

والدین خودشیفته به دلیل مشکلات در تنظیم هیجانات و فقدان همدلی، در ایجاد محیطی امن و پایدار برای کودکان ناتوان هستند. این امر به مرور زمان باعث می‌شود که کودکان با خودباوری پایین و نیاز شدید به تأیید و تحسین دیگران بزرگ شوند و از مشکلاتی مانند افسردگی و اضطراب رنج ببرند. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که تمرکز بر سلامت روانی والدین به‌ویژه در درمان افسردگی کودکان می‌تواند مفید باشد.

درمانگرانی که با خانواده‌هایی با والدین خودشیفته کار می‌کنند، بهتر است بر آموزش مهارت‌های تنظیم هیجانات و تقویت همدلی در والدین تمرکز کنند. این رویکرد می‌تواند به بهبود سلامت روانی و رشد سالم‌تر کودکان کمک شایانی کند.

منبع
psychologytoday

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]