آیا درد همان رنج است؟ نگاهی به مفهوم درد و رنج از دید دانش پزشکی
دکتر .ا. پیروزی : درد و رنج در ادبیات بیشتر اوقات با هم میآیند و در پزشکی این دو از هم تفکیک نمیشوند و هردو را یکی می پندارند ولی آیا درد با رنج یکی است ؟ و اگر نیست درد چیست و رنج چیست ؟
درد یا pain یک احساس و درک ناخوشایند است که با آسیب بافتی همراه می شود ، این آسیب بیشتر اوقات حقیقی است و آسیب بافتی که با درد همراه باشد، فرد را تهدید و او را آگاه میکند که کاری برای این آسیب باید به عمل آورد، حداقل اینکه آن را گرم و یا بیحرکت کند ، بنابراین این آگاهی برای دو منظور در درد لازم است هم برای بقا و هم برای سازش .
به این خاطر درد گاهی نه تنها بد نیست بلکه کمک کننده هم هست ولی همین درد هنگامی که به درازا بکشد ، رنج را با خود همراه خواهد داشت و شاید این که واژه درد پیش از رنج میآید به این علت باشد ، گاهی درد با رنج به خصوص هنگامی که بیمار قصد بیان ناراحتی خود را دارد قاطی میشود و فرقی بین آن دو نمیگذارند و یا هنگامی که پزشک برای رنج بیمار اقدامی به عمل میآورد، بیمار از درمان آن خودداری میکند، حتی در بسیاری از کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند ، برداشتی نادرست نسبت به آن نشان میدهند.
رنج ابعاد فراوانی دارد که یکی از آن ها درد است ، رنج همان suffering در انگلیسی میباشد ، رنج احساسی هست که بیمار نسبت به خود یا self پیدا میکند، بیمار با شناختی که از خود دارد میبیند که آن نیست و نسبت به توان خودش شک پیدا میکند ، رنج توان بیمار را کم میکند و گاهی هم از بین میبرد، رنج همواره با درد مزمن همراه میشود ، به این خاطر در دردهای مزمن مشاوره روانپزشکی شایان توجه است و کمک کننده.
درد مزمن تغییراتی را در نظم و ترتیب نورو اندوکرین با احساس خستگی، خوش نبودن و عدم توانایی در فکر کردن و تصمیم گرفتن دارد و فرد را به سوی اندیشهها و احساسهای منفی میکشاند، رنج در حقیقت احساس در هم پاشیدگی شخص یا بخش ضروری از شخص یا person است، یعنی ساختار روانی فرد در رنج دچار آسیب میشود واین همان ساختار روانی است که هویت بیمار را تشکیل میدهد.
از نظر حسی خود یا self مرکز درک همه رویدادها ، احساسها و باورها می باشد و یک نقطه فرضی است که همه دیدگاههای توان فردی در پیرامون آن شکل میگیرد. خود با شناختی که از توانش دارد با محیط خود در پی خواستهها و هدفهایش سازش و حرکت می کند و این تلاش ها یک هویت اجتماعی برای فرد ایجاد می کند که همان خودکارا یا self-Efficacy است و این باور به اندازه توان ، نقش مهمی در سازگاری با حالات مرضی دارد ، خود شناختی نسبت به گذشته دارد و اینک را با آینده مقایسه میکند و بیمار با درد مزمن گذشته را خوب و اینک را برای آینده بد میبیند ، اگر آگاهی نباشد رنجی هم در بین نخواهد بود ، بسیاری از بیماران ضربه سر تا هنگامیکه آگاهی کامل ندارند ، درک معنا و مفهوم رنج را هم ندارند ، ولی اطرافیان آنها چرا .
هنگامی که آگاهی فراوان و زندگی خردمندانه باشد ، درک از خود هم خردمندانه خواهد بود و با بالا رفتن سن فرد خود را با شرایط محیط کاملاً تطبیق داده و حتی دوره سالمندی را خردمندانه به پایان میرساند ، رنج بر روی همین خود، اثر بد خود را میگذارد یعنی از برخورد و عدم هماهنگی بین آنچه فرد از خودش انتظار دارد و آنچه در عمل هست یا انجام میدهد یک ناهنجاری رفتاری بروز می کند، برخی از این افراد تنها در گذشته زندگی میکنند و برخی حال را از گذشته جدا میکنند و البته میزان درد با نوع آسیب گاهی همخوانی ندارد و این بیشتر پیوندی است که شخص با کارش در اجتماع دارد مثلاً یک موسیقیدان و یا جراح اگر یک انگشتش دچار آسیب شود و از عهده انجام جراحی و یا نواختن موسیقی بر نیاید ممکن است زودتر دچار رنج شود تا کسی که مثلاً همه پایش دچار آسیب شده و مدتها توان راه رفتن را نداشته باشد.
به هر حال رنج با شخصیت فرد و کاری که در جامعه دارد ، بستگی زیادی دارد. با درد و در جریان درد مزمن، عوامل تنش زا ها یا stressor ها خود نمایی خواهند کرد و اینها میتوانند مثبت یا منفی باشند و باورهای منفی نقش پیامهای زیانبار را بازی خواهند کرد ، بسیاری از بیماران دیده میشوند که با حال بد به پزشک مراجعه میکنند ولی با گفتگو با پزشک و اعتماد و اطمینان خاطری که پزشک به بیمار میدهد ، پس از دقایقی با حال نسبتاً خوب مطب و پزشک را ترک میکنند ، این همان رنجی بود که توان را از بیمار گرفته بود .
مغز و ایمنی بدن یک شبکه ارتباطی دو طرفه هستند، رنج شباهت به افسردگی دارد ولی با آن فرق دارد ، رنج مفهومی فراتر از افسردگی هست، رنج تنها یک آسیب دیدگی روانی نیست، فرد رنجور بیشتر به آینده نگاه می کند ، فردی که درد دارد باید علاوه بر درد، بر خستگی ، ناتوانی ، خوش نبودن ، بدخوابی ، بی اشتهایی و کاهش لیبیدو هم مبارزه کند ، اینکه من با دردی که امروز دارم ، چه کسی هستم؟ بستگی به این دارد که در گذشته و پیش از بروز درد ، کی بودم و چه توانایی هایی داشتم ، با بروز درد شخص نمی تواند چون گذشته زندگی کند و باید شیوه ی زندگی را عوض کند .
نتیجه : با پیدایش درد مزمن + رنج = تنش همراه با بینظمی عصبی – غددی – خستگی –خوش نبودن – درد عضلانی – اختلال در فکر کردن – اختلال در کارکردهای برخی از ارگانها – بد خوابی – اختلال در سیستم ایمنی – افسردگی – ناامیدی – ترس – اضطراب خواهد داشت که همه اینها ارتباط با میزان آگاهی و شخصیت بیمار دارد
در یک درد بخش های زیر دخالت دارند : اعصاب حسی گیرنده درد – شاخ پشتی نخاع – مدولا – محور هایپو تالامو پیتوایتری – آدرنو کورتیکال – پارا ونتریکولار نوکلئوس و هیپوفیز از یک سو و از سوی دیگر پونز و تالاموس و گیرندههای درد در کورتکس و پاسخ های ایجاد شده در بدن .
دکتر .ا. پیروزی -2/2/89
جراح مغز و اعصاب
خوب! مقاله جالبی بود. از دکتر پیروزی برای ارسال مقاله به «یک پزشک» متشکرم.
خیلی خوب و قابل تامل بود،در زندگی اجتماعی هم که خیلی اوقات قوانین حاکم بر بدن انسان برقرار و معنادار است ،داشتن آگاهی و زندگی کمی تا قسمتی خردمندانه خود باعث رنج و بعبارتی بلای جان است،به زبان دیگر هرکه درکش بیش رنجش بیشتر!
خیلی خوب وقابل تامل بود. در زندگی اجتماعی نیز، که قوانین و پدیده های حاکم بر بدن انسان برقرار و معنادار است، خیلی اوقات داشتن آگاهی و زندگی کمی تا قسمتی خردمندانه باعث و بلکه عین رنج است و بلای جان محسوب میگردد. هرکه درکش بیش رنجش بیشتر!
دکتر مجیدی ممنونم. واقعاً لذت بردم. من دارم رنج میکشم و تا حالا فکر میکردم طبیعیه با توجه به استرسی که این چند وقته بهم وارد شده.
ممنونم. خیلی از این علائم در من بروز پیدا کرده. باید به فکر باشم.
نویسنده مقاله همشهری منه (رشتیه).
دکتر مجیدی اگه ممکنه دکمه پلاس وان رو توی وبلاگت قرار بده .
از آقای پیروزی هم به خاطر مقاله خیلی خوبشون سپاسگذارم.
دکمه پلاس وان در بالای پستها هست.
خیلی قشنگ بود. گرچه رشته ی تحصیلی من توی دبیرستان ریاضی فیزیک بودش ولی خیلی دوست دارم روانشناسی میخوندم. چون احساس میکنم واقعا استعدادش رو دارم.