داستان کوتاه آقای جونز – نوشته ترومن کاپوتی

0

ترجمه: مهسا ملک مرزبان

ترومن استرکفوس پرسونز (1924 –1984) معروف به ترومن کاپوتی نویسندهٔ آمریکایی خالق داستان های صبحانه در تیفانی و در کمال خونسردی و تابوت‌های دست‌ساز است. صبحانه در تیفانی از زبان راوی داستان که نویسندهٔ جوانی است بازگو می‌شود و شرح دیدار نویسنده با همسایهٔ طبقه پایین خانه‌اش است که دختری جوان زیبا اما غیرمتعارف است. فیلمی هم که براساس این رمان ساخته شد بر شهرت کتاب افزود.

زمستان 1945 را در بروکلین زندگی کردم. خانهٔ قراضه ای نبود، اتفاقا اسباب و اثاثیهٔ زیبایی داشت، نمای ساختمان سنگ قهوه ای قدیمی بود و صاحبانش، دو خواهر پیردختر آن را مثل بیمارستان تروتمیز نگه داشته بودند.

آقای جونز ساکن اتاق کناری من بود. اتاق من از همهٔ اتاق ها کوچک تر بود و مال او از همه بزرگتر، یک جای آفتاب گیر زیبا و دلباز که آقای جونز پایش را از آن بیرون نمی گذاشت: تمام نیازهایش، غذا، خرید و لباسشویی را آن دو صاحبخانهٔ میانسال برآورده می کردند. ضمنا، بی میهمان هم نبود؛ روزانه به طور متوسط پنج شش نفر آدم مختلف، مرد و زن، پیروجوان و بینابین به آن اتاق رفت و آمد داشتند، از اول صبح تا آخر شب. نه فروشندهٔ مواد مخدر بود نه فالگیر؛ فقط می آمدند با او حرف بزنند و ظاهرا پول اندکی هم بابت گفتگو و مشاوره از آن ها می گرفت. در غیر این صورت، دستش به جای خاصی بند نبود.

هیچ وقت با آقای جونز همکلام نشدم، بیشتر وقت ها از این کارم احساس پیشمانی می کنم. آدم خوش تیپی بود، حدودا چهل ساله. بلند و باریک، موی مشکی و چهرهٔ متمایزی داشت؛ صورتش سفید و لاغر و استخوان گونه اش برجسته بود و یک ماه گرفتگی روی گونهٔ چپ داشت، یک لک کوچک سرخ ستاره مانند. عینک فریم طلایی باریک می زد که شیشه اش مثل قیر سیاه بود: نابینا و فلج هم بود – البته به گفتهٔ خواهرها، پاهایش را طی حادثه ای در کودکی از دست داده بود، و بدون چوب زیربغل نمی توانست راه برود. همیشه کت و شلوار و جلیقهٔ خاکستری یا آبی تیره شق و رقی می پوشید و کراوات کمرنگی می زد – انگار می خواست برود دفتر وال استریت.

خلاصه، همان طور که گفتم پایش را از آن خانه بیرون نمی گذاشت. داخل اتاق دل انگیزش روی صندلی راحتی می نشست و میهمانان را می پذیرفت. هیچ تصوری نداشتم که آدم ها چرا به دیدنش می آیند، این آدم های به ظاهر معمولی، یا دربارهٔ چه موضوعی حرف می زنند، و آن قدر درگیر مسائل خودم بودم که فرصت فکر کردن به این را نداشتم. وقتی فکر کردم با خودم گفتم لابد به نظر دوستانش آدم باهوش و مهربانی ست، گوش شنوای خوبی ست که برای حل مشکلاتشان به او اعتماد دارند و با او مشورت می کنند؛ چیزی بین کشیش و درمان‌گر.

آقای جونز یک تلفن هم داشت. تنها مستاجر آن خانه بود که خط شخصی داشت. مدام تلفنش زنگ می زد، بیشتر وقت ها بعد از نیمه شب و صبح علی الطلوع، ساعت شش.

من رفتم منهتن. چند ماه بعد برگشتم تا جعبهٔ کتاب هایی را که آن جا گذاشته بودم بردارم. خانم های صاحبخانه که من را برای صرف چای و کیک به اتاق پذیرایی شان که روی تمام لوازمش توری پهن کرده بودند بردند، احوال آقای جونز را جویا شدم.

نگاهشان را به زمین دوختند. سرفه ای کردند، یکی شان گفت: دست پلیس است.

دیگری گفت: اعلام کردیم که مفقود شده.

اولی اضافه کرد: یک ماه پیش، بیست و شش روز قبل خواهرم صبحانهٔ آقای جونز را برایش برد بالا، طبق معمول. آن جا نبود. تمام وسایلش بود. اما خودش رفته بود.

-عجیب است.

-چه طور یک آدم کاملا نابینا، یک عاجز ناتوان …

***

ده سال می گذرد.

امروز یک بعدازظهر صفر درجهٔ دسامبر است و من مسکو هستم. سوار مترو. فقط چند نفر داخل واگن هستند. یکی از آن ها مردی ست که روبرویم نشسته، پوتین پوشیده، یک پالتوی ضخیم و کلاه خز مدل روس دارد. چشمان روشنش آبی ست مثل چشمان طاووس.

بعد از لحظه ای تردید، توی صورتش زل زدم، چون حتی بدون عینک سیاه هم آن صورت لاغر متمایز قابل شناسایی بود، آن گونه های برجسته با ماه گرفتگی سرخ ستاره مانند را درجا شناختم.

نزدیک بود از جایم بلند شوم و بروم سرحرف را با او باز کنم که قطار در ایستگاه توقف کرد و آقای جونز با یک جفت پای کاملا قوی بلند شد و قدم زنان از واگن بیرون رفت. در قطار به نرمی پشت سرش بسته شد.


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

سلبریتی‌ها از کودکی تا پیری در این ویدئوهای جالب – از ویل اسمیت تا کیانو ریوز

چطور می‌شود که ما پیر می‌شویم. این تغییر بسیار تدریجی رخ می‌دهد، اما قطعی است. با کارهایی می‌شود کندش کرد اما مسلما نمی‌توان به کی جلوی آن را گرفت.پیری یک فرآیند زیستی پیچیده است که در موجودات زنده از جمله انسان اتفاق می‌افتد. در حالی…

تبدیل شخصیت‌های انیمیشن‌های و کارتون‌ها به نمونه‌های انسانی شبیه به آنها

در انیمیشن‌ها ما حیوانات را دارای شخصیت انسانی می‌کنیم، رخت و لباس به تنشان می‌کنیم، آنها را صاحب جامعه و شهر می‌کنیم و رفتارهای انسانی را به آنها منتسب می‌کنیم.اما تصور کنید که در کاری معکوس، این شخصیت‌های کارتونی را می‌توانستیم به…

وقتی هم عاشق کارت باشی و هم خلاق، نتیجه‌اش می‌شود این عکس‌هایی که می‌بینید

تا حالا عاشق شده‌اید؟ همه چیز دنیا را زیبا می‌بینید، احساس گرما و سرمای زیاد در تابستان یا زمستان نمی‌کنید و مشتقل از زمان، در زمان سیر می‌کنید.حالا اگر این عشق به کارتان باشد و از خلاقیت بهره خوبی برده باشید، نتایج کارتان زیبا می‌شود.…

۸ خودروی جذاب تاریخی که توسط طراحان ایتالیایی بازطراحی و جاودانه شدند

ایتالیا خانه‌های طراحی معروفی دارد. Pininfarina ،Bertone ،Touring ،Giugiaro و Vignale برخی از مهم‌ترین نام‌های طراحی خودرو هستند.در این خانه‌های طراحی، همه‌چیز از جمله خودرو طراحی می‌شود. چه خودروهایی که تجاری و قابل تولید باشند؛ چه…

بوئینگ ۷۳۷ بازنشسته به ویلایی لوکس در «بالی» تبدیل شد

یک بوئینگ ۷۳۷ بازنشسته که بر روی صخره‌ای در بالی قرار گرفته، به ویلایی لوکس تبدیل شده است. شرکت Hanging Gardens قرار است در‌ آوریل این ویلا را افتتاح کند. ایده این کار زاییده فکر کارآفرینی به نام فلیکس دنیم است. دنیم در حال حاضر هتل‌های…

نمونه‌هایی از تغییر دکوراسیون‌های زیبا و اقتصادی

بعضی از تغییر دکوراسیون‌ها بسیار زمان‌بر و پرهزینه هستند، اما برخی هم بسیار اقتصادی و مختصیر و مفید هستند، با این همه تغییر زیادی در روحیه ما و زیبایی خانه‌مان ایجاد می‌کنند.این تغییر دکوراسیون‌ها ممکن است برایتان جالب باشند:…
آگهی متنی در همه صفحات

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.