فیلم بچه اشتباهی – معرفی، بررسی و تحلیل – Changeling

فرانک مجیدی: خیلی از ما خانم‌ها، یک زندگی عادی داریم. صبح از خواب پا می‌شویم و اولین حرکتمان برای خانواده است. تصور کن! یک زن هستی و با فرزندت زندگی می‌کنی. راست آنکه، دلیل زنده بودنت را در او می‌بینی و تمام امیدت به زندگی، اوست. روایت جدید کلینت ایستوود، بچه‌ی اشتباهی، این رابطه را به تصویر می‌کشد.

در اواخر دهه‌ی 20، کریستین کالینز(آنجلینا جولی) و پسرش والتر با هم در خانه‌ای خوب و در محله‌ای آرام و مناسب در لس‌آنجلس زندگی می‌کنند. کریستین بعنوان سوپروایزر مخابرات کار می‌کند و مهم‌ترین شانس زندگیش والتر است. یک روز کاری برای کریستین پیش می‌آید و او در بازگشت به خانه، والتر را نمی‌یابد. مانند هر مادر دیگری سراغ بچه‌های همسایه یا هر جایی که ممکن است والتر سر بزند می‌رود ولی والتر را نمی‌یابد و این پایان یک زندگی آرام و ساده است. کریستین با پلیس تماس می‌گیرد اما پلیس در اقدامی عجیب می‌گوید تمام ماموران پلیس مشغولند و تا 24 ساعت دیگر وقت رسیدگی ندارند. او منتظر می‌ماند. پلیس‌ها می‌آید و سوالات معمول را می‌پرسند. ماجرای کریستین و والتر به روزنامه‌ها کشیده شده و موعظه‌گری به نام گوستاو بریجلب (جان مالکوویچ) که منتقد نیروهای پلیس است در سخنرانیش از کریستین نام می‌برد. پس از مدتی کاپیتان جی.جی. جونز(جفری داناوان) به کریستین مراجعه می‌کند و به او می‌گوید پسرش زنده است و آنها او را بازگردانده‌اند. کریستین شاد و خوشحال به ایستگاه قطار می‌رود ولی پسرکی که پلیس یافته، والتر نیست. کریستین سعی می‌کند این را به کاپیتان جونز بفهماند ولی او که سرمست از حضور خبرنگاران و بازتاب‌های مثبت این خبر برای اداره‌ی پلیس است به او می‌گوید والتر فقط وزن کم کرده و کمی تغییر کرده که طبیعی است، و حالا احتیاج به خانه دارد پس بهتر است خرابش نکند و قبول کند این پسر، والتر است. کریستین چاره‌ی دیگری ندارد ولی از همان ابتدا در طرز صحبت پسرک، و در حمام کردن بچه و مقایسه‌ی قد پسرک با قد والتر مصرتر می‌شود که او پسرش نیست. پسر حتی معلم مدرسه و جای نشستنش را به یاد ندارد و این که او کریستین را مامان خطاب می‌کند خانم کالینز را عصبی می‌کند. کریستین دوباره و دوباره به جونز مراجعه می‌کند و در همین احوال با بریجلب هم آشنا می‌شود و بریجلب از فساد پلیس برایش می‌گوید و تشویقش می‌کند تا با خبرنگاران مصاحبه کند. جونز که از این موضوع خشمگین است او را به اداره احضار می‌کند و طی یک اقدام عجیب به بیمارستان روانی می‌فرستد. در آنجا با کریستین مثل یک بیمار روانی برخورد می‌شود و دکتر علناً می‌گوید اگر برگه‌ی مربوط به اینکه پسرکی که پلیس یافته، پسر واقعی اوست را امضا کند مرخص می‌شود که کریستین نمی‌پذیرد و به همین خاطر تا پای قرار گرفتن تحت شوک الکتریکی می‌رود و از سویی در نیمه‌ی فیلم با کاراکتر دیگری روبرو می‌شویم،همان گوردون نورث‌کات(جیسن باتلر هارنر) که همه‌ی راه‌ها به او ختم می‌شود و یکی از پلیس‌ها، بازرس لستر ایبارا(مایکل کلی) رد او را در حوادث تلخ رقم‌ خورده می‌یابد…

فیلم بچه اشتباهی
فیلم بچه اشتباهی

کلینت ایستوود در مقام بازیگر حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. چه کسی می‌تواند «خوب، بد، زشت»، «هری کثیف» و «نابخشوده»، را فراموش کند؟ اما در فیلم‌هایی که نام کارگردان گرفت، حتی از ایستوود بازیگر هم قدمی فراتر گذاشت. قدرت بازیگیری او از بازیگران جای هیچ حرفی ندارد. “رودخانه‌ی مرموز”، “عزیز میلیون دلاری”، ” پرچم پدران ما”و “نامه‌هایی از آیووجیما” همگی فیلم‌هایی در خور توجه و درخشانند. نکته‌ی جالب در این دو فیلم اخیر آنست که به جنگ آمریکا و ژاپن در دو فیلم جداگانه و از دو زاویه‌ی دید کاملاً متفاوت نگاهی جالب و منصفانه داشت. کاری که از هیچ کارگردان دیگری به یاد ندارم. او با این دو فیلم، موفق شد از دید یک آمریکایی و زاویه‌ی دید خاصش نسبت به جنگ با ژاپن رد شود و یک دید هنری ناب را که فرا وطنی است به نمایش بگذارد.نیز همین دو فیلم، می‌تواند به نوعی تاریخی نیز باشد. ایستوود این بار به طرحی از ران هاوارد علاقمند شده و داستانی واقعی مربوط به 80 سال قبل را به تصویر کشید. روایتی از زندگی عادی یک زن که خباثت یک جنایتکار و بیعرضگی پلیس روال عادیش را بر هم می‌ریزد.پلیسی که برایش تعریف و تمجید شنیدن در صفحه‌ی اول روزنامه‌ها و مجلات و ژست لبخند به لب خیلی مهم‌تر از حقیقت است. این پلیس علاوه بر بیعرضگی و سوء استفاده از قدرت، احمق هم هست. چنانکه حتی به ذهنش خطور نکرده موارد بچه‌های گم‌شده در ناحیه را به هم ربط دهد. این فیلم مانند فیلم‌هایی از این دست جلو نمی‌رود. تعلیق و هیجان و تعقیب و گریزی نیست و همین موضوع کار را برای ایستوود که مجبور می‌شود دایره‌ی حوادث فیلم را محدودتر کند دشوار کرده و راهی سخت برای راضی کردن بیننده‌ای را که از او متوقع است در پیش دارد. برای دوست‌داران فیلم‌های ژانر حادثه‌ای، این فیلم چیز جدیدی عرضه نکرده و حادثه‌ای نفسگیر ندارد. ایستوود فیلم را حول محور کریستین کالینز و ارتباطاتش با دنیای بدون فرزندش ساخته است و داستان را از دید خشم زنانه و عشق مادرانه روایت کرده و همین دید محدود فیلم آن را به اندازه‌ی فیلم‌های قبلی درخشان نمی‌کند و در حد یک فیلم قابل قبول باقی می‌گذارد.

فیلم در جزئیات تاریخی دقت قابل توجهی داشته. دکور جیمز موراکامی و ابزار و مدل‌های ماشین‌ها و موتور سیکلت‌ها، آرایش مو و چهره و مدل‌های کفش و لباس و کلاه واقعاً دهه‌ی بیست و سی را به یاد می‌آورد. جولی بازی خیلی خوبی دارد. زنی که به رغم اندام لاغر و آسیب‌پذیری‌ای که در طرز راه رفتن و گرفتن کیفش به چشم می‌آید، سرسختانه برای یافتن پسرش ایستادگی می‌کند و قدمی عقب نمی‌رود. کاراکتر بریجلب، و طرز سخن گفتنش آدم را به یاد مارتین لوتر کینگ می‌اندازد و قصدش فقط رسیدن به اصلاحاتی در دستگاه رشوه‌گیر و ولنگار پلیس است و بازی مالکوویچ تا آنجا که نقش به او اجازه می‌داده، قابل قبول است. بازی تمام پسر بچه‌های فیلم عالی است، خیلی تاثیرگذارتر از بازی بزرگان! اما فیلم یک نکته‌ی درخشان دارد و آن هم کاراکتر قاتل فیلم، گوردون نورث‌کات، است. چقدر باتلر هارنر درخشان است! با استعدادی که او نشان داد، شانس‌های زیادی در بازیگری خواهد داشت . با آنکه حضور او بسیار محدود بود، بار تاثیرگذاری فیلم تا حد زیادی روی دوش اوست. او تیک عصبی ندارد، کثیف و ژولیده نیست و چهره‌ی مشخصی که از قاتل در ذهن می‌آید را ندارد. او مردی است با لبخندی بسیار زیبا و گرم و رفتاری مودب و نیاز دارد برای احساس حمایت در آغوش گرفته شود. و دقیقاً همین پارادوکس او را ترسناک می‌کند. او با یادآوری جنایتش لبخند درخشانی می‌زند چرا که او به طور خالص، آن قسمت سیاه روح آدمی است که “لذت کشتن” است و خون سیرابش می‌کند و تجسمی انسانی یافته. نمی‌شود گفت او مشکل روانی دارد، او فقط لذت می‌برد، همانقدر که می‌تواند از یک غذای مطبوع در زمستانی سرد در خانه‌ای گرم لذت ببرد و این ترسناک است. او یکی از به یاد ماندنی‌ترین قاتلان سینماست.

10 دیدگاه

  1. میگن ایستوود تو این فیلم به زور مشت و لگد آنجلینا جولی رو به سمت اسکار هل داده!
    ایستوود امسال هم 2 فیلم ساخته Gran Torino، این ایستوود هرچی پیرتر میشه فیلمهاش بهتر و قشنگتر میشه مثل کریم باقری می مونه! یا قالی کرمون!

  2. بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    توضیحات خوبی دادید / چند روز پیش این فیلم به دستمان رسید / پس باید دید.

    نام انگلیسی فیلم که یادتان رفت ذکر کنید ( Changeling 2008 ) می باشد.

  3. رفیق فیلم رو اسپویل کردی.
    تازه گرفته بودمش و با دیدن نقدت گفتم شاید بهونه‌ای بشه برای جلو آوردنش تو ردیف فیلم‌هایی که می‌خوام ببینم اما حالا…
    کاش لااقل از قاتل چیزی نمی‌گفتی.

  4. من که از دیدن این فیلم لذت بردم گرچه به خاطر اون قاتل زنجیره ای و طرز کشتن بچه ها حالم گرفته شد.تصور اینکه واقعا همچین اتفاقی قبلا افتاده حال آدمو خراب میکنه.آخه این فیلم براساس واقعیت ساخته شده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]