فیلم کوری، اقتباس اثر ژوزه ساراماگو – معرفی و تحلیل – Blindness (2008)

فرانک مجیدی: همیشه خواندن رمان یک چیز دیگر است. اصالت احساسات و توصیفات یک کتاب 300، 400 صفحهای هرگز نمیتواند آنجور که باید و شاید، در قالب یک فیلم 100 دقیقهای در آید. اما باید پذیرفت اقبالی که سینما با آن روبروست، عامتر است و کمتر کتابی شانس مطرح شدن جهانی مییابد. از «بر باد رفته» تا «بادبادکباز»، سینمای اقتباس همواره بوده و هست و این که «مثل کتابش نشده» جملهای عادی تلقی میشود و باید درک کرد که این عیبی خودخواسته نیست. یکی از اقتباسات مشهور اخیر، «کوری» است، فیلمی به کارگردانی «فرناندو میرلس»، خالق «شهر خدا» و« باغبان وفادار»، و محصول سال 2008.
در یک شهر نامعلوم، یک مرد ژاپنی (یوسوکه ایسیا) پشت چراغ قرمز ناگهان کور میشود. اما نه مانند هر کوری دیگر، مانند این است که جلوی چشم او را پردهای سفید و ضخیم پوشانده. مردی که بعداً معلوم میشود دزد است (دن مککلار) او را به خانه میرساند. اولین مرد کور، با همسرش نزد پزشک (مارک روفالو) میرود، اما دکتر هیچ ایرادی در چشمش نمییابد و این بیماری را نمیشناسد. او یک پسربچه و یک دختر با عینک آفتابی (آلیس براگا) را معاینه میکند و در بازگشت به خانه، برای همسرش (جولین مور) ماجرای کوری مرد ژاپنی را تعریف میکند. صبح فردا، دکتر هم کور شدهاست. کمکم همه در شهر کور میشوند، حتی وزیر بهداشت! کور شدگان را به قرنطینه میبرند، از جمله دکتر را. ولی همسر دکتر که معلوم نیست چرا کور نمیشود، همراه همسرش به قرنطینه میرود. تمام آدمهای اول ماجرا، دور هم در مکانی با کمترین امکانات جمع میشوند. همه چیز در نکبت و زشتی میگذرد تا آنکه یک پیشخدمت بار(گائل گارسیا برنال) که اسلحه دارد، تصمیم میگیرد از دیگران در ازای غذا گروکشی کند و…
کوری را میتوان تقریباً شناخته شدهترین اثر «ژوزه ساراماگو» در ایران به شمار آورد. این اثر بسیار تحسین شده، برندهی جایزهی نوبل بود و سازندگان فیلم تا مدتها برای گرفتن امتیاز ساخت فیلم با ساراماگو در حال مذاکره بودند. در کشورمان، چندین ترجمهی مختلف از این رمان وجود دارد. در این رمان، ساراماگو تمامی قواعد دستوری، جملهبندی، ویرگول و نقطه گذاری را زیر پا میگذارد و با کلام جادوییش و جملههایی تمام نشدنی، خواننده را شریک دنیای کوری شخصیتهای داستان و تلخی زندگی زن دکتر که کور نمیشود مینماید. بنابراین باید بابت ترجمهی این کار دشوار به همهی مترجمان این اثر خستهنباشید گفت!
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
پیش از نوشتن این مطلب، نقد «راجر ایبرت» بر این فیلم را خواندم. شاید بدترین نقدی بود که در تمام عمرم از او خواندهام! البته، نقد ایبرت بر فیلم نشانهی دو مطلب است: اول اینکه رمان را پیشتر نخوانده و دیگر، حد تحمل تماشاگر آمریکایی و تفاوت سلایق او با یک تماشاگر آسیایی، اروپایی، یا اهل آمریکای جنوبی متفاوت است!
صریحاً باید گفت اگر میخواهید «کوری» را برای یک آخر هفتهی شاد و در جمع خانواده برای عوض شدن حالتان ببینید، منصرف شوید! این فیلم برای چنین هدفی زیادی خشن و سیاه است. ارزش این فیلم به حقایق زیادی است که در مورد نهاد آدمی بر ما مینماید. حالا گیرم که رمان ساراماگو با تو چنان کرده که این فیلم نمیکند، اما به رغم عدم فروش مناسبش، فیلم حقیقتی در بستر داستان است. کور شدن، استعاره از زندگی آدمهایی که فکر میکنند میبینند ولی واقعاً کورند. برای همین لازم هست بینایی مجازی خود را از دست دهند تا خوی درندهی خود را به نمایش بگذارند. از این هنگام است که سرگردانی آنها در محیطی متعفن و کثیف وعریان گشتن و زندگی میان ادرار و مدفوع، به همراه خشونت قدرتطلبی آغاز میشود. این نمایشی از زندگی تمام کسانی است که گرفتار به ظلم خودخواهانه میشوند ولی سکوت میکنند و ادامه میدهند. در این میان، لازم بود که زن دکتر تمام این سیاهیها را ببیند و از میان خیل کوران، کسی باشد که راه را از چاه به دیگران بنمایاند. اینها چیزیهایی است که مشخصاً «راجر ایبرت» درک نکرده و استعارات فیلم را برایش بیمعنا ساخته، اما روشنفکری یک تماشاگر اروپایی و فلسفهدانی ذاتی یک شرقی درک این نشانهها و زشتیها را برایش آسانتر میکند.
جلوههای صوتی وبصری فیلم و موسیقی و فیلمبرداری فیلم، به نحو خارقالعادهای در همراهی تماشاگر با فیلم و درک شرایط قهرمانان فیلم، موثر است و شایستهی تحسین عمل میکند. بازیها عالی است و جولین مور بسیار ستایشآمیز بازی کرده است.مسلماً دردناکترین و تاثیرگذارترین قسمت فیلم، آنجاست که پیشخدمت بار، دستور میدهد که مبادلهی غذا در برابر زنان صورت گیرد. صحنههای تجاوز چنان سیاه و کثیفند که از شدت تلخی، حتی نمیتوانی نگاه نکنی، چون دیگر برایت عادت شده. این نشاندهندهی جامعهای بیاخلاق است که برای زیستن و نگاه داشتن قدرت برای خود، پست میزیند و پستترین کارها را طلب میکنند. اما گاهی، یکی مثل زن دکتر پیدا میشود که خود و جامعه را بر این ظلمها بشوراند.
حالا شاید چندشت شدهباشد، و بگویی این چه فیلمی است. اگر اینطور باشد، حقیقت این است که ترسیدهای. چون این نمایشی از درون خود تو و من و خیلیهاست. بیایید قبول کنیم که کوری، درد همیشهی ماست!
عجب اتفاق جالبی
همین دیروز بود که بعد از تموم کردن کتابش فیلمش رو دیدم
پست خوبی هم بود
موفق باشین ;)
به نظر من فیلم در بیان قدرت کتاب الکن بود و کتاب بسیار تاثیر گذاز تر بود و سیاهی روایت استخوان زو می لرزوند ولی فیلم یه جورایی تصنعی بود خالی بود و از کارگردان شهر خدا بیشتر توقع داشتم و دوست داشتم روی بعضی سکانس ها مثل هجوم مردم به قرنطینه , تجاوز به زنان و زخمی شدن مرد دزد بیشتر صحه بگذاره و در ذهنم فیلمی که از روی کوری ساخته میشد فیلمی سیاه تر خیلی سیاه تر بود سیاه در حد فیلم های پازولینی به سیاهی و عریانی سالو
به قول نیما «باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود».
وقتی چیزی مثل بینایی رو از دست میدهی و در موقعیتی سخت قرار میگیریم نشون میدیم چقدر وجود داریم…
رمان که تکلیفش مشخص هست، مسلماً فیلم هم باید دیدنی باشد.
نقد زیبایی بود، هم خواننده را ترغیب به خواندن کتاب میکند هم دیدن فیلم. موفق باشید.
با جمله آخر به شدت موافقم. موقع دیدن این فیلم یک اتفاق عجیب می افته و اونهم اینه که هر لحظه خودت را تو ر فتار اون آدمها می بینی. این فیلم پوست آدمو می کنه. مثل این می مونه که یکی وایسه روبروت بی پرده تمام جنبه های تاریکتو بیاره جلو چشمت. واقعا دیدن این فیلم تا آخر تحمل می خواد.
ماجرای اون پیر مرده که عاشق دختره شده بود هم جالب بود. تنها کسی که از بینایی دوباره خوشحال نشد. و یک نکته دیگه اینکه رنگ فیلم خاکستری زیادی داشت انگار که هر لحظه نور شدیدی می خواد تمام تصویر رو پر کنه. این رنگ مثل لحظه ایه که صبح چشماتو باز می کنی و با نور شدید روبرو می شی.
سلام
به کسانی که رمان کوری را خوانده اند توصیه می شود رمان بیداری اثر همین نویسنده را خصوصا در این حال و احوال وقایع بعد از انتخابات بخوانند این رمان به تازگی ترجمه و انتشار یافته است داستان در مورد انتخابات در یک کشور و وقایع بعد از آن است و (…)
کتاب را چند ماه پیش خوانده ام و هم فیلم را دیده ام
از نظر من کوری یکی از ضعیف ترین رمان هایی بود که تا امروز با آن آشنا شدم و تنها چیزی که برای خواندن این کتاب نظرم را جلب کرد ، دفعات چاپ و ترجمه کتاب بود..
فیلم هم اقتباسی دقیق و بدون تغییر از کتاب بود که همانطور که می دانید فروش زیر 10 میلیون دلار داشته و زیان مالی داشته است.
حالا چه نکته ای شما و ایرانی ها را به سوی این کتاب جذب کرده من نمی دانم.
این فیلم رو ندیدم اما کتاب رو خوندم . نمیدونم چرا اما بطرز عجیبی ازین کتاب بدم میاد .
به نظرم جز گذران وقت و تشویش ذهن خوندن این کتاب هیچ فایده ی دیگه ای نداره . ببخشید اگه نظرم کمی متفاوته .
کاش لینک نقد ایبرت رو هم برای مقایسه می گذاشتید.
ممنون از نقد زیبایتان
از شما و همه وبلاگ نویسان عزیز که اینجا رو میبینن خواهش میکنم وقتی اسم یه شخص، مکان، کتاب و… مهم رو تو پستتون می نویسین لینک یا اطلاعات کوچیکی از اون رو هم بیارین
مثلا من ده دقیقه واسه راجر ایبرت گوگلیدم که بفهمم کی هست ایشون
اگه اسم انگلیسی اش رو نوشته بودین راحت تر بود پیدا کردنش
ممنون از پیشنهاد شما دوست عزیز، این نکتهای بود که باید خودم مد نظر میگرفتم. راجر ایبرت یکی از نامآورترین منتقدان سینما در آمریکاست. در این آدرس ویکیپدیا، اطلاعات جامعی از او بهدست میآورید!http://en.wikipedia.org/wiki/Roger_Ebert
جمله آخر عالی بود.
انسان حیوان تربیت شده است.
در جامعه خشن ما درک این رمان آسانتر است.
مرسی. فیلم تامل برانگیزی بود و بعضی صحنه ها تکان دهنده.
به قول حسین منزوی: کوریم و نمی بینیم ورنه همه بیماریم…
به نطر من دلیل اقبال به آثار نیمچه فلسفی ای مثل کتاب های ساراماگو و کوییلو در ایران مطالعه کم ایرانی هاست. کوری کتاب بدی نبود و حرف های خوبی هم داشت، ولی ضعف هم کم نداشت و شاهکار نبود. آثار پر بارتر و موندگارتر ازاون کم نیستن. تنها حسن کوری به نطر من استفاده از شیوه نگارش متفاوت برای انتقال حس مورد نظر بود و بس. غیر از این نو آوری و البته پیام واضحش که برای بیان و انتقالش یه داستان خیلی کوتاه تر هم کفایت می کرد و نیاز به این همه اطناب نبود کتاب ارزش دیگه ای نداره. در مورد فیلم هم، کسی که کتاب رو خونده با دیدن فیلم هیچ چیز بهش اضافه نمیشه. رسانه سینما این امکان رو در اختیار فیلمساز میداره که از ابزارهای خیلی بیشتری نسبت به ادبیات مفاهیم رو منتقل کنه، ولی در این فیلم از هیچ کدوم از این امکانات اضافی استفاده نشده و نتیجه صرفا یک فیلم کسل کننده است که حتی ده درصد ار تاثیر گذاری متوسط کتاب رو هم نداره. به نظر من نه فیلم نه کتاب از نظر سمبلیک و نمادین انقدر پیچیده نیستن که راجر ایبرت نتونه درکشون کنه، بلکه اتفاقا انقدر ساده و دم دستی هستن که از اولین صفحات کتاب و صحنه های فیلم کل پیام فیلم برای مخاطب عام و غیر حرفه ای هم کاملا روشن میشه.
ولی با وجود سلیقه سینمایی بعضا متفاوت، اغلب از خوندن پست های شما لذت می برم فرانک خانم. قلم شیوایی دارید و از دل و با عشق می نویسید و این قابل تحسینه.