چرا رمان «کوری» اثر ژوزه ساراماگو بازتابی از بحرانهای انسانی است؟

رمان «کوری»، اثر ماندگار ژوزه ساراماگو، یکی از آن آثار نادری است که با ترکیب داستانسرایی قدرتمند و نگاه عمیق به جنبههای اجتماعی و فلسفی، موفق شده است تصویری تکاندهنده از بحرانهای انسانی را به تصویر بکشد. این رمان نهتنها داستانی جذاب و تأملبرانگیز ارائه میدهد، بلکه ما را به سفری به درون تاریکیِ بیپایان بشریت و ضعفهای اخلاقیمان دعوت میکند.
بیوگرافی نویسنده: ژوزه ساراماگو، از آغاز فروتنانه تا فتح قلههای ادبیات
ژوزه ساراماگو در سال ۱۹۲۲ در دهکده کوچکی به نام آزینهگا در پرتغال متولد شد. خانواده او کشاورزانی فقیر بودند که توان مالی محدودی داشتند و همین محدودیتهای اقتصادی، تأثیرات عمیقی بر شخصیت و نگرش او گذاشت. در دوران کودکی، با وجود استعداد شگفتانگیز در یادگیری، به دلیل شرایط مالی نتوانست تحصیلات خود را در دانشگاه ادامه دهد و به شغلهایی چون مکانیکی و سپس روزنامهنگاری روی آورد.
ساراماگو نوشتن را در دوران جوانی آغاز کرد، اما انتشار اولین رمانش چندان مورد استقبال قرار نگرفت. او سالها در سکوت و حاشیه کار کرد تا اینکه در دهه ۱۹۸۰، با انتشار آثار برجستهای چون “بلم سنگی”، به شهرت رسید. آثار او معمولاً به مسائل انسانی، اجتماعی و سیاسی میپردازند و همین ویژگی باعث شد او در سال ۱۹۹۸ جایزه نوبل ادبیات را دریافت کند. ساراماگو نویسندهای بود که همیشه به چالش کشیدن اصول پذیرفتهشده اجتماعی و فلسفی علاقه داشت و آثارش غالباً با زبانی صریح و بدون ملاحظه به نقد این مسائل میپردازند.
“کوری” یکی از شاهکارهای اوست که با زبان تمثیلی و سبک منحصر به فردش، ما را به عمیقترین ابعاد اخلاقی و انسانی میبرد. او در طول زندگی خود، مدافع عدالت اجتماعی و مخالف سرسخت دیکتاتوری بود و این نگرشها در آثارش به وضوح نمایان است.
پیشزمینه نوشتن کتاب و چگونگی آن: جهانی سرشار از بیاعتمادی و ترس
“کوری” در دههای نوشته شد که جهان با تحولات گستردهای مواجه بود. فروپاشی نظامهای سنتی و رشد فناوریهای جدید، امیدها و در عین حال ترسهای تازهای را برای بشریت به همراه آورد. ساراماگو در این اثر، نگرانیهای خود را درباره آینده انسانها در دنیایی که به سرعت ارزشهای اخلاقیاش را از دست میدهد، بیان میکند.
او به وضوح در این کتاب میخواهد نشان دهد که چگونه در شرایط بحرانی، انسانها میتوانند به آسانی از ارزشهای انسانی فاصله بگیرند و به سمت رفتارهای حیوانی حرکت کنند. این کتاب در واقع محصول عصری است که در آن، بشر با بحرانهایی مانند نابرابری اقتصادی، جنگهای بیپایان، و سقوط اخلاقیات مواجه بوده است. ساراماگو با خلق یک جامعه تخیلی، آینهای در برابر خواننده قرار میدهد تا ضعفهای خود را ببیند و از آن عبرت بگیرد.
داستان کتاب: سقوطی که با کوری آغاز میشود و به نابودی اخلاق میانجامد
“کوری” داستانی است که به تدریج، خواننده را به درون تاریکی میبرد. ماجرا از یک تقاطع شلوغ آغاز میشود، جایی که یک راننده به طور ناگهانی دچار کوری میشود، اما این کوری متفاوت از آن چیزی است که ما میشناسیم. او همهچیز را در نوری سفید میبیند، گویی در دل یک اقیانوس روشن غرق شده است. این وضعیت به سرعت به دیگران سرایت میکند و به یک اپیدمی تبدیل میشود که کل جامعه را فرا میگیرد.
دولت، وحشتزده از گسترش این بیماری، تصمیم میگیرد تمام افراد مبتلا را در یک ساختمان قرنطینه کند. اما قرنطینه به زودی به مکانی برای فروپاشی کامل انسانیت تبدیل میشود. در غیاب قانون، نظم و اخلاق، انسانها به رفتارهای وحشیانه روی میآورند. یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای داستان، زنی است که به شکلی معجزهآسا از این کوری مصون میماند. او که نقش راهنما و ناظر را دارد، تلاش میکند تا در میان هرجومرج، امید و اخلاق را زنده نگه دارد.
این داستان نهتنها ما را با وحشت و اضطراب همراه میکند، بلکه فرصتی فراهم میکند تا به بازنگری در ارزشهای انسانی و اجتماعی بپردازیم. در اینجا، کوری نه به عنوان یک بیماری جسمی، بلکه به عنوان استعارهای از بیتفاوتی و ناآگاهی انسانها عمل میکند.
مفاهیم کتاب و ویژگیهای خاص آن: از استعارههای عمیق تا سبک روایی نوآورانه
رمان کوری از همان ابتدا، چیزی فراتر از یک داستان ساده را به خواننده ارائه میدهد. این اثر ترکیبی از ادبیات تمثیلی، فلسفه، و روانشناسی اجتماعی است که در آن هر عنصر داستان، از شخصیتها گرفته تا رویدادها، به عنوان استعارهای برای موضوعی بزرگتر عمل میکند. ساراماگو با بهرهگیری از روایتی نمادین و سبکی منحصربهفرد، مسائلی همچون زوال اخلاق، بیتفاوتی اجتماعی، قدرت و مسئولیت، و توانایی انسان برای همبستگی را در مرکز توجه قرار میدهد. در اینجا به تفصیل به مفاهیم اصلی و ویژگیهای خاص این رمان میپردازیم:
۱. نابینایی بهعنوان استعارهای برای بیتفاوتی و ناآگاهی
در نگاه نخست، کوریِ ناگهانی و همهگیر شخصیتهای رمان، یک بیماری عجیب و ترسناک به نظر میرسد. اما وقتی دقیقتر به آن نگاه میکنیم، درمییابیم که این نابینایی استعارهای از بیتفاوتی انسانها در برابر مسائل اجتماعی، اخلاقی، و انسانی است. ساراماگو ما را به این فکر وامیدارد که در بسیاری از مواقع، ما به طور آگاهانه یا ناآگاهانه از دیدن رنج دیگران و نابرابریهای اطراف خود چشمپوشی میکنیم. نابینایی سفید در داستان نمادی است از نوری خیرهکننده که حقیقت را میپوشاند و انسان را در دریایی از ناآگاهی غرق میکند.
نکته جالب این است که این نابینایی نهتنها افراد، بلکه کل جامعه را در بر میگیرد. این گستردگی بیماری نشاندهنده آن است که بیتفاوتی و خودمحوری نه یک مشکل فردی، بلکه یک بحران جمعی است که میتواند به فروپاشی کل یک تمدن منجر شود.
۲. زوال اخلاقی در غیاب قانون و نظم
یکی از مفاهیم کلیدی که ساراماگو در این رمان بررسی میکند، این است که چگونه در شرایطی که قانون و نظم از بین میرود، انسانها به ابتداییترین و حیوانیترین رفتارها روی میآورند. در فضای بسته قرنطینه، جایی که دولت افراد نابینا را به حال خود رها میکند، شاهد فروپاشی کامل اخلاقیات هستیم. در این محیط، افرادی که زمانی بخشی از یک جامعه متمدن بودند، برای بقا دست به خشونت، سوءاستفاده، و خیانت میزنند.
این تصویر تکاندهنده از زوال اخلاقی، نقدی عمیق به این باور است که انسانها ذاتاً اخلاقی و عادل هستند. ساراماگو به ما نشان میدهد که در نبود نظارت و مسئولیتپذیری، حتی افراد به ظاهر شریف نیز ممکن است به رفتاری وحشیانه روی بیاورند. این وضعیت، سوالات بنیادینی درباره طبیعت انسان و نقش جامعه در حفظ اخلاقیات مطرح میکند.
۳. مفهوم قدرت و مسئولیت: نقش زن بینا
در میان این دنیای نابینایی، زنی وجود دارد که به شکلی معجزهآسا بینایی خود را حفظ کرده است. این شخصیت که بهعنوان زن دکتر شناخته میشود، نماد قدرت و مسئولیت است. او نهتنها قادر به دیدن است، بلکه از این توانایی خود برای کمک به دیگران استفاده میکند. حضور او نشاندهنده این است که توانایی دیدن (یا بهطور نمادین، آگاهی) با مسئولیت همراه است.
زن بینا بهعنوان نمادی از وجدان انسانی، بار سنگینی را بر دوش دارد. او میتوانست از بینایی خود برای نجات شخصیاش استفاده کند، اما تصمیم میگیرد تا از این موهبت برای هدایت دیگران و زنده نگه داشتن روح همبستگی استفاده کند. این شخصیت، نمونهای از رهبری اخلاقی است که در بحرانها، حتی در شرایطی که به نظر میرسد امیدی وجود ندارد، میتواند نوری در تاریکی باشد.
۴. تمثیل نابودی و بازسازی تمدن
“کوری” به نوعی روایتگر فروپاشی یک تمدن و تلاش برای بازسازی آن است. ساراماگو نشان میدهد که چگونه یک جامعه میتواند در اثر بحرانهای غیرمنتظره فروپاشد، اما در عین حال، این امکان وجود دارد که انسانها با یافتن ارزشهای مشترک و بازنگری در رفتارهای خود، دوباره از نو شروع کنند.
وقتی که شخصیتها از قرنطینه خارج میشوند و به شهر بازمیگردند، آنجا را در حالتی از نابودی و هرجومرج مییابند. این تصویر نمادین، بازتابی از جهانی است که پس از بحرانهای اجتماعی یا جنگها، نیاز به بازسازی دارد. اما آیا این بازسازی ممکن است؟ آیا انسانها میتوانند از اشتباهات خود درس بگیرند؟ ساراماگو این سوالات را بیپاسخ میگذارد و به خواننده اجازه میدهد تا خود به این موضوع بیندیشد.
۵. سبک روایی منحصربهفرد: ابزار القای سردرگمی و ترس
یکی از ویژگیهای برجسته این رمان، سبک روایی خاص ساراماگو است که خواننده را به درون تجربه شخصیتها میکشاند. او با حذف نشانهگذاریهای معمول، استفاده از جملات طولانی، و دیالوگهای درهمتنیده، فضایی ایجاد میکند که حس سردرگمی، تنش، و بیثباتی را به خوبی منتقل میکند. این سبک نهتنها به محتوای داستان خدمت میکند، بلکه تجربهای نزدیکتر به شرایط شخصیتهای نابینا را برای خواننده فراهم میکند.
علاوه بر این، ساراماگو از نامگذاری شخصیتها خودداری میکند و آنها را با عناوینی مانند “زن دکتر” یا “مرد کچل” معرفی میکند. این کار باعث میشود تا داستان حالتی جهانی پیدا کند و مخاطب بتواند خود را در جایگاه هر یک از شخصیتها ببیند. این انتخاب هنری همچنین به خواننده یادآوری میکند که این داستان درباره همه انسانهاست و هیچکس از خطر نابینایی اجتماعی مصون نیست.
۶. زبان تمثیلی و پیامهای پنهان
ساراماگو در طول داستان، از زبانی تمثیلی استفاده میکند که به خواننده اجازه میدهد لایههای مختلف معانی را کشف کند. مثلاً “کوری سفید” میتواند به معنای غرق شدن در نور تکنولوژی و اطلاعاتی باشد که ما را از دیدن حقایق بازمیدارد. یا شاید نشاندهنده عدم توانایی انسانها در دیدن زیباییها و ارزشهای واقعی زندگی باشد.
همچنین، انتخاب محیطهای داستان، از قرنطینه گرفته تا خیابانهای نابودشده شهر، به طور غیرمستقیم به مسائل سیاسی و اجتماعی جهان اشاره دارد. این محیطها نمایانگر جهانی هستند که در اثر بیتفاوتی و خودخواهی، رو به زوال رفته است.
نتیجهگیری: کوری، دعوتی برای دیدن دوباره
“کوری” فقط یک داستان نیست؛ این رمان، سفری است به درون تاریکی، هم از لحاظ جسمی و هم از لحاظ روحی. ساراماگو با خلق این اثر، ما را به تأمل درباره ارزشهای انسانی، بحرانهای اجتماعی و نقش همبستگی در مواجهه با مشکلات دعوت میکند. این کتاب، یک هشدار است؛ تلنگری که به ما میگوید شاید ما نیز در دنیایی زندگی میکنیم که در آن، نور به معنای واقعی وجود ندارد. این اثر، خواننده را به چالش میکشد تا ببیند آیا واقعاً میتواند از این کوری بیرون بیاید یا نه.
منتخبی از جملات ارزشمند کتاب کوری:
فکر نمیکنم ما کور شدیم. ما کور هستیم، کوری که میبیند. کورهایی که میتوانند ببینند، ولی نمیبینند.
اگر نمیتوان زندگی کاملاً انسانی داشت، باید از همه توان استفاده کرد تا زندگی کاملاً حیوانی نشود.
همه زندگی خود را با نگریستن در چشم سایر افراد گذراندهام. چشم تنها عضو بدن است که میتوان روح را از طریق آن دید.
همه ما لحظاتی درمانده میشویم و گریه میکنیم. گریه نوعی رهایی از درماندگی است. اگر گریه نباشد، شاید بمیریم.
اشتباه بزرگ حسابدار کور، این بود که گمان میکرد اگر تپانچه داشته باشد، قدرت را در دست خواهد گرفت، در حالی که چنین نشد. در عین حال، هر بار که شلیک میکرد، بخشی از قدرت خود را از دست میداد.
پاسخها معمولاً زمانی که انسان به آنها نیاز دارد، گم میشوند و باید منتظر گذشت زمان ماند تا پیدا شوند.
خیال میکنی کوری از ما آدمهای بهتری میسازد؟ از من چه انتظاری داری؟ اینکه این همه بدبختی را ببینم، حرف نزنم و کمک نکنم؟ اگر بدانی هنگام تقسیم غذا چه جنجالی میشود. اگر فردی بینا بر روند تقسیم غذا نظارت کند، همه بدون تبعیض صاحب سهم میشوند و این همه ناله و شکایت هم نمیشود. این دعواهای همیشگی مرا تا مرز جنون میبرد. نمیدانی مشاهده دو فرد کور که به خاطر غذا جدال میکنند، چقدر ناراحت میشوم. ــ دعوا همیشه بوده. دعوا نوعی کوری است…
اگر به کوری بگویند آزاد هستی و دروازهای را که او و دنیا را از هم جدا میکند بگشاییم، و اصرا به رفتن او کنیم، نمیرود و همانجا وسط راه کنار رفقای خود بیحرکت میماند، زیرا وحشتزده میشود و نمیداند کجا برود.
پزشک گفت: ــ اگر دوباره بینایی خود را به دست بیاورم، با دقت در چشم مردم نگاه میکنم، درست مثل اینکه بخواهم در روح آنها بنگرم. پیرمرد دارای چشمبند سیاه پرسید: ــ در روح آنها؟ ـ شاید هم در ذهن آنها. اسم زیاد مهم نیست.
تفاوت جرأت و کلهشقی زیاد روشن نیست.
همیشه وحشت سرعتی بسیار بیشتر از پاها دارد
ــ آنها سلاح دارند! ــ تا جایی که من میدانم، تنها یک تپانچه دارند. به زودی مهمات آنها هم تمام میشود. ــ به هر حال، به اندازه کافی دارند که چند نفر از ما را بکشند. ــ عده زیادی برای موضوعاتی بیارزشتر از این مردهاند! ــ من حاضر نیستم بمیرم تا سایرین از زنگی لذت ببرند! پیرمرد دارای چشمبند سیاه گفت: ــ تو حاضری از گرسنگی بمیری و سایرین هم جان بدهند؟ مرد پاسخی نداد.
ناراحتی وجدان که افراد بیفکر اغلب از آن اجتناب میکنند و بسیاری از انسانها حاضر به شنیدن نام آن نیز نیستند، همواره وجود داشته است، دارد و خواهد داشت. این امر از طرحهای ساختگی فلاسفه دوران گذشته نیست که در آن تنها ترکیب چند عنصر دیده میشود. انسان با گذشت زمان و تکامل اجتماعی و تبدیل زیستی، عذاب وجدان را با رنگ خون و اشک شور چشم نشان داد و چون آن را کافی ندانست، چشم را به آینهای به سوی درون تبدیل کرد تا آنچه را در دل دارد و به زبان انکار میکند، بدون هراس، بازتاب دهد. باید ملاحظات کلی را هم به این مطلب اضافه کرد، همان شرایط ویژه که در نفس ساده، ندامت حاصل از تبهکاری را با هراس اجدادی اشتباه میگیرند و نتیجه مجازات بیرحمانه و خشنی است که خیلی بیشتر از آنچه ضرورت دارد، انجام میگیرد.
پیش از انجام دادن هر کاری باید پیآمدهای آن را هم در نظر بگیریم، نخست نتیجه فوری، سپس احتمالی، آنگاه ارزیابی کار، و سرانجام رسیدگی نتایج قابل تصور. هیچ وقت نباید فراتر از مرحلهای برویم که افکارمان ما را منع میکنند. عقل سلیم حکم میکند که خوب و بد کردار ما با هم محاسبه شود
اشکال تمدن این است، انسان به وجود آب لولهکشی در خانه چنان اطمینان دارد که فراموش میکند وجود آن نیازمند حضور کسانی است که شیرهای توزیع شبکه را باز میکنند و میبندند؛ برجهای آبانبار و تلنبههای چاه، نیاز به انرژی برق و رایانههایی دارد که توزیع ذخایر را هدایت میکنند؛ و چشمهایی لازم است که میبینند.
آن کورهای ظالم، ترجیح میدادند غذاها فاسد شود و از بین برود، ولی به افراد گرسنه نرسد. به این ترتیب با فاسد شدن غذاها، خیلی زود آن افراد ناپاک نیز در میان میکربها و ویروسهای خطرناک، از بین خواهند رفت.
ــ ما به اندازهای از مرگ میترسیم که همیشه برای آمرزش مردگان عذری داریم و با توسل به آن، از گناه آنها میگذریم، گویی میخواهیم دیژران هم برای مرگ ما عذری بیاورند و از ما بگذرند.
بر طبق قوانین باستانی که از دوران وبا و تب زرد وضع شده بود، هرگاه یک کشتی آلوده به بیماری مسری یا مشکوک قصد ورود به اسکله داشت، مدت چهل روز آن را در دریا نگهمیداشتند و به این ترتیب، تا اطلاع ثانوی، قرنطینه میکردند. عباراتی مثل تا اطلاع ثانوی، حسابشده بود، ولی مبهم به نظر میرسید، زیرا در آن لحظه عبارت دیگری به ذهن وزیر نرسید، هرچند اندیشید این چهل روز، ممکن است چهل هفته، چهل ماه، و شاید چهل سال باشد. مهم نگهداشتن آنها در قرنطینه بود.
پست مرتبط:
زندگی و آثار ژوزه ساراماگو + متن سخنرانی نوبل ساراماگو
ژوزه ساراماگو به روایت ژوزه ساراماگو
نگاهی به رمانهای کوری و بینایی ساراماگو و مفاهیم پنهان و انتزاعاتاش
این نوشتهها را هم بخوانید