فیلم افسانه‌ 1900 – معرفی و نقد و بررسی – The Legend of 1900 (1998)

فرانک مجیدی: همیشه از شاه‌کار نوشتن، دشوار می‌نماید. این‌که حق مطلب را ادا نکنی و به روح اثر بی‌احترامی کنی و تمام دریچه‌ها را بر خواننده‌ای که می‌خواهد درباره‌ی آن اثر بیش‌تر نگشایی… اما این جسارت را به خرج میدهم، به‌خاطر روح و شرافت هنر موسیقی کلاسیک و جاز، برای گرامی داشتن نفس افسانه‌ها، باید از این فیلم نوشت، از «افسانه‌ی 1900»، اثری از جوزپه تورناتوره و محصول سال 1998.

در ژانویه‌ی سال 1900، دنی (بیل نان)، کارگر سیاه پوست موتورخانه‌ی کشتی بزرگ ویرجینیا، در قسمت درجه‌ی یک کشتی، نوازادی را می‌یابد. به‌خاطر تاریخی که کودک را یافته، نامش را 1900 می‌گذارد. دنی وقتی 1900 تنها هشت سال داشت، بر اثر حادثه‌ای می‌میرد و در یک کنجکاوی کودکانه، ناگهان استعداد بی نظیر 1900 در نواختن پیانو هویدا می‌شود. وقتی 1900 بدل به مردی جوان می‌شود (تیم راث) دیگر نوازنده‌ی اصلی کشتی است، اما او با آن‌که در نوازندگی نظیری ندارد، تمایلی برای رفتن به خشکی نشان نمی‌دهد. او دوست ترومپت‌نوازی به نام ماکس (پروئیت تیلور وینس) پیدا می‌کند و حالا پس از سال‌ها، به دلیلی حیاتی ماکس باید داستان 1900 را بیان کند تا…

فیلم «افسانه‌ی 1900» نخستین فیلم جوزپه تورناتوره به زیان انگلیسی محسوب می‌شود. او پیش‌تر با فیلم دیگر خود، «سینما پارادیزو»، برای خود اعتباری جهانی خریده‌بود. این‌بار او داستانی به قلم خودش را روی پرده می‌برد. داستانی که مثل یک شعر عمیق در ذهن تماشاگر می‌نشیند. او به زیبایی راوی زندگی و درونیات یک هنرمند می‌پردازد که فلسفه‌ی خاص خود را در زندگی دارد و نحوه‌ی زندگیش بی‌مانند می‌نماید. همین ساختارشکنی‌های قهرمان داستان است که فیلم را بسیار شکوهمند می‌سازد. آن‌جا که 1900 باید برود می‌ایستد، آن‌جا که باید چیزی بگوید سکوت می‌کند و دلایلش برای تصمیماتش چنان نیست که اطرافیانش پیش از توضیح خود او بتوانند درکش کند اما بسیار معصومانه و قابل احترامند. این فیلم جوایز زیادی را برده و جزئیات دکورسازی، فیلم‌برداری و روایت داستان بسیار عالی عمل کرده‌اند.

 

مسلماً در کنار روایت چیره‌دستانه‌ی تورناتوره، نقش اصلی را آهنگسازی بی‌نظیر «انیو موریکونه» ایفا می‌کند. این دو پیشتر هم در «سینما پارادیزو» اثری بزرگ خلق کرده‌بودند، اما اینجا، شاید تاثیر موسیقی بیشتر هم باشد. چرا که در فیلم قبلی، تورناتوره راوی روح هنر سینما بود و این‌بار از جان اصالت موسیقی می‌گوید. موسیقی به یاد ماندنی موریکونه، برای این فیلم برنده‌ی جایزه‌ی گلدن گلوب شده‌است. شخصاً دو آهنگساز را نسبت به سایر آهنگسازان موسیقی متن بیشتر می‌پسندم، موریکونه و هانس زیمر. موریکونه در این فیلم، به زیبایی در این فیلم زندگی و روحیات آدم‌ها را تبدیل به نت موسیقی می‌کند. سکانسی که 1900 آدم‌های قسمت درجه‌ی یک را نشان ماکس می‌دهد و برای هر یک قطعه‌ای می‌نوازد را به‌یاد آورید. البته، قطعه‌ی A Small Measure Of Peace هانس زیمر در فیلم «آخرین سامورایی» شرح حال کامل خود من برایم است که نت به نتش تاثیری خیلی عمیق بر من می‌گذارد.

من پیش از این‌که این فیلم را ببینم، دو فیلم دیگر از «تیم راث» دیده‌بودم، در هر دو فیلم او نقش یک خلافکار موذی فاسد را بازی کرده‌بود. باورنکردنی است که تیم راث به این زیبایی چنین کاراکتر معصومی را بیافریند. یک بازیگر، چقدر باید اقبال بلندی داشته باشد که نقشی به این زیبایی نصیبش شود؟ کاراکتر او، یکی از به‌یاد ماندنی‌ترین‌های سینما است. عشق بسیار پاکش، روح بسیار بزرگش، متانت و خاکساری‌ای که هنرش در او ایجاد کرده و مهربانی و اصالت هنرش که تواناییش را یکسان به مسافران درجه‌ی یک و درجه‌ی سه‌ی کشتی نثار می‌کند، بی‌نظیرند. او می‌داند تاثیری که موسیقی بر غنی و فقیر می‌بخشد یکسانند ( این درست امضایی است که تورناتوره توی فیلم «سینما پارادیزو» نیز به جا گذاشته‌بود، ذات هنر چنان است که تاثیری یکسان بر نهاد تمام انسان‌ها دارد!) و فقط یک دید زیبایی‌شناسانه نیاز دارد. او این‌قدر بزرگ فکر می‌کند که از خیلی از اهداف روزمره‌ی خود شرمنده می‌شویم، وقتی ماکس با تعجب از او می‌پرسد: «حتی زمان جنگ هم آهنگ می‌ساختی؟»، او ابتدا جنگ را چنین توصیف می‌کند: «وقتی هیچ‌کس نمی‌رقصید!»

سکانس‌های به‌یاد ماندنی زیادند، دوئل 1900 و جلی با پیانو (که موریکونه به زیبایی در کنسرتش که حاوی تمام موسیقی‌های متنی بود که برای فیلم‌های گوناگون ساخته‌بود، دوباره رهبری کرد) ، بوسه‌ی معصومانه‌ی 1900 بر دختر در خوابگاه زنان، گفتگوی دختر و 1900 هنگام پیاده‌شدن دختر از کشتی (فقط بازی زیبای تیم راث را وقتی دختر با محبت بر گونه‌اش بوسه می‌زند ارزش 1000 بار دیدن دارد!) آن سکانس زیبای خداحافظی ماکس و 1900 و دیالوگ به‌شدت تاثیر گذار 1900 و سکانس سرنوشت‌ساز 1900… می‌خواهم بگویم اگر این فیلم را ندیده‌اید، یک اثر بزرگ را از دست داده‌اید. آن را باید دید، برای احترام به اصالت و شرافت پیانو، برای ایمان به همه‌ی معصومیت روح انسان و باور آوردن به این‌که زندگی خیلی خیلی عظیم است!

26 دیدگاه

  1. عالیه!
    لذت بردنیه!
    البته فیلم و در کنارش یادآوری این نوشته
    زیباست و تاثیر گذار
    اما قسمتی که همیشه به عنوان یک تابلوی زیبا توی دیوار ذهنم حسش می کنم، حضور واژه ها وتصاویر درست وقتی تصمیم می گیرد به شهر وارد شود و نا فرجام باز می گردد
    وارونه ی حافظ که گفته: نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
    هزار و نهصد در شهر نگارش جا ماند، جایی که از سویی دلش می رفت و قدم هایش نمی رفت
    و قاب طلایی این فیلم: جایی که هزار و نهصد در پنجره ی کوچکی از هزاران پنجره ی کشتی غمگین نشسته
    نه آب دیگه می تونه بشوره این همه غم رو
    و نه خاک قوت ایستادن به پاهاش می ده
    همینه که بهتره توی آب خاکش کنن!!!!

    ..
    .
    همیشه شاد و رها

  2. افسانه 1900 رو چندبار دیدم، اما انقدر قشنگ نقد کردیش باید برم یه بار دیگه نگاش کنم.
    جان ویلیامز هم کاراش عالیه… مخصوصاً موسیقی متن فیلم لیست شیندلر ، یکی از کارهای بی نظیرشه…

  3. این فیلم فوق العاده بود ، هنوز هم گاهی اوقات می‌شینم و باز هم نگاهش می کنم ، انگار از تازگی و جذابیت این فیلم چیزی کم نمی شه!سکانس دوئل خیلی عالی است ، مو به تن سیخ می کند… ممنون که در موردش نوشتین…

  4. خانم فرانک؛
    من مدتهاست پست های شما را دنبال میکنم. و باید بگویم این بار چندم است که با شما موافق نیستم (مخصوصن بعد از پستتان راجع به عصر یخی 3 و اظهار فضلتان در مورد دوبله!). افسانه 1900 به هیچ وجه نتوانست موفقیت سینما پارادیزو را تکرار کند، به همان دلیلی که اشاره کردید؛ به نظر میرسد تورناتوره هدفش ساخت فیلمی اینبار راجه به موسیقی بود در حالی که فراموش کرد موفقیت سینما پارادیزو نه فقط به خاطر موضوع آن بوده که این بار موسیقی را سوژه کند و به زور در موردش فیلمنامه بنویسد. متاسفانه علیرغم جمع کردن بهترین عوامل و امکانات فیلم جز افه‌ای از یک سوپر فیلم چیزی با خود ندارد که این موضوع در دیالوگ ها آشکار است. تلاش تورناتوره از طریق جادادن چند دیالوگ احساسی و گنده گویی و جند شات عکاسانه و لخت کردن موسیقی فیلم رو تبدیل به کاریکاتور‌ی پراپاگاندایی از یک “فیلم” کرده است. عشق چیزی نیست که به زور اون رو به میخ پرده سینما بکشیم.
    باسپاس
    keep going

  5. به جملات زیر دقت کنید:
    موریکونه در این فیلم، به زیبایی در این فیلم زندگی و روحیات آدم‌ها را تبدیل به نت موسیقی می‌کند
    چرا که در فیلم قبلی، تورناتوره راوی روح هنر سینما بود و این‌بار از جان اصالت موسیقی می‌گوید.
    این درست امضایی است که تورناتوره توی فیلم «سینما پارادیزو» نیز به جا گذاشته‌بود
    برای احترام به اصالت و شرافت پیانو،
    به‌خاطر روح و شرافت هنر موسیقی کلاسیک و جاز،

  6. پسر Hسمانی ما هیچوقت از کشتی خارج نشد… نمای لانگ شات از صحنه ای که میان مرز دریا و خشکی بر روی پلکان تردید دارد که بپیوندد به داستان آلوده ما زمینیان، فوق العاده بود… موریکونه همیشه شاهکار خلق کرده از فرانتیک تا روزی روزگاری در غرب، از خوب بد زشت تا مالنا… همیشه خاطره ساز است.
    حیفم اومد از هانس زیمر نگم که همیشه نتهایش را زندگی کرده ام… تراک 503 از اخرین کارش “شیاطین و فرشتگان” رو گوش کنید بعد ببینید که آهنگی که تو فیلم رمز داوینچی تقریباً تمام توان موسیقیاییa رو برای یک فیلم بیرون کشیده بود رو دوباره پرتوان تر از قبل ساخته… تراک «To Die For» از شیر شاه رو گوش کنید تا ببینید موزیک حماسی یعنی چه

  7. فرانک عزیز شما همه چی را به زیبایی در مورد این فیلم بی‌نظیر بیان کردید.
    و فقط من هم باید توصیه شما را برای دیدن این فیلم فوق‌العاده به دوستان تکرار کنم.
    بیشتر از خود فیلم این موسیقی فیلم هست که انسان رو مسحور دیدن فیلم می‌کنه.

  8. یکی از زیباترین فیلمهایی که تاکنون دیده‌ام.
    فیلمی در ستایش سینما و بازیگری و موسیقی.
    بویژه ستایش از موسیقی و موسیقی‌دانانی که عاشق موسیقی هستند و نه شهرت و پول ناشی از دانستن فن موسیقی، برایم جالب بود. فکر کنم به خاطر آن است که اندک دانش و دستی در زمینه موسیقی دارم.
    فکر می‌کنم باز هم می‌توان درباره این فیلم نوشت و زوایای پنهان آن را عیان نمود.
    موفق باشی.

  9. وای خیلی زیباست.
    خیلی وقت پیش دیدمش ولی با نوشتن شما در این مطلب وسوسه شدم یک بار دیگر از آرشیو دنبالش بگردم و بشینم یک دل سیر ببینمش.
    ممنون.

  10. آقای دکتر سلام.
    دوست دارم مطلبی را که در رابطه با وضعیت بحرانی سیستمهای بلاگ فارسی ایران را نوشته ام بخوانید.
    ممنون میشم.
    موفق باشید.

  11. به نظرخیلی ها این فیلم را می توان عرض ارادت جوزپه تورناتوره به دنیای موسیقی، بعد از عرض ارادت به دنیای سینما(سینما پارادیزو)، بیان تاثیرات موسیقی در یک جامعه و نقش آن در شخصیت آفرینی قلم داد کرد.
    تکه کلام زیبا و جالبی که تیم راث در این فیلم داشت (Fuck…)
    موسیقی خیره کننده موریکنه جز لاینفک شخصیت های فیلم بود و به نوعی خود موسیقی نقش یک شخصیت را در فیلم بازی میکرد.
    البته فیلم آخر جوزپه تورناتوره هم فیلم قشنگ و تامل برانگیز و رمانتیکیه! la sconosciuta محصول 2006! دیدنشو به همه توصیه میکنم
    موفق و سربلند باشید

  12. با سلام
    این فیلم را دیده بودم.
    به نظرم یکی از زیباترین سکانس های فیلم -که احتمالا برای لو نرفتن فیلم آن را بیان نکردید- سکانسیست که پیانیست به عشق دختر مجبوبش و بدون آن که بفهمد قطعه ای فوق العاده را می نوازد.
    اصلا اصل داستان همین است،
    چرا بعد از شنیدن آهنگی که خودش هم انتظار شنیدن آن را نداشت، صفحه گرامافون را شکست؟
    این سکانس – شکستن صفحه گرامافون- از پرمعناترین سکانس های این شاهکار است. می دانید چرا؟
    به نظر، 1900، عشقش را بسیار بسیار بالاتر از آن می داند که برای همه نقل شود
    او عشقش را تنها برای خود می خواست.
    نقل عشقش تنها باید به او تعلق داشته باشد و بس.
    دیگران محرم این راز نبودند؛

  13. واقعا یک شاهکار این فیلم ولی موسیقی زیبای این اثر زیبای فیلمنامه رو تحت تاثیر قرار داده!
    ولی تنها فیلمی بود که منو خیلی خیلی تحت تاثیر خودش قرار داد

  14. همه پست رو مطلاعه میکنن و میرن فیلم رو می بینن ولی من بعد از اینکه فیلم رو دیدم و مبهوت بودم گوشه ذهنم به این فکر می کردم که برم اینترنت آمارشو بگیرم و تحقیق کنم ناخداگاه اولین کاری که کردم رفتم تو گودرم و 1900 رو روی آیتم یک پزشک سرچ کردم و پست شما اومد و خوشحال شدم که زدم تو خال

    مرسی که نقدش کردی و لینک سوند تراکها رو گذاشتی- حتما دانلودش می کنم و به کسی که از دست دادمش فکر میکنم
    خوب هستی فرانک و سعی نکن خوبتر باشی سعی کن خودت باشی.فعلا..

  15. امشب دیدم.گریه کردم وقتی از عظمت میگفت.کلید های پیانو با همه ی سختی و نفس گیر بودن محدودند 8 اکتاو و انتهای اونو میبینی اما مواجهه با دنیای بیرون به نوعی و مواجهه با کل خلقت که کار دست خداست نا محدود اینجاست که اگه موسیقی کار میکنین و سختی اونو درک میکنین بیشتر از اون بیرون میترسین.

  16. صحنه هایی که برای نشان دادن مهارت و سرعت نواختن پیانو از چند و چندین دست استفاده کرده بنظرم به فیلم لطمه شدیدی زده.
    همین الآن پیانسیت هایی وجود دارند که توان انجام اجراهای بسیار سنگینی را دارند.

  17. از وقتی این فیلم رو تماشا کردم علاقه عجیبی به پیانو و سبک موسیقی کلاسیک پیدا کردم واقعا قطعه های استاد موریکونه توی این فیلم شاهکارهایی هستن که شاید مثل اونا رو حالا حالا ها نبینیم . من هر روز اون قطعه ای که عشق نام داشت و برای عشقش نواخت رو گوش میدم و عاشق اون قطعه هستم

  18. به نظر من تا قرن ها فیلمی به زیبایی و تاثیر گذارتر از افسانه 1900 به دنیای سینما معرفی نخواهد شد…

  19. من این فیلمو بیش از ده بار دیدم بازم میبینم به خاطر پیام زیبای این فیلم ودیالوگهایی که همیشه در خاطرم میمونه

  20. نقدهای بسیار زیبایی دیدم دم همتون گرم ولی به نظرم تورناتوره بر خلاف سینما پارادیزور اینبار هدفش نشون دادن عظمت بخشی انسان به اشیا و نامحدود بودن روح ادمیه این فیلم اسمونیه، درست مثل مالهالند درایو، عاشق همتونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]