کتاب خاک غریب، نوشته نوشتهی جومپا لاهیری
فرانک مجیدی: این تابستان، چیزی بود متفاوت از تابستانهای دیگری که گذراندم. باید برای یک واحد درسی در شهر محل تحصیلم میماندم و کتابی با عنوان «مواد لومینسانس و کاربردهای آن» را ترجمه میکردم. این کار، علاوه بر یکنواختی ساعات زل زدن به مانیتور و جذابیتهای علمیای که برایم داشت، از آن جهت که از علاقهی اصلی تابستانهایم، یعنی کتابخوانی دورم کرد، چندان دلخواهم نبود. اما در اولین فرصت پیش آمده و نخستین انتخابم، کتاب خوبی خواندهام که مایلم به شما هم توصیهاش کنم: «خاک غریب» نوشتهی جومپا لاهیری.
«خاک غریب»، شامل دو بخش است. بخش اول، 5 داستان کوتاه مجزا با عناوین «خاک غریب»، «جهنم- بهشت»، «انتخاب جا»، «خوبی محض»، «به کسی مربوط نیست» را در خود دارد و بخش دوم با عنوان «هِما و کاشیک»، 3 داستان پیوسته با نامهای «اولین و آخرین بار»، «آخر سال» و «رفتن به ساحل» دربارهی این دو کاراکتر است. این کتاب در سال 2008 در آمریکا چاپ شد.
در داستان «خاک غریب»، سه نسل بصورت همزمان و با روایت موازی پدر و دختری هندی، که کاراکترهای اصلی داستان هستند مورد بررسی قرار میگیرند. رودربایستیها، خاطرات، ناسازگاریها، بیتوجهیها و بی تفاوتیهایی که تفاوت نسلی ایجاد میکند رویارویی این سه نسل را میسازد. داستان دوم، داستان عشق و سکوت و هوس از دید دختر جوان هندیای است که شاهد رویدادهای درون خانواده و دوست فامیلیشان است. سومین داستان، روزمرگی زندگی یک زوج در آستانهی میانسالی را روایت میکند. «خوبی محض»، ضربهی وصلهی ناجور خانواده است به تن خانوادهی هندیاش و «به کسی مربوط نیست» راوی یک سوء استفادهی عشقی است.
بخش دوم، در مجموع یک داستان عاشقانهی مدرن است که تلاش میکند پایانی یکتا را در میان انتخابهای موجود برگزیند.
خانم «جومپا لاهیری» را در ایران بخاطر «مترجم دردها» و «همنام» میشناسیم. او فرزند یک خانوادهی مهاجر هندی است که در سال 1967 در لندن به دنیا آمده و در سه سالگی به آمریکا نقل مکان کردهاست. تا مدتها، خانم لاهیری یک ستوننویس آموزش آشپزی بوده که غذاهای هندی را آموزش میداده تا آنکه ایدهی «همنام» به ذهنش میرسد و از آنجا که دورههای «خلاقیت در نوشتن» را پشت سر گذاشتهبود، شروعی موفق بعنوان یک داستان نویس داشت. خانم لاهیری یک نویسندهی تحصیل کرده است و در زمینهی مطالعات رنسانس دکترا گرفتهاست. او با یک روزنامهنگار اهل آمریکای جنوبی ازدواج کرده و صاحب دو فرزند است. کتاب «خاک غریب»، در ردهبندی نیویورکتایمز جزو کتابهای پرفروش سال 2008 شناخته میشود.
داستانها در مجموع به شیوهی دانای کل و کاراکترهای راوی روایت میشود. در داستان اولش، لاهیری هر دوی این روشها را بکار میگیرد و داستان با دو راوی و از دید نویسنده بیان میشود. در داستان دوم خود را بهجای دختر خانواده میگذرد و در داستانهای دیگر بخش اول با شیوهی دانای کل داستان را تعریف میکند. بخش دوم اما، شیوهای جالب دارد. داستان اولش از زبان هِماست، داستان دوم روایت چند سال بعد از زبان کاشیک و داستان پایانی ابتدا از دید دانای کل است و سپس روایت کاراکترها. این کتاب، داستان هندیهای مهاجر به آمریکاست. هندیهایی که بیشینهی آنها به مدارج عالی تحصیلی و علمی میرسند و اگر فکر میکنید با هندیهایی روبهرو میشوید، در حد کاراکترهای میلیونر زاغهنشین، پاک اشتباه کردهاید. اگر هم فکر میکنید با داستانهای عاشقانهی آبکی راج کاپوری به صرف اسم «هندی» مواجهید، اشتباه بزرگتری میکنید! این داستان، روایت هندیهایی است که با گذر زمان، خود یا فرزندانشان بیشتر از «هندی بودن» به «فرزند خاک آمریکا بودن» میرسند. داستان تضاد بین ساریهای رنگارنگ و شنگرف و پلیور و شلوار جین و رژ لب. داستان عشقهای مخفی جوانانی که والدینشان این کارها را غیر اخلاقی میدانند و داستان زوجهای در اوایل 40 سالگی با داستانهای پنهان پشت سرشان، دختران هندی و پسران هندی که با یک آمریکایی ازدواج میکنند و زبان بنگالی که برایشان غریبه میشود. اما وجه مشترکی بین کاراکترهای هندی هست، همه تحصیلات عالیه دارند، در حرفهشان درخشانند و هر کدام به نوعی غربت را در زندگی موثر میبینند.
شیوهی روایی لاهیری درخشان است. او داستانهایی پر از کاراکتر نوشته با جزئیاتی دقیق که ابداً خستهکننده نیست. در حقیقت، خواننده در تکتک صحنهها حضور مییابد و با قهرمانان همراه میشود. در تمام قسمتهای کتاب، دلتنگیهای خانم لاهیری، پایبندیاش به فرهنگ هندی، ازدواج در میانسالی و مادری که تجربهی شخصی خود اوست و اطلاعات فوقالعادهی زبانی و تاریخیاش خودنمایی میکند. البته در وبلاگهای مختلف، تحسینهای زیادی از پایان تعجبآور بخش دوم خواندم. خود من شخصاً به پایان بخش دوم که رسیدم یک لحظه کتاب را بستم و فکر کردم «آن» عادی نیست و در نهایت باید چنین پایانی برای داستان اتفاق افتد، حدسم کاملاً درست بود و پایان کتاب چندان تکانم نداد.
این کتاب با ترجمهی خیلی خوب آقای «امیر مهدی حقیقت» توسط «نشر ماهی» و با قیمت 6000 تومان به چاپ رسیدهاست. نام کتاب، از گفتاری از خانم «ناتالی هاثورن» گرفته شده :«آدمیزاد هم مثل سیبزمینی است، اگر نسل اندر نسل در همان خاک بیقوت بکارندش خوب رشد نمیکند. بچه های من هر کدامشان جایی به دنیا آمدهاند و اگر سرنوشتشان دست من باشد، باید در خاک غریب ریشه بدوانند.»
سلام. من هم این کتاب رو هفته پیش خوندم. موضوعی که منو جذب داستان های این کتاب کرد وجود پس زمینه پر رنگ اختلاف بین نسل ها (والدین و فرزندان) در همه داستان ها بود. با توجه به شرایط کنونی خودم و برخی جوانان جامعه مسئله ما هم به حساب میاد. پس زمینه دیگه کتاب زندگی در سرزمین غربت (آمریکا) و مسائل و مشکلات مربوط به اون بود.
ای ول
همین 2 دقیقه پیش یکی از پستهای این وبلاگ رو تو “نوبت شما BBC” معرفی کرد
با این توصیفات حتما کتاب خوبیه .
سعی میکنم بخونمش .
مدتهاست وبلاگت جزء “فید” های ذهن من است و روزانه بش سر می زنم>>این است که مدتهاست تشکر به تو دوست ندیده ام بدهکارم…از خواندن وبنوشت های روزانه ی وبلاگنویسان متعهد -فارغ از نوع تعهد- خرسند می شوم…خودم وقت و امکانات آپ کردن وبلاگ ندارم…اما انبار ذهنم انبوهی از گفتنی ها و “شیر” کردنیهاست…از تو که این کار را می کنی سپاسگزارم
سر تو امثال تو سلامت
قربان تو/دوست ندیده ات
سلام
من یه سوال داشتم گفتم از شما که واردین بپرسم . فرند فید رو با پروکسی که تو فایر فاکسم نصب دارم باز می کنم ولی نمی تونم مطلب بذارم یا کسی رو اد کنم شما فرند فید رو با چی باز می کنید؟ اگه بگین ممنون می شم چون با دو تا دیگه از سایت های فیلترشکن انجام دادم درست نشد.
جالب بود.
🙂
سلام. من دنبال لومینسانس می گشتم که به وبلاگ تو رسیدم. من هم کتابهای جومپالاهیری رو خوندم و خوشم اومد. حرفهای تو هم جالبه. ولی برام جالبتره که تو چی می خونی که با لومینسانس سر و کار داری و البته می تونی لطف کنی مشخصات کتابی رو که باید ترجمه می کردی برام بنویسی. راستی من می خواستم با فرم تماس باهات تماس بگیرم که موفق نشدم یعنی بالا نیومد. فکر نکنم لازم باشه این میل رو توی نظراتت بذاری
آشنایی با خانم لاهیری را مدیون یکی از دوستان عزیزم هستم… دو کتابی که ازش خواندم فوق العاده بود.فقط متاسفانه کتاب خاک غریب را با ترجمه گلی امامی خواندم که ترجمه اش نا امیدم کرد. خانم امامی مترجم خیلی خوبی هستند اما این کتاب با ارزش را انگار یک دانشجوی سال اول مترجمی ترجمه کرده… خودتان قضاوت کنید که ترجمه نام هتل فور سیزن به هتل چهار فصل آیا کار درستی است؟ هرچند این ترجمه به شدت وحشتناک باعث نشد از خواندن کتاب لذت نبرم…