سریال در چشم باد : معرفی و بررسی و تحلیل
فرانک مجیدی: لیلا، 5 یا 6 سال داشت که مادرش به او کاسهای آرد برنج میدهد که به خانهی خالهاش ببرد. با کلی سفارش مراقبت و سریع بازگشتن. بعد از نیم ساعت گذر از جادههای جنگلی با عبور تک و توک مردان همسایه و گاریهایشان، وقتی جاده خلوت بود، لیلا صدای پای چندین اسب میشنود. سواری که گویا رئیس جمع است صدایش میزند و میگوید: «دختر جان! تی اَمْرَ آب بَوَرْدِه دَری؟ من و می رفیقانَه تشنه ایسَه!» (یعنی همراهت آب داری؟ من و رفقایم تشنهایم!) لیلا فکر کرد آدمهای بدی نمیتوانند باشند، گفت در مسجد منتظر بمانند تا برایشان آب بیاورد. دواندوان به خانه برگشت. به پدرش گفت چند مرد تشنه دیده که غریبهاند، ریش و موی انبوه دارند، تفنگ دارند و قطار فشنگی به دور کمر بستهاند! پدر فهمید که میرزاست، با عجله در خانهی همسایهها رفت و به زنش گفت غذایی آماده کند و در سینی بگذارد تا به مسجد ببرد. به مسجد که رسیدند میرزا و مردانش به نماز ایستادهبودند. روستاییها نشستند. نماز میرزا که تمام شد، پدر لیلا غذا و آب را جلوی میرزا گذاشت و گفت میرزا! نصیحتی… حرفی برای ما نداری؟ میرزا ساکت ماند، لحظاتی بعد خواند: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشتهی خویش آمد و هنگام درو/ گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید/ گفت با اینهمه از سابقه نومید مشو…» پدر لیلا میگفت به اینجا که رسید چشمهای میرزا خیس شد، دیگر چیزی نگفت. لقمهای خورد و آب را با سلام به لب تشنهی حسین نوشید و با مردانش رفت. میرزا، دیگر برنگشت. هرگز.
این، معنای میرزا کوچک خان است برای کسی که راز جنگلهای شمال را میداند، شاید مانند معنایی که ستار خان و باقر خان برای یک آذربایجانی دارند یا معنایی که رئیسعلی دلواری برای یک بوشهری میدهد. مقدمه طولانی شد، چون آغاز داستان «در چشم باد» مرا به یاد این داستان قدیمی میاندازد. چون بخش کودکی «بیژن ایرانی» دیگر تمام شده و برای این سریال، شایسته است که نوشت و خوب هم نوشت. چون میتواند در زمرهی بهترین سریالهای 30 سال اخیر، در کنار هزاردستان، سر به داران و روزگار دکتر قریب قرارش داد. گیرم که در زمان و زمانهای نامناسب پخشش شروع شد ولی باید پذیرفت، راز 11 سالهی «مسعود جعفری جوزانی» بسیار ارزشمند است.
آنها که بیننده بودهاند، میدانند داستان از چه قرار است. بیژن و نادر، فرزندان خردسال حسن آقا هستند که با دوست تاجیک خود، آقا حسام، در خدمت میرزاست. بیژن عاشق لیلی، دختر آقا حسام، است که در همسایگیشان زندگی میکندو عموی بیژن و نادر، عباس، عاشق رعناست و در تدارک خانه برای ازدواجشان. در روز عروسی، خبر میرسد اوضاع بر میرزا تنگ آمده و داماد و حسن آقا و آقا حسام به جنگ میشتابند. حسن آقا و آقا حسام موفق به فرار میشوند اما عمو عباس به طرز تراژیکی اعدام میشود و میرزا را سر میبرند. حسن آقا و دوستش با عجله به تهران میروند و در راه، پسر کوچک حسن آقا، اسد، متولد میشود. در تهران، آقا حسام به عنوان همرزم میرزا شناسایی میشود و با تحمل زندان و شکنجه بالاخره با نقشهی دوستانش فرار میکند و به شوروی باز میگردد.
این بخش اول سریالی است که قرار است تمام حوادث تاریخی از میرزا کوچک تا آزادسازی خرمشهر را در بر بگیرد. بالاخره، جمعهشبهای شبکهی یک صاحب سریالی شد که بشود به دیدنش سر بلند کرد! جعفری جوزانی، این سریال را وصیتنامهی خود میداند و با جزئیاتی ظریف و پر از نور و رنگ آن را به قالب تصویر در آوردهاست. گویا قرار است از روی این سریال، سه فیلم سینمایی به نمایش درآیند. جعفری جوزانی جزو معدود کسانی است که از به تصویر کشیدن عشق و رنگ و خون نمیهراسد. دیالوگهای عاشقانهی زیبا، تصویربرداری استادانه، بازیهای طبیعی و خوب و داستانی پرکشش برگهای برندهی این سریالاند. تیم بزرگی از بازیگران سرشناس، بر اعتبار این سریال میافزاید. البته باید بر حضور پرمعنای «استاد حسین علیزاده» نیز تاکید کرد. برای عاشقان موسیقی اصیل، این نام پر از حضور و خاطره است و خود قبول آهنگسازی سریال از سوی ایشان، وزنهای برای این سریال به شمار میرود.
جعفری جوزانی کارگردان تحصیلکردهای است، میداند که چطور باید از پس کار برآید. آن سکانس بهیاد ماندنی گیر افتادن دلیجان در برفهای استخوانسوز منجیل در محاصرهی گرگها را به یاد دارید؟ درست مثل یک مستند بود! دیگر بازی و کارگردانی دیده نمیشد و بیننده همراه تقلای حسن آقا برای خلاصی خانوادهش از سرما میشد. دیالوگنویسی جوزانی بسیار عالی از آب در آمده. به باورم در سریالهای تلویزیونی، تنها جزو یکی دو نفری است که دیالوگ را میشناسد. مثل بعضی ادای ادبیاتدانی در نمیآورد که «هر آینه (؟؟؟!!!) پدر او را بر ما ترجیح میدهد» یا «وقتی من و دستام 6 سالمون بود (!!!)». نماهای بیهودهی بسته از چشم و ابروی بازیگرانش نمیگیرد و داستانش را به بهترین شکل روایت میکند. یکی از حسنهای کار جوزانی، روایت درست تاریخی سریال است. او به خود اجازه نمیدهد حقایق را آنجوری که بعضی دوست دارند روایت کند، و چنان نیز روایتگر ماجرا نیست که احساس کنیم بازیگران از 60 سال بعد آمدهاند و انگار 5تایی هم عصا قورت دادهباشند و کتابهای «خسرو معتضد» را برای بینندگان بیچاره روخوانی کنند! حقیقت آن است که آنچه –به روایت اسامی تیتراژ- خانوادهی جوزانی خلق کردهاند، بازگشتی به سالهای آغازین 1300 است. جوزانی به زیبایی عشق را در میان خون و گلوله روایت میکند و استفادهی زیبایی از ادبیات، مثلها و شعرهای فولکوریک میبرد.
حالا دورهی دوم زندگی بیژن شروع شده با بازی زیبای پارسا پیروزفر. اگر تا حال مشتری سریال نبودهاید، پیگیری از این به بعد آن را به شما توصیه میکنم. باید از آقای کارگردان تشکر ویژهای بکنم. بعد از مرحوم علی حاتمی، من دیگر برای هیچ کاری ایرانی اشک نریختهبودم. سریالهای زیادی دربارهی میرزا دیدهبودم، ولی هیچکدام به آن اندازه که در عروسی یکی از همسنگرها به حسن آقا میگوید :رشت سقوط کرد، و صحنهای که قزاقهای رقصان سرش را در بازار میگرداندند رویم اثر نگذاشت، آن سکانس اعدام عباس، پیرمرد بسته به تیر چوبی که میگوید یا حسین، رعنا که به سمت عباس میرود، قزاق که با قنداق به پیشانیش میکوبد و عباس که ضجه میزند:«نزنش سگمذهب!»، پدربزرگ که روبروی عباس تیر خورد و تیرها که روی سینهی عباس مینشیند… دیدار آقا حسام با زن و فرزندش در زندان، حسام زندانی سیاسی است، لیلی پدرش را اینقدر خونین و شکسته است نمیشناسد… خداحافظی بیژن و لیلی، بیژن که میدوید پشت ماشین لیلی و بچهها دست به سوی هم دراز کردهبودند و بیژن داد میزد:«گریه نکن لیلی!»… هنوز هم یادآوریشان اشک به چشمم میآورد. من میدانم که اگر مرحوم حاتمی امروز بود از ساخت این شاهکارتان خوشحال میشد و حالا هم روحش شاد است! میخواهم بگویم ما چشم به فیلمی که در آمریکا، برای مشروطه میسازید داریم، پس از وصیت و رفتن نگویید! میخواهم بگویم به احترام شما، تمام قد میایستم و سپاسگزارم.
به شعر حافظی فکر میکنم که میرزا خواند. باید تا قیامت صبر کنم، و آنروز پی حافظ بگردم و منظورش را از این شعر بپرسم. چرا آن بیت دوم را در آنجا آورد؟ منظورش از این سئوال و جواب چه بود؟ این «سابقه»ای که نباید نومید بود از او را چه تعریف میکند؟ این پرسشها، میراث زنان خانوادهی من است. آخر، لیلا مادر مادربزرگ من بود!
واقعا سریال زیبایی هست .
من به شخصه از دیدنش لذت می برم .
فقط کاشکی استاد جوزانی می تونست تیپ شفیعی جم رو بشکنه . بنظر شفیعی جم اینجا هم تیپ های قبلیش رو تکرار می کنه .
ترانه هایی رو که “بی نظر” (شورشی جنگل نشین بر علیه بلشویکها)
مبخوند رو خیلی دوس دارم اما متاسفانه نمیتونم پیداش کنم
لطفا اگه کسی دسترسی به اون ۲ قسمت سریال داره
۱ قسمتی که بیژن بعد از سقوط طیاره اش در کنار جنگل نشینها بود و ۲قسمتی دیگه در دوران بعد از فرار از زندان بلشویک ها که لیلی تیر خورده و بیژن سخت بیمار بود
تو این دو قسمت “بی نظر” ۲تا ترانه ی زیبا خوند که آدم رو جذب میکرد
و عالی بودن دویش اون موقع میخوند که بیژن مریض بود و لیلی هنوز تصمیم خودش رو نگرفته بود ولیلی و بیژن از اتاق هاشون گوش میدادن
تورو خدا اگه این فسمتها رو دارید این ۲ ترانه رو آپلود کنید
بازمسلام
اگر کسی سریال را در دسترس دارد
ترانه هایی که بی نظر میخواند رو آپلود کنه
اجرتان با خدایتان
بدون شرح :
جعفری جوزانی جزو معدود کسانی است که از به تصویر کشیدن عشق و رنگ و خون نمیهراسد.
به باورم در سریالهای تلویزیونی، تنها جزو یکی دو نفری است که دیالوگ را میشناسد.
جوزانی به زیبایی عشق را در میان خون و گلوله روایت میکند !!!
برفهای استخوانسوز منجیل !!
با جزئیاتی ظریف و پر از نور و رنگ آن را به قالب تصویر در آوردهاست
گیرم که در زمان و زمانهای نامناسب پخشش شروع شد
“تاثیرگذار” شاید تنها کلمه ای باشد که برازنده این نقد امروز است.
موفق باشید
مررررررسی
واجب شد این سریال رو دنبال کنم والبته با دید تازه ای
متاسفانه از شخصیت هایی که شما در مقدمه ی پست نام بردید , در هر زمان و دوره ای , بنا به مقتضیات آن دوره , برداشت ها و استفاده های ابزاری بخصوصی شده و همه ی واقعیت های زندگی آنها به نمایش کشیده نشده است . در سال های اخیر اگر سریالی راجب شخصیت های اینچنینی تولید شد , بیشتر به جنبه های مذهبی و اعتقادی آنها پرداخته شد و دیدگاه ها و اعتقادات ملی آنها کمتر بتصویر کشیده شد . البته شاید خرده گرفتن از سناریست های این دوره قدری بی انصافی باشه چون اونها ناگزیر به خودسانسوری و عبور از چندین فیلتر سفت و سخت هستند اما با در نظر گرفتن همه ی ابعاد , این سریال کار خوب و یکدستی از آب درآمده.
سلام دکتر جان
خیلی وقته که برات کامنت نذاشتم و حالی ازت نپرسیدم ولی خوب همیشه اومدم و رفتم و بهره بردم از رنگ و لعاب و باطن نوشته هات.
در چشم باد از نگاه من هم واقعا ارزش وقت گذاشتن رو داره و خوب تا الان هم سعی کردم دقیقه ای از این دست ساز خوش تراش جعفری جوزانی رو از دست ندم.
البته این رو هم نمیتونم ابراز نکنم که در مجموع از عملکرد و نوع نگاه تاریخی و تفسیرهای مرموز از برخی رخدادهای صدسال اخیر در تلویزیون نگرانم و چه بسا باید در این کار هم – که تا آستانه تاریخ معاصر پیش خواهد آمد- باید منتظر بعضی تحریف ها و تاریخ های دست نوشته مورخان ناکجا آبادی بود.
موفق باشی
تا بعد…
سلام
یه جایی خوندم که چند سال پیش بازیگر نقش “لیلا” در دوران کودکی تو یه تصادف فوت کرده
انتخاب بازیگراش خیلی خوبه،فقط پیرو فرموده ی دوست قبلیمون این شفیعی جم خیلی تیریپ بامشادی !! بازی میکنه
ادا و اطوارش و …
در کل سریال خوبیه
سریال خیلی عالیه
فیلمنامه و بازی ها هم بی نقصه
اما گاهگداری قرار دادن صحنه های کشدار و بی مورد (مثل اون صحنه جابجا کردن دسته های برنج از زیر بارون به انبار یا همین صحنه سینما رفتن ایران و بیژن که عکسش رو گذاشتید) آدم رو خیلی خسته می کنه!
به نظر من یه کارگردانی مثل ضیاءالدین دری می تونست از این فیلمنامه و این بازیگران، یه شاهکار فراموش نشدنی خلق کنه
هر چند با همین کارگردانی هم سریال، واقعاً خوب و قابل احترامه
سلام
من یکی از خوانندگان دائمی این وبلاگ هستم که تقریبا” از اولین نوشته اونو دنبال می کردم ولی این اولین نظرم برای این پست شماست.
با نظر شما مبنی بر اینکه کار بزرگی صورت گرفته هم عقیده ام ولی از یک بیننده حرفه ای مثل شما بعید بوده که اینطور چشم بسته از این کار تعریف کنید.
من با نظر شما مخالفم و هر بار که سریالهایی اینچنین می بینم به نبود علی حاتمی بیشتر پی می برم اتفاقا” این سریال یشدت از شاخصه زبان و دیالوگ ضعیف است و شما بیرحمانه آن را با هزاردستان در یک رده قرار می دهید
از نظر ووقت هم باید بگویم که مثل تمام سریالهای ایرانی بشدت کش دار و طولانی می باشد و اگر شما به سریال های غربی نگاه کنید می بینید مثلا در لاست با وجود 45 دقیقه ای بودنش هیچ وقت سکانسهای بیهوده و کش دار وجود ندارد ولی در اینجا شما 10 دقیقه پرده خوانی مرد نقال و 20 دقیقه همان سکانس محبوب تان در برف گیر کردن را می بینید و اصولا آن را به یک کار مستند تشبیه می کنید که با اصل سریال سازی در تضاد است.
جدا از اشتباهای تاریخی یه خصوص در نقل قولهای پدربزرگ با رعایت نکردن زمان سنی شخصیت ها هم روبرو هستیم مثلا در آخرین قسمت پسر کوچک خانواده دست کم 6 سالتز تولدش گذشته و خواهرشان به دنیا آمده ولی پسرا و لیلی در همان سن هستند. یا شفیعی جم با توچه به نحوه زندگی اش بسیار پیرتر از شخصیت ایزانی یا شریکش است که در واقع در مدت 10 تا 12 سال آنقدر نمی توانسته پیر شده باشد.
موافقم کلیات و داستان خوبی داره
من طرفداره رمنس نیستم ولی رمنس این سریالو دوست داشتم
یک حالت نوستالژیکی به من میداد این سریال
و به نوعی تاثیر پذیری از آثار صادق هدایت و چوبک سریال رو برای من دوس داشتنی میکرد
ولی ضعف فنی کم نداشت
هرچه به قسمت های آخر نزدیک میشیدیم حفره های روایی و فیلم نامه بیشتر حس میشد
گاهی اوقات هم دیالوگ هایی در مرحله تدوین در جاهایی که اصلا گفته نشده بود برای پوشوندن ضعفا دوبله و اضافه شده بود
نمونه اش دیالوگ لیلی در بقالی به افسر جاسوس زن روس و…..
از نظر سنی و تاریخی هم کلا روایت ایراد کلی داره
به طوری که اگه شما سقوط رشت و مرگ میرزا رو 1300 در نظر بگیرید اونجا که بیژن و خانواده اش فرار میکنن بیژن رو کودکی 5 ساله در نظر بگیریم و آزاد سازی خرمشهر که در 1361 اتفاق میوفته یعنی بیژن اینحا فردی 66 ساله استک ه به وجنات و رفتارش نمیخوره
به نظر من موضوع جنگ تحمیلی یه جورایی مجوز این سریاله و به زور بهش چسبونده شده بود اصلا با سریال جور در نمیومد (گرچه اینجا هم با توجه به اینکه شخصیت ملی گرا و سکولار بیژن حفظ میشه و در نهایت ترکشی که از مسجد کمانه میکنه یک مقدار این قسمت رو هم قابل تحمل میکنه)
همینطور وقتی بعد از اشغال ایران در جنگ دوم این فرد به آمریکا میره و اونجا یک نظامی به دانشگاه میره و پزشک میشه و استاد دانشگاه هم یک مقدار در نیومده یه نظامی تازه از 26-7 سالگی دچار چرخش به ووو
در قسمت دیگر باید به صدا های نپخته و خام بازیگران زن سریال (مادر بچه هاو چند زن دیگر) اشاره کنم که به شدت آزار دهنده است و یا سکانسهای تکراری پارسا پیروزفر در خلبانی و یا دیدن 5 دقیقه از فیلم در سینما که این مدت زمان لزومی ندارد که پخش شود
ولی با همه اینها باز این سریال را می بینم چون کار بزرگی هست و هر کسی شهامت اینجور کار کردن را ندارد نورپردازی و رنگ امیزی خوب کار شده شخصیت پردازی خوب و باور پذیر و در آخر موسیقی محشر و بی نقص استاد علیزاده
در ضمن بی صبرانه منتظر کار جدید کمال تبریزی هیتم که ان هم در همین دوره زمانی کار کرده و صد البته نباید از سفارسی بودن آنها متعجب بود
با سلام نظر شما را در مورد برخی نکات مثل رعایت نشدن سن و امثال آن قبول دارم ولی بعضی جا ها مثل پرده خوانی یا تماشای فیلم در سینما به نظر یکی از شاه کار ها و نو آوری های جوزانی بود که روایت مستند گونه به سریال می داد و برای خود من جالب بود یعنی بهتر بگویم سریال با این سکانس ها رسالت تاریخی خود را بدون هیچ دخل و تصرفی به کمال می رساند و به نظرم شما نباید این سریال را با لاست مقایسه کنید که این ها از نظر محتوا با هم کاملا فرق دارند. با احترام…
بخشید لیلایی که گفتید همون لیلی هست که دوست بیژن بود؟
نه
متن خیلی خوب و کاملی بود.
در سایت پارسا پیروزفر تعدادی عکس از خودش در این سریال، وجود داره:
http://www.parsapirouzfar.com/gallery/tv_main_wind.html
گریمش در آیندهی سریال آدم رو یاد دانیال حکیمی میاندازه. مثلا این تصویر رو ببینید:
http://www.parsapirouzfar.com/gallery/tv_wind_15.html
سلام
سریال زیبا و خوبی است ولی خیلی می توانست بهتر هم باشد.
بنظر من این سریال دو اشکال دارد:
1- مدت پخش هر قسمت از سریال خیلی کم است ( درحدود 30 الی 35 دقیقه)
2- به شخصیت پردازی ، کودکی و چگونگی رشد بیژن و نادر و اسد اصلا” پرداخته نشده است و یک دفعه بزرگ شدن این بازیگران نشان داده شده است.
خیلی می توانستند بهتر کار کنند و تاریخ کشورمان را نمایش دهند.
سلام، مدت هاست که وبلاگ شما رو می خونم و امیدارم که موفق و شاد باشید. سریال در چشم باد با تمام ایرادات هنری تاریخی و داستانی که بهش وارد میشه ، جزو بهترین های سال های اخیر تلویزیون قرار داره، درسته که کار بی نظیر آقای جعفری جوزانی منجر به تحسین همگان و اقبال عمومی شده اما فکر می کنم بدون هیچ تعصبی باید بگم مقایسه اون با کارهای زنده یاد علی حاتمی، پایین آوردن سطح انتظارات و سلیقه هنری رو در بر داشته باشه. به هر حال شما مثل همیشه خیلی زیبا و رسا نوشته اید.
کلا سریال شادی هستش رنگها و فیلم نامه خیلی روش کار شده این رو هم بگم که حدود 13 -14 ام فروردین 87 بود که ما در میدان حر سرباز بویم ما را برای سیاهی لشکر بردن شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازی نقشهای زمان جنگ اونجا بود که فهمیدم چه پروژه عظیمی هستش….
قرار دادن سریالی که هنوز در میانه راه است در کتار شاهکار تکرار نشدنی مثل هزار دستان قدری عجولانه است…
سلام!
واقعاً شما نوادۀ لیلای قصه هستید؟! یعنی واقعاً همچین داستانی بوده؟!
خیلی میتونه جالب باشه!!! که آدم قصۀ هزار سالۀ خودش رو توی سریالی به
این زیبایی ببینه!
دوست عزیز! نام کاراکتر سریال لیلی است، نه لیلا! جدهی بزرگ ما، لیلا، تا آنجا که میدانیم اجداد ایرانی داشته بوده و لیلی، فقط یک کاراکتر داستانی است.
یکی از دلایلی که یک اثر فاخر را از دیگران متمایز می کند به نظر من شناخت است .شناخت است که باعث میشود یک هنرمند محیطی را برای خود فراهم سازد که قطعه های گم شده ان مانند یک پازل باید در کنار یکدیگر قرار گیرند تا یک کلیت ارزشمند را خلق کند.فی الواقع اگر بخواهیم مصداقی برای این مساله بیان کنیم در چشم باد است که به به هم در امیختن طیف و رنگ و عشق فضایی همچون اشعر سهراب را پیش روی ادمی می نمایاند.ودر اخر می توان گفت در چشم باد شعری است که به تصویر در میایدو بر روح مخاطب تاثیر میگذارد.
با سپاس فراوان از پرداخت بجای شما به این اثر زیبا.
سلام. به نظر این سریال در کل کار خوبی است، ولی مخصوصا قسمتهای اولش به ویژه در جنگ و گریزهای داخل جنگل اصلا خوب از آب درنیامده بود. از نظر زبان و دیالوگ هم ضعف دارد. در برخی موارد در طراحی لباس اشکال داشت؛ مثلا در شمال آن هم در جنگل گلی کسی گیوه نمیپوشد؛ همه گالش پلاستیکی میپوشند. به نظر من شما بیشتر تحت تاثیر کارهای خوب و شخصیت خود آقای جوزانی نوشتهاید؛ برخلاف شما من از مسعود جعفری جوزانی «جادههای سرد» بیشتر انتظار داشتم. البته بعد از مرحله کودکی سریال بهتر شده ولی جای کار بیشتری داشت.
کاش یه اسمی هم از جد بزرگوار ما تو این سریال بود.خیلی گشتم اما هنوز نتونستم مستند تاریخی ازش پیدا کنم. فقط میدونم از یاران و حامیان مالی میرزا بوده.
سلام
کمی احساس می کنم در مورد این سریال عجله کردید . شاید این به خاطر علاقه شما به کارگردان سریال بود . من چند قسمت از این سریال رو دیدم و می تونم بگم که احساس کردم در حال تاریخ سازی در بخشی از قسمتهاست . البته برای تلویزیون میلی طبیعی است . در یکی از قسمتهای سریال در مورد شخصیت دکتر حشمت یک مورد از این تاریخ سازیها رو دیدم که نویسنده تلاش می کرد با مطابق میل کردن شخصیت او بین افراد تحصیل کرده و مردم ،به دید کارگردان، خالص روزگار فرق بزرگی بیاندازد ، دیدن این نکته باعث شد روی صحنه ها بیشتر دقت کنم . و موارد مشابه دیگری دیدم به نظر من این سریال در حد تمجیدهای شما نبود
سلام
با دیدن قسمت آخر مخصوصا قسمت ورود مامور شهربانی به سینما و تقلید از سر چارلی چاپلین خوشحال شدم که نام جد بزرگوارم تو سریال نیومده.
از اینکه جعفری دایما در هر قسمت یک سکانس مربوط به سینما یا نمایش فیلم گذاشته واقعا خوشم اومد، بعضی ها فکر می کنن در قدیم ایرانی ها به سینما کم محل بودن، اما اینجا میبینیم مردم با چه شوری به دیدن فیلمی از چارلی چاپلین میرن. نمایش فیلم در مورد هیتلر هم از این جهت خوب بود که گیر آوردن این مستند به این راحتی ها نبود اما تو این قسمت تکه های مهم فیلم رو دیدیم.
در مورد جزئیات و به نمایش گذاشتن جزئیات زندگی هم جعفری عالی کار کرده.
واقعا در هر قسمتش ، من رو یاد هزار دستان میندازه.
عالی بود
سلام.من مدیر روابط عمومی سریال هستم.امشب بر حسب اتفاق مطلبتونو دیدم.ممنون از لطفتون.من از طرف خودم و آقای جوزانی از شما تشکر می کنم و خوشحالیم که سریال تونسته شما رو راضی کنه و همین طور خوشالم که زحمتهای 6ساله آقای جوزانی امروز داره به بار می شینه
چقدر احساس خوبی است که بشود حرفهای دلت را بنویسی، و احساست را با خوانندهات شریک شوی. چهقدر خوبتر میشود این حس، که او که باید، نوشتهات را میخواند. آقای لطفی عزیز، از تمام زحمات شما و عوامل سریال متشکرم و سپاسگزارم که با نظرتان، مرا متوجه توجهتان کردید. اگر برایتان مقدور است، درود گرم من را به آقای جوزانی برسانید. ایشان مرا با این کار بزرگ، به سمتی از خاطرات بردند که فراموششان کردهبودم و حالا دیگر نمیخواهم فراموش کنم. خداوند هنرمندان این خاک گرامی را دلشاد کند!
سلام ودوروود خدمت هنرمند ارزنده اقای جوزانی و همکار گرامی ایشان مدیریت محترم روابط عمومی سریال اقای لطیفی.—خدا قوت—اجازه میخوام مراتب تشکر و سپاسم را بخاطر سریال در چشم باد-خدمتتون عرض کنم.هر جمعه شب با دیدن سریالتون حس خوبی در من بوجود میاد.البته کلی هم دلم تنگ میشه.میدونین واسه چی؟؟واسه چیزهای قدیمی ای که داشتیم و امروز نداریم.خونه های درندشت که انگاری اون حوضها جزءلاینفک خونه ها بوده…… واسه صفای ان دوران/ صداقتها/….واسه نقالیها….پرده خونیها…..درشکه ها….. واسه ابنبات خوروسی هم دلم تنگ میشه!!واسه نون زیر کباب باریحون تازه شاه عبدالعظیم (که فقط ازمامانم شنیدم)……….. اصلا واسه همه اکسسوارها ولوکیشنهای سریالتون دلم تنگ میشه .اقای جوزانی به عنوان بیننده ممنونم که به شعور مخاطب احترام گذاشتین وسعی کردین کاری بسازین درخور و شایسته مخاطب.مطمئن باشین بیننده قدر این احترام رو میدونه.تاحالا که شاید کمتر از -یک سوم کار -پخش شده کاملا مشخص هست که چه انرژی ای روی کار گذاشته شده.(تعدد لوکیشن-تعدد بازیگران حرفه ای)شاید …..شاید نقاط ضعفی هم (که طبیعی است)داشته باشه ولی مطمئنا اونقد نقاط قوت زیادی داره که نقاط ضعف وبپوشونه(کاش بعضی از سکانسها-تدوین مجدد میشد) بهرحال تلاش شما وگروه محترمتون کاملا محسوس هست.از جانب خودم ممنونم.ودر انتها…….فقط 1حسرت برای من میماند وبس……اینکه -ای کاش من هم بازیگر این سریال بودم تا …….شاید…….شاید ان موقع -هنگام پخش سریال باور میکردم که بالاخره من هم موفق شدم طعم ابنبات خروسی-و نون کباب ریحون شاه عبدالعظیم را بچشم!! ای کاش…………………………………………و…تمام یاعلی/خدانگهدار…..-نازنین-دانشجوی کارشناسی ارشد گرافیک-
بازی آقای کامبیز دیرباز و پارسا پیروزفر واقعا عالیه.با تشکر فراوان از آقای جوزانی عزیز
سلام.ممنونم از شما خانوم مجیدی و شما نازنین خانوم و سایر دوستان.خیلی خوشحالم که سریال مورد استقبال دوستان قرار گرفته و بازم ممنون از اظهار لطف عزیزان.من حتما تمام این محبت ها رو به آقای جوزانی منتقل خواهم کرد.آدرس ایمیل خودم رو هم گذاشتم.موفق باشید
سرکار خانم مجیدی عزیز-دوروود بی پایان مرا پذیرا باشید.ایمیل اقای لطفی که خودشان فرمودن در یادداشتشون-رو میتونید محبت بفرمایین برای من ایمیل کنید؟ممنون خواهم شد. ارزوی بهترینها برای شما بزرگوار دارم.شب خوش
سلام.اون صحنه ای که محمد رضا هدایتی و مابقی با هم همخونی دارن فوق العاده است. سریال صحنه های زیبا بسیار دارد.از اقای جوزانی و سایر دوستان ممنون.
سرکار خانم دکتر مجیدی سلام
انقدر حرفهای قشنگ شما در باره سریال (در چشم باد) دلنشین بود که دیدم نمی توانم بی تشکر آنها را خوانده باشم.
بله مسعود جعفری جوزانی شخصیت های این سریال را از لا به لای تاریخ نوشته و نا نوشته این مرز و بوم بیرون کشیده و سعی کرده همان طور که بوده اند آنها را نشان بدهد. به همین دلیل شما مادر مادربزرگ خود را در لیلی می بینید و من پدرم را در میرزا حسن و آقا حسام و خودم را در…..
خلاصه می دانم که همین به دل نشستن حرفها یش خستگی همه سالهای سخت ساختن سریال را از تن برادرم بیرون خواهد آورد.
زنده و پاینده باشید
(فتح اله جعفری جوزانی)
آقای جوزانی عزیز!
نمیتوانم کتمان کنم که چقدر خوشحالم که این وبلاگ را رسانهای قوی میبینم که نوشتهها و نظرها را، به مخاطب اصلی خود میرساند. روزهایی که «شیر سنگی» اشک به چشمم میآورد، حتی خیالش هم برایم دشوار مینمود که یک روز به جوزانیها بگویم آن دیالوگ شاهکار استاد نصیریان «اسب همون اسبه، تفنگ همون تفنگه، اما… مرد همون مرد نیست!» چه اشکی از چشمانم فشاند. من از خاندان جوزانی، بخاطر این نقشهای خوشی که در ذهنم نشانده و می نشانند سپاسگزارم!
اما این لیلا خانم، که میشود جدّهی من و علیرضا… این یک داستان نبود، این دیدار و آن شعر حافظ واقعاً برایش پیش آمد، شاید پدر لیلا مثل آقا حسام تفنگ به دوش نگرفت، و لیلا هرگز چون لیلی به آغوش میرزا نرفت، اما هیجان این دیدار برای لیلا، آنقدر بود که آن را هر شب پیش از خفتن برای بچههایش بگوید و آسیه، دخترش، برای مادرم، خالهها و داییها بعنوان یک اتفاق مهم در خانوادهاش. من از زمانهای سخن میگویم که مردمانش به امید آزادی، با نام میرزا نشاهای برنج را در دل گِلآبهای شالیزار فرو میکردند. اینها، شاید مال 90 سال پیش باشد، اما چیزی است که تکتک سلولهای ما را شکل داد و قطرههای خونمان شد. ما ملت خطر و خاطرهایم!
از شما بخاطر روایت صحیحتان از تاریخ، از خوشسلیقگیتان در انتخاب استاد علیزاده برای آهنگسازی، از بازیگران بسیار خوبتان سپاسگزارم و دستتان را به گرمی میفشارم، تمام ارادت قلب و نگاهم، از آن فرهنگسازان میهنم باد!
سلام
چقدر خوشحالم که هنوز آدمهای زیادی وجود دارند که مفهوم حقیقی آزادی و انسانیت رو بفهمن. کاش یه روزی برسه که که همه ایرانیها به جای لذت بردن از موضوعات بی اهمیت و خوشحال شدن با دیدن سریالهای بی مضمون، لذت واقعی رو با دیدن چنین تولیداتی ببرند.
به نظر من گیرهای ظاهری سریال که در دوران جنگل کم هم نبود اصلا مهم نیست، یعنی داستان خیلی عمیق تر از اینهاست. اینها رو تولیدکنندگان باید بدونند ولی بیننده اگر واقعا داستان رو با خودش پیوند بزنه اصلا نمیتونه درگیر این جزئیات بشه. ضمنا من از ریزبینی کارگردان در مسائل فرهنگی و اجتماعی خیلی لذت میبرم، از قضا به نظر من سکانسهای طولانی کمک شایانی در القای فضای فکری و فرهنگی اون روز داره، حتی اگر بعضی جاها نمادین باشه، به شرطی که بیننده صرفا یک تماشاچی نباشه. جدا خوشحال میشم از دیدن این سریال و بهتر میفهمم چرا نباید بیگانگان بر کشوری مسلط بشن.
تشکر فراوان من رو هم بپذیرید، هم کسانی که برای تولید و پخش کار زحمت میکشند و هم نویسنده که فضایی با این موضوع فراهم کرد.
با سلام خدمت شما
نوشته بسیار زیبا ، تاثیر گذار و قابل تحسینی است. به قلم شما باید احسنت گفت. عزیزان کم لطفی کردند که ارزش این نوشته و مهمتر از اون فیلم بسیار زیبای در چشم باد رو خیلی عالی ندونستن.
حتی دیدم عزیزی در کمال تعجب، سبک زیبای این فیلم در پرداختن به صحنه ها رو که سرشار حس وطن پرستی و ظرافت های ایرانی و سنت بی نظیر این خاک هست رو با سریال لاست مقایسه کردن.
با تشکر
حکایت عاشقی (در چشم باد)
در سال های مدرسه از درس تاریخ بیزار بودم. حوصله این را نداشتم که بدانم کدام مستبد در چه سالی به دنیا آمده یا در چه سالی بر اریکه سلطنت تکیه زده و چند فرزند داشته و به قول شاعر معاصر دل سوخته مهدی اخوان ثالث: مادیان سرخ یالش تا سحرچند کرت زاییده. حس غریبی به من می گفت که این کتابها چیزی کم دارند و سوالهایی از این جنس آزارم می دادند که به قول برتولت برشت (اسکندر در فتوحاتش حتی یک آشپز همراه نداشت؟) سالها باید می گذشت و دود چراغها باید می خوردم تا بفهمم که هیچ شخص یا ملتی بدون آشنایی با ریشه های تاریخی خود، نمی تواند خودش را بشناسد و بداند در کجای تاریخ ایستاده تا بتواند برای آینده اش تصمیم بگیرد. این بود که بعد ها مطالعه تاریخ برایم ضروری شد و آنچه را در مدرسه نخوانده بودم در دوران پس از مدرسه به آموختنش پرداختم. البته به زودی دیدم که مطالعه ادبیات گذشته بیشتر از کتب تاریخ برایم آموزنده است و حافظ ها و سعدی ها و فردوسی ها بیشتر میراث نیاکانمان را برایمان حفظ کرده اند تا مورخان.
اما هنوز هم از اکثر فیلم ها و سریال های تاریخی خوشم نمی آمد و حوصله نداشتم به راست و دروغها یی که هر کدام از سازندگان این فیلم ها سهواً یا به علت گرایش سیاسی خود عمداً به نمایش گذاشته بودند، چشم بدوزم. در تمام این سالها به ندرت فیلمی تاریخی دیدم که به واقعیت تاریخ می پرداخت و از آن میان تنها (اسپارتاکوس) را عاشقانه دوست داشتم. چرا که برای اولین بار دیده بودم سینماگری به جای پرداختن به سزارها و زورمداران به مظلومان تاریخ پرداخته بود و اسطوره ای نو ارائه داده بود.
و باز هم زمان گذشت و چون منی که به قول پسرم (خوره ی تاریخ) بودم با فیلم ها و سریال های تاریخی چندان میانه ای نداشتم، اما ناگهان و در اوج تعجب (در چشم باد) را دیدم و از نو عاشق تاریخ شدم. چرا که بعد از سالها شاهد کاری تاریخی بودم که به جای پرداختن به (بزرگان) تاریخ به پدران شریف این ملت و بازگو کردن دردها و رنجهای آنها پرداخته بود. ملتی که در تاریخ پر فراز و نشیبش همیشه دستخوش تندباد ها و توفانها بوده و همیشه در راه حق آزادانه زیستن شهید داده و هر بار که به نظر رسیده می خواهد به سر و سامانی برسد، به قول مهدی اخوان ثالث باز «ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست…». نگاه کنید به سرگذشت عمو عباس (در چشم باد) و حکایت آغاز جنگ در زمان عروسی او و شهادت مظلومانه اش و یا به سربازی رفتن اسد ایرانی درست پس از ازدواجش و سایه افکندن جغد جنگ بر این سرزمین.
بازی های باورپذیر، رنگ آمیزی و ریتم سریال ماندگار (در چشم باد) به گونه ای طراحی و اجرا شده که بیننده ایرانی احساس می کند ناظر بی واسطه زندگی اجداد خویش است. داستان سریال، صحنه پردازی ها، کنش و واکنش شخصیت ها در مجموع طرز تفکر ملی ایرانیان را در بستر تاریخ معاصر به نمایش می گذارد.
(در چشم باد) بر خلاف عرف مجموعه هایی که درباره تاریخ معاصر ساخته شده اند، از شعار زدگی پرهیز کرده و در ازا، با استفاده هوشمندانه از فولکلور عامیانه فراگیر در دوران های مختلف، افکار و آرزوهای سرکوب شده و پنهان سیاسی مردم این سرزمین را در هر دوره آشکار می کند. برای نمونه، شعر سوررئالیستی (شیرینی سرکه از ذغاله/ مغز سر گربه پرتقاله) بهتر از هر بیانیه سیاسی، آشفتگی و بی سامانی دوران کودتای رضاخان را بازگو کرده و از زبان مردم کوچه و بازار می گوید که هر کس به عنوان وزیر و نماینده مجلس هر وعده ای داده تنها به پر کردن جیب های خود مشغول است. خواننده دوره گردی که هنگام ورود خانواده ایرانی به تهران می خواند (بعداز این بر سر ماها چه بلاها برسه) وحشت از آینده ای نامعلوم و بلاهایی را که متعاقبا بر سر خانواده ایرانی می آید پیشگویی می کند. یا بازی زیبای اکبر عبدی در جشن عروسی که با ظاهری شبیه هیتلر و خواندن (می خوام برم تو آفتابه) اقدام هیتلر برای سلطه بر جهان را به سخره می گیرد.
شاید به جرات بتوان مجموعه (در چشم باد) را پیشتاز و آغازگر یک ژانر روانشناختی تاریخی در ایران نامید. چرا که جوزانی در این مجموعه با مطالعه و پژوهش در وضعیت اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی یک ملت، شخصیت ملی آن را آشکار کرده است. نکته مثبت دیگر این مجموعه اینجاست که انتخاب لنزها و حرکت دوربین در بیشتر لحظات بیننده را محدود نکرده و حق انتخاب را از او سلب نمی کند. البته هنوز زود است که درباره همه مجموعه نظر بدهیم، اما تا همین جا میزانسن ها و لنزهای باز، گویای این واقعیت است که سازنده قصد ندارد نظر خود را به بیننده ها تحمیل کرده و از احساسات آنها سوء استفاده کند. در عوض آنها را با خود به سفری درونی می برد تا به فکر وادارد و آنها را به خودشان یادآوری کند.
پسران خانواده ایرانی به شدت یادآور سه پسر خانواده راستان در فیلم عظیم و تاریخی (در مسیر تندباد) هستند. آن سه نیز یکی پزشک، دیگری تاجری مدرن و سومی دلداده آزادی و مردم بودند. جوزانی بارها در مصاحبه های خود گفته که از حافظ و مولانا الهام می گیرد. نگاهی به فلسفه مولانا و سایر نو افلاطونیان نشان می دهد که آنها همگی معتقد به وجود سه نوع گرایش درونی در انسان هستند: عقل، شهامت و غریزه. این سه گرایش درونی در دو اثر یاد شده جوزانی چنین بازتاب یافته اند که به ترتیب عقل و شهامت و غریزه در غالب بیژن و اسد و نادر ایرانی (در چشم باد) و محمد و علی و رضا راستان (در مسیر تند باد) به تصویر کشیده شده اند.
البته جوزانی مثل (در مسیر تندباد) اینجا هم هوشمندانه هیچ یک از آنها را تایید و یا نفی نکرده و داوری را به بیننده اثر واگذارده است. بیژن همچون دکتر محمد راستان به علت متفکر بودن همیشه با خود و دیگران درگیر است و کلنجار می رود. نادر (که مثل رضا راستان در مسیر تندباد) همه دنیا برایش در داشتن ها و نداشتن ها خلاصه شده، در همه حال به دنبال افزودن داشته هایش است. و اسد ایرانی مانند علی (در مسیر تندباد) بدون توجه به خطرات موجود از یک سو و بدون سنجیدن منافع شخصی از سوی دیگر، همیشه جان بر کف نهاده و آماده جان باختن در راه عدالت و آزادی است و از مردم حرف می زند. هر چند که برادرش نادر مانند رضا (در مسیر تندباد) در پاسخ می پرسد: (کی از مردم حرف زد؟).
می دانم که رضا راستان (در مسیر تند باد) و نادر (در چشم باد) همیشه زنده می مانند و در همه حال – حتی اگر لازم باشد با احتکار و معامله با دشمن – بر اموالشان می افزایند. نادر در صحنه ای که می خواست بیژن را به وصلت با ایران نخجوان متقاعد کند، دو اسکناس به او نشان می دهد و می پرسد که این دو با هم چه فرقی دارند. وقتی بیژن می گوید که فرقی ندارند او می گوید: (من هم همین را می گویم. فرقی ندارد که این پول از کجا آمده، مهم داشتن آن است).
باز می دانم که بیژن ایرانی (در چشم باد) و دکتر راستان (در مسیر تندباد) همیشه از (بلاهایی که بر سر ماها می رسد) رنج می برند و از دیدن ظلم ها و اعدامها غصه می خورند و سعی خواهند کرد زخمهای بی شماری را که بر تن این ملت بزرگ و شریف وارد می شود مداوا کنند.
اما چه بلایی بر سر اسد ایرانی آمد؟ در پایان (در مسیر تندباد) علی زخمی و نیمه جان بود اما هنوز نفسی می کشید و بیننده با این امید سالن سینما را ترک می کرد که نسل جوان همیشه جان برکف این مملکت زنده است و خواهد بود تا در نبردهای آینده نیز در راه آزادی و عدالت جانبازی کند. اما چه شد که این جوان دلیر به این زودی از دست رفت؟ پیش از او هم عباس (عموی اسد) که پرچم دار نسل جوان بود مظلومانه اعدام شد. آیا نگاه امیدوار جوزانی جوانتری که (در مسیر تند باد) را ساخته در سالهای بعد به نگاهی مایوس تبدیل شده است؟ حتی وقتی به حامله بودن همسر اسد امید بستیم دیدیم که فرزند اسد هم در پی پدر رفت. آیا دلاوری بیژن در برابر حمله دشمن خارجی و افسران مافوقش قرار است بیژن را به جانشین اسد تبدیل کند؟ باورم نمی شود که با این سن و سال تماشای یک فیلم اشکم را جاری کرده است. شدیدا سوگوار اسدم و بغض امانم را بریده است. اما چاره ای جز صبر ندارم تا ببینم در قسمت های بعد این سریال (بر سر ماها چه بلاها برسد). جلوی آینه به گرد پیری نشسته بر موهایم نگاه می کنم و با خود زمزمه می کنم : (گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز………)
سلام
من کاملا با آقای نویدی موافقم.در واقع منم از تاریخ بیزاربودم ولی در یک آن خیلی اتفاقی،سریال در چشم باد رو دیدم.شاید باورتون نشه که همه هفته دلخوشیم دیدن این فیلمه.باید بر دستان توانمند آقای جوزانی ،کارگردان خوش ذوق وسلیقه این مجموعه بوسه زد.در این سریال به شعور مخاطب احترام گذاشته شده.این یعنی اینکه مردم لیاقت یک کار خوب وهزینه دار وزمان بر رو دارن.
آقای جوزانی خسته نباشید الهی اجرتون با خدا…
……..دلم برای پدر بزرگ و مادر بزرگم تنگ شده…….دلم برای گذشته ام نیز- تنگ شده!اصلا جمعه شبها بادیدن در چشم باد دلتنگ اونها میشوم.چه کنم؟؟ اصلا به عشق پدر بزرگ-مادربزرگم سریال را میبینم.جمعه شبها به مدت 50دقیقه گذشته ام رو زندگی میکنم.در کنار مادر بزرگ-پدربزرگ و اجدادم-چه حس خوبی داره!!…….—مرسی برای خاطرات خوب گذشته————-
سریال جذابیه اگه زیاد طولش ندن خوبه
خانم دکتر مجیدی عزیز
از این که کارهای پدرم را اینقدر دقیق و موشکافانه می بینید و با قلم دلنشین تان در باره شان می نویسید ممنونم.
یقین دارم که لیلا (مادر مادربزرگ تان) هر کجا که هست به داشتن چنین نتیجه ای افتخار می کند.
موفق و پیروز باشید.
سحر جعفری جوزانی
خانم جوزانی عزیزم!
من هم از شما بخاطر بازیهای زیبایتان ممنونم. من عاشق کاراکتر ایران و بازی خوبتان در «دعوت» و معصومیت زیبایتان در «آژانس دوستی» بودم. برای خاندان گرانقدرتان کامیابی در زندگی شخصی و هنری آرزومندم!
اگر در هر بار خواندن ابیات نغز دیوان حضرت حافظ، تازگی و تراوت آنرا درک میکنیم و یا اگر با هر بار شنیدن نوای موسیقی سنتی ایرانی، از آن بیان جدیدی احساس میکنیم، بیشک در آن ویژگی نهفته که قادر است، درون ما را بکاود و یافتههای ما را نو کند.
شاید یکی از مختصات اصلی این ویژگی در اصالت آن باشد که تازگی و تراوت آنرا همیشه زنده میدارد. مختصات اصالت در ماهیت آن نهفته است که هر لحظه آنرا در برقراری تعادل روی لبه تیز تصمیم، به عدالت فرا میخواند و این نقطه نمادین، برای هر نوع اندیشه، شایسته و ماندنی است.
آثاری که از عمق اصالت بیشتری برخوردارند، انطباق بسیار نزدیک بین اندازهی جاذبه و دافعهی آن ایجاد میکند. در چنین شرایطی اثر هنری چنان انسان را مجذوب خود میکند که گویی بهتر بود که هرگز آنرا مشاهده و مطالعه نمیکرد و یا چنان از آن دوری میجست که گویی هر لحظه با آن بودن، زندگی است.
یک اثر باقی و ماندگار در اوج خشنودی قادر است انسان را زجر دهد و در اوج ناکامی، امیدوار به آینده سازد. آثار با اصالت در برقرای تساوی بین دافعه و جاذبهی یکایک اجزای خود به تعادل میرسند و همین راز ماندگاری و پایستگی اثری است که سالها در فرهنگ ایران زمین از گزند انیران ایمن میماند.
غرض ـ عرض حال سخنی است که در ابتدای سال جاری با آن آشنا شدم. در اولین نگاه مجذوب حرکات دوربینی شدم که حرکاتی را روی نگاتیو بی جان چنان تثبیت کرده بود که گویی صفا و صمیمیت خانوادهی « ایرانی » شیاری بر تارک عمیق تاریخ ایران میزنند که شاید مرحمی بر زخم باز و اوراق ناخواندههای هر ایرانی باشد.
سکانسی که خود آنرا « وصال » نامیدم از هیبت ورود « حسام اسلحه به دست، عاشق پیشه» چنان در نمای باز تصویر ـ بر ذهنم اثر گذارد که گویی دافعه هولناک فرود آن از اسب فراموش نشدنی است و در آن هنگام است که با بیان اشعارگونه خود فراق از فراغ یار، مرا مجذوب خود کرد که با هر بار دیدن این سکانس، نقاط و نکات زیبایی از رمان « در چشم باد » را، با چشم دلم شنیدم.
اصالت آهنگین این سریال در همین یک سکانس برای هر بیننده یک کلاس درس آمیختگی و پیوند مهرآمیز است، که استاد جعفری جوزانی با مهارت بسیار زیرکانه نسخهی درمان برای خانوادههایی میپیچد، که سالها است این گونه سخن گفتن را در خانوادهی خود یا نشنیدهاند و یا کم رنگ شده است.
هر اهل هنری به کمک ابزارش، علاوه بر بیان و ترسیم ناهنجاریهای جامعه به درمان آن میکوشد. « در چشم باد » طوفانی در طول تاریخ منطقه سوقالجیشی ایران را بیان میکند که تنها با ابزار عشق دل سوختگانی که به مبازره برای حیثیت به خطر افتاده جان بر کف، به دل انیران میزنند و « در چشم باد» از شخصیت نوازنده آن که دارای نشیب و فرازی به وسعت سرزمین مادریاش دارد، نشأط میگیرد.
شخصیتی که جاذبهی دافع گونهاش همانند دافعهی جذابش است. با هر بار دیدن از او گریزان و پس از لختی دوری سخت دلتنگش میشوی. برای من که در اولین برخوردم چنین احساسی داشتم، تمام پلانهای فیلم را از ترس و دلتنگی با چشمان باز با ولعی دگرکون کننده مینگرم. جاذبه هر پلان چنان دافعه دارد که پشت به تصویر میایستم و با چشمانی بازتافته به تصویر چنان مینگرم که گویی کودکی خود را، در بوته آزمونی با خاطرات تلخ تاریخی گذشته ورق میزنم و با چشمانی آشک آلود از روزنه « در چشم باد» به فریمهای طلایی آن مینگرم، آه… چه لحظات درخشانی سپری میشوند.
با این همه میخواستم بگویم استاد ارجمندم این فیلم از دست شما خارج شده و همانند آثار فاخر پیشینیان خود، به گنجینه پر عظمت تاریخ ایران پیوند خورده است.
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
آذر 28م، 88
می خوام از آقای جعفری جوزانی به خاطر احترامی که به مخاطب ایرانی گذاشتن تشکر کنم
آقای جعفری جوزانی واقا خسته نباشید
خیلی خفنه
سلام
دراین زمان که خواندن کتاب بخصوص نزد جوانان تقریبا ازبین رفته است واگر اندکی از مردم هنوز هم کتاب می خوانند در صد بسیار کمی از آن کتابها تاریخی می باشد .
جناب آقای مسعود جعفری جوزانی نویسنده و کارگردان توانای ایران که آثار ارزشمندی و ماندگاری ازخود به یادگار گذاشته اند ، حدود 70 سال تاریخ ایران را بصورت بسیار زیبایی به تصویر کشیده اند .
جالب است که گذر تاریخ را در زندگی خانواده ای بنام ایرانی همراه با اسامی کاملا فارسی مشاهده می کنیم. به تصویر کشیدن رشادتهایی که مردم و نیروهای زمینی و هوایی و دریایی با توجه به دستور عدم مقاومت در برابر نیروهای اشغالگر از خود نشان دادند برای اینجانب که یک فرد نظامی می باشم بسیار جالب و رشادتهای پدرانمان در برابر نیروهای خارجی باعث افتخار به آنها می باشد.
به آقای مسعود جعفری جوزانی که در چشم باد را از لابلای تاریخ این مرز و بوم با تصاویر و داستانی بسیار زیبا ساختند افتخار می کنم . خداوند به ایشان سلامتی و طول عمر عنایت فرماید.
اول دیماه هشتاد و هشت
سلام حضور آقای جعفری جوزانی
من به عنوان یک همشهری افتخار می کنم که یک چنین انسان هنرمند و توانایی
از زادگاه من چنین اثر ماندگار و جذابی رو خلق کرده
واقعا که خدا قوتتون بده و همیشه سرفراز و موفق باشید و مایه افتخار
سلام. یکی از بهترین سریالهایی هستش که تو عمرم دیدم. فقط ای کاش بازیکر کودکی لیلی نمیمرد واقعا ناراحت شدم. خیلی حیف بود. زیبایی خاصی داشت. هنوز هم باورم نمیشه. روحش شاد. در ضمن میشه لیلی مادر مادربزرک کی بود؟
سلام. یکی از بهترین سریالهایی هستش که تو عمرم دیدم. فقط ای کاش هنرمند کودکی لیلی نمیمرد واقعا ناراحت شدم. خیلی حیف بود. زیبایی خاصی داشت. هنوز هم باورم نمیشه. روحش شاد. دست اقای جوزانی هم درد نکنه. شاهکاره
با سلام،ادب و احترام – مختصر و انشاء الله مفید هم نوشته بسیار خوب و گیرایی بود و هم این سریال چنین تائیدهایی را نیاز دارد تا تفاوتها مشخص گردد.
مدتها بود تماشای سریالهای تکراری تلویزیونی را ترک کرده بودم.چند ماه پیش وقتی داشتم دخترم را میخواباندم توجهم به صحنه ای از فیلمی جلب شد که نمیدانستم چه فیلمی است.زنی را دیدم که با لهجه خاصی داد میزد: (من التماس نمیکنم،ماه سراغ تو را میگیرد،بی تو با لیلی چه کنم؟)دیگر نتوانستم از جلوی تلویزیون تکان بخورم و تا آخرش را دیدیم و فردای آن روز فهمیدم در چشم باد است.از آن هفته به بعد همه قسمتها را پیگیری کردم و افتخار کردم که بعد از سالها کاری ساخته شد که مرا با تلویزیون آشتی داد.
مدتی است من هم اهل کامپیوتر شده ام و در دهکده جهانی نوین به دنبال هزار سوال بی جوابم می گردم. از عاشقان تماشای مجموعه زیبای ( در چشم باد) هستم. سایت ها و بلاگ های مختلفی باز شده است. همه را دیدم. ولی ،خانم مجیدی ،کار شما از همه سر است. به نظرم رسید اینجا محلی شده است برای عاشق های ایران و مجموعه بالنده اش که واقعا (در چشم باد) ایستاده است. من هم به نوبه خود دلم می خواهد چیزکی در آن نوشته باشم. می دانم که قدرت قلم شیوای شما را ندارم. مثل آقای نویدی هم تجربه ندارم تا با بهره از آن بخواهم حرفی ماندنی بزنم. اما دلی دارم و در آن دردی هست که شاید اگر بنویسم تسکین پیدا کند.
اهل شهرستانم؛ در واقع دهی کوچک که حالا شنیده ام برای خودش شهرکی شده با هفت هزار خانوار. وقتی کوچک بودم، زادگاهم خیلی شبیه همین ده بی نظر بود که در مجموعه (در چشم باد) دیدید. پر از صفا و صمیمیت؛ پر از یک رنگی. اهالی ده همه از حال هم خبر داشتند. حتی اگر زنی با مردش دعوایش می شد همه اهالی برای آشتی دادن آنها شتاب می کردند.
این حرفها را می زنم چون دلم سخت گرفته است. افسرده ام. من هم به تهران شلوغ هر که به هر که آمده ام. سینما خوانده ام با این اندیشه که تجربیات انسانی کودکی ام را با دیگران سهیم شوم. اما نوبت که به ما رسید آسمان تپید. سینمای بالنده دیروز ایران که هزاران چون من را عاشق خود کرده بود تبدیل شده است به محصولات پیش پا افتاده ای با لودگی های چندش آور. خدا نکند فیلمسازی جرات به خرج بدهد و لوکیشن فیلمش را در شهرستان یا روستا انتخاب کند. بی تردید چنین فیلمی زیر حملات طرفداران فیلم های کم خرج و ( برفوش) انگ (مخاطب خاص) می خورد و رنگ اکران نخواهد دید. اما ( در چشم باد) با فضا سازی، رنگ آمیزی، طراحی، و میزانسن هایی که در سینمای ایران نمونه ندارد، توانسته یک بار دیگر به امثال من امید بدهد که کسی در راه است. کسی که قادر است یکبار دیگر مناسبات این سینما را در هم بریزد و طرحی نو در اندازد. کسی که روستا و شهر و کلان شهر برایش یکی است و قادر است شخصیت های فیلمش را در هر کدام از آنها، جذاب و پر کنش به نمایش بگذارد. به نظر من مجموعه (در چشم باد) تابوی سینمای شهری را خواهد شکست و به همه یادآور خواهد شد که ایران فقط تهران نیست.
پس باید بگویم دست مریزاد آقای جوزانی! خوش به سعادت کسانی که با تو کار کرده اند. تردید نکنید؛ این مجموعه بهترین کار سی سال گذشته است و در قلب و روح نسل های آینده تاثیری شگرف خواهد گذاشت.
می خواهم بدانی که من فارق التحصیل بیکار سینما با دیدن فیلم شما آرامش پیدا می کنم و امیدوار می شوم.
مهسا ستاری
سلااااااااااااااااام.خیلی بازی کامبیز دیرباز رو دوست دارم خیلی فوق العادست.این چند هفته ای که تو فیلم نبود حسابی حوصلمون سر رفت.خوشحالم که این هفته دوباره تو فیلم میاد.با تشکر خیلی زیاد از عمو مسعود جعفری جوزانی.
من که گفتم خفنه… خب خفنه یعنی انده حرفه دیگه… پس واسه چی دیگه مینویسید؟ کافیه نظر نخود سبزو بخونید و بشینید پای تماشا… خلاص
“به افتخاره سازنده های این فیلم یه کفه مرتب………. .”
با تشکر از سرکار خانم دکتر مجیدی و با تبریک به کارگردان ، تهیه کننده ،بازیگران و سایر عوامل دخیل در تهیه سریال زیبای در چشم باد
یک نکته جالب که کسی به آن اشاره نکرد ، احساس که در دل انسان نسبت به نقش خانم ستاره صفرآور بازیگر تاجیک این سریال به وجود می آید آن لهجه شیرین و جالب با احساس دلتنگی غریب در مورد مردمان هم زبان ، هم کیش همانند خودمان در کشور تاجیکستان که خواهی نخواهی از یک سرچشمه شهد تمدن وفرهنگ ایرانی را می نوشیم پس با هم غریبه نیستیم .جای بسی تشکر از استاد ارجمند آقای جوزانی که با تحمل سختی از نقش و از اثر مثبت آن در سریال استفاده کرده اند.
“این، معنای میرزا کوچک خان است برای کسی که راز جنگلهای شمال را میداند، شاید مانند معنایی که ستار خان و باقر خان برای یک آذربایجانی دارند یا معنایی که رئیسعلی دلواری برای یک بوشهری میدهد”
خانم دکنر سلام!
به راستی که اینگونه است .این وطن گوشه گوشه اش یادگار مردمانی است که به حق گویی خاک سرخ دشتها از خون آنان رنگین شده است.
پدر بزرگ پدر من هم همین داستان را دارد.ایشان در لارستان بزرگ در بحبوحه های جنگ جهانی اول برای گریز از دست خوانین منطقه با همسرباردارش با آن همه مشقت در آن روزگار و در گرمای طاقت فرسای ،به جنگ سختیها میرود اما زیر بار زورمندان و ستمگران نمیرود چرا که این رسم و آیین پدران ماست.تا آنجا به پیش میروند که مامنی یابند و تنها فرزند خود را در جایی به دور از چشم نامردمان بی مروت وطن فروش ،با توکل برخدای،پرورش دهد اما دیری نمیپاید که خبر به ماموران میرسد و او با توکل، زن و فرزند را به خدا میسپارد چرا که در آن بیابان بی آب و علف تنها امید خداست و اینجاست که ایمان بیش از هر وقتی رخ مینمایاند و خود برای در امان ماندن زن و تنها فرزند مجبور به رفتن به آن طرف خلیج فارس میشود تا مبادا آسیبی به خانواده کوچکش واردبشود.اما چه میشود کرد که این چرخ گویی سر کین دارد و سرنوشت آن است که در غربت و در جایی به دور از وطن بی نام جان سپارد.این تنها یادگار او برای ما که نوادگان اوییم است.تنها نشان آزادگی و زیر بار ظلم نرفتن.این با ارزش ترین یادگار پدران ماست!
در چشم باد به نظر من روایتی است جاری در تاریخ ما.چه دلیرانی چون میرزا و یارانش که جان خود را بر سر آبرو و ناموس خود گذاشتند،چه جوانانی مثل اسد و بیژن که زیر بار زور و ستم نرفتند…
تمامی کاراکترهای این مجموعه، داستانی دارند وهر چند نقشی کوچک اما میتوانند تاثیر گذار باشند. که به عقیده من روایت تاریخ و ناگفته های آن از این منظر زیبا و درخور توجه است.برای مثال فیلمهای متعددی برای به نمایش در آوردن این فسمت از تاریخ ایران که از نظر حوادث پس از آن از دید مورخان حائز اهمیت است ساخته شده ومن هم که عاشق دانستن نادانسته های تاریخ!هستم در بیشتر این فیلمها به روایت بخش کلی آن پرداخته شده و بیشتر از منظر درباریان و افرادی است که درؤوس امور بوده اند اما به جرات میتوان گفت در چشم باد دنباله رو کارهایی است که از منظر مردمی روایت میشود که نه در حاشیه ی تاریخ،بلکه تاریخ سازند.برای نمونه هنگامی که قوای روس و انگلیس به بیرحمانه ترین شکل به بمباران مناطق نظامی و غیر نظامی مشغولند و عده بسیاری از زن و بچه و مرد کشته میشوند و این در حالی است که شخص اول مملکت،رضاخان(که لعنت خدا بر او و خاندان ستمگرش باد!)از همه جا بی اطلاع است وهنگامی که از قسمتی از فاجعه با خبر میشود ترس تمام وجودش فرا میگیرد و به دنبال راه فرار میشود.این در حالی است که اختیار از ارتش سلب شده اما عده ای از آنها با وجود تمامی این سدهایی که دربار برای خوش خدمتی جلوشان قرار داده با جان و دل به مقابله با ارتش روس و انگلیس میپردازند تا آنجا که به بهای جانشان تمام میشود.این روایتها که در این مجموعه باهنرمندی در کنار هم چیده شده به خوبی موضوع را برای مخاطب باز میکند که مملکت ما در آن برهه زمانی چه وضعیتی داشته و هم اکنون چه وضعیتی دارد واین مقایسه هاست که باعث میشود قدر این خونهایی را که برای هر بند بند از این خاک ریخته شده تا امروز روی پای خود بایستیم را بیشتر بدانیم.گواه این قدردانی هم میتواند قطره اشکهایی باشد که در هنگام شهادت عباس ویا اسد ایرانی و یا جنگ بیژن با هواپیماهای انگلیسی که به گفته بساری بر گونه ها نشست !که به خوبی ترسیم شده بود.آقای جعفری جوزانی کارگردان این مجموعه بسیار خوب و هنرمندانه طرح این داستان را ریخته اند چرا که پیوند دو مقطع تاریخ این مرزوبوم ،یکی قبل و یکی بعد از انقلاب چندان کار سهل و آسان به این شیوه نخواهد بود.همین موضوع سبب شد که حداقل من با وجود کنکوری بودنم!با خود عهدببندم که تا آخرفیلم را دنبال کنم چون ارزش دیدن دارد.(این را هم بگویم که به والدین گرامی قول داده ام تنها فیلمی که ببینم همین باشد!)البته نکته ای که درآغاز این فیلم بود آماده سازی مخاطب برای وقایعی بود که قرار است بیافتد از آنجا که بیژن بر روی عرشه کشتی در حالی که به غروب خورشید نگاه میکند لحظه مرگ لیلی را توصیف میکند که چگونه کشته شد و این تاثیر عمیقی را در خواننده میگذارد(خصوصا اگربا خوشحالی تمام از اینکه اولین قسمت را میبینی با خانواده سر سفره غذا نشسته باشی!)خلاصه اینکه!با آرزوی موفقیت امیدوارم ساخت این مجموعه تا پایان بهتر و بهتر شود و اینکه بعد از این کارکه قطعا مثل هزار دستان و روزگار قریب ماندگار خواهد شد،کارهای بهتر دیگری را از این کارگردان خوب و قدر دان ایرانی ببینیم.
_مرضیه17 ساله –
من عاشق لیلی یا ستاره شدم چه کنم
خانواده محترم جوزانی بزرگوار – فقط:{ خدا قوت }.همین.
اول از سازندگان سریال در چشم باد که به من غرور ملی دادند و باعث شدند که فراموش نکنم ایرانی هستم، تشکر کنم.
دوم از خانم دکتر مجیدی که با قلم طنازشان نکته های باریکتر از موی این اثر ملی را به من یاداوری کردند.
سوم با همه کسانی که قلم زدند و این وبلاگ را پر مایه و خواندنی کردند همدلی و همسویی خودم را اعلام میکنم.
چهارم به حمید آقا نصیحت میکنم که تو این هیر و ویر گرانی ناپرهیزی نکند و عاشق نشود. آنهم عاشق لیلی خانوم که یک دنیا عاشق سینه چاک دارد و دست فلک به دامانش نمیرسد.
انصافا سریال بسیار زیبایی ازبسیاری جهات است اما کش داربودن زیاد این فیلم درزمان پخش ازتلویزیون آدم رو اذیت مکنه .به هرصورت باتعریف شماازسریال(به استثنای بعضی جاها)کاملا موافقم
سلام
بسیار زیبا و دقیق. درک واقعیت هایی تاریخی که این مجموعه نشان می دهد و مکث هایی که روی برخی موضوعات دارد به یک دلسوختگی و دلتنگی برای میهن احتیاج دارد آن وقت همه ی آن تصاویر در روح و جان بیننده نقش می بندد.
برایتان آرزوی تندرستی و موفقیت می کنم.
سلام
سریال زیبایی است . من هم ممنونم
سریال در چشم باد یک کار بزرگ و دیدنی است که زحمت زیادی برای ان کشیده شده است.در این سریال با خلاصه ای از واقعیات تاریخی ایران و خاطرات قدیم ورسم و رسومات اشنا شدیم.با توجه به اینکه این سریال یک مجموعه ی بزرگی است و بسیاری از صحنه های ان در فضای باز ساخته شده کار کارگردان و دستیاران او خیلی دشوار بوده است لذا بدین وسیله ضمن ارزوی موفقیت و تشکر به همه ی دست اندرکاران این سریال زیبا خسته نباشید می گو ییم.
میدونین من اومدم از نقد فیلم بنویسم وبا دیدن دیدگاه دوستان برای من اثبات شد که اقای جوزانی کار بزرگی کرده!وقتی مردم چه منتقد چه حامی از فیلمی مینویسند این نشون دهنده بزرگی اثره!گرچه به استثنای سیر زیبای تاریخی فیلم و عشق بدون پرده بیژن و لیلی وخلا عاطفی سلیقه ایرانی رو پر کرده ولی باید بگم.کارگردان در نشان دادن لودگیهای اکبر عبدی و دوستانش و همچنین نشان دادن صحنه های مکرر کسل کننده و بسیاری مواقع تنها صرف هزینه کمتر(انجا که خیال خودشان را راحت میکنند و 20 دقیقه ما بر باد رفته را به جای در چشم باد میبینیم و این صحنه های زاید را توهین به وقت و شعور ایرانی میبینم)فیلم را پر کردهاندوتنها از رزم بیژن در اسمان تا رسیدن لیلی و بیژن به تهران قابل دید و در عین حال تحیسن بر انگیز بود.ای کاش این کش دادنهای بیهوده با شرح حوادث تاریخی بیشتر و عشقهای گنج نامه ای همراه بود.اما اقای جوزانی به شما تبریک میگویم.در همه شور رمانها و فیلمهای جنگ جهانی و عشقهای ناب را یاداور شدین :)
عالی و بی نظیر
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت عوامل بزرگ سریال در چشم باد مخصوصا اقا احمد رمضانزاده
سریال از نظر محتوا و ساختار بسیار غنی و در ساعات زندگی مردم تونسته جایی برای خودش پیدا کنه .به نظر من تنها سریالیه که شخصیتاش به واقعیت بسیار نزدیکن .در ابتدای پخش سریال به دلایلی مخاطبین کمی داشت اما رفته رفته بر تعدادشون افزوده شد.امیدوارم در آینده از این دست سریالها بیشتر ببینیم و شاهد همکاری این گروه در سریالهای دیگری با این استحکام باشیم.
در سایت عکسهای عوامل پشت صحنه رو ندارین .
با آرزوی موفقیت در کارهای بعدی
در کل سریال خوبیه اما از کسی مثل آقای جوزانی انتظار کاار پخته تری میرفت . بعضی از سکانسها خیلی کشدار و خسته کننده هستن . بعضی شخصیتها خوب پرداخت نشدن . در ضمن کاراکترهای رضا شاه(سعید راد) و بایندر اصلا شبیه به شخصیتهای واقعیشون نسستن.
دکتر فرانک مجیدی عزیز,
از اینکه ایرانیان و هموطنان عزیزم توسط سایت پرمهر شما میتوانند ازادانه به حمایت و نقد این سریال بپردازند صمیمانه از شما و دوستان سپاسگذارم.
پارسا پیروزفر
سلام
من هم خوشحالم که خوانندهی مطلبم بودید! برایتان آرزوی موفقیت روزافزون دارم.
خدا قوت آقای جوزانی.کار کم نظیری در تلویزیون انجام دادید.موفق باشید
سلام قست اخر نظر؟
با اینکه خیلی وقته این سریال رو دنبال میکنم ولی باز خیلی پشیمانم چرا ازقسمت اول تماشا نمیکردم.باور کنید فقط به شوق دیدن سریال هفته را به پایان میرسانم.
از تک تک عوامل کمال تشکر و قدر دانی دارم.
دعای خیر مردم بدرقه راهتان است
زیبا…بی نظیر
اقا سلام تی قربان میرزا کوچک خان دلیر و تی قربان صاحب وبلاگ
سریال عالی وبی نظیریه دستتون درد نکنه
از میرزا و مشروطیت واشغال ایران توسط انگلیس و روس همانقدری میدونستم که توی کتابهای قطور تاریخ مدرسه خونده بودم و آخرشم یادم رفته بود حالا بعد از دیدن این سریال احساس خوبی دارم چون میدونم که تو سالهایی که مردم سرزمینم به شدت غم نان و امنیت و ناموس داشتند چیزی به زیبایی عشق رو فراموش نکرده بودند
راستی یادم رفت به قول استاد مهدی حمیدی
به پاس هر وجب خاکی از این ملک چه بسیار است آن سرها که رفته
زمستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسرها که رفته
نمی دونم چطور بگم یک اسم یک استاد یک اسطوره شنیده بودم ولی وقتی از نزدیک دیدم فهمیدم این کلمات کوچکتر از اونی هستند که بتونن مسعود جعفری جوزانی رو به دیگران بشناسونن دستهای گرمش دستهای کوچک من رو گرفت و من رو وارد دنیای هنر کرد شد پدرم …. استادم همه کسم ….. هر سخنش هزار کتاب و هر نگاهش صد درس … تک تک پلان های این سریال حرف های پدرم رو با خود میاره پس …. چشم ها را باید شست از چشم باد باید دید….
سلام چقدر قسمت 34 این مجموعه تلخ بود ، خدا را شکر کردم که موقع دیدنش تنها بودم وتوانستم راحت اشک بریزم. فیلم چنان ساخته شده وبازیها آنقدر واقعی است که گویی با همان مردم هم عصر شده ای وتاب دیدن این همه مصیبت وذلت را نداری. فکر کردم چه روزهای سیاه وتلخی بر مردم کشورم گذشته.
با سلام و خشسته نباشیدبه مدیر محترم این سایت و همینطور استاد عزیز آقای جوزانی.من نیز یکی از مخاطبان این سریال بینظیر هستم . چه بسا که درپایان هفته مشتاقانه منتظر برای دیدن این سریال لحظه شماری می کنم . این سریال عطر و بوی خاصی را از گذشته به تصویر کشیده و دل آدمی را با خود به گذشته های نه چندان دور برده که هر با با دیدن آن یاد بچه گی خودم در خانه قدیمی پدر برزگم در شمال می افتم . با دیدن این سریال دل تنگی خاصی به من دست میدهد.دلتنگی که هر با شوق دیدار گذشته را تازه تر می کند . مخصوصا با دیدن دوران بچهگی بیژن که مرا یاد دوران بچهگی برادرم که که از نظر چهره بسیار شبیه بوده می اندازد.از کلیه عوامل تولید و ساخت این سریال کمال تشکر را دارم و از خداوند متعال آرزوی توفیق روز افزون را دارم .
خانم مجیدی :
از شما به خاطر سایتتان و از آقای جعفری جوزانی به خاطر کارگردانی بسیار زیبا و هنرمندانه اشان تشکر میکنم.
مینا
سلام و دورود بی پایان خدمت خانم دکتر مجیدی بزرگوار-سال نو مبارک!چند ماهی بود به وبلاگتون سر نزده بودم-اینبار هم – چون گذشته از مطالعه وبلاگتون لذت بردم-بخصوص از یادداشتهای دوستان در رابطه با سریال عزیز – در چشم باد -! مرسی که این مکان ارزشمند رو برای انعکاس نظرات ما فراهم کردید. در پناه حق . یا علی/خدانگهدار
سلام
من برای سایتم با اکثر بازیگران در چشم باد مصاحبه ای داشتم و بعضی مصاحبه ها رو هم از سایت های دیگر نوشتم اما از خانوم آواه چیز جالبی پیدا نشد تا اینکه تصمییم گرفتن با ایشان در تاجیکستان در ارتباط با این فیلم و نقششون مکاتبه ای داشته باشم اما از ایشان هیچآدرسی برای مکاتبه پیدا نکردم.اگر شما آدرسی از ایشان دارید به آدرس زیر برام بفرستید:
sorna_ot@yahoo.com
راستی این رو هم بگم این فیلم به نظر من یک شاهکار هنری است و امیدوارم تاریخ پر افتخار ایران باستان و بعد از آن و حتی جنایات اعراب و مغول و… به این صورت به همه سنین نشان داده شود.من که کتابهای تاریخی زیاد میخونم اما متاسفانه با الکثر دوستان که در ارتباط تاریخ صحبت میکنم از تاریخ ایران اظهار بی اطلاعی مکنند.متاسفانه
با تشکر از اطلاعاتی که از این مجموعه قرار دادید اما آیا داستان خانواده ایرانی یا شخصیت لیلی و پارسا و نادر و….واقعیت است یا یک داستان در دل واقعیت تاریخ.
با تشکر سورنا
سلام متواضعانه ترین واژه است سلام
وقتی هنرمندی برای شعور تماشاگرش ارزش قایل شده و برای لحظه لحظه ی سکانسهاش حوصله کرده چرا ما حوصله نکنیم و فیلمو با لذت نگاه نکنیم.اصلا لذت فیلم همین صحنه های طولانیشه.یادتون بیاد بیماری بیژن بعد از فرار از دست بلشویکها با مناظر قشنگ و اتاق پر از نارنج و انار وموسیقی عالی و تصمیم لیلی برای موندن یا رفتن من که از لحظه لحظه اش لذت می برم. این شاهکارو تقدیم می کنم به خودآقای جعفری جوزانی و همه در چشم بادی ها.
باسلام
امیدوارم باز هم از این نوع کارها در آینده ببینیم .عوامل صحنه و پشت صحنه واقعا خسته نباشید .
کار عالی وبدون نقص است و بزرگان سینما و تلویزیون همگی جمع هستند با وجود این بزرگان مگه
می شود کار بد باشد.
به امید روزهای بهتر برای تمام عوامل در چشم باد.
؛L
سلام
می گویند کسی که از مخلوق تشکر نکند از خالق تشکر نخواهد کرد .
تلاش مجموعه ی در چشم باد بدون اغراق قابل تقدیر و تشکر است .سریالی بدون عیب ونقص که نظیر آن را کمتر دیده بودیم .اکثر بزرگان سینما وتلویزیون در آن حضور دارند .مگر می شود با وجود این عزیزان سریال پر محتوا نباشد.از استاد بزرگ جناب آقای جوزانی هم کمال تشکر و قدر دانی را دارم که این مجموعه عظیم را رهبری میکند.
امیدوارم که باز هم شاهد این چنین کارهای پر محتوا از این گروه باشیم.
با تشکر
وقتی مواظب باشی در تک تک سکانس های سریال خدایی نکرده مذهب زیر سوال نره،
چپ و راست، مذهبی بودن 120 درصد قهرمان های ملی رو به رخ بیننده بکشی،
حتی غرب زده بودن احزاب لیبرال و چپ رو هم دیگه مطرح نکنی و به کلی نادیده شون بگیری،
شخصیت ها سیاه سفید سیاه سفید باشن،
از روی کلیدی ترین لحظه های تاریخ پرش کنی تا داستان اصلی با تناقض روبرو نشه،
سعی کنی در همه دوره های زمانی یه کشور “اجنبی” باشه که کاسه کوزه ها رو روی سرش بشکونی،
درس های اخلاقی رو از زبون شخصیت اول فیلم بدی،
چیزی ساختی مثل سریال “در چشم باد”، مهم نیست چه سالی اونو ساختی و کی اونو پخش می کنن، چون اصولا دیگه کسی اونقدر ندید بدی نیست که بخواد تاریخ رو از رو سریال های تلوزیونی بخونه!
توطئه،دروغ، قربانی… رگش را زدند،اعدام شد، سرش را بریدند… و باز تکرار و تکرار و باز فرهیخته کشی…
به نظر می رسد شغل اصلی عده ای در این دیار قلم کردن ساق هر پایی است که قدمی برای فرهنگ ایران بردارد. پس عجیب نیست که امروز نوبت سازنده مجموعه در چشم باد است.
اهل باد، علم برداشته اند و تا ریشه سازندگان آن را نزنند، ساکت نخواهند شد. یک روز آمریکا را بهانه می کنند، روز دیگر مهر لیبرال، کمونیست، وطن فروش و یا هر چیز دیگر که کاری و مرد افکن تر باشد.
خدا به دادتان برسد آقای جوزانی
جز بانگ فتنه به گوشم نمی رسد
یا حرف سر بریدن و یا پوست کندن است
روی سخنم با کسی است که خود را مصطفی محمدی معرفی کرده. ایشان را این روزها می توان با نامهای مختلف اما با همین ادبیات در سایت ها و بعض یمطبوعات زرد دید و از افکار ناراحت شان بازدید کرد. معلوم نیست چرا و با کدام هدف اینطور به خود اجازه می دهند با حمله به پر بیننده ترین سریال تلویزیون به شعور بیننده ها تا این حد توهین کنند. اما باید به ایشان گفت که هرگز اینگونه غرض ورزی ها نمی تواند ذره ای از تاثیر و محبوبیت سریال در چشم باد کم کند.
در پایان با وام گرفتن از خواجه شیراز به همه گروه سازنده این سرایل باید گفت (بد اگر گفت حسودی و رفیقی رنجید/ گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم)
از بازی زیبای آقای دیرباز تشکر میکنم.ولی حیف نقش فخرالسادات و نادر که اینقدر کوتاه بود علی رغم این که پتانسیل بالایی برای پرداختن داشت.واقعا اگر نادر با اون شخصیت رند وزیرک وجذابش نبود شاید این سریال اصلا جذابیتی برای دنبال نداشت حیف که به زندگیش اون طور که باید پرداخته نشد.با توجه به این که بیژن حداقل ۱۰ سال از فخرالسادات بزگتر بود ولی تو آمریکا فخرالساداتو خیلی پیرتر از بیژن کرده بودند لیلی بزرگتر از فخرالسادات بود ولی نمدونم چرا تو پیری جوونتر از اون شد…من به شخصه با شخصیت هایی مثل نادر بیشتر حال میکنم شخصیتایی که اول خانواده رو در نظر میگیرند بعد…از ابازدید کننده های گرامی میخوام نظرشونو در مورد شخصیت نادر بگند.با تشکر..
سلام واقعا سریال خوبی است اما من از آقای جوزانی عزیز سوال دارم به نظر شما در فاز سوم سریال ابهاماتی وجود ندارد؟؟ مثلا لیلی چگونه کودک خود را در سیبری نگه داشت ؟؟ یا اگر فقط دو سه سال در سیبری بوده چرا بعد از این همه سال سراغ بیزن را گرفته تا حالا کجا بوده ؟؟ چرا آن سروان (سام درخشانی) ازشنیدن اسم لیلی جا خورد وبعد هیچ ؟؟؟ آقای جوزانی فقط همین یک مورد راجواب دهید آیا من درست فکر می کنم که بین چشم ها در این سریال رابطه ای وجود دارد؟؟؟؟؟
مهاجر، من “اگر” فرهیخته رو به قصد کشت میزنم به مراتب بهتر از کسی هستم که فرهیخته ها را تطهیر می کنند. چه همه فرهیخته ی کشته شده که زنده اند و چه همه خدا هایی که با شکسته شدن بت ها طوری فراموش شده اند که گویی هرگز نبوده اند. راستی واژه “فرهیخته” هم مثل واژه “دکتر” شده است این روزها هر کسی را دوست دارید فرهیخته می کنید فقط امیدوارم سر فرهیخته بودن یا نبودن دیگر دعوایتان نشود.
در پاسخ به خانم ستاری:
پرطرفدار بودن یک سریال، یک کارگردان، یک هنرپیشه، یک ورزشکار، یک نظر مخالف پای یک مطلب موافق، یک جواب برای مسئله، یک عارف، یک مذهب، یک قهرمان ملی، یک سیاستمدار، یک شغل، یک شاخه از علم، یک دانشمند، یک فلسفه دان،یک خدا، اصلا یک ایکس، دلیل بر درست بودن آن ایکس نیست.
مَثل شما که ادعا می کنی امثال بنده در مطبوعات زرد بسیار هستند، با علم به اینکه مطبوعات زرد بسیار پر طرفدار اند و از طرفی پر بیننده بودن سریال “در چشم باد” را به رخ می کشید، مثل یک بام است و دو هوا!
جا داره از اندیشه های “من در آوردی” اما متعلق به “خودم” که نه وزن دارد و نه شعر است، نه زیبا است و نه کسی را به زیبایی می فریبد، و نه مشهور است و نه کسی را شهیر میکند، و نه آهنگین است و نه کسی آنرا حفظ می کند، بلکه سخنی است به کوتاهی خرد گوینده و بلندای خرد شنونده به شما بگم:
خدایا کمک کن برچسب نخورم.
لطفا پاسخ من را بدهید
خانم ایرانی عزیز
گمان میکنم در بخش دوم و سوم ابهاماتی بود که راستش بخشی از سئوالات شما را در بر میگیرد و من جوابش را نمیدانم. امیدوارم تا تیر امسال، فرصتی داشتهباشم و پستی بنویسم و در آن از آقای جوزانی یا یک منبع نزدیک، وقت پرسش سئوالهایی را بگیرم و از اگر چنین زمانی به من اختصاص دادند، از خوانندگان خواهم خواست نظرات و سئوالاتشان را بپرسند تا از عوامل سازندهی سریال بپرسم.
محمدی، اسلامی، امامی. این روزها از این اسامی مستعار برای آلوده کردن نام کسانی که برای ملت و میهنشان زحمت می کشند زیاد دیده می شود.
شما تنها عملی که یاد نگرفته اید احترام به سلیقه و عقاید دیگران است. وگرنه همانطور که خود فرمودید چوب برداشتن را خوب بلدید. اگر چوب تکفیر باشد که فبها. فرهیخته کلمه مقدسی است که به هر انسانی نمی توان اطلاق کرد. این کلمه بر خلاف تصور جنابعالی جهت دسته بندی انسانها (همانطور که از نطر اقتصادی دسته بندی می شوند.) ساخته شده است و متاسفانه از همان ابتدا نیز همه افراد خواستند در آن گرئه قرار گیرند. این کلمه نشان دهنده سطح سواد و دانایی یک فرد است. نه آنچه شما به غلط نشانه همفکری با خود می پندارید.
یاد حکایتی افتادم که به این مساله بسیار شبیه است. می گویند حاتم طایی در بیابان چاهی حفر کرد تا مردم تشنه از آن آب بخورند. این چاه بسیار معروف شد. برادر حاتم طایی که این مساله را بر نتابید سراغ آن چاه رفته و آن را با ادرار خود آلوده ساخت. به این ترتیب به یک مثل تبدیل شد و حتی از خود حاتم طایی معروف تر گشت. به نظر می رسد شما نیز قصد همان برادر حاتم طایی را دارید.
در آخر جوابیه شما انسان را یاد این مثال عامیانه می اندازد که:
چوب رو که بر می داری گربه دزده خبر دار میشه.
امام صادق (ع) : از نوشتن هر کس استدلال بر عقل و بینایی او می توان کرد.
سلام.وقتی نامه آقای مصطفی محمدی را خواندم.قلبم به درد آمد،نه اینکه احیانا ایشان با نظز من و شمار انبوهی از مردم مخالف است و سریال دوست داشتنی،پرمخاطب و ارزشمند در چشم باد را مورد نقد قرار داده است،که یکی از راههای رسیدن به کمال و پیشرفت برای جوامعی که خاهان ترقی است نقد کردن می باشد،اما زمانی که این نقد کردن که خود آداب و رسوم و اصولی دار از مسیر صحیح خود خارج شود و بی اساس و بی پشتوانه بیان گردد به سمی کشنده و زهرآگین تبدیل می گردد که بسیار خطرناک است.آقا مصطفی عزیز من نه با شما دشمنی دارم و نه قصد فحش دادن دارم،این حق طبیعی شماست که مثلا از سریال در چشم باد خوشت نیاید و دوست داشته باشی که مثلا به سینما بروی و فیلم مادر زن سلام را نگاه کنی.کسی هم بر نظر تو خرده نمی گیرد،اما حداقل رعایت انصاف را هم بکن،جوزانی و گروه سازنده در چشم باد نزدیک به هشت سال وقت صرف ساخت این مجموعه کرده است،هشت سال از عمرش را گذاشته تا من و تو ایرنی یک بار دیگر بیدار شویم و به یاد بیاوریم که کیستیم و چه بر سر ملتمان گذاشته است،هشت سال زمان کمی نیست،نه؟برابر یک نسل است!تصور کن کودکی که در زمان استارت زدن این سریال متولد شده است اکنون که این مجموعه پخش می شود کلاس دوم دبستان است و احیانا جمعه شب ها پا به پای پدر ومادرش روبروی تلویزیون می نشیند و سریال را نگاه می کند!آقا مصطفی این دیگر بی انصافی محض است که خیلی راحت و بدون کوچکترین زحمتی به خود برای تحقیق بگویی تاریخ در این سریال تحریف شده است.من به جرات می توانم بگویم که در تاریخ تلویزیون ایرن در چشم باد صادق ترین و بی طرفانه ترین سریال است نسبت به تاریخ،این را منی می گویم که پدرم دکترای تاریخ دارد و در دانشگاه به دانشجویان فوق لیسانس درس تاریخ می دهد و من به واسطه رشته پدرم از کودکی با تاریخ بزرگ شده ام.در چشم باد منصف ترین نگاه را به تاریخ معاصر را دارد.این حرفی است که تمام استید تاریخ اذعان دارند و تو هم اگر دوروبرت کسی را می شناسی که به تاریخ معاصر آشنایی دارد این پرسش را از او بپرس تا جواب سوالت را بگیری.مصطفی جان این عادت ما ایرانی هاست که هر وقت کسی پیدا می شود و کاری بزرگ می کند به جای تشویق و تقدیر تبر بر دست می گیریم و ریشه اش را هدف قرار می دهیم،اما تو حداقل بیا و در این یک مورد استثنا ایرانی نباش،فقط انسان باش!
سلام این هفته آخرین قسمت سریال در چشم باده.فکر میکنم نقش عباس رو مصطفی زمانی بازی کنه.دوست دارم ببینم چه حدسی میزنید.
مطمئن باش مصطفی زمانی بازی می کنه نه به خاطر تشابه. توی مجله خوندم.
سلام سریال بسیار خوبی هست فقط در اواخر گریم ها مصنوعی دیده میشه یه کمی هم صوتی داره (مثلا ایزوگام با لایه آلمنیوم )بهر حال بسیار ممنون من که مشتری هر هفته آن هستم
سلام سریال بسیار خوبی هست فقط در اواخر گریم ها مصنوعی دیده میشه یه کمی هم صوتی داره (مثلا ایزوگام با لایه آلمنیوم درسال 1359درپشت بام خانه ذBIZHAN)بهر حال بسیار ممنون من که مشتری هر هفته آن هستم
بسیار سریال زیبایی است .البته من قسمت های 2هفته اخیر را نتوانستم ببینم با تشکر فراوان از بازیگر نقش اول پارسا پیروزفر که بسیار زیبا نقشش رو ایفا میکند.
این بهترین سریالی بوده که من در تلویزیون دیدم ..
مصوصا آقای پیروزفر توی این سریال عالی بازی کردن … من این سریال رو از اول می دیدم و میدونستم که یکی از شاهکارهای مسعود جعفری جوزانی ست …!
ازشما هم به خاطر نقد زیباتون تشکر میکنم و همچنین از تمام دست اندرکاران این سریال ، این صفحه از تاریخ …!
من ازتمام عزیزانی که با کمال دقت ظرافت و هنرمندی این اثر را آفریدند تا ما آن را به تماشا نشسته و با آنان همراه باشیم ممنون وسپاسگذارم.
نمیدونم چی بگم دلم برای جمعه ها تنگ میشه از آقای جوزانی برای انتخاب نقش عباس واقعا تشکر میکنم واین که شاه سکانس این سریال همین دیدار بیژن وعباس بود که خیلی اتفاقی شبیه دیدار یوسف ویعقوب دراومده بود بازم ممنون البته تشکر فراوان از اقای دیرباز که این سریالو فقط به خاطر ایشون تماشا کردم.
“در چشم باد” تموم شد.یادمه که آقای حاتمی کیا در جلسه پرسش و پاسخ خاک سرخ گفت:ما از اشغال خرمشهر گفتیم .امیدوارم کسی باشه که فتح خرمشهر رو به تصویر بکشه و جوزانی به تصویر کشید با ظرافت تمام،با تمام احساس وطن پرستانه اش.چقدر زیبا.هیچ وقت نتونسته بودم جنگ رو باور کنم.اما با “در چشم باد” لمسش کردم،اشک ریختم و باورم شد که مردم این سرزمین چقدر مظلومند،چقدر بی گناه و چقدر فداکار.
فکر می کنم آقای جعفری جوزانی با گذاشتن تصاویر مستند جنگ در تدوین سریال،جایی برای حرف های پوچ کسانی که می گفتند سریال بدون اطلاع از جنگ و واقعیتهاش ساخته شده،نگذاشته باشه.
آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود سرتا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود
آقای جوزانی نفست گرم. “در چشم باد”ی ها خسته نباشید.امیدوارم هیچ وقت در چشم باد گرفتار نشین.
سبز باشید و بهشتی
سلااااااااااااااااااااااام.حالا که در چشم بادمون تموم شده جمعه ها چه کنیم؟من با ملینا جون موافقم بازی اقای دیرباز واقعا حرف نداشت باید اعتراف کنم که فیلم رو به خاطر ایشون دیدم در هر صورت فیلمه فوق العاده ای بود.با تشکر فراوان از عمو مسعود جعفری جوزانی.
نسبت به سریال یا فیلم های سینمایی که از تلویزیون پخش شده خیلی خوب بود جمله صنحه های جنگ های مختلفش خوب کار شده بود و یک فیلم متفاوت با صنحه های زیبا و اکشن مشاهده کردم باید از این فیلم ها بیشتر ساخته بشه به جای اینکه هموطنامون بشین فیلم جونگ 1 الی… آخر نگاه کنند بشینند یه فیلم زیبای ایرانی نگاه کنند البته باید در سینما ایران تعادل برقرار بشه نه همش فیلم طنز مثل پوپک ومش ماشالله والی …. که 90% سینما ایران شده با یه داستان تقریبا تکراری ،یه نقش تکراری ،یه بازیگر نسبتا تکراری … به جای این همه فیلم طنز یا کسل کننده یه فیلم اکشن وزیبا بسازند و تاریخ وفرهنگ ایران رو به دنیا معرفی کنن
سلام
عزیزانم به پیشنهاد برادرم سایت زیبا و دلنشین (یک پزشک) را خواندم. کلمه به کلمه و دقیق. از فرد فرد شما که وقت پر ارزش خود را به مجموعه (در چشم باد) هدیه داده اید سپاسگزارم. سرکار خانم مجیدی جناب آقای نویدی سرکار خانم ستاری از اینکه با نثر زیبا و اندیشه پر محتوای خود بر این مجموعه صحه گذاشتید و بر اهمیت آن افزودید متشکرم. همواره سرافراز باشید.
آقای جوزانی بزرگوار سلام و دورود ما بینندگان تقدیم شما-جدا” خسته نباشید. سریال رو خیلی خوب شروع کردین-خیلی خوب پردازش کردین و خیلی خوب تموم کردین!صحنه های دفاع مقدسش عالی به تصویر دراومده بودن- خیلی باورپذیر بود.چه انرژی ای گذاشته بودین!کاملا محسوس بود-خوشحالم که برای دیدن این سریال وقت گذاشتم-از همه شما – خانواده معزز و محترم ” در چشم باد ” برای خلق برخی از صحنه های بسیار زیبا و فراموش نشدنی -بعضی از بازیهای بی بدیل و دلنشین هنرمندان گرامی سریال-برای خاطرات خوبی که با این سریال برامون رقم زدین- در مقابل سریالتون سر تعظیم فرود میارم. سپاسگذارم………..همین –
سلام
به نظر من این سریال شاهکار بود. صحنه های تاثیر گذار زیادی در این سریال وجود داشت که به تعدادی از اونها اشاره کردید.
جای تبریک و احسنت داره به کارگردان فیلم، به بازیگران فوق العاده اش به خصوص پارسا پیروزفر که اینجا واقعا درخشید و همه عوامل فیلم.
من با این فیلم به کشورم افتخار می کنم.
اینجا ایران است
وطن من
عشق من
و همه هستی من
سلام
منم خیلی این سریال رو دوست داشتم .مخصوصا بازی پارسا پیروز فر را که همیشه بعد یک غیبت طولانی میاد و یه آث رو می کنه! ولی پایانش یه جوری بود! جمله ی آخه چرا رو ازز همه ی کسایی که این سریال رو می دیدند شنیدم! خودمم کلی حالم گرفته شد!!!!
شنیدم این داستان واقعی بوده! می خوام بدونم چند درصدش واقعییه؟ و اگه واقعییه پایانشم واقعییه؟؟؟
فرانک عزیز با تشکر از نقد بیار زیبا و روانی براین سریال نویشتید شاید از تاریخ پخش سریال خیلی گذشته باشد ولی من حتی در زمان پخش آن یک قسمت از آن را هم ندیدم و پسرم با خرید دی وی دی سریال من را تشویق به دیدن سریال کرد کاری می توان در کنار سربداران امیرکبیر هزاردستان قرارداد واقعا جای تشکر از آقای جوزانی را دارم که بااین همه نادیده گرفتن گوشه های روشن تاریخ ایران این قدر زیبا و عالی نشان دادند امروز نقدهای زیادی از سریال را خواندم ولی هیچ کدام حانی انصاف را رعایت نکرده بودن به جز بانوی آزاده ای چون فرانک مجیدی
پاینده وسلامت یاشید
جهت تهیه این مجموعه به لینک زیر مراجعه فرمائید:
http://shopcity.ir/product_info.php?products_id=1205
خیلی سریال توپی بود اگه امکانداره او قسمتی که محمد رضا هدایتی با بقیه هم خونی میکرد برام میل کن ممنون
با سلام .من این سریال را به جز فصل سوم کامل ندیده بودم . تااینکه دی وی دی آن راخریدم وازبس که تشنگی فیلم وسریال خوب راکشیده بودم(من نه از فیلم های سینما وتلوزیون خوشم میاد ونه از ماهواره ای والبته نه معدودی از فیلم های خارجی بامعنی واصیل بدون خشونت ویک سری فیلم وسریال ایرانی گذشته تر )وازبس که این مجموعه باهوش وکیاست همه جانبه وجامع سرگذشت ها راتشریح کرده وازبس که بازیگران عینی وملموس شخصیت ها رانشان داده بودند،هرقسمت آن رامثل یک فیلم سینمایی بی مثال،آنهم باحس کامل ،جامع بینی وبادقت دوبار نگاه کرده ام. اینقدر از همه نظر قابل قبول است که بیننده اعتماد میکند که تمام احساساتش مثل عشق ، همدردی ، ،غرور ملی و…را دراختیار آن بگذارد وآنهارا واقعی ببیند.من که هم باور وهم قبول کردم که نقش رازندگی می کنندوشخصیت واقعی خود آنها است ومصنوعی نیست. انگارهرشخصیت مثل یک الگو ومرجع خاصی برای احساسات وعقاید فرد است.مثل آینه است که رنگ کهنگی وزمان را نمیگیرد و اندیشه ها وخواست هایی رانشان می دهدکه درهرزمان تازگی دارد وبا هر باردیدن هنوزهم تازه است. درکناراینها این فیلم مثل یک مستند علمی است که به طور کلی خواستگاه و ساختار فرهنگ طبقات اجتماعی درگذر زمان،قومیت ها ، گویش ها ،آیین ها ورسومات ، هنر خط ،شعر،قالی ،آواز ،موسیقی و معماری و طبیعت مختلف ایران (که هنوز هم همگی به قوت خود باقی است)را هم بیان کرده است.ظرافت ها ودقتی که درنشان دادن تجددوتمدن نمایی غربی درپوسته ظاهری اما ثابت ماندن درون وریشه ها( دهه بیست ) وهمچنین واقعیت جایگاه علوم درغرب و دانش ناب ولذت فراگیری آن که آرزوی هرمشتاق علمی است(دهه شصت) واقعا یک مستند جامعه شناسانه است که بدون جبهه گیری وتعصب به طور مستند نشان داده شده.واقعیت های اوایل جنگ سوم که بواسطه فاصله زمانی نزدیکتر ومسایلی فرصت شناخت و اطلاع رسانی آن کم بوده نیز با یک روایت مستنددقیق باریشه یابی وکارشناسی علمی وهمچنین یک حماسه سازی قابل باور بود.
می دونم برای نظر دادن دیر شده اما بعد از لذتی که از فیلم بردم نوشته ی خانم مجیدی واقعا قابل تامل بود. من اونقدر غرق داستان بودم که قسمت اخر سریال حس کردم منم تموم شدم دلم نمیخواست باور کنم تموم شدنش رو شاید به نظر مسخره و بچه گانه بیاد ولی من واقعا اینجوری بودم و هنوز دلم تنگ میشه برای تک تک شخصیت هاش
کاش میتونستم ایمیل آقای جوزانی رو داشته باشم تا شعری رو که با الهام از داستانشون نوشتم رو براشون بفرستم توی گوگل خیلی سرچ کردم ولی نشانی از ایشون نیافتم واقعا ممنون میشم که کمکم کنید
با سلام بسیار سریال زیبایی بود خصوصا صحنه ای که بیزن می گه : یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ یا او سر ما به دار سازد آونگ
من کلا آدم احساساتی هستم. هیچ سریالی نتونسته بود پای تلویزیون اشک منو در بیاره. واسه همین من تنهایی تو اتاقم این سریال رو تماشا کردم تا بقیه اشکامو نبینن. مخصوصا اون پلان که محمدرضا هدایتی تصنیف از خون جوانا وطن رو خوند من دیوانه شدم!!
کسی میتونه اون پلان رو واسم میل کنه؟ تصویری یا صوتی فرقی نمیکنه.
mnsaeed@ymail.com
سلام به همه علاقه مندان این سریال ماندگار
لینک مستقیم دانلود پلانی که محمدرضا هدایتی تصنیف از خون جوانان وطن رو خوانده.
http://www.etudfrance.com/my%20files/charkh-Cheshm%20Baad.wmv
حجم:38مگ
سلام.
بعد از دو سال دارم (کمتر) دارم نظر میدم….
آی فیلم داره این سریال رو پخش می کنه دیشب رسید صحنه ی گیر افتادن تو برف واقعا برام جذاب بودش و تاثیرگذار …
دمشون گرم حتی اگه خیلی طولش دادن…
کاش بازم مث این جور سریالای تاریخی بسازن.
موفق باشید
سلام
منم این سریالو دارم از آی فیلم می بینم.ای سریالو صدا و سیما باید هرشب پخش می کرد تا ببینه واقعا مردم چقدر استقبال می کنن.این که فیلم هفته ای یک بار پخش میشد از طرفداراش کم می کرد.صدا و سیما درحق این فیلم جفا کرد.حالا که دارم هر شب می بینم قشنگ دارم تاثیرشو رو خودم می بینم.
هیچ فیلمی منو ایجوری تحت تاثیر قرار نداده بود.
و صادقانه بگم من عاشق بازی آقای کامبیز دیربازم
در کل این فیم فوق العاده است
نظر من کم و بیش با نظرات بقیه دوستان منطبقه.ولی چیزی که من رو اسیر این سریال کرد و باعث شد که تنهاییم رو با این سریال پر کنم اینه که نحوه زندگی مردم سال 1320 و بعد از اون رو طوری زیبا و بی عیب و نقص به تصویر کشیده که بیینده رو شگفت زده می کنه.آخه مگه میشه بدون این که اون دوران رو دیده باشی و از ته دل لمس کرده باشی بشه یه همچین صحنه های عمیق و تاثیر گذاری رو به تصویر کشید.کاری که استاد جوزانی با مهارت هر چه تمام تر انجام داد.من کاملا با نظر نازنین موافقم.خیلی از خصوصیاتی که در زندگی مردم دوران گذشته بود الان نیست. گاهی که این سریال رو نگاه می کنم دلم خیلی ابری میشه.جمع شدن کل خانواده ایرانی دور هم بخصوص اینکه رابطشون با همسایشون (حاج قاسم) از برادر هم به هم نزدیکتره.قضیه عشق و عاشقی اسد با دختر حاج قاسم هم که هوش از سر آدم می پرونه.واقعا که چه ساده و بی ریا زندگی میکردن. وقتی سریالی که به این تاریخ از کشورمون اشاره داده به این زیبایی ساخته میشه خب معلومه که مخاطب پیدا می کنه و باید از کارگردان و بازیگرانش تشکر کرد.پارسا رویایی بود.کامبیز حرف نداشت.استاد نیک پور و ماه چهره خانوم هم که به قدری روابط بین زن و شوهرهای قدیمی و عشق واقعی رو زیبا به تصویر کشیدن که دیگه واقعا چیزی جز حسرت برامون باقی نمی مونه.سحر خانوم نقش ایران عاشق رو طوری باور پذیر بازی میکنه که اگه بگم دیگه بهتر از این نمیشد اغراق نکردم و بازی بقیه هم به قدری خوب بود که تو روند مثبت سریال تاثیر مستقیم داشته. خلاصه اینکه مسعود خان ما خیلی دوستون داریم و به خاطر ساخت این سریال و همچنین شخصیت مثال زدنی شما همیشه به یادتون هستیم.موفق و سربلند باشید
سلام
از د وستان عزیز
میشه بگید نفش کودکی نادر رو چه کسی بازی کرده؟
همچنین نقش کودکی حسن آقا حسینی قشنگه رو کی بازی کرده؟
ممنون.
سلام خانم دکتر بسیار قلم دلنشینی دارید.
در زمان چخش سریال در دانشگاه مشغول تحصیل بودم و داستان را کامل پیگیری نکردم اکنون کل مجموعه را دانلود کردم و چندین و چند بار ان را تماشا کرده ام در این مجموعه اولا دیالوگ های عجیب زیبایش مرا درگیر کرده که در چند جای مجموعه شدیدا انسان را منقلب می کند.
2- برای من که متولد 67 هستم و … مرور این چنینی 70 سال از تاریخ ایران بسیار لذت بخش بود
3- نامه های بیژن و لیلی در هنگام جنگ فوق العاده است
4- به تصویر کشیدن لحظات جنگ هزاران بار اشک هایم را جاری ساخت
و اخر و از تمام این موارد مهمتر شناخت بسیار کامل و نگاه تیزبینانه ی اقای جوزانی است که با وجود اینکه ایشان در دهه ی 60(سال 67-8 فکر می کنم) به ایران بازگشته اند اما واقعا در چند مورد از درک عمیق ایشان نسبت به اوضاع مملکتشان بسیار خرسند شدم
از پارسا پیروز فر بسیار متشکرم بازی او بسیار به فیلم کمک کرده و بسیار به نقش بیژن نشسته است الگوی بسیار خوبی است نمی دانستم به زبان انگلیسی هم مسلط است چه قدر خوب است که ایران چنین هنرمند تحصیل کرده و … دارد
با تشکر
با سلام خدمت اقای جوزانی باید بر دستان ارزشمند شما برای ساخت چنین سریالی بوسه زد در چشم باد بقدری در من تاثیر گذاشته که من ان را خریداری کرده و هر روز میبینم من پس از دیدن این سریال تصمیم گرفته ام یک کتاب تاریخی بنویسم
سریال خوبی بودبخش های جنگل خیلی جذاب بود
سلام
مرا ببخشید …میدانم دیر است.خیلی دیر.امادلم میخواهد بدانیدکه اگرامثال شمانباشد زندگی چیز کسل کننده ایست دوستتان دارم وازهمه شما که وقت گذاشتیدودرچشم باد را به تماشا نشستید سپاسگزاری میکنم.
مسعودجعفری جوزانی
من واقعابرای استادمسعودجعفری جوزانی وعقایدوارزشهای ایشون احترام قائلم.جنس کارهای ایشون انگارازجنس اثارعلی حاتمیه.من بارهادیدم اثاری روکه ازدوره قاجار.مشروطه.پهلوی و… ساخته شده.اماتاثیرمنطبق برواقعیت این سریال چیزدیگه ایه.سینمای ایران بایدبه وجوداین اساتیدکه ارزشهای ایرانی روپاس می دارن به خودش بباله.چراکه خیلی ازبه ظاهرکارگردانان وهنرپیشه های نوپا باکارهاشون فضای سینمای ایران روبی ارزش جلوه دادن ودارن اون روبه فضای قبل ازانقلاب نزدیک می کنند.مگراینکه اساتیدی مثل اقای جعفری جوزانی.مجیدمجیدی.پوران درخشنده.فرج الله سلحشورو… کاری انجام بدن.اماچقدرخوبه که کمی هم به پیشینه باستانی ایران ودوره هخامنشی پرداخته بشه.قبلاشنیده بودم که اقای جعفری جوزانی قصددارن سریالی درموردکوروش کبیربسازن که امیدوارم این کارروباموفقیت انجام بدن…
سلام
بارها و بارها این سریال رو تماشا کردم
بارها اشک ریختم
و بارها از دیدنش لذت بردم
از اینکه این رسانه ( وبلاگ شما ) این قدرت رو داشت که کارگردان این مجموعه به جمع خوانندگانتون اضافه بشه بسیار خوشحالم و برای شما آرزوی موفقیت میکنم
شاد زی
اسم بازیگر نقش عباس عموی بیژن چیه؟
عقب مانده است این سریال
سلام .فقط موسیقی استاد علیزاده.
من که تو حس باران علیزاده هستم و بیژن سوار بر هواپیما راهی ملاقات با لیلی و یادآوری خاطرات جوانی و کودکی خود…
چرا هیچ اطلاعاتی از حاج میرزا حسن ایرانی و خانوادشون بصورت مستند نیست؟
برادر من اینا از فامیل و اسمشون هم مشخصه که فقط یک نماد هستند و نه شخصیت حقیقی
سلام و دورود بی پایان خدمت خانم دکتر مجیدی بزرگوار اینبار هم چون گذشته از مطالعه وبلاگتون لذت بردم
خیلی دوست دارم متن اون شعر کودکانه ای که لیلی و بیژن تو بچگی تو جنگل میخوندن با لهجه ی تاجیک و در بزرگسالی شون در ایل قشقایی هم هی میخوندن و اون صحنه های کودکی شون مرور میشد رو گیر بیارم
من دخترکی دانا
دین دین دیریری دین دین
….
سلام و عرض ادب
وقتی دیدم انقد زیبا در مورد این سریال نظر داده شده و همه مخاطبین و حتی کارگردان و بازیگران سریال هم نسبت به این نظرات نظر دادن واقعا دلم نیومد نظرم رو در مورد این شاهکار ننویسم
من خیلی اهل سریال نیستم به خصوص ایرانی و زمان پخش هم بخاطر تعداد اپیزود زیاد و مدت کم هر قسمت و جزیات زیادِ کم ارتباط با سیر داستان رغبتی به دنبال کردنش پیدا نکردم اما الان بعد از گذشت ۱۶ سال از تولیدش در سال ۹۹ من از شبکه ی آی فیلم که هر قسمت ۲ اپیزود رو با هم ادغام کرده و پخش میکنه به ارزش این هنر کمیاب پی بردم …
واقعا سیر تاریخی در فراز و نشیب و نسبتا فراموش شده ی اون دوران که در بطن خودش سرشار از داستان های حماسی ، درام ، طنز ،تراژدی و عاشقانه ها نفرت ها و بیگانه ستیزی و عرق ملی با بازی بینظیر بازیگرانی حقیقتا حرفه ای و انتخاب نقش بی نقص و دیالوگ ها ی عالی…
واقعا به نظر من اگه هر سریالی یک نکته یا چند جهت برتری داشته باشه ، این سریال کامل و جامع ترین سریالی هست که واقعا در هیچ جنبه ای کم نگذاشت ..
واقعا ارزش دیدن و توصیه کردن به دیگران رو داشت
ممکن مسحور این جادو شدم
البته نقاط ابهامی هم در داستان به چشم میخورد مثل پزشک شدن بیژن بعد از سی سال در آمریکا بودن و تغییر ایدئولوژی اش و همچنین برخی رفتار های حاج حسن ایرانی گاها مثل تنبیه نادر بخاطر فروش عبا ها به قیمت بالا و بعد اجازه به نادر برای بود در کنار رضا قلی …
اما این نارسایی ها باتوجه پروژه ی سنگینی که به بهترین نحو از عهده اش بر اومدن قابل چشم پوشی هست و واقعا من لذت بردم از جامعیت و بی نقصی این سریال
کمال تشکر رو از همه ی دست اندرکارانش دارم
ممنون که خوندین
در اعتبار نام خانواده جعفری جوزانی ، در اعتبار روایت در چشم باد و در اعتبار لیلی و لیلا و در اعتبار یک پزشک و در اعتبار آقا و خانم دکتر مجیدی ، همین بس که در زمانه عسرت وبلاگ و محتوی ، مطلبی نوشته شود ، خوانده شود و جریان پیدا کند … من دست تمامی کسانی که اینجا کامنت گذاشته اند را نیز صمیمانه می فشارم و خوشحالم که در زمانه قشری شدن محتوی و رسانه ها، اینجا یک پزشک همچنان نفس می کشد و قد رعنایی دارد…
هم اکنون سال ١۴٠١ است
این سریال برای چندمین بار پخش میشود
و هنوز نه تنها تکراری نشده ، بلکه سکانس های منتخبش با حس های متفاوتی که تاثیر میگذارد میتواند اشک من را حداقل جاری کند
افریدن همچین اثری با این حجم از تاثیر گذاری و ماندگاری و زیبایی احسنت دارد
تن تمام عوامل و زحمت کشان این اثر سلامت باد