به مناسبت زادروز الکس فرگوسن: پیرمرد چشم و چراغ ما بود
این مقاله در سال 2013، بعد از اعلام خبر بازنشستگی فرگوسن نوشته شده بود:
سال ۲۰۱۳ بعد برد منچستر یونایتد، با نتیجه سه به دو در برابر آستون ویلا، قهرمان لیگ برتر انگلیس شد، کسی فکرش را نمیکرد که در این زمان سر الکس فرگوسن، به فکر بازنشستگی باشد، اما چند روز پیش فرگوسن اعلام بازنشستگی کرد، تا از این به بعد به تنها به عنوان یکی از مدیران و سفیر باشگاه فعالیت داشته باشد و دیوید مویس جانشین او شود.
ما با تیمها و بازیکنها و مربیان فوتبالی که دوست داریم بزرگ میشویم و زندگی میکنیم. وقتی دفتر روزگار را ورق میزنیم، ناخودآگاه بردها و باختها و موفقیتها و ناکامیهای تیمهای مورد علاقهمان در کنار حوادث زندگیمان، جزئی از زندگی ما محسوب میشود، گویی وقتی تیممان میبرد، هالهای از افتخار و شخصیت به وجودمان اضافه میشود.
بنابراین کافی است که مهاجم تیممان گلی زیبا بزند، هافبکی تکلی جانانه در جدالی مردانه بزند، دروازهبازانی شیرجه برود، بازیکنی دیگر با پاسی زیرکانه، لایههای دفاعی حریف را محو کند و یا مربی تیممان در شطرنج فوتبال موفق شد، این جاست که میخواهیم با غرور سر بلند کنیم و کسی را گیر بیاوریم تا به او یادآوری کنیم: «این منم! کسی که از میان این همه تیم ، این تیم پر شر و شور را انتخاب کردهام، تیمی که فلسفه وجودیاش با شخصیت من همنوا است.»
گاهی تیم و بازیکنهای مورد علاقهمان میشوند مظهری از لایههای شخصیتی پنهان شده، شیطنتها و علایقی که در دنیای واقع هرگز بروز ندادهایم. پس شما ممکن است با همه محافظهکاری در کار و زندگیتان، یاغیگری و بیپروایی یک بازیکن را بپسندید و با اینکه جبر جغرافیایی گاه محو و رقیقتان کرده است، وقتی که گوشهای تیمتان را سبکبالانه در حال نفوذ و رخنه در دفاع دشمن میبینید، آرزو کنید که ای کاش خودتان همان آزادی را میداشتید.
برای ایرانیها حکایت عشقهای فوتبالی، بسی عجیب و غریبتر است، آنها معمولا یک تیم را در داخل و دستکم یک تیم را به عنوان سوگلی فرنگی از میان باشگاههای اروپایی انتخاب میکنند.
در این میان حکایت شیدایی آنهایی که بخشی از زندگی خود را در دهه شصت یا هفتاد گذارنده باشید، بسیار شورمندانهتر است، آنها خاطرات زیادی برای تعریف کردن دارند، آنها میتوانند سالهایی را برای شما تعریف کنند که جز دو مجله هفتگی و یک رادیو و چند دقیقه برنامه تلویزیونی راهی برای دنبال کردن بازیها و اخبار تیمهای مورد علاقهشان نداشتند.
عاشقی آنها، درست شبیه عاشقیهای عجیب و غریب ادبیات ما میماند، همان گونه که شخصیتهای اساطیری با خواندن جمال یار، ندیده، عاشق او میشدند، چه فصلهایی که از تیم اروپایی مورد علاقهمان تنها چند گل و چند دقیقه بازی میدیدیم، اما وقتی کیهان ورزشی یا دنیای ورزش در دست میگرفتیم، در ذهن بسیاری از گلها را شبیهسازی میکردیم و پیش خودمان تجسم میکردیم که بازی تیممان در لیگ قهرمانان اروپا، در چه جوی برگزار شده است.
وقتی به فوتبال اروپایی در دهه شصت خودمان فکر میکنم، ناخودآگاه به یاد همکلاسیهایی میافتم که مجموعهای از تصاویر بازیکنها و تیمها را که میان بستهبندی آدامسها قرار داده میشدند، جمعآوری میکردند، در اینترنت ندیدهام تا حالا کسی به این فکر افتاده باشد که مجموعه شخصیاش از این تصاویر را اسکن کند و آنلاین بگذارد. اما به یاد میآورم که همکلاسیهایم در دوره دبستان و راهنمایی برای خودشان نوعی مدیر نقل و انتقالات شده بودند، عکس ستارههای مشهور را محال بود بتوانی از دستشان دربیاوری، مگر به حکم معجزهای یا دادن عکس سه چهار بازیکن متوسط یا عکس ستارهای دیگر که نداشتند.
دوره دبیرستان من مقارن بود با زمان اوج فوتبال آث میلان و سه بازیکن هلندیاش، دورهای که مساوی گرفتن از میلان هم در حکم پیروزی محسوب میشد. آث میلان و ورزش و مردم روزهای یکشنبه و گزارشگری شفیع. زمانی که خبری از پخشهای زنده نبود و برای دیدن چند دقیقه از بازی تیم محبوبت باید مینشستی و دقایق طولانی گزارشهایی مثل ورزش همگانی را رصد میکردی، ورزش قهرمانی گویا در آن زمان حکم تابویی نصفه و نیمه را داشت، گویی تلویزیون از بازتاب قهرمانی به خصوص نوعی غربیاش زیاد خشنود نبود …
سال 94، فکر میکنم دوم یا سوم دبیرستان بودم که آن فینال به یادماندنی بین میلان کاپلو و بارسلونای یوهان کرویف رخ داد، هنوز هم گل دیدنی ساویسویچ را که بعد از اشتباه میگوئل آنخل نادال درون دروازه آندونی زوبی زارتا نشست، از یاد نمیبرم. این مسابقه با تأخیر از تلویزیون بخش شد. یادم میآید که در آن بازی صرفا به خاطر لج و لجبازی با دو سه نفر از همکلاسیها طرفدار بارسلونا شده بودم!
در همین سال تلویزیون ایران برای نخستین بار در عمر ما، تصمیم گرفت که جام جهانی 94 آمریکا را به صورت زنده پخش کند، چیزی که در وهله نخست برای ما باورکردنی نبود. سال بعد برای نخستین بار یک بازی فینال جام باشگاههای اروپا هم به صورت زنده پخش شد، اما در این سال میلان از آژاکس یک به هیچ باخت و دیگر آن شکوه سابق را نداشت.
با مقدمهای به این بلندی میرسیم به حکایت منچستر، باید اعتراف کنم که منچستر بدون فرگوسن را اصلا به یاد ندارم و در واقع وقتی خاطراتم را مرور میکنم اولین تصویری که از منچستر در ذهن من میآید پوستر و تصاویر رنگی مجله دنیای ورزش و تصاویری از ستارگان آن روزها مثل پل اینس، مارک هیوز و لی شارپ است. سالهایی که «شارپ» تبلیغ درج شده روی پیراهن منچستر بود. از همان زمان بود که منچستر شد، تیم اروپایی مورد علاقهام.
الکس فرگوسن در 31 دسامبر سال 1941 در «شیلدهال رود» به دنیا آمد، پدرش یک کمک قالبگیر در صنایع کشتیسازی بود. او به عنوان یک بازیکن آماتور فوتبال کارش را با «کویینز پارک» از شانزده سالگی شروع کرد. او در سال 1960 به «سنت جان استون» پیوست، اما در این باشگاه هم جایگاه پایداری پیدا نکرد، تا اینکه بعد از پیوستن به «دونفرملین» توانست برای نخستین بار به عنوان یک بازیکن حرفهای در سال 1964 جایگاه ثابتی پیدا کند.
فصل 1965 – 1966 در لیگ اسکاتلند، فصل موفقی برای فرگوسن جوان بود، او در این سال 45 گل در 51 مسابقه به ثمر رساند، چیزی که باعث شد با 65 هزار پوند که در آن زمان رکوردی برای نقل و انتقال بین دو باشگاه اسکاتلندی بود به رنجرز بپیوندد.
اما در این باشگاه او حال و روز خوشی نداشت، حتی برادر فرگوسن تبعیض را در این عدم موفقیت مؤثر میدانست و حتی بعضیها اعتقاد داشتند که کاتولیک بود همسر فرگوسن -کتی- در این تبعیض عاملی بوده است!
فصل بعد فرگوسن میخواست به ناتینگهام فارست برود، اما همسرش مایل به نقل مکان به انگلیس نبود، به همین خاطر او در دو باشگاه اسکاتلندی فعالیت کرد تا اینکه در سال 1974 از فوتبال خداحافظی کرد. در 32 سالگی او حرفه مربیگری را از باشگاه گمنام East Stirlingshire شروع کرد، این یک کار جانبی برای او بود و برای آن تنها 40 پوند در هفته حقوق میگرفت!
اما سالهای موفق مربیگری او در اسکاتلند مربوط به مربیگری آبردین بین سالهای 1978 تا 1986 است که در این سالها او سه قهرمانی لیگ ، یک قهرمانی جام برندگان جام اروپا و 4 قهرمانی جام حذفی اسکاتلند را کسب کرد.
سالهای بیخبریام از منچستر!
فرگوسن خیلی پیشتر از این زمان، یعنی زمانی که موفقیتهای او با منچستر در مجلات ورزشی ما برجسته شوند، در نوامبر سال 1986، از باشگاه آبردین به منچستر پیوسته بود. منچستر اولین بازی را تحت رهبری او در مقابل آکسفورد یونایند باخته بود. در آن زمان هنوز لیگ برتر زاده نشده بود و لیگ جزیره در بالاترین سطح خود، مسابقات دسته یک نام داشت.
نخستین فصل منچستر تحت رهبری فرگوسن خوب نبود و این باشگاه به مقامی بهتر از یازدهم دست پیدا نکرد. فصل بعد منچستر تا حدی بهتر بود و بین تیمهای بالای جدول بود. اما مجددا در فصل 88-89 منچستر یازدهم شد!
در فصل بعدی اگر موفقیت منچستر در جام حذفی در مقابل کریستال پالاس نبود، فرگوسن اخراج میشد، چرا که در مسابقات لیگ منچستر سیزدهم شده بود و تنها پنج امتیاز با تیمهایی که به دسته دوم سقوط کرده بودند، فاصله داشت.
با همین پیروزی بود که منچستر در فصل 90 -91 در جان برندگان جام یوفا شرکت کردم و در فینال و در شهر روتردام، بارسلونا را دو به یک برد، تا مبدل به نخستین باشگاه انگلیسی شود که از زمان فاجعه هیسل، یک جام اروپایی را میبرد. اما در همین فصل جایگاه منچستر در لیگ، مقام ششم بود و در جام حذفی و اتحادیه منچستر نتوانست قهرمان شود.
فصل 91 – 92 هم باشگاه بعد از لیدز دوم شد، اما برنده جام اتحادیه شد، در انتهای همین فصل یک بازیکن 18 ساله منچستر نامزد بهترین بازیکن جوان سال شده بود، او کسی نبود جز رایان گیگز!
اما سرانجام به فصل 92-92 میرسیم، زمانی که اریک کانتونای افسانهای از لیدز به منچستر پیوست و باشگاه برای نخستین بار قهرمان جزیره شد،
در انتهای همین فصل بود که یک بازیکن 22 ساله ایرلندی از ناتینگهام به باشگاه پویست، او روی کین نام داشت!
فصل 93- 94 منچستر موفقتر بود، چون توانسته بود هم قهرمان لیگ برتر شود و هم قهرمان جام حذفی، در این فصل اریک کانتونا، 25 گل به ثمر رساند بهترین بازیکن انگلیس شد. در همین زمان بود که برایان رابسون از باشگاه جدا شد و دیوید می به باشگاه پیوست.
سال 94 – 95 همه چیز تحت الشعاع درگیری اریک کانتونا با یک هودار باشگاه کریستال پالاس قرار گرفت، بعد از اینکه این تماشاگر به او دشنامهای نژادپرستانه داد، اریک کانتونا تاب نیاورد و با حرکات کنگفویی به سوی او حمله کرد، جریمه او پنج ماه محرومیت و 120 ساعت شرکت اجباری در کارهای خیریه اجتماعی بود.
اریک کانتونا در قامت یک یاغی محبوب تظاهر کرده بود، جنگجویی غیور و کمحوصله برای منچستر. فرگوسن که سالهای مربیگری او نشان میدهد اصلا مربی بازیکنسالاری نیست و به محض مشاهده نخستین نشانههای ناسازگاری و یا اسیر حاشیه شدن بازیکنانش در فروش آنها تردید نمیکند، پشت و پناه کانتونا در این ماههای دشوار بود.
اریک کانتونا، در آن سالها بسیار محبوب بود، تکنیکاش، ژستش، یقه بالا زده پیراهنش را هنوز به یاد میآورم یا عکسالعملش بعد از آن گل فراموشنشدنی:
سال 94 – 95 را با ظهور بازیکنان آیندهداری مثل گری نویل، دیوید بکهام و نیکی بات به یاد میآوریم، در این بین دیوید بکهام یک ستاره بزرگ شد، گری نویل یک بازیکن معمولی اما مهم برای منچستر و نیکی بات هم یک ستاره آیندهدار که البته هیچگاه از یک حد متوسط فراتر نرفت.
در همین فصل بود که اندی کول هم خریداری شد، اما فصل اصلا مطابق میل شاگردان فرگوسن نبود و آنها بدون حتی یک جام، فصل را به پایان بردند.
قبل از شروع فصل 95- 96، سه بازیکن بزرگ از باشگاه جدا شدند: پل اینس، اندری کانچلسکیس و مارک هیوز. همه فکر میکردند که باشگاه بازیکنانی را برای جانشین کردن آنها خواهد خرید، اما فرگوسن در رویهای متفاوت ترجیح داد که به بازیکنان جوانش اعتماد کند، بازیکنانی که نسل طلایی منچستر را ساختند: دیوید بکهام، گری نویل، فیلیپ نویل و نیکی بات!
خیلیها میگفتند که با این «بچهها» نمیشود به جایی رسید، اما منچستر در این فصل با بردن لیگ برتر و جام حدفی، منتقدان را ساکت کرد. در این سال اریک کانتونا کاپیتان تیم بود و 19 گل به ثمر رساند.
فرگوسن با این قهرمانی رویهای منحصر به فرد را در بین باشگاهها درجه یک اروپا شروع کرده بود، اینکه میشود به بازیکنان جوان اعتماد کرد و بعد از چند فصل از آنها ستاره ساخت، رویهای که تا آخرین سال مربیگری هم به آن پایبند بود.
تصور میکنید اگر کس دیگری بود به رافائل، فیل جونز، جانی اوانز، مایکل کریگ (در تیم فعلی) این همه میدان میداد؟ خریدهای منچستر سیتی و چلسی را مقایسه کنید با خریدهای همیشه مقتصدانه منچستر!
فصل 96 – 97، منچستر باز قهرمان جزیره شد، این بار چهره شاخص منچستر یک نروژی جوان به نام اله گونار سولشار بود که 19 گل برای باشگاه زد، در جام باشگاههای اروپا هم وضعیت خوب بود، اما در نیمه نهایی باشگاه به دورتموند خورد، دورتموند منچستر را حذف کرد و در فینال هم پیروز شد تا قهرمان آن سال باشگاههای اروپا شود، فینالی که به دلایلی از تلویزیون پخش نشد و چند ماه بعد بی سر و صدا شاهد آن بودیم!
خبری بسیار ناراحتکننده و باورنکردنی در انتهای این فصل این بود که اریک کانتونا چند روزی قبل از 31 سالگیاش، اعلام کرد که قصد بازنشستگی از دنیای فوتبال را دارد، کاری که او نهایی کرد، باشگاه تدی شرینگهام را برای جانشین کرد او خرید. اما شرینگهام کجا و کانتونا کجا!
فصل 97 – 98 باشگاه هیچ جامی نبرد و بعد از این فصل بود که منچستر بازیکنانی مثل یاپ استام -دفاع هلندی- و دوایت یورک را خرید. در همین زمان دو بازیکن باسابقه از باشگاه جدا شدند: گری پالیستر و برایان مککلیر.
دوایت یورک با اندی کول برای دو سه سال یک زوج سیاه فراموشنشدنی ساختند، یاپ استام هم یک دفاع سختگیر هراسانگیز بود!
سال طلایی منچستر
میرسیم به فصل 98 – 99 سال طلایی منچستر! سالی که در آن منچستر قهرمان لیگ برتر، جام حذفی و جام باشگاههای اروپا شد.
هنوز هم گل دیدنی گیگز در وقت اضافی مسابقه نیمه نهایی جام حذفی را مقابل آرسنال از یاد نمیبریم، زمانی که او از نیمه زمین شروع به حرکت کرد و با پشت سر گذاشتن انبوهی از بازیکنها، گل برتری را به ثمر رساند. (ببینید)
آن سال، سال اوج بکهام با سانترهای طلاییاش بود، مسابقه نیمهنهایی منچستر -یوونتوس هم فراموشنشدنی است، جایی که منچستر با پیروزی دشوار بر یوونتوس در ایتالیا توانست به فینال راه پیدا کند.
و چه فینال درماتیک و فراموشنشدنیای مقابل بایرن مونیخ!
پس از کسب این افتخار بود که لقب شوالیه به الکس فرگوسن داده شد:
فصل 1999 – 2000 و 2000 – 2001 هم منچستر قهرمان باشگاههای انگلیس شد. در همین زمان بود که سر و کله رود ون نیستلروی و خوان سباستین ورون آرژانتینی هم پیدا شد.
در این دو فصل باشگاه در دو نیمه نهایی مغلوب رئال مادرید و بایرن مونیخ شد.
هنوز خاطره شکست ناراحتکننده منچستر در خانه مقابل رئال مادرید را در این فصل فراموش نمیکنم و آن دریبل دیدنی فرناندو ردوندو را.
کم آوردن منچستر در جام باشگاهها اروپا مقابل ستارگان فوتبال چیزی بود که سالهای بعد هم به صورت مکرر اتفاق افتاد. به نظر میرسید که باشگاه در برهههای حساس مقابل بازیکنان شاخص و تکنیکی حریف توان ایستادگی را ندارد. اما این مطلب گویا نظر فرگوسن را عوض نکرد، گویا حوصله سر و کله زدن با ستارگانی که خود را تافته جدا بافته دنیای فوتبال میدانند، ندارد، البته شاید هم سیاست کلی سران باشگاه خرید بازیکنان گرانقیمت نبوده است، گلیزرها در این سالها در چند نوبت با تعلل باعث شدند که فرگوسن نتواند بعضی از بازیکنان مورد علاقهاش را بخرد.
سال 2001 – 2002 سال ناراحتکنندهای بود، باشگاه در جام باشگاههای اروپا توسط بایر لور کوزن حذف شد و در لیگ هم سوم شد.
در همین زمان بود که الکس فرگوسن تصمیم به بازنشستگی گرفت، اما خیلی زود از این تصمیم منصرف شد. در تعطیلات بین دو فصل باشگاه ریو فردیناند را خرید.
در فصل 2002 – 2003 در حالی که در یک بازه زمانی باشگاه هشت امتیاز از آرسنال عقبتر بود، توانست قهرمان لیگ شود.
اما در همین زمان بکهام بعد از اختلاف با فرگوسن، به رئال مادرید پیوست. شایع بود که فرگوسن در رختکن بعد از یکی از باختهای تیم چیزی را سمت بکهام پرتاب کرده است که باعث شکافتن ابروی او شده است.
در این سال منچستر در نیمهنهایی از رئال در مجموع دو بازی رفت و برگشت شکست خورد، آنها بازی رفت را در مادرید سه به یک باخته بودند، در بازی برگشت در حالی که بکهام تنها به عنوان یک بازیکن ذخیره وارد میدان شد، آنها 4 به 3 بردند، یک گل را هم بکهام از روی ضربه کاشته زد، اما این برد باعث صعود آنها نشد.
این بازی را هم فراموش نمیکنم، این بازی را در دوره خدمت سربازی تماشا میکردم، یادم میآید که در محل اقامت یک پی سی داشتم و بازی را با آن تماشا میکردم، برق مرتب قطع میشد و هر بار برای بالا آمدن سیستم باید مدتی صبر میکردم، خلاصه اینکه استرس زیادی در آن بازی تحمل کردم!
فصل بعدی باشگاه جانشین جوانی برای بکهام یافته بود، کریستیانو رونالدو. او بازیکن آیندهداری به نظر میرسید، اما در فصل اول حضور در حین دریبلهای بیپایانش به نظر میرسید که گاهی آشفته میشود و پاهایش به هم گیر میکند!
در فصل 2003 – 2004 منچستر گرچه قهرمان جام حذفی شد، اما در لیگ سوم شد.
قبل از فصل 2004 – 2005 بود که باشگاه وین رونی 19 ساله را از اورتون خرید. اما در این فصل باشگاه موفق نبود.
سال 2005، سال ورود مالکان آمریکایی باشگاه –گلیزرها– بود، مالکانی که طرفداران منچستر دل خوشی از آنها ندارند، آنها سهام غالب باشگاه را با مبلغ 800 میلیون دلار خریدند.
در این سال منچستر بدترین عملکرد را در جام باشگاههای اروپا داشت و اصلا از گروه خودش هم بالا نیامد. در نوامبر سال 95، روی کین باشگاه را ترک کرد. در ژانویه ویدیچ و اورا به تیم پیوسند، اما باشگاه با هشت امتیاز اختلاف در لیگ دوم شد.
در فصل 2006 – 2007، منچستر گرچه توانسته به صورت کوبندهای در دو مسابقه رفت و برگشت، بر رم غلبه کند، اما از آث میلان در نیمهنهایی شکست خورد، منچستر اما در لیگ جزیره اول شد.
در فصل بعدی منچستر بعد از حذف کردن بارسلونا در مسکو در نخستین دیدار فینال جام باشگاههای اروپا که به صورت تمامانگلیسی برگزار شد، با بردن چلسی در ضربان پنالتی قهرمان شد. این دومین قهرمانی منچستر در این جام تحت رهبری فرگوسن بود.
فصل 2008 – 2009 گرچه باشگاه در فینال جام باشگاههای اروپا مغلوب بارسلونا شد، اما توانست باز هم قهرمان جزیره شود، این برای دومین بار بود که منچستر سه سال پیاپی قهرمان انگلیس میشد. مجموع قهرمانیهای منچستر در لیگ انگلیس حالا دیگر به عدد 18 رسیده بود، آنها توانسته بودند با لیورپول مساوی کنند!
در تابستان رونالدو باشگاه را ترک کرد و به رئال پیوست، فصل 2009 – 2010 منچستر در نیمهنهایی جام باشگاههای اروپا به حکم گل زده کمتر در خانه حریف، مغلوب بایرن مونیخ در نیمهنهایی شد و در لیگ انگلیس هم دوم شد.
تابستان بعدی آنها با یک بازیکن جوان به نام خاویر هرناندز قرارداد امضاء کردند.فصل 2001 – 2002، قصل موفقی برای منچستر بود، چرا که آنها با کسب نوزدهمین قهرمانی لیگ، رکورد لیورپول را شکستند
اما در فینال برای دومین بار مغلوب بارسلونای پپ گواردیولا شدند و ما هنوز شوق و اضطراب پیرمرد را فراموش نمیکنیم، و آن صحنهای که با خودمان فکر میکردیم چرا باید فوتبال گاهی اینقدر بیرحم باشد و هر مسابقه یک برنده داشته باشد!
2011 – 2012 در مرحله گروهی منچستر با باخت در مقابل بازل حذف شد و به ناچار در جام یوفا مبارزه کرد که در آنجا هم به جایی نرسید.
و سرانجام در فصل 2012 – 2013، منچستر گرچه توسط رئال مادرید در جام باشگاههای اروپا مغلوب شد و نتوانست به نیمهنهایی راه پیدا کند، اما توانست به بیستمین قهرمانی خود در لیگ انگلیس برسد.
فرگوسن در حالی منچستر را ترک میکند که 1498 بازی منچستر را مربیگری کرده است و در 894 بازی پیروز بوده است، او در دوران مربیگری حرفهای مجموعا در 2153 بازی مربی بوده است.
اما این فقط اعداد و آمار نیستند که او را متمایز و برتر میکنند، چیزی که او را متمایز میکند کار با چندین نسل از بازیکنان فوتبال، ستاره ساختن از بازیکنان جوان است.
بازیکنانی مثل پل اینس، یاپ استام، دوایت یورک، دیوید بکهام، رود ون نیتسلروی بازیکنان بزرگی بودند که با او اختلاف پیدا کردند و مجبور به ترک باشگاه شدند، اما در عین حال که او پشت و پناه بسیاری از بازیکنان جوان بود.
به لیست ستارههایی که روزی شاگرد او بودهاند نگاه کنید: کانچلسکیس، اشمایکل، بکهام، کانتونا، دنیس اروین، سولشار، گیگز، اندی کول، نیستلروی، وین رونی، کریس رونالدو …فرگوسن به تنهایی یک تاریخ است و مگر ممکن است در گستره تاریخ فردی با اشخاص دیگر اختلاف پیدا نکند؟
از رایان گیگز گرفته تا خاویر هرناندز در این روزها، همه افتخار میکنند که روزی شاگرد او بودهاند.
از دید فنی، فرگوسن مربی موفق لیگها و مربی گاه ناکام بازیهای بزرگ اروپایی بود. گرچه علت بسیاری از ناکامیها منچستر در بازیهای بزرگ اروپایی را میشود کیفیت نازل بازیکنان این تیم در مقابل ستارههای تیمهای بزرگی مثل بارسلونا یا رئال دانست. مربیهای این تیمها بزرگ هر دو سه سال آمدند و رفتند، اما کسی که ماند، رشد کرد و نسلهای متعدد را بالاند فرگوسن بود.
همه تیکی تاکا را زاده پپ گواردیولا و بارسلونای او میدانند،اما سالها قبل از پپ و بارسلونا این منچستر بود که با بازیکنانی معمولیتر، سیستم کنترل بازی و دستیابی به گل با پاسهای مکرر، سریع و هدفدار را ابداع کرد، تیکی تاکای فرگوسن گرچه به اوج بارسا نرسید، اما این خوبی را داشت که انعطافپذیرتر بود.
از دید اخلاقی فرگوسن جزو مربیهای نسبتا بیحاشیه و باوقار فوتبال بود، دانش و وقار او تا حدی بود که حتی مربیانی مثل مورینیو که ید طولایی در جنگ روانی دارند، هیچگاه به خود اجازه بیاحترامی به او را ندادهاند.
آیا منچستر با مویس موفق میشود، آیا ما میتوانیم به جای فرگوسن، آن سبک آدامس جویدن و آن حساسیتها و نکتهبینیهایش، مربی دیگری را در منچستر تحمل کنیم؟
دلمان برای فرگوسن، آن نگرانیهایش، آن شوق همیشگیاش برای برد و قهرمانی، آن خوشحالیهایش حتی بعد از یک گل به تیمی ته جدولی جدا تنگ میشود، او که با وجود کهنسال شدن در سرما و گرما کنار تیم بود.
در این سالها برای طرفداران منچستر، فرگوسن در حکم عضو مجازی خانواده بوده است، ما در این سالها بارها تلویزیونهایمان را عوض کردهایم، از تلویزیونهای رنگی با فناوری نازل رسیدیم به مانتیورها و LEDهای بزرگ، از دنبال کردن اخبار با مجله دنیای ورزش رسیدیم، به دنبال کردن فوتبال از طریق اینترنت و سایتهای ورزشی و اپلیکیشنهای ورزشی، زمانی گلهای تیم مورد علاقهام را روی نوار VHS ضبط میکردم، هنوز هم مسابقه فینال سال 99 بین منچستر و بایرن مونیخ رو روی یکی از VHSها دارم، اما حالا میشود روز بعد از یک بازی گلهای هر بازی را روی یوتیوب پیدا کرد. زمانی بازیهای منچستر را در جو دوستداشتنی خوابگاههای دانشجویی میدیدم و در آنجا سر به سر هم میگذاشتیم و حالا زمان دیدن فوتبالها، در شبکههای اجتماعی با هم بحث و جدل میکنیم.
من حتی زمانی را به یاد میآورم که بازیها منچستر را با یک رادیوی ساده روی موج کوتاه از بخش جهانی رادیوی بی بی سی دنبال میکردم و چقدر برایم لذتبخش بود که ساعتها قبل از اعلام نتایج بازی منچستر در رسانههای خودمان، با گزارشی هیجانانگیز بازی را با صدای گزارشگر اصلی میشنوم!
ما همراه فرگوسن و بازیکنان فوتبال مسن شدیم، همان گونه که گیگز از جوان اول فوتبال منچستر تبدیل شد به یک بازیکن در آستانه بازنشستگی، ما هم سالهای عمرمان سپری شد.
در همه این سالها فرگوسن یک جزء همیشگی نامحسوس در زندگی ما بود. فرگوسن میرود، اما مسلما مثل ستارههای فوتبال ما فراموش نمیشود و مورد بیلطفی قرار نمیگیرد. او به عنوان یک مدیر و سفیر ورزشی در کنار باشگاه خواهد بود و مجسمه او همیشه از آن بالا بر تئاتر رؤیاها نظاره خواهد کرد.
این نوشتهها را هم بخوانید
ممنون از متن بسیار زیبا و تاثیرگذارتون…
فقط خواستم بگم که فرگوسن فقط برای منچستر و طرفدارانش نبوده و نیست… بلکه طرفداران تیم های دیگه هم احترام خاصی برای او قائل هستند.
من یک بارسلونایی هستم ولی بوده دورانی که فرگوسن رو بیشتر از مربی بارسلونا دوست داشتم و برای پیروزی هاش (حتی اگه در مقابل بارسلونا بوده) شادی کردم و برای شکست هاش تاسف خوردم…
مثل الان که از رفتنش واقعا شگفت زده و متاثر شدم… او واقعا شایستگی لقبش رو داشته و داره…
بدرود سر الکس فرگوسن کبیر…
خیلی عالی بود. بسیار سپاسگذارم از آقای مجیدی
دل نوشته عالی بود دکتر… من هیچوقت نمیتونم منچستر رو بدون فرگوسن تصویر کنم… بی شک لقب پدرخوانده فوتبال شایسته فرگوسن هست…
امروز که سایت ورزش3 رفتم دیدم نوشته فرگوسن جاشو به مربی اورتون داده بدجور شوکه شدم
با اینکه طرفدار رئال مادریدم :دی ولی همیشه فرگوسن رو بهترین مربی دنیا میدونستم
از دکتر بخواطر این زحمتی که کشیدن و مطمئنم وقت زیادی صرف
مطلب کردن ممنونم
سلام دکتر..خیلی این جمله رو شنیدیم که تا کسی رو داری قدرشو نمیدونی ولی وقتی بره تازه میفهمی چی رو از دست دادی..من توی این چند روزه دقیقا اینو بیشتر و عمیقتر از همیشه با همه دلم و ذهنم و احساسم درک کردم..ما ایرانی هستیم و شرقی و احساسی تر پس بیخود نیس اگه سر الکس برای ما واقعا عضوی حتی واقعی برای ما بوده باشه مخصوصا برای جماعت فوتبالی..مادر من که نه فوتبال میبینه نه خوشش میاد ولی وقتی اسم فرگوسن رو شنید هم فهمید در مورد همون مرد آدامس خوری میگم که همیشه سرخ و سفید میشد و با هر گل یا سوتی بازیکناش مثل فنر از جا میپرید..چقد خوب و قشنگه و سخت و با ارزشه که ادم تا اخرین روز زندگیش “فکر و ذهنیت و مغزش” جوون بمونه و بتونه باکسایی که موقع شروع مربیگری اون حتی به دنیا هم نیومده بودن اینقد خوب ارتباط برقرار کنه و با جو روز دنیا بره جلو و هماهنگ بشه و نتیجه هم بگیره…دکتر جان میدونم جدای از زحمتی که برای نوشتن این مطلب کشیدی کاش کمتر از این هم در مورد رقم و عدد مینوشتی..خیلی دوس داشتم بیشتر شخصیت خود فرگوسن رو کشف میکردی و از جمله های تاریخی که گفته بود و تحلیل اونها مینوشتی..یعنی نوشته ت اجتماعی تر میشد اما واقعا ازت تشکر میکنم و ممنونم که حتی با کلی غلط املایی که داشتی و فکر کنم بخاطر بیخابی بوده اما توی سریعترین زمان ممکن این پست رو گذاشتی و مطلبت مثل همیشه خیلی متفاوت تر و ارزشمندتر از نوشته های تکراری دیگران توی این روزها بود..از فرگوسن یاد گرفتم که اینده رو بسازم و بهش امیدوار باشم پس من خوشبینم به روزهای طلایی منچستر در اینده حتی بدون فرگوسن و حتی اگه روزهای تاریکی در انتظارمون باشه..زندگی ادامه داره مثل همیشه.
خیلی ممنون بابت این مقاله ، خبر رفتن سر الکس رو اتفاقی از بی بی سی شنیدم ، حدس میزدم پایان این فصل وقت رفتن او هم سر میرسد ، از همه بهتر این که با یک قهرمانی دیگر در لیگ برتر تیم را ترک میکند .
عالی بود جناب مجیدی. ممنون بخاطر این ادای احترام شکوهمند…
من هم سالها با ایشون و تیم منچستر خاطره داشتم و حالا همه ی اونها هیچ و نابود میشن…
واقعا کاش بعضی چیزا تو زندگی تغییر نمی کردند :-(
فوتبال هم واسه خودش هالیودیه!
به بعضیا رفتن هیچ وقت نمیاد..هرجور که حساب کنی
خیلی خوش شانس بودم که توی دورانی فوتبال دیدم و زندگی کردم که سر الکس مربی بود.
http://www.goal.com/iran/news/1832
روزی که مجسمه ش رو ساختن باید حدس میزدم که به این زودی میخاد بره…ورزشکارا دو بار میمیرن..اما انقد بزرگه که حتی مرگش هم مرگ رو شکست میده..فرقش اینه که این مرگ یعنی جاودانگی همیشگی
ممنون دکتر جان عالی بود… فقط یه نکته کوچیک رو می خواستم اصلاح کنم:
بازی برگشت منچستر و رئال مادرید در فصل 1999-2000 که با نتیجه 3-2 به سود رئال به پایان رسید نکته منحصربفردش دریبل استثنایی “فرناندود ردودندو” بود که شما به اشتباه “استیو مک منمن” نوشتید.
درسته، حق با شماست.
ممنون بابت پست زیباتون. خسته نباشید
آخه چرا فوتبال اینقدر طرفدار داره؟
که حتی تعداد کامنت های مطالبش هم بیشتر از همه است!
البته از نظر تعداد بازدید، مطالب آیتی همچنان بیشترین طرفدار رو دارن، ولی مطالب ورزشی و متفرقه کامنت بیشتری میگیرن.
دوست عزیز این مطلب، یه مطلب ورزشی ساده نیست. وقتی پای صحبت از «سِر الکس فرگوسن» به میان میاد و اون هم خداحافظیاش، این تعداد کامنت اتفاقا خیلی هم ناچیزه.
شما بهتره برید سایتهای مثه گل یا خبرآنلاین تا بهتر و بیشتر عمق این فاجعه رو درک کنید.
درضمن به شما آقای مجیدی صمیمانه خسته نباشید میگم. واقعا مطلب کامل و شایستهای بود.
من از چندساعت بعد از این اتفاق تلخ انتظار چنین پُست توفانی رو میکشیدیم. چون هم اطلاع داشتم جزو طرفداران یونایتد هستید و هم خودم.
مرسی…
بعد از بسیاری از پستهای شما، دقایقی ذهنم مشغول میشه که واقعا چیجوری اونها رو مینویسید…
زنده باد یونایتد
زنده باد فرگوسن…
واقعا عالی بود ممنون
با اینکه از رفتنش خوشحالم ولی دلم براش تنگ میشه! چون دیگه کسی نیست که با این تعویض ها و ترکیب های عجیبش مارو حرص بده! :)
اونجایی که از فصل اول کریستین رونالدو گفتین، باید بگم منم همچین فکری میکردم، هیچکس باور نمیکرد این بچه لاغره قراره جانشین بکهام بشه!!
سلام
فکر کنم منچستر یونایتد 3 بر صفر استون ویلا رو برد نه 3-2
فرگوسن قدرت بازیکن سازی ونگر و نتیجه گیری مورینیو در مسابقات مهم رو تواما داشت…
مطلب جالبی بود!
احترام بسیاری برای این مرد قائل هستم!
دکتر، چرا اسمی از اسکولز نیاوردید تو مقاله؟
یعنی خدایی بهتر از روی کین و نیکی بات و اندی کول و … نبود؟ :دی
تو قهرمانی های منچستر نقش مهمی داشت …
با سلام
از این که تیترِ مرثیه یِ جلال در فقدانِ نیما را تیترِ رفتنِ الکس فرگوسنِ کردید، نچسبید، یعنی یک جورآیی جالب نبود. چون این پیرِمرد در اوج دارد می رود کنار و آن پیرمرد در فقر و شاید ذلت. چون این پیرمرد آنگلوساکسونی از قبیله ی استعمارگرِ بریتانیا است و آن پیرمرد از دهاتِ داروگ. به هر حال، جالب بود.
متن فوق العاده ای بود …….
مرسی.
شما پسرا از این موضوعات کسل کننده چه جوری این قدر لذت می برین؟؟؟……
با سلام و خسته نباشی به دکتر مجیدی عزیز،
دیروز این مطلب رو در قالب ایمیل وبلاگتون خوندم و امروز اومدم و تو وبلاگتون کامنتهای این مطلب رو خوندم. دیروز و امروز با خوندن خبر “سر الکس” چشمام خیس بود؛ یاد اون روزی افتادم که داشتم رانندگی میکردم و پیامک فوت “استیو جابز” برام اومد. گویا دنیای خوشی رو به پایان هست. به پسر 8 ماهه ام فکر میکنم و نمیدونم برای اون چی میمونه تا روزگاری براش نوستالوژی باشه. منم با نظر یکی از دوستان موافق هستم؛ دکتر نامی از پل اسکولز نبردین. ممنون از نوشته هاتون!
دکتر خیلی چسبید.ممنون
اشکمو در اوردی
مارو بردی به دهه ی 70 :)
الکس فرگوسن در سال ۱۹۴۱: در ۳۱ دسامبر در محله گووان شهر گلاسکو متولد گردید.
سال ۱۹۵۷: به صورت پاره وقت شاگرد کارخانه آچارسازی گلاسکو بود و با دوست صمیمی خود محمد آزرده پاشایی (ایرانی) مشغول به کار بود و به عنوان یک بازیکن آماتور به تیم کوئینز پارک پیوست.
منبع : ویکی پدیا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B3_%D9%81%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%B3%D9%86
سلام خیلی متن خوبی بود
واقعا حیف شد این بازی اخرشو صدا و سیما پخش نکرد!!!!
سلام دکتر جان
از دل نوشته ی زیبای شما واقعا ممنونم ، واقعا منچستر بدون اسم سر الکس فرگوسن غیر قابل باور هست ، فرگوسن مربی بود که از یک مداد می تونست تو پستی که می خواد بازی بگیره ، هیچ وقت یادم نمی ره توی یک بازی اوشی تو 4 تا پست حتی جای بازیکن هم بازی کرد ، فقط فرگوسن می تونست از بازیکنی مثل اوشی چنین بازیی بگیره ، در نهایت خیلی بد بود تو نوشته ی شما حرفی از مرد اول خط وسط منچستر نزدید ((پل اسکلز )) کمتر از رایان گیگز نبوده و نیست.
با تشکر