تصور تاریخ به سبک و سیاقی دیگر – تخیل تاریخ و واقعیت جایگزین یا پاسخ به سؤال محبوب «چه میشد اگر ….؟»
دو سه روز پیش داشتم سایت io9 را میدیدم که به پستی برخوردم در مورد طراحیهای بناهایی که هیچ وقت تأیید نشدند و اجرایی نشدند، برای مثال قرار بود بنای یادبود شهر واشنگتن به این صورت باشد:
این طراحی را رابرت میلز انجام داده بود، اما هیچ وقت نهایی نشد و بنای مدور زیری که به سبک یونانی است، هیچ وقت ساخته نشد.
با دیدن این پست موضوعی برای تفکر و جستجو در اینترنت به ذهنم رسید:
در بعد شخصی کسی نیست که از خودش نپرسید باشد اگر در گذشته رخداد خاصی در زندگیاش رخ نمیداد یا برعکس اتفاق میافتاد، چه میزان زندگی کنونیاش فرق میکرد، برای مثال اگر اگر با کسی آشنا نمیشد یا اگر خریدی را انجام میداد، چه مقدار زندگیاش دگرگون میشد.
اما در دید وسیعتر و ژرفتر خیلیها هم هستند که همین نگاه را نه به زندگی شخصی خود، بلکه به تاریخ میاندازند و از خود میپرسند که اگر در تاریخ یک کشور یا دنیا، اتفاقات در یک مرحله سرنوشتساز به گونهای دیگر رخ میدادند، چقدر زندگی و تمدن کنونی متفاوت میبود.
برای مثال اگر جهانگشای خونریزی در کودکی میمرد، یا یک نقشه ترور او با موفقیت انجام میشد یا اگر اختراعی دیرتر یا زودتر رخ میداد، اگر جاسوسی موفق به دادن اطلاعاتی مهم میشد، اگر یک کشف پزشکی زودتر به سرانجام میرسید و … چقدر چرخه روزگار متفاوت میبود.
از دوران کهن تا به کنون، انسانها مدام این سؤال را خود پرسیدهاند، پاسخ به این سؤال در ذهن بعضی تنها منجر به کلنجار چند دقیقهای شده است، برخیها این سؤال را تبدیل به بحث سیاسی گروهی میکنند ولی دسته سومی هستند که به نوعی متفاوت به این سؤال پاسخ میدهند!
این دسته سوم در قالب داستانهای کوتاه، رمانها، نمایشنامهها، فیلمها و گیمها این سؤال را تبدیل به یک سوژه بسیار جالب میکنند.
از آنجا که همیشه هر جنگی، طرف بازنده مغمومی دارد، خواندن یک تاریخ متفاوت برای این دسته بسیار جالب است، از سوی دیگر همه ما گاهی از خواندن تاریخ خسته میشویم و دوست داریم، تاریخ را به شیوهای دیگر تصور کنیم.
در ایران مثل خیلی از عرصههای دیگر ادبیات، این شاخه از ادبیات هم بازار عرضه و تقاضای زیادی ندارد و اصولا بازی با تاریخ و دستکم تاریخ یکی دو سده اخیر، کاری است خطرناک و پردردسر، پس من هر چقدر به ذهنم فشار میآورم اثر ادبی به زبان فارسی را به یاد نمیآورم که تاریخ دگرگون شده را دستمایه خود قرار داده باشد.
باید اعتراف کنیم که یک جورهایی افراد دارای تخیل و کمیک و افکار به این سبک را در ایران، منتسب به مبتلا شدن با مالیخولیا میکنند و یا برچسب آثار نوجوانپسند به آنها میزنند و بنابراین نویسندهای پیدا نمیشود که تخیل خود را در این راه به کار بگیرد.
اما جستجویی مختصر در اینترنت نشان میدهد که تعداد آثار نوشتاری و تصویری در باب این مسئله در زبانهای دیگر، بیشمارند.
شمایی که این سطور را میخوانید هم شاید فکر کنید که چنین داستانهایی نباید جدی گرفته شوند، اما باید توجه کنید که در بطن این داستانها اگر نویسنده باهوش باشد، خلاقیت لازم را داشته باشد و از نظر جامعهشناسی و تاریخ هم دانش لازم را داشته باشد، چه حرفهایی که نمیشود با ظرافت گنجاند.
با این داستانهای میتوان نشان داد که چطور گاهی بقای یک ملت و جامعه به مویی بند بوده است، یا چطور کل جامعه میتوانستهاند در برهههایی انتخابهایی کنند که به زوال یا شکوفایی همهجانبهشان منجر شود.
هرچند که بعضیها حتی در خود این داستانها و روایت به اشکال مختلف به جبر روزگار معتقد هستند، تاریخدانهای و جامعهشناسها ایجاد یک تحول عمده مثلا سقوط یک امپراتوری را تنها به یک اشتباه تکنیکی در یک نبرد سرنوشتساز منتسب نمیکنند، بلکه اعتقاد دارند که عوامل و شرایط زیادی باعث زوال یا اوجگیری یک تمدن میشود و بنابراین حتی اگر ما قادر به تغییر تاریخ در یک برهه حساس بودیم، مثلا از یک ترور یا مرگ یا پادشاه در یک جنگ جلوگیری میکردیم، باز هم حکومت او به صورتی دیگر به سر میآمد.
در بخشی از کتاب جنگ و صلح تولستوی میخوانیم:
چون سیبی رسیده شد به زمین میافتد. چرا میافتد: آیا به جهت آنکه نیروی جاذبه زمین آن را پایین میکشد، یا به سبب آنکه ساقهی آن خشک و شکننده شده، یا اینکه خود سیب در آفتاب پلاسیده و خشک شده است یا به جهت آنکه وزنش فزونی یافته، یا باد آن را حرکت داده و انداخته است، یا کودکی که زیر درخت سیب ایستاده میل بخوردن آن دارد؟
هیچ یک از این علل قاطع نیست. تمام این عوامل مطابقت با آن شرایطی دارد که معتقد است سقوط سیب بر اثر تجزیه و تلاشی نسوج سلولی سیب و فعل و انفعالاتی نظیر آنست در این بیان بیش از آن کودکی که میگوید: سیب بدانجهت از درخت افتاده است که من میل بخوردن آن داشتهام و برای سقوط آن از درخت دعا کردهام محق نیست.
ادعای مورخی که میگوید ناپلئون به اینجهت به مسکو رفت که خواهان این عمل بود و به این جهت سقوط کرد که آلکساندر آرزوی سقوط و نابودی او را داشت مانند ادعای کسی که واژگون شدن کوه چندهزار خرواری را که زیرش خالی شده نتیجهی آخرین ضربت کلنگ کارگری میداند، هم درست و هم نادرست است. در حوادث تاریخی مردان به اصطلاح بزرگ فقط برچسبانی هستند که برای نامیدن این حوادث به کار میروند و مانند برچسبها کمتر از هرچیز با خود آن حوادث ارتباط دارند.
هریک از اعمال ایشان که در نظر خودشان ارادی و اختیاری جلوه میکند به مفهوم تاریخی به هیچوجه ارادی و اختیاری نیست بلکه با تمام جریان تاریخ ارتباط دارد و از روز ازل مقدر شده است.
در اینجا تولستوی به تاریخ به منزله یک موجود پویا مینگرد که شما هیچ وقت نمیتوانید با تغییری اندک، به کلی تغییرش بدهید.
اگر Alternate history را در اینترنت جستجو کنید به انبوهی از اطلاعات در این مورد دست پیدا میکنید، حتی میبینید که فورومهایی هم در این زمینه وجود دارد که کار اعضای آنها تبادل تخیل یا معرفی آثاری با این سبک است.
واقعیت یا تاریخ جایگزین، نام دیگرش Uchronia است. برای اینکه این شاخه از هنر و ادبیات با شاخههای مشابه دیگر اشتباه گرفته نشود، باید ابتدا تعریفی برای آن انجام بدهیم، در تاریخ جایگزین، نویسنده به صورت خودآگاه، تصمیم میگیرد که چیزی را در گذشته تغییر بدهد و بعد آثار این تغییر را پی میگیرد و خواننده را وا میدارد با مقایسه تبعات آن تغییر با واقعیت موجود، مدام تصدیق کند که یک تغییر در بازهای از زمان منجر به چه چیزهایی که نمیتوانسته بشود.
واقعیت یا تاریخ جایگزین، یک سبک ادبی مدرن یا امروزی نیست، نخستین بار یک نویسنده به نام لیوی Livy که 59 سال قبل از میلاد مسیح به دنیا آمده بود، در کتابی این تخیل را مطرح کرده بود که اگر اسکندر به جای حمله به سمت مشرقزمین به سمت غرب حمله میکرد، چه میشد.
در قرن نوزدهم، نویسندهای فرانسوی به نام لوییس جئوفروی در کتابی با عنوان ناپلئون و فتح دنیا، تصور کرد که اگر ارتش فرانسه در نبرد با روسها پیروز میشد و بعد از تهاجم به انگلستان هم پیروزی دیگری کسب میکرد، چه میشد. در همین قرن نوزدهم بود که نخستین داستان و رمان با مضمون تاریخ جایگزین نوشته شد.
در سال 1931، یک مورخ انگلیسی به نام سر جان اسکوییر دست به کار جالبی زد، او از تعدادی از مورخان پیشگام انگلیسی خواست که مقالههای با مضمون تاریخ جایگزین بنویسند و مثلا توضیح بدهند اگر «مور»ها در اسپانیا پیروز میشدند، چه پیش میآمد. جالب است که یکی از مقالهها را چرچیل نوشته بود، مقاله او در این مورد بود اگر در جنگهای داخلی آمریکا و در نبرد گتیسبورگ، نیروهای کنفدراسیون جنوب پیروز میشدد، چه پیش میآمد، بر اساس این مقاله، بعدا رمانی هم نوشته شد.
بدیهی است که نویسندگان علمی تخیلی هم باید به شاخه از ادبیات روی خوشی نشان بدهند، اچ جی ولز یکی از نخستین نویسندگان علمی تخیلی است که از این سوژه استفاده کرد، او در کتاب مردانی به مانند خدایان، داستان جالبی را مطرح کرد: تعدادی از شهروندان انگلیسی به تصاف با یک ماشین زمان به دنیای وارد میشوند، این دنیا تصور یک اوتوپیا یا مدینه فاضله از انگلیس است، سپس وقتی این افراد با کمک یک چهره تخیلی که خصوصیات چرچیل را دارد، در پی دست گرفتن قدرت در این دنیا برمیآیند، توسط آنها به دنیایی دیگر تبعید میشوند.
رابرت آ هیلین هم، هم داستانی با نام Elsewhen دارد که در آن یک استاد دانشگاه، مغزش را تمرین میدهد تا بتواند کالبدش را در زمانهای مختلف سیر بدهد، او از طریق هیپنوتیزم این هنر را به شاگردان هم یاد میدهد، آنها سپس در زمانها و دنیاهای جایگزین سفر میکنند تا دنیای دلخواه خود را بیابند.
اما جنگ جهانی دوم، به گسترش این سبک ادبی کمک زیادی کرد، نخست از این سبک ادبی برای پروپاگاندا استفاده شد، به این ترتیب که انگلیسیها و آمریکاییها برای هشدار به مردم و سیاستمداران داستانهای با بنمایه هجوم نازیها به میهنشان مینوشتند، تا به آنها گوشزد کنند که اگر نجنبدند و قوای خود را هوشمندانه به کار نگیرند، ممکن است، چه پیش آید.
استفان فرای سالها بعد کتابی با نام ساخت تاریخ نوشت که در آن قهرمان داستان تصمیم میگیرد با ماشین زمان به زمانی برود که هیتلر هنوز متولد نشده و بعد از او شخصیتی متفاوت بسازد.
در سال 1962، فیلیپ کی دیک، رمانی با عنوان مردی در قلعه مرتفع نوشت که در آن دنیای تصور شده بود که آلمان نازی و امپراتوری ژاپن، فاتح جنگ جهانی دوم شده بودند. حتی ولادیمیر ناباکوف خالق لولیتا هم نتوانسته بود از وسوسه نوشتن کتابی با مضمون تاریخ جایگزین خود را برهاند.
لابد دسته معدودی از شما که به ادبیات تخیلی علاقه دارید با این توضیحات افسوس میخورید که چرا هیچ یک از این کتابها به زبان فارسی ترجمه نشدهاند، اما تأسف نخورید، چون یکی از جالبترین این رمانها که توسط ایزاک آسیموف نوشته شده به زبان فارسی ترجمه شده است.
اسم این کتاب پایان ابدیت است که در سال 1385 با ترجمه پیمان اسماعیلیان توسط انتشارات جوانه رشد منتشر شد. در این کتاب خبری از رباتها نیست.
جهان تصور شده در این داستان علمی- تخیلی توسط آسیموف عبارت است از جهان های موازی (از لحاظ زمانی) که به دو بخش عمده تقسیم می شود: زمانی و ابدی. زمانیها مانند ما در محدوده زمان زندگی می کنند و دنیای آنها مثل دنیای ماست. اما ابدیها در ابدیت و مستقل از زمان زندگی می کنند هرچند که آنها نیز تحت تاثیر زمان فیزیولوژیکی قرار دارند و به طور مثال پیر می شوند، ولی این امکان را دارند که به زمان های مختلف بروند و کار خود را انجام دهند.
اما کار آنها چیست؟ کار آنها نظارت بر واقعیت است، آنها با تحلیل واقعیتها سعی می کنند راههایی را پیدا کنند تا با انجام حداقل تغییرات لازم، در پیش از وقوع رویدادها، تحولی در آن واقعیت ایجاد کنند که به حداکثر پاسخ مطلوب دست پیدا کنند. تنها ملاک و هدف آنها برای این تغییرات مصلحت بشریت است.
در ادامه بحثهای فلسفی جالبی به ذهن خواننده می رسد. آیا درک مصلحت بشریت امر ممکنی است؟ با علم به اینکه تغییرات کوچک در زمانی منجر به تغییرات دامنهدار در زمان های دیگر میشود، آیا میتوان جوازی برای ایجاد تغییر برای کسی قائل شد؟! میتوان با از بین بردن 1 نفر جان 1000 نفر را نجات داد؟ اگر اعتقاد داشته باشیم آینده مشخص است و از پیش مقرر شده، انتظار ما از قدرتی فراتر از بشریت (تخیلی یا واقعی) برای دخالت در امور جاری (با توجه به تأثیر این دخالت در امر مقرر شده) چگونه انتظاری خواهد بود؟! ممکن است؟ (منبع سه پاراگراف اخیر)
تا جایی که جستجو کردم، کتاب در اینترنت برای دانلود نیست، من هم این کتاب را نخواندهام، اما خوشبختانه دو سال پیش از جایی تهیه کردم و خریدم و حتما در لیست مطالعه من قرار خواهد گرفت.
فیلیپ راث هم که از او آثار متعددی مثل ارباب انتقام و زنگار بشر به فارسی ترجمه شده است، در سال 2004 کتابی با عنوان توطئه علیه آمریکا نوشته است که در آن فرانگلین روزولت در انتخابات ریاست جمهوری امریکا مغلوب میشود و چارلز لیندبرگ برنده میشود و این انتخاب منجر به شهور فاشیسم در آمریکا میشود.
استفان کینگ هم رمانی دارد با عنوان 11/22/63 که اشاره دارد به 22 نوامبر سال 1963 که در آن جان اف کندی -رئیس جمهور وقت آمریکا- ترور و کشته شد، در این رمانی یک مسافر زمان از ترور کندی جلوگیری میکند، اما وقتی به سال 2011 برمیگردد متوجه میشود که این کار باعث ایجاد دنیای بهتر نشده است، بلکه کندی درگیر یک جنگ اتمی با ویتانم و پاکستان و هند شده است!
در سال 2003، رابرت سیلوربرگ، رمانی به نام رم جاودان نوشت که در آن تغییر تاریخ از جایی رخ میدهد که قوم یهود، نمیتوانند از دریای سرخ به سلامت گذر کنند، بسیاری میمیرند و بقیه به بردگی گرفته میشوند و چرخ حوادث طوری میچرخد که امراتوری روم تا به حال دوام پیدا میکند.
در سال 1988، دوگال دیکسون، تغییر تاریخ را در قالب یک رمان در 65 میلیون سال انجام داد و دنیای را تخیل کرد که در آن دایناسورها نمردهاند!
کتاب Watchmen یا نگهبانان آلن مور هم روایتگر دنیای است که با تاریخ جایگزین است که در آن آمریکایی برنده جنگ ویتنام شدهاند و نیکسون پنج بار رئیس جمهور شده است. در سال 2009، بر اساس این کتاب، فیلمی هم ساخته شد.
گیمها و واقعیت جایگزین
بازی کامپیوتری Turning Point: Fall of Liberty: سقوط آزادی: بازی زیبایی است که داستان جنگ جهانی دوم را تغییر می دهد. داستان بازی در سال 1953 در حال وقوع است . زمانی خیالی که در آن آلمان نازی جنگ جهانی دوم را برده است و ارتش بزرگ رایش سوم در حال حمله به آمریکا و شهر نیویورک است ! نیروی های آلمانی به سرعت در حال پیشروی هستند و کاربر به عنوان یکی از سربازان ارتش امریکا باید ناجی خاک کشور خود باشد!
این بازی در سال 2008، توسط شرکت Spark Unlimited ساخته شد.
یکی از بازی های بسیار محبوب، سری Red Alert است که ابتدا توسط استودیوی خلاق Westwood ساخته میشد ولی نسخه سوم آن توسط EA LA ساخته و روانه بازار شد، در اولین شماره از سری Red Alert آلبرت انیشتین بوسیله ماشین زمان به گذشته برمیگردد تا با کشتن هیتلر تاریخ را تغییر دهد و در Red Alert 3 شاهد سناریوی مشابه قسمت اول هستیم. این بار نیروهای اتحاد شوروی در زمان سفر کرده و به گذشته میروند تا با کشتن انیشتین تاریخ را طور دیگری رقم بزنند، اما این کار باعث شکل گیری ابر قدرت دیگری در سرزمین ژاپن می شود که امپراطوری Risingsuh نام دارد. بدین ترتیب جنگ جهانی سوم بین سه نیروی متفق که کشور های غرب و متحدین امریکا، شوروی و کشورهای شرقی و در نهایت امپراطوری Risingsuh که ابر قدرت جدید یعنی ژاپن است، رخ میدهد.
با همین سوژه انبوهی از بازیهای دیگر هم ساخته شدهاند که من به مثال دو نمونه مشهوتر و جدیدتر اکتفا میکنم.
سریالها و واقعیت مجازی
در سریالهایی مثل قهرمانان Heroes و دکتر هو Doctor Who ما کاربرد سوژه مشابهی را شاهد هستیم.
اما در اینجا مایل هستم که شما را دعوت کنم که یکی از قسمتهای سریال Boondocks به نام Return Of The King را ببینید، خوشبختانه این قسمت از سریال را میتوانید در یوتیوب ببیند.
این قسمت از سریال اولین بار در سال 2006، همزمان با 77 امین سالگرد تولد مارتین لوترکینگ پخش شد.
این قسمت از سریال با این نقل قول از لوترکینگ شروع میشود:
مایلم مردان و زنانی جوانی که هماکنون زنده نیستند تا امتیازات و فرصتهایی تازهای را که ما از آنها برخوداریم، درک کنند، بدانند که بدون رنجها و فداکاریهای آنها، چنین چیزهایی ممکن نمیشد.
این قسمت از سریال در مورد این است که که ترور کینگ منجر به مرگ او نمیشود و فقط باعث میشود که او به کما برود، 32 سال دیگر او بیدار میشود و در زمان انتخبابات سال 2000 آمریکای جدید را میبیند.
همان طور که گفتم من در آثار فارسی به داستانی در مورد واقعیت یا تاریخ جایگزین برنخوردهام، شاید شما بتوانید در این مورد به من کمک کنید.
اما وقتی داشتم سطرهای اخر این پست را مینوشتم، این شعر حافظ ناگهان به ذهنم رسید:
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی
با خودم فکر کردم که آیا حافظ ملول از کژرفتاریهای روزگار و بیخردهای، حافظی که درک نمیشد، حافظی که شاملو در مقدمهای برای دیوانش نوشته، گاهی مجبور به چه حذفیات و دگرگونیها و ایجاد جابجاهایی در اشعارش میشد، وقتی این شعر را میسرود، به تاریخ و واقعیت جایگزین فکر میکرد یا نه؟
آیا او در ذهن، آدم و عالم متفاوت را عملا تصور میکرد؟
این نوشتهها را هم بخوانید
با سلام
قلم خوب و گیرایی دارید. نوشته جذابی بود. ممنونم
عالی بود ، ممنون.
باسلام
به راستی که نوشته کاملی بود و مشخصا زمان زیادی را صرف نگارش نمودهاید که این دقت و تلاش شما جای تقدیر دارد.
در سریال زیبای فرینچ هم به تفضیل به بحث دنیاهای موازی و انتخابهای متفاوت و سفر در زمان پرداخته شده است همچنین آبزرورها در آن سریال تقریبا همان کار نیروهای ابدی را در کتاب آسیموف انجام میدهند و اینگونه که مشخص است ایده اصلی از همین کتاب سرچشمه میگیرد.
به هر روی از خواندن این پست لذت بردم.
شاد باشید.
این جزو اون مطالب عالیتون بود.تا اونجایی که من شنیدم لااقل هخامنشیان حتی قبل از حمله اسکندر فوق العده ضعیف شده بودن به خاطر کم آبی و از هم پاشیده و برای همین حتی اگر اسکندر حمله نمیکرد خودشان نابود می شدند.
سلام
پست خیلی جالبی بود. یه نمونه ملموسش همین اتفاقات و انقلابهای اخیره که به بهار عربی یا بیداری اسلامی معروف شده. اگه اون مامور شهرداری شهر “سیدی بوزید” در تونس, گاری سبزیجات “محمد البوعزیزی” رو چپ نمی کرد و اونم خودشو در مقابل شهرداری آتش نمی زد و … ده ها هزار کشته, میلیونها آواره, شهرها و روستاهای بیشمار ویران و…
تا جایی که خاطرم هست، در سریال سوپرنچرال هم، جایی که فرشتهها برای جنگشان در بهشت دنبال ارواج هستند، یکی از فرشتگان به گذشته میرود و با تغییر تاریخ موجب تغییراتی در حال میشود. یکی از دیالوگهای خوب در آغاز این قسمت اینگونه است:
«تا حالا اسم کشتی تایتانیک به گوشت خورده؟»
«نه چطور؟!»
از دید روانشناسانه، یکی از دلایل متعدد گرایش ملت ما به تئوری توطئه، این است که با تفکر دربارهی تاریحهای جایگزین، گمان میبرند که چه بخت و اقبال خوبی را از دست دادهاند. چرا که اغلب از اتفاقاتی یاد میکنند که در صورت تغییرشان، همهچیز به خوبی و خوشی تغییر میکرد. سؤالها همواره نوعی از نگاه جبری به تاریخ را در پی دارد:
آخ! اگر کودتای بیست وهشت مرداد به وقوع نمیپیوست.
آخ! اگر رضاشاه جمهوری تشکیل میداد.
آخ! اگر عباس میرزا زود نمیمرد.
امیر کبیر و قائم مقام ترور نمیشدند.
آخ! اگر نیروهای ملی با امینی اعتلاف میکردند.
آخ! اگر ایران پیشنهاد صلح و غرامت اعراب را میپذیرفت.
آخ! اگر آلمانها در جنگ پیروز میشدند.
آخ! اگر ما نفت نداشتیم.
جان کریستوفر (ساموئل یود مرحوم!) یه سری رمان به نام سه گانه گوی آتش داره که در جهان موازی امپراتوری رم هنوز باقی مونده، انقلاب صنعتی اتفاق نیوفتاده، آمریکا کشف نشده
سلام.
اول ممنون به خاطر مطلب جالبتون. یه درخواست کوچیک داشتم! با توجه به حجم مطالبی که وب گردهای حرفه ای در طول روز می خونند و البته باز شدن مدارس و دانشگاه پیشنهاد می دم مطالب خلاصه تری ارائه بدید .
موفق باشید
منم زیاد در این مورد فکر میکنم گاهی به اتفاقات و تصمیات ساده ای که میگیریم و اتفاقاتی که به صورت زنجیر وار بعد اون ممکنه بیفته فکر میکنم برای اتفاقی که افتاده چندین و چندین حلقه به هم دست دادن تا اون اتفاق بیفته ممکن بود اگه یکی از اون فاکتورا نبود اون اتفاق خاص پیش نمیومد مثل داستانی که تو فیلم مورد عجیب بنجامین باتن درباره تصادف همسرش میگه یا بزرگتر از اون تصمیمات کوچکی که میگریم میتونه زنجیر وار تو کشور و سیاره تاثیر میذاره چه بسا تغییرات کوچیک میتونه عواقب خیلی بدتری داشته باشه یا اینکه مسیر زمان تغییرات در خودش جبران میکنه(در صورت در نظر گرفتن چیزی شبیه ماشین زمان)
کلا زیاد در این مورد فکر میکنم و توی ذهنم داستان زیاد میبرم جلو ولی من نویسنده نیستم
بسیار زیبا بود
فکر کنم همه ما گاهی به این فکر میکنیم که کاش در تاریخ فلان اتفاق افتاده بود یا نیفتاده بود
راستی چرا این مثبت منفی ها که به نظرات رای میدادیم برداشته شد؟
تشکر از مطلب خوبتون !
کتاب استیون کینگ به فارسی ترجمه شده ؟
سلام
چند روز پیش شهر کتاب بودم. تعدادی کتاب داستان کوتاه دیدم با عنوانی شبیه
“آینده داستان را خودتان تعیین کنید”
این طوری بود که داستان را تکه تکه کرده بودند و در پایان هر قسمت شما تصمیم میگرفتید از میان گزینه های داده شده برای ادامه داستان یکی را انتخاب کنید. بر حسب انتخاب شما، شماره صفحه مورد نظر به شما داده میشد تا ادامه داستان را از اون صفحه بخوانید.
ممنون از مطلب خوب.
اما به نظر من این موضوع برای ادبیات اصلا جالب نیست. بسیار سطحی و کوته نظرانه به وقایع نگاه میشه و مورد تحلیل قرار میگیره. مصلما هیچ انسانی از کلیه حقایقی که در یک جامعه اتفاق میوفته مطلع نیست و نمیتونه با تغیری یک یا تعدادی عامل تحلیل مناسبی از واقعیتی جایگزین داشته باشه. پس نظر من اصلا شاخه مناسبی نیست (هر چند که بسیار فریبنده و مسحور کنندست)
اما در مقابل، کاری که جرج اورول کرد به نظر شخصی من بسیار زیباتر و گیراتر و البته تحلیلی دقیق تر هست. مثل در کتابی مثل 1984 که آیدنه ای رو برای انسان ها مصور میشه. به جای تغییر دادن عاملی در گذشته، تفکران خودش رو در قالب پیش بینی یا بهتر بگم یک هشدار بیان میکنه. و اینطوریه که فکر میکنم جرج اورول یکی از مهمترین افراد چند قرن اخیر بوده، بیسار مهمتر از افرادی که در این پست بهشون اشاره کردید و یا کتاب هایی که معرفی کردید در مورد اون افراد هست.
توی سریال لاست هم یک قسمت رو میبینیم که شخصیتها در زمان حرکت کردهند و سعید سعی میکند بنجامین کوچک را از بین ببرد تا بعدا دچار آن همه دردسر نشوند.
یا مثلا سعی میکنند برای جلوگیری از تخریب سیستم آزمایشیی که در جزیره کار گذاشته شده اون رو منفجر کنند که بعدا میفهمند این همون تخریب اصلی بوده.
اوائل مطلب فکر کردم میخایند در مورد اثر پروانه ایی بنویسید ولی کلا غافلگیر شدم هر چند یه جواریی به هم مربوط هستند
فیلم Inglourious Basterds تارانتینو هم نمونه ای از تحریف تاریخ هست: نفوذی ها می تونن در آخر فیلم هیتلر را در سینما ترور کنند!
خیلی برام جالب بود ،ایده و نظر جالبیه که در مورد این موضوع بحس شده باشه ، کاش برای ادبیات ایرانی هم داستان هایی توی سایت خودتون بزارید ،ممنون.
سریال کوتاه ۱۱/۲۲/۶۳ هم بسیار زیباست که بر اساس کتابش ساخته شده.
از فصل 1 به بعد سریال فرینج هم دنیا های موازی داخل سریال همچین ویژگی رو دارند.