متن مصاحبه علیرضا مجیدی با سایت «اخبار فناوری ایران»
چند وقت پیش با سایت «اخبار فناوری ایران» مصاحبهای انجام دادم که در اینجا میتوانید متن فارسی آن را بخوانید. متن انگلیسی مصاحبه را میتوانید در اینجا ببینید.
سلام، لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.
علیرضا مجیدی هستم، 36 ساله، پزشک، ساکن یکی از شهرهای شمالی ایران و البته فضای مجازی!
چند وقت هست که وبلاگ مینویسید، آقای علیرضا مجیدی؟ چطور نوشتن را شروع کردین؟
بهتره از اینجا شروع کنیم که از کی علاقهمند شدم برای دیگران بنویسم، یکی از عادات روزمره من در دوران دانشجویی خرید و مطالعه دو سه روزنامه بود، در یک بازه زمانی، در دوره اوج و شکوفایی روزنامهنگاری، هر روز دو سه روزنامه میخریدم. اما حین خوندن برخی از مقالات علمی، اجتماعی یا سیاسی، مدام با خودم کلنجار میرفتم، با خودم میگفتم، میشد مطلب را بهتر نوشت یا اینکه با گذاشتن مقدمهای جذابترش کرد، یا اینکه چرا از عکس، به میزان کافی استفاده نشده.
گاهی خودم را تصور میکردم که دارم برای همون روزنامه مطلب مینویسم. اما چه کسی مقالات یک دانشجوی ناشناس را در یک روزنامه با شمارگان بالا چاپ میکرد؟
علاقه من به داشتن فضایی در اینترنت برای انتشار مطالب خودم از سایت GeoCities یاهو شروع شد.
روزی به کافی نتی رفتم و در اون سایت، فضایی برای خودم درست کردم و چند خط در اون نوشتم به زبان انگلیسی.
این فضای رایگان، با امکانات سایتساز خیلی ابتدایی، نخستین جرقه را در من ایجاد کرد که میشه از فضای اینترنت برای داشتن یک رسانه و یک فضای خودمونی انتشار مطالب استفاده کرد.
بعدها، رشته نوشتههایی در روزنامهها خوندم که در اونها نوشته شده بود، با استفاده از سرویس وبلاگنویسی بلاگر، میشه به سهولت، به رایگان و بدون نیاز به داشتن معلومات فنی، نوشت. اون نوشتههای را حسین درخشان نوشته بود.
یادمه در اون زمان، در منزل به اینترنت متصل نبودم و دو سه بار به کافینتی رفتم، تا وبلاگنویسی را شروع کنم.
اما متأسفانه این زمان مصادف شد با با فارغاالتحصیلی من و اعزام برای خدمت سربازی، دو سالی من به عنوان پیامآور بهداشت، در یکی از روستاهای استان مرکزی خدمت کردم، در اونجا در سال اول تلفن هم نداشتم، چه برسه به اینترنت!
اما در همون زمان، مرتب نشریات آی تی رو میخوندم و یادمه یک دفترچه داشتم که توش آدرسهای اینترنتی را نوشته بودم و یادداشت میکردم.
در اون زمان هر یک یا دو هفته یک بار میتونستم به یک کافی نت برم، مطالب وب فارسی رو، روی یک فلاپی ذخیره کنم، به محل خدمت خودم برگردم و روی پی سی خودم بخونم.
خیلی افسوس میخوردم که چرا خودم نمیتونم بنویسم. اون زمان تنهایی مطلق من هم، انگیزه من را برای نوشتن زیادتر کرده بود.
دوران سربازی که تموم شد، یک سالی ننوشتم، بین من و دنیای وب فارسی در اون دو سال خیلی فاصله افتاده بود، ترجیح دادم یک سال بیشتر بخونم و ببینم تا اینکه بنویسم.
بعد از اون با استفاده از بلاگر، یک وبلاگ درست کردم، ابتدا خواستم مطالب پزشکی و ادبی بنویسم، اما به خاطر مخاطب کم مطالب پزشکی و همچنین یک سری ملاحظات، به مسیر عجیب نوشتن مطالب آیتی افتادم!
میزان استقبال از این سری مطالب من بالا رفت، طوری که حس کردم باید دومین مستقل و فضای اختصاصی خودم را داشته باشم، این طوری بود که «یک پزشک» در آدرس 1pezeshk.com شکل گرفت.
اون موقع نسبتا فضای وب فارسی صمیمیتر بود، در طی یک سال، وبلاگ من شناخته شد و در سال 85 در یک مسابقه مطرح وبلاگی، به عنوان وبلاگ برتر شناخته شد.
به تدریج من تونستم خوانندههای ثابت خودم را زیاد کنم و الان خوشبختانه یک پزشک جایگاه خوبی در وب فارسی داره، طوری که گاهی بعضی از دوستان با لطفی که دارن اشاره میکنن من تونستم در عرض این چند سال یک «برند» آنلاین درست کنم.
آیا وبلاگنویسی کار شماست یا کار دیگری دارید؟
کار اصلی من وبلاگنویسی نیست. کار اصلی من همون حرفه پزشکی هست و از قضا، وقت و انرژی زیادی هم روش میگذارم. من در یکی از اورژانسهای بسیار شلوغ کار میکنم.
پزشکی رو خیلی دوست دارم، و هیچ تضادی بین پزشکی با نویسندگی، روزنامهنگاری یا علایق تکنولوژیک نمیبینم.
ممکنه این امر، برای شما خیلی بدیهی به نظر برسه، اما باور کنید که من بارها مجبور شدم، این مطلب را برای بقیه توضیح بدم!
با این همه وقتهایی هست که دوست دارم، یک وبلاگر تماموقت بشم، وقتهایی هست که میزان انرژیای که کارم از من میگیره، بالکل توانایی و ذوق و قریحه نوشتن را در من محدود میکنه.
میدونید! نوشتن یک خلوت خاصی میخواد، در «یک پزشک» مطالب من چند دسته هستن، یک دسته بازتاب اخبار فناوری روز هستن، یک دسته اخباری در مورد کتاب یا سینما، اما یک دسته هم مطالب مشروحی هستن که من در اونها سعی میکنم به یک پدیده از زاوایای متعدد نگاه کنم، من این دسته اخیر روی خیلی دوست دارم.
مثلا در یک پزشک پروندههایی در مورد خلاقیت، فراموشی، شجاعت، ترس یا امید داشتم ، در این سری مطالب، از زوایایی مثل پزشکی و نوروساینس، سینما و هنر، ادبیات و جامعهشناسی و حتی سیاست مطالب رو بررسی کردهام و نشون دادهام،در پشت یک واژه ممکنه چه مفاهیمی نهفته باشه.
ایجاد این سری از مطالب نیاز به همون خلوتی که داره بهش اشاره کردم.
به نوعی میتونم ایجاد اونها را به دنیا آوردن یک نوزاد تشبیه کنم، همون طور که یک مادر باید نه ماه یک جنین را در وجود خودش بپروره، یک نویسنده هم ، در اون دسته مطالبی که تنها کارکرد مصرفی و زودگذر ندارن، چنین نگرشی و وسواسی داره.
آیا وقتی سر کار هستید به وبلاگتان فکر میکنید، منظورم این هست که سر کار، آیا چیزی برای وبلاگتان مینویسید؟
محل کار من که اورژانس باشه، شلوغتر از اون هست که به وبلاگنویسی فکر کنم، گاهی حتی پیش مییاد که نتونم پاسخ یک اس ام اس رو بدم یا با گوشی خودم ایمیلهام رو چک کنم.
در خانه برای وبگردی از چه گجتهایی استفاده میکنید؟ از چه اپلیکیشنهایی برای خواندن اخبار استفاده میکنید؟
ابزار وبگردی من در خونه عمدتا دو چیز هست، پی سی دسکتاپم و آیپد.
تا قبل از اینکه آیپد معرفی بشه، من هر روز با گوگل ریدر تعداد زیادی فید میخوندم، اما الان با آیپد با اپلیکیشنهایی مثل زایت و فلیپبورد و اپهای مشابه، سعی میکنم مطلب مهم روز رو بخونم و اونهایی را که مناسب میدونم در وبلاگم بازتاب بدم.
آیپد را خیلی دوست دارم، چون تحولی در وبگردی من ایجاد کرده.
آیا وبلاگنویس حرفهای شدن در ایران دشوار است؟
بله، وبلاگنویس شدن حرفهای در ایران بسیار سخت است، به دلایل زیر:
1- ممکنه بطن جامعه در گفتگوهای رسمی اشاره نکنن، اما به صورت کلی جایگاه حرفههایی مثل روزنامهنگاری و نویسندگی و مترجمی، در جامعه ما بسیار تضعیف شده.
من در اینجا نمیخوام دلایل این امر رو باز کنم، اما باید بگم، گاهی حس میکنم مردم به روزنامهنگاری، گاهی به چشم ستونپُرکنی نگاه میکنن.
به شیوه مشابهی چنین نگاهی هم از سوی توده مردم به وبلاگنویسی وجود داره.
میدونید، میزان نفوذ اینترنت پرسرعت در ایران کمه، سطح کاربری اینترنت در ایران پایین هست و بسیاری از مردم وقی آنلاین میشن، دقیقا نمیدونن چرا آنلاین شدن و مثلا میخوان در یک ساعت وقت فراغت خودشون کدوم دسته مطالب را از کجا بخونن، به همین خاطره که وقت زیادی از مردم صرف خوندن مطالب سرگرمکننده میشه و چک کردن فیسبوک میشه، نه مطالب جدی.
حالا در نظر بگیرید که دسته بزرگی از مردم ایران هم اصلا آشنایی با اینترنت ندارن و شاید هفتهای یک بار هم آنلاین نشن. در نظر این دسته، یک وبلاگنویس باپشتکار و یک محتواساز اینترنتی، تفاوت زیادی با آدم بیکاری نداره که روزی چند ساعت بیهدف چت میکنه.
چنین دیدگاهی در جامعه خواهی نخواهی به من و امثال من منتقل میشه، طوری که حس میکنیم، کارمون بی ارزشه!
شاید بعضیها بتونن خودشون را زیر بار چنین نگاهی رها کنن، اما خیلیها هم دقیقا به همین خاطر وارد جرگه وبلاگنویسها نمیشن.
2- مشکل بعدی نبود ابزار مناسب هست: وبلاگنویس خوب باید اول مواد اولیه نوشت رو فراهم کنه که عبارت هستن از کتاب، اینترنت با سرعت بالا که بشه باهاش به راحتی وارد سایتهای منبع شد.
خیلی از آدمهای علاقهمند بودجه لازم برای خرید چند کتاب در ماه را ندارن، اینترنت ایران هم تعریفی نداره و کار رو برای یک وبلاگنویس دشوار میکنه.
3- مشکل بعدی ضعیف بودن اقتصاد آنلاین در ایران هست.
کسی که میخواد حرفهای وبلاگ بنویسه، نیاز داره که با همون کار وبلاگنویسی به اندازه یک شغل روتین، درامد داشته باشه.
برای این کار نیاز به اسپانسرها و آگهیهای شرکتها و صاحبان خدمات و محصولات هست.
مشکل اینه که خیلی از شرکتهای ایرانی اصلا فضای وب رو برای تبلیغ جدی نمیگیرن، یا اینکه اصلا شرکتهای ضعیفی هستن که هزینه زیادی برای تبلیغ ندارن.
از سوی دیگر فارسیزبانها دنیا هم مسلما به اندازه انگلیسیزبانها نیستن، یعنی دایره مخاطبان ما بینالمللی نیست، در نتیجه میزان بازدید و کلیک روی آگهی ما محدوده و به همین خاطر صاحب یک شرکت، حاضر نمیشه هزینه زیادی بابت آگهی به ما بده.
حالا شما در نظر بگیرید برای مطرح کردن یک وبلاگ، دست کم باید سه سال کار مستمر و هوشمند صورت بگیره، در نهایت هم ممکنه این فرایند، منجر به درآمدزایی نشه.
4- مشکل بعدی ما این هست که قوانین ما در مورد محدودههای مجاز نویسندگی شفاف نیستن. من یک روزنامهنگار علمی هستم، با این همه در نوشتن مطالب احتیاط میکنم، مبادا که با سوء برداشت، برای من دردسر ایجاد بشه.
در مورد کسی که میخواد مثلا مطالب اجتماعی روز رو در وبلاگش بازتاب بده، مسلما کار دشوارتره.
5- اما در کمال تعجب، باید به شما بگم، وقتی یک وبلاگنویس حرفهای شدید، گاهی مخاطب شما هم محدودتون میکنه!
مخاطب شما در طول زمان به سبک خاص نوشتن شما عادت میکنه و بعد از اون، اگر پیش بیاد که شما بخواین در سبک متفاوتی بنویسین، خواننده حس میکنه که دارین به علایق اونها پشت پا میزنین.
به همین خاطره که یک وبلاگنویس حرفهای دیگه نمیتونه به سهولت روزنوشت بنویسه یا سطح مطالب خودش را بیش از حد خاصی بالا ببره.
سن متوسط بازدیدکنندگان سایت شما چقدر هست؟
سن خوانندگان خودم رو نمیتونم به صورت دقیق برآورد کنم، چون آمارگیرها در این مورد چیزی نمیتونن بگن، اما با توجه به نوع خاص مطالب یک پزشک فکر کنم خوانندگان ثابت یک پزشک بیشتر بین 25 تا 40 سال باشن.
بگذارید در مورد فیل..رینگ صحبت کنیم. آیا پیش آمدهخ که تا جالا اخطاری بگیرید؟ اگر پاسختان مثبت است، چند بار، از چه روشی برای پرهیز از این مشکل استفاده میکنید؟
فکر کنم بزرگترین فیل..رکننده خودم، خودم باشم!
ببینید من عادت دارم هنگام نوشتن مطالب بارها خودم را جای مخاطبان بگذارم، از یکی سوی دیگر هم هنگام نوشتن مطالب خودم رو جای نظارتکنندگان هم میگذارم!
از سوی دیگر اصولا سبک نوشتن من در یک پزشک، پستهای تکانهای و احساسی نیست. سعی میکنم با حوصله و با دقت بنویسم و خیلی پیش اومده در شرایطی که بقیه غرق در مسائل سیاسی روز بودن، من حس کردم همه این هیجانات میگذرن، و یا کسانی هستن که بهتر از من در مورد این قضایا تحلیل میکنن، این هست که شیوه خاص نوشتن خودم ر ادامه میدم و در شرایطی که شاید خیلیها از من انتظار واکنشی را داشته باشن، من ناگهان کتاب معرفی میکنم!
البته این شیوه نوشتن، مسلما ایدهآل من نیست، نمیشه انتظار داشت که همه همین سبک را داشته باشن.
در مورد فیل..رینگ چه نظری دارید؟
کمتر نویسنده یا سایبرژورنالیستی یا کاربر عادیای رو میتونین پیدا کنین که بگه فیل..رینگ خوبه یا نقصی نداره و مشکلی ایجاد نمیکنه.
من مایل نیستم وارد مثالها و جزئیات امر بشم، اما تصور میکنم که باید اعتماد بیشتری به مردم ایران بشه، ما باید باور کنیم که اگر به این مردم اعتماد بشه، خودشون میتونن خوب و بد را تشخیص بدن، سطح کاربری خودشون رو ارتقا بدن، سایتهای سطح بالای محتواساز بسازن و حتی یک سیستم اقتصادی کارای خرید و فروش محتوا به صورت بومیشده ابداع کنن.
چنین چیزهایی در دسترسی هستن. ما وقتی یک وبلاگنویس نتونه به راحتی منابع مورد نیاز خودش را چک کنه، یا ویدئوها را به صورت جاری ببینه، طبعا احساس سرخوردگی میکنه. اون از خودش میپرسه، که چه میشد اگر فیل..رینگ نبود و میتونست این کارها را بی دردسر انجام بده.
در مورد تحریمهای اینترنتی علیه ایران چه نظری دارید؟
راستش من و اهالی وب آخر درک نکردیم که هدف دولت آمریکا از تحریمهایی که اتفاقا در بسیاری موارد شهروندان عادی رو هدف میگیره، چی بوده.
فرضا آیا یک شهروند ایرانی اگر بتونه، بیدردسر اپلیکیشنهای مورد نیاز را روی تبلت و گوشی خودش نصب کنه، این امر آیا تهدیدی برای صلح جهانی هست؟!
متأسفانه به نظر میرسه که نهادهای تصمیمگیر در امریکا در مواردی با تظاهر به داشتن دغدغه برای شهروندان با کارهایی مثل فشار آوردن به گوگل یا اپل برای محدود کردن کاربران ایرانی، خودشون عاملی میشن برای تضییع حقوق مردم.
آیا میدونید که آمریکا تعدادی از تحریمهای اینترنتی علیه ایران را برداشته؟ آیا این مطلب به شما کمک کرده که به سرویسهای مختلف دسترسی پیدا کنید یا نه؟
خوشبختانه ما شواهدی از تغییر این روند را شاهد هستیم، همین که فرضا من بدون نیاز به «تغییر آی پی» و ترفندهای دیگه، می تونم مستقیم یک اپلیکیشن رو روی آیپد خودم نصب کنم یا بهروزش کنم، آدم را بسیار امیدوار میکنه.
آدم حس میکنه که با این کار، شده یکی از شهروندان دهکده جهانی.
کدام سایتها یا سرویسها به خاطر ملیت شما، دسترسی شما را محدود کردهاند؟
من الان حضور ذهن ندارم که فهرستی ارائه بدم، اما در همون محدوده کاربری خودم، گوگل پلی هنوز برای ما ایرانیها بسته است و بعضی از شرکتهای امنیتی و تولیدکننده آنتی ویروس هم به شهروندان ایرانی، خدمات نمیدن.
من پستهای شما را میخوانم، و فکر میکنم که محصولات اپل را دوست دارید؟ درسته؟
من تا جایی از شرکت یا گجی خوشم مییاد که امکانات سرویسها و یا گجتهای اون شرکت بتونن، باعث ایجاد یک تغییر در کاربری من، دسترسی آسانتر من به مطالب و آسانتر کردن کارهای روزمره من بشن.
در این راستا، هر شرکتی که این مؤلفهها رو داشته باشه، مورد علاقه من هست، زمانی گوگل، شرکت مورد علاقه من بود، همون زمانی که از بلاگرش برای وبلاگنویسی استفاده میکردم و زمانی که هنوز گوگل ریدر رو نبسته بود.
اپل رو من به خاطر تبلتی دوست دارم که میتونم با یک بار شارژ تا 10 ساعت ازش استفاده کنم و هیچ وقت نگران نباشم که ممکنه وقتی بیخوابی به سرم زده و قصد وبگردی شبانه دارم، شارژی در اون باقی نمونده باشه.
من اپل رو به خاطر اکوسیستم غنی از اپهای پزشکیاش دوست دارم که در عالم اندروید پیدا نمیشه.
و نیز به خاطر معماری iOS و روانی و نظم این سیستم عامل که در هماهنگی کامل با سختافزارهاش هست.
از این زاویه دید، من تعصب خاصی روی اپل ندارم، اولین تبلت من یک تبلت گلکسی 7 اینچی بود، حالا هم یک نکسوس 7 اینچی در کنار آیپد دارم، خیلی هم دوست دارم در اینده یک سرفیس پروی 2 و همچنین گوگل گلس را آزمایش کنم.
این دومی هم فکر کنم، بتونه یک تحول در زندگی انسانها ایجاد بکنه.
محبوبترین سیستمعاملها در بازار گوشیهای هوشمند و تبلات در ایران کدامها هستند؟
در بازار ایران سیستم عامل اندروید طرفدار زیادی داره، بین شرکتهایی که محصولات اندرویدی میسازن، سامسونگ از بقیه محبوبتره، ولی ال جی و اچ تی سی و شرکتهای چینی و سونی و آسوس هم طرفداران خودشون رو دارن.
تصور کنید که کسی بخواد سرمایهگذاری بزرگی در سایتها و وبلاگهای فارسی انجام بده، کدام سرویسها یا بخشها را توصیه میکنید؟
در صورت وجود یک سیتم اقتصادی آنلاین پویا و یک اینترنت پرسرعت و همچنین برقراری مراوده اقتصادی با دنیای خارج، وب فارسی جای زیادی برای سرمایهگذاری داره.
پیش از هر چیز ما نیاز داریم که بتونیم، فرهنگ خودمون را به صورت دیجیتالیشده در پوستهای شیک به مخاطبان فرنگی نشون بدیم.
بنابراین نیاز داریم حجم زیادی از عکس، موسیقی، آداب و سنن و کتابهای ادبی خودمون را وارد یک بازار جهانی کنیم، این کار هم نیاز به سرمایهگذاری و کمک فکری داره.
موارد دیگری که به نظرم میرسه استارتآپهای پزشکی، سامانه فروش آنلاین کتابهای فارسی، سامانه فروش محصولات فرهنگی چندرسانهای مثل فیلم و موسیقی هست.
در یک سرمایهگذاری هدفدار میشه استعدادهای نهفته وبلاگنویسی رو شناسایی کرد، اونها را پرورش داد و سایتهای بزرگی در زمینههای مختلف ایجاد کرد.
آیا پیامی برای مخاطبین انگلیسیزبان ما دارید؟
برای مخاطبان انگلیسیزبان باید بگم که باید سعی کنن، شناخت تازهای از شهروندان ایرانی به دست بیارن.
شهروندان ایرانی و ساکنان فضای مجازیاش، از بسیار جهات، همون علایق و نفرتها و عشقها شهروندان دهکده جهانی رو دارن.
اونها دوست دارن که به نیکی ازشون یاد بشه، به استعدادهاشون احنرام گذاشته بشه و آنچنان که شایسته هست، باهاشون برخورد بشه.
ما به یاری اینترنت، با خوندن وبلاگها شما و مرور شبکههای اجتماعی و دیدن فیلم و سریالها و شنیدن موسیقیهای شما، از چیزی که فکر میکنید، به شما نزدیکتر هستیم.
حس زیباییشناسی، کنجکاوی، عشق، علاقه به علم و دانش و صلحدوستی در همه ما مشترک هست، گاهی آینه روحمون زنگارهایی میگیره، در این میان ، این ما هستیم که باید تردیدها و کینهها را برطرف کنیم.
شما به صورت محدود با خوندن ترجمه بعضی از کتابهای ما با اندیشههای بعضی از متفکران ما آشنا شده باشین، اما آیا هیچ وقت خواستین با شهروندان ایرانی به صورت مستقیم آشنا بشین و ببینین در پشت همه جنجالهای خبری، ایران چه مردمی داره؟
من و وبلاگنویسهای دیگر فارسیزبان، خیلی وقتها با نوشتههامون دریچهای کوچک برای مخاطبان خودمون، برای دیدن و آشنا شدن با سبکهای دیگه زندگی ایجاد کرده ایم، بنشینید و فکر کنید که شما میتونید چه دریچههایی ایجاد کنید.
من در انتها میخوام برای شما تکهای از شعر یکی از شاعران خودمون به نام سهراپ سپهری، رو بنویسم. خیلی نگرانم که موقع ترجمه، زیبایی ادبی این شعر کم بشه یا مفهموش گم بشه، اما الان که در حال نوشتن این سطور در ساعت دو و نیم بامداد هستم، حس میکنم که حالت درونیم، فقط میتونه با این اشعار به شما ابراز بشه، در هر صورت اگر در ترجمه گم شدید، میتونید به جای این شعر یه بار به ترانه Imagine جان لنون گوش کنین!
دستی افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد ،
هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور ، شب ما را بکند روزن روزن.
هر سو مرز، هر سو نام.
رشته کن از بی شکلی ، گذران از مروارید زمان و مکان
باشد که بهم پیوندد همه چیز ، باشد که نماند مرز، که نماند نام.
ای دور از دست ! پر تنهایی خسته است.
گه گاه ، شوری بوزان
باشد که شیار پریدن در تو شود خاموش.
عالی بود دکتر.مثل همیشه
عشقتون به هموطنانتون، دونستن دردشون و هواداریتون از اونها در این مصاحبه نظر منو خیلی جلب کرد. واقعاً خوشحالم و این کارتون قابل ستایشه.
چقدر طولانی.
البته یک پزشک بیشتر یک مجله هست.
مجله عالی پرطرفدار و رایگان.
من چند ساله ک یکی از مخاطب های پرو پا قرص شما هستم و چک کردن پستهای جدید شما مدتهاست که تبدیل به یکی از کارهای روزانه ام شده. به خاطر تمام این مدت و به خاطر تمام مطالبی که از شما یاد گرفتم متشکرم آقای دکتر.
خیلی خوبه که مطلبی راجع به خودتون منتشر کردید. خیلی از تصورات من نسبت به شما چیز دیگه ای بود.
بسیار بسیار عالی دکتر جان.
لذت بردیم.
سلام آقای مجیدی
برای من همیشه سوال بود که یک پزشک چرا مطالب آی تی میزاره . حالا جواب سوالام رو گرفتم .
از اینکه اینقدر علاوه بر کار اصلیتون پیگیر سایت هستید، انرژی میگیرم.
آقای مجیدی عزیز خوشحالم که روز به روز دارین پیشرفت میکنین…
راستش من تقزیبا” از سال 85 یک پزشک رو دنبال میکنم و مثل یه بچه روز به روز بزرگتر و بالغ تر شد… فقط چرا خواهرتون (فرانک مجیدی) مدتیه دیگه نوشتن رو تعطیل کرده؟ جای پست های سینمایی ایشون خیلی خالیه تو 1پزشک.
سوال بعد اینه که این مصاحبه به انگلیسی انجام شده یا فارسی؟
ممنون. به فارسی.
دکتر عالی بود بهتون تبریک می گم. امیدوارم همیشه به فکر ایران و ایرانیان باشید.
ممنون بسیار کار درست هستید
عالی.مثل همیشه
از شما بابت سایت بسیار عالیتان صمیمانه تشکر میکنم طراحی سایت نیز عالی میباشد کاش دیگر سایت ها و روزنامه ها توانایی شما را داشتند
بسیار عالی بود.تصوارتم از شما کاملا تغییر کرد.
ممنون از سایت زبیاتون
شاید خنده دار باشه ولی بنظرم ما ایرانیها آهنگ Imagine رو خیلی بهتر درک میکنیم.
نمی دانستم دکتر مجیدی چند قدمی ما طبابت میکنه و من همیشه فکر می کردم یک پزشک ساکن تبریزه. حالا که فهمیدم همسایه یم کلی ایده تو سرم هست! با شما موافقم وقتی بلاگر حرفه یی شدید خواننده های عام رو از دست میدید. نگاهی به کامنتهای 200-300 تایی خیلی از وبلاگها نمایانگر این مسئله هست که فراتر از روزمره نیست و البته خود من هم خیلی وقتا می خوانمشون و گهگاهی کامنت هم میزارم خیلی گهگاهی.دکتر مجیدی عزیز وقتی عجیب درگیر سریال لاست بودم سایت یک پزشک یک تحلیل جالب درین مورد گذاشته بود که چندین بار خوندم و گاهی رفرنس! من در تحلیلهای گروهی این سریال بود. دکتر مجیدی تبریک میگم که جزو معدود پزشکانی هستین که با دنیای آی تی هماهنگ هستین. ما همیشه میخوانیمتان
خیلی ممنونم از لطف شما.
سلام آقای مجیدی
من حلال تون نمیکنم؛ اگر بدونید دیروز نصف متن رو در (فکر میکنم) سایت مصاحبه کننده (نریمان) دیده بودم؛ به زبان انگلیسی با چه زحمتی خواندم….
ممنون که ترجمه به فارسی رو قرار دادید.
دکتر نمی دونستم ساکن شمال هستی
یه جورایی خوش به حالم شد
اخه من هم تو این خطه سر سبز هستم
تا الان فکر می کردم اورژانس تهران هستی
نمی دونم چرا ولی اینطوری فکر می کردم
میشه بگی کدوم شهر هستی
من که ساری می شینم شما کجایی ؟
من گیلانم
رشت هستین دکتر؟
دکتر یه سئوال دیگه
تیم کاری شما دریک پزشک چند نفره ؟
نمیشه هم ارژانس کار کرد هم به زندگی روزمره رسید هم در روز چند پست پرو پیمون گذاشت هم مصاحبه کرد !!
در حال حاضر فقط یک نویسنده مهمان دارم و بس.
متن جالبی بود .شما جزو معدود بلاگ های ایرانی مطرح هستین…
سلام آقای دکتر
اول تبریک عرض می کنم بابت مصاحبه بسیار خوبی که داشتین. و همینطور امیدوارم که یک پزشک همینطور پیشرفت کنه، و در این راه می دونم که باعث خواهد شد خیلی های دیگر نیز همراه با 1 پزشک پیشرفت کنند.
راستی آقای دکتر مدتهاست سوالاتی در ذهن من پیش آمده، که فکر می کردم در این مصاحبه کم و بیش به جواب بعضی از آنها خواهم رسید، اما متاسفانه به جواب آنها به صورت کامل در سوالات پرداخته نشد.
اگر لطف کنید و به سوالات بنده هم پاسخ بدهد، در مورد شغل پزشکی شما، می خواستم بدانم:
1- آیا شما دارای تخصص خاصی در رشته پزشکی هستید؟
2- پزشکی طیف گسترده ای را در بر می گیرد، شما بیشتر علاقه مند به کدام قسمت آن هستید؟ و خودتان دوست دارید در یک پزشک از نظره ارائه مطالب پزشکی، بیشتر به کدام قسمت علم پزشکی بپردازید؟
3- آیا فکر می کنید کسی که این شغل را انتخاب کرده بعد از اتمام یک شیفت کاری در این یک روز شلوغ و طاقت فرسا، احساس رضایت قلبی ( satisfied) بیشتری خواهد داشت، ( به این عنوان که ممکن است، جان یک انسان را در آن روز نجات داده باشد، این برایش ملموس تر خواهد بود) تا مثلا یک برنامه نویس کامپیوتر؟
چون برنامه نویس کامپیوتر به صورت مستقیم امکان دارد، جان کسی را نجات ندهد، اما بسیاری از دستگاه های پیشرفته تشخیص ( Diagnosis) توسط همان برنامه نویسان طراحی شده اند. و با همین دستگاه هاست که یک پزشک می تواند نوع بیماری، پیشرفت و غیره را متوجه بشود.
باز هم سپاسگزار خواهم شد به سوالات من پاسخ بدهید.
با احترام
سلام
آقای دکتر سوالات بنده داری اشکال بودن یا شما تمایل پاسخ نداشتید؟
چون واقعا دوست دارم جواب بعضی از آنها رو از جانب شما بدونم مخصوصا سوال سوم.
بازم هم سپاسگزار میشم اگر وقت بگذارید، و پاسخ بنده را بدهید.
با احترام
باز هم آرزوس موفقیت برایتان دارم.
ممنون دکتر
جالب بود لذت بردم .
خدا قوت.
برند سازیتونو منم بهش اعتقاد دارم.
دوستمون “دکتر پرتقالی”(:D) که قبلا تو لینکدونی بهشون ارجاع دادید، درباره خوانندههای یک وبلاگ نکته خوبی اشاره کردند؛ خاص بودن تو خیلی از مواقع خودش محدودیت سازه.
مدتهاست که وظیفه الگوسازی و تعلیم (میخواستم بگم آموزش دادن یا تربیت کردن ولی به دلم نچسبید اینه که گفتم “تعلیم”) کمی تو حاشیه رفته (بردهایم) و به نظرم یک پزشک تو مسیر بسیار خوبی داره پیش میره.
یک مطلب خوب ارزش هزاران خبر فوری و سریع رو داره. اینو نباید فدای خیلی چیزای کم اهمیتتر دیگه کرد.
شعر سهرابم به هر دلیلی که انتخاب کردهاید خیلی هوشمندانه بود.
منم از شما -پزشک خوب مملکتم- سپاسگذارم. این کمترین چیزیه که میتونم برای کسی که نسبت به سرزمینش و مردم اون اینجوری زیبا سخن میگه، بگم.
“تا ابد نسبت به آنکه عاشقش کردهایم مسئولیت داریم”.
درود بر شما. با اینکه نمی توانم شادی خود را از ارتباط “یک پزشک” با یک پزشک، که از قضا آشنایی مختصری با ایشان دارم، پنهان نمایم و به عنوان یکی از خوانندگان کمی تا قسمتی پر و پا قرص “یک پزشک،” و همچنین به عنوان یک پزشک که علاقه وافری به سایبریجات دارد، از خواندن مصاحبه لذت بردم و در برخی قسمتها خاطرات شیرینی برایم زنده شد، ولی واقعیتی هم وجود دارد، شاید بهتر است بگویم دردی هم هست، که ایضاً برایم زنده شد.
گاهی اطرافیان از پزشکان یا اشخاص تحصیلکرده دیگر می خواهند فرزندانشان را راهنمایی و به اصطلاح نصیحت کنند تا در آینده یک چیزی بشوند. از همسایه و همکار بیمارستانی گرفته تا رهگذری که به طور اتفاقی فهمیده طرف پزشک یا تحصیلکرده است تا کسبه اهل محل تا فامیل تا مراجعین به درمانگاه تا … ممکن است چنین درخواست هایی شنیده شود. بگذریم از اینکه ممکن است این روزها جسته و گریخته متلکهایی هم از گوشه و کنار بشنویم که آقا را ببین! اسم خودش را گذاشته دکتر! و … که وارد آن قضایا نمی شوم.
برای من هم پیش آمده است. چرا دروغ بگویم؟ همیشه خواسته ام واقعیت ها را به اختصار بیان کنم طوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب. بماند که وقتی پای بچه خودم وسط آمده … مانده ام چه بگویم. یک روز معلم فرزندم مرا خواند و گفت برای پسرت کاری بکن، بسیار با استعداد است و … گفتم: “حقیقت را می خواهید، نمی توانم به او بگویم درس بخوان یا نخوان. یا چه بخوان و چه نخوان. عاجزم!”
به طور مختصر، پدیده های اجتماعی به ظاهر ساده، ممکن است عقبه و عواقب پیچیده ای داشته باشند. یک مثال آن حضور قشر محترم تحصیل کرده این مرز و بوم در عرصه های مختلف است. البته این یک بحث کهنه و تکراری است و من هم نمی خواهم و ادعا هم ندارم که بخواهم وارد بحث جامعه شناسی بشوم ولی اگر بخواهم به عنوان یک پزشک نظرم را بگویم مطمئن هستم که اگر نه همه، حداقل بخش بزرگی از بااستعدادترین جوانان در بسیاری از کشورها از جمله ایران، وارد رشته پزشکی یا رشته های پرطرفدار دیگر می شوند و تعداد قابل توجهی از این استعدادها در صورتی که به طور مناسب تر هدایت شوند به رشته های دیگری می روند که بازدهی بسیار بیشتری خواهند داشت. با این حال، دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. همان جوابی که به آموزگار فرزندم گفتم رساتر و کامل تر می نماید: “عاجزم!”
خیلی بد ایسه کی شیمی واقعی هویته کیتمان کونید و جای انکه بینویسید رشت یا ایته ده امی شهران جه نیویسید “ایته شهران شومالی!”
اه حرف یعنی چه؟ مه خودم 4 – 5 سالی ایسه کی اه ویبلاگ مطالبه دونبال کونم و تا هسا اینقدر مره بد نومو بو…
شوما باس ایفتیخار بوکونی کی رشتی و و از تبار کاسپین ها ایسه.
شومال ایته ایسم جعلی ایسه که فارسان امی رو بنئید، امن گیلک ایسیم نه شومالی و یا هر نوم دیگه ای.
شما نتانستی جای شیعر ایته فارسه شاعر، شیعر امی شیون فومنیه بینویسی؟!
دوکتور تره متاسفم ایسم چون فک کونم کی افکار پان فارسی تی ذهن دورون رخنه بوکوده و اه قضیه تحصیل کرده آدمی تی مانسن خیلی بد ایسه…
دکتر سن مخاطباتون کمتر از اونیه که فکر میکنید!
من از دو سال پیش یعنی 20 سالگی یک پزشک می خوندم!
اقای دکتر با این مشغله کاری، وقت و انرژی که برای سهیم کردن بقیه در دانسته هاتون میگذارید اون هم به بهترین شکل، کاریه که کمتر کسی ممکنه که بخواد یا بتونه از عهدش بر بیاد.مطمئنا در پزشکی هم همینقدر مسوول و دقیق هستید و عاشقانه کار میکنید.این جامعه خیلی به افرادی مثل شما نیاز داره. یک پزشک به معنی واقعی هستید.
ممنونیم دکتر مجیدی
از مصاحبه زیباتون …….با این مطالبتون مثل همیشه دانایی و فرهنگ ایرانیها رو می شه به رخ کشید . خوشحالم که شما ، من و اکثر کامنت گذارهاتون مال یه نسلیم اینطور می تونیم تمثیلها و گفته های نوشته شده رو بیشتر درک کنیم و به اشتراک بذاریم .خوشحالم که همه ما هوای ایران رو تنفس می کنیم . هر چند شمال هواش بهتره (محل زندگی من ) امادکتر شما پزشکید فرمودین علاقه هم دارین ببخشید اما چرا محیط بیمارستان و خاطره هایی که حتی در نظر یک رهگذر هم می تونه به چشم بیاد و آثاری مثل داستان و خاطره خوب و خواندنی به جا بذاره جایگاهی تو پستاتون ندارند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ رویارویی با درد مردم و مردم دردمند کمک می کنه آدم به کمال و رشد برسه .اینجاست که حسادت من گل میکنه . خوب به هر حال سایتتون مورد توجه همگانه تا جایی که بعضی خواننده هاتون حتی دنبال موقعیت جغرافیایی شما هستن……. هرجا هستید سلامت ،شاد و پیروز باشید و روز به روز موفقتر و سربلند تر
نقل این خاطرات، مشکلات، تجارب اتفاقا خیلی میتواند جالب باشد، اما سه مشکل عمده وجود داره:
1- من شخصا نیاز به ریکاوری و استراحت دارم و تکرار دوباره آن موارد و حوادث باعث خستگی روحی من میشود.
2- در موادی، ممکن است نقل این موارد ناقض حریم شخصی بیماران باشد، البته میشود مبهم اشاره کرد، اما تصور میکنم در دارزمدت بیمشکل نباشد.
3- بیشک نقل خاطرات، توأم خواهند بود با بازتاب مشکلات سیستم بهداشتی و درمانی ما، از سویی به خاطر محبوبیت «یک پزشک» این مشکلات ممکن است بازتاب گسترده پیدا کنند، و چنان که افتد و دانی، نویسنده متهم به سیاهنمایی شود و …
بنابراین با اینکه تصور من این است که این پستها هم جذاب خواهد بود و هم آموزشی، اما من نتوانستهام هیچ کدام از سه مشکل یادشده را حل کنم.
ممنونم از لطف و نظر شما.
دکتر مجیدی گرامی
1- در مورد این مورد حق بسیار دارید، گاهی اوقات با اینکه بسیاری فکر می کنند، شغل پزشکی از نظر موقعیت اجتماعی و در آمد چه حایگاهی دارد، اما وقتی در بطن آن وارد می شوند حتی شاید حاضر نباشند یک روز در این شغل زندگی کنند.
2- در مورد نقض حریم شخصی که خودتان بدان اشاره کردید، می توانید منعکس کننده یک سری از موارد خاص باشید، که هم برای خوانندگان از نظر علمی و همینطور آگاهی بیشتر می تواند مفید واقع شود. ، شاید مثل بعضی از پست که کم و بیش اینکار را انجام داده اید.
3- جناب آقای دکتر مجیدی که می شناسیم، از جنس کسانی نبودند، که نگران این باشند که با نشان دادن و نوشتن در مورد معضلاتی که در بهداشت و درمان وجود دارد به ایشان برچسب سیاه نمایی زده شود، یا از این منظر نگاه کنند که ممکن است، خوانندگانش را از دست بدهد، یا تهمت های دیگری به او زده شود. اگر به عنوان یک انسان آگاه، که هم اکنون داری مسئولیت مهمی هم می باشید، فکر می کنید با انعکاس بعضی از معضلات در وبلاگ و میزان خوانندگانی که دارید شاید بشود آن معضل و رفع و برای آن چاره ای کرد، به نظرم نباید نگران پوشش آن در وبلاگتان باشید، و خود را اسیر خودسانسوری کنید.
در آخر باید عرض کنم، که با وجود مسائلی که در بالا مطرح کردم، در هر صورت درکتان می کنم آقای دکتر، شاید اوایل که این وبلاگ را راه اندازی کردید انتظارات از شما بدیسان نبوده، اما همانطور که پیش میروید سطح انتظارات هم در خوانندگان تغییر می کند، هر جایی قوانین، سیاست های حاکم و مختص به خودش را دارد، به عنوان یک از دوست داران و خوانندگان همیشگی شما عرض می کنم انسان به صورت ناخودآگاه هر چقدر که سنش بیشتر می شود محافظه کار تر می شود، البته این خود نشان از پختگی هم می باشد، اما آقای دکتر اینجا وبلاگی است که از تکنولوژِی روز دنیا صحبت می کند، این یعنی بسیاری خطر کرده اند، ریسک های بزرگ کرده اند، تا به اینجا رسیدند و شما خبر آن تکنولوژی جدید را در وبلاگتان گذاشته اید، بی شک خود شما هم گاهی باید بعضی از ریسک ها را انجام بدهید، نه برای خوانندگان شاید برای خود خودتان.
همیشه دوستتان داریم.
ممنونم دکترمجیدی از پاسختون
به نظر من مشکل اولی که فرمودین کاملا به جاست اگه اورژانس شما هم مثل اورژانس بیمارستان ما باشه یعنی اینکه شما برای دلتون دارین از عمرتون مایه می ذارین .در مورد مشکلات دیگر هم باز حق با شماست (چون شغل ما هم با مشاغل پزشکی مربوط می شه ) اما به قول بزرگواری همه نقاط ضعف و قوت و منفی و مثبت دارند با نظر به نقاط قوت ومثبت و با توجه به اینکه ما در هر رده و شغلی رسالت آموزشی به عهده داریم . در مطالعه ژورنالهای مختلف شاهد خاطرات و وقایعی هستیم که از زیان انسانهایی بیان شدند که هم در بطن ماجرا نبوده اند هم نتیجه پیامها و محتوای نوشتاریشون برداشت شخصی بوده تا اطلاع رسانی درست عملی و به جا. شاید نقل این ماجرا ها توسط اهلش شروعی باشه برای آگاهی درست مردم . باز هم متشکرم