داستان علمی- تخیلی:آن روز که جهان نابود گردید!

قدیمیترین آثار علمی-تخیلی چاپ شده در ایران احتمالاً کارخانهٔ مطلق سازی اثر کارل چاپک و شاید میکرومگاس اثر ولتر بودند که هر دو در سالهای دههٔ سی چاپ شدهاند. از میان مجلاتی که پس از انقلاب در ایران به گونهٔ علمی-تخیلی توجه اندکی معطوف کردند و هر از چندگاهی ترجمهای از یکی از داستانهای علمی-تخیلی را چاپ مینمودند، میتوان به مجله دانشمند، کیهان علمی (تعطیل شده)، اطلاعات علمی و ماهنامهٔ مرزهای بیکران فضا اشاره کرد.
در مورد مجله دانشمند ما بیشتر با علمی-تخیلیهای بسیار تأثیرگذاری که در دهه 60 و 70 شمسی چاپ میکرد، آشنا هستیم، اما جالب است بدانید که در دهه 40 هم در این نشریه داستانهای علمی- تخیلی جالبی منتشر شده است. البته این ژانر داستانی در آن زمان، تحت عنوان «داستان علمی» معرفی میشد.
در «یک پزشک» پیش از این روزهای جمعه، تعدادی داستان علمی-تخیلی منتشر شده بود، در اینجا میتوانید یک داستان علمی-تخیلی را بخوانید که در سال 1343 در مجله دانشمند چاپ شده بود و متأسفانه به نام نویسنده آن اشاره نشده است.
در مقایسه با داستانهای نویسندگان مشهور این داستان کیفیت پایینتری دارد و به سبب محتوای آن، تاریخ مصرف آن تا حدی تمام شده است، اما هنوز هم از جهاتی قابل تأمل است: هراس ما از نابخردی جنگافروزان، برهمزنان صلح جهانی، هنوز هم پابرجاست. جهان گرچه موقتا ظاهرا از خطر جنگهای گسترده اتمی رسته است، اما هیچگاه این خطر کاملا برطرف نشده است.
دیگر فرصت فکرکردن نبود، زیرا افسری که پشت دقیقترین دستگاه رادار در مسکو قرار داشت اعلام داشته بود که «چند موشک دورپرواز دشمن بهطور ناگهانی به سمت مرزهای شوروی در حال حرکت است.»
کسی جز آمریکا از این نوع موشک نداشت، فقط آمریکاییها بهطور ناگهانی جنگ را علیه روسها آغاز کرده بودند. بدینطریق بدون فوت وقت، فرمان حمله به آمریکا صادر گردید.
آن سوی دریاها، افسری که سرفرماندهی رادارهای مرزی آمریکا را داشت، اطلاع یافت که چند موشک دورپرواز به سوی قاره آمریکا به سرعت در حرکت است.
واقعه عجیبی بود، اگرچه پیشبینی آن میشد که روسها یک روز جنگ اتمی را بهطور ناگهانی آغاز کنند ولی این امر قریبالوقوع به نظر رسید. به هر حال احتمال کلی، آن بود که روسها در جنگ اتمی پیشدستی کردهاند، خاصه آن که غیر از روسها کس دیگری صاحب موشکهای دورپرواز نبود.
آمریکا ناگزیر و به حکم اجبار تصمیم به جنگ گرفت، فرمان حمله به موشکهای دورپرواز حامل بمبهای سنگین اتمی و هیدروژنی صادر شد. دوزخی وحشتناک با بارهای سنگین خود به سوی مرزهای شوروی به حرکت درآمد.
این تصمیم در زمانی گرفته شد که صدها موشک دورپرواز از شوروی به سوی مرزهای آمریکا حرکت کرده بود. هر کدام از این موشکها دارای بمبهای اتمی و هیدروژنی وحشتناکی بودند.
تمام این فرصتها شاید از چند دقیقه تجاوز نکرده بود، گرچه هیچکس از پایان امر خبر نداشت ولی صدها موشک از پایگاههای هوایی، دریایی و زیردریایی از دو طرف به دو کشور بزرگ و کشورهای طرفدار هر یک از دو طرف سرازیر شد، بارانی از آتش و بمب اتم جهان را زیر و رو میکرد.
خاک دو طرف چنان گرفتار حملات شدید و طاقتفرسای بمب اتمی شده بود که کوچکترین آثار زندگی در آن دیده نمیشد اما در بمباران اتمی تنها به سرزمین دو طرف اکتفا نشده بود. همه قارهها از این بمباران وحشتزا آسیب دیده بودند، آسیبی غیرقابل جبران که به نابودی تمدن بشری انجامیده بود.
اگرچه هر یک از دو طرف، دیگری را متهم به آغاز حمله اتمی کزده و خود را پیروز میدانست ولی حقیقت امر آن بود که یک قدرت اتمی سوم با بهکاربردن حیلهای از طریق پروازدادن چند موشک دورپرواز به هر یک از دو طرف این ظن را به وجود آورد که دیگری حمله را آغاز کرده است.
باری ظرف چند روز کوتاه، تمدن در روی زمین تقریباً از بین رفته بود،تمدنی که بشر برای به دست آوردن آن قرنها کوشش به کار برده و زحمت کشیده بود. تشعشعات اتمی آن چند میلیون انسان را در گوشه و کنار در بیغولهها و جنگلهای آفریقا، آمریکا و مجاور قطب پنهان شده بودند به وضع مصیبتباری گرفتار عفریت مرگ ساخت بهطوریکه مرگ این دسته وحشتناکتر از مرگ کسانی بود که در همان آغاز جنگ اتمی با اولین انفجار مانند آبی که روی آتش ریخته شود بخار شده بودند و از بدن آنها کوچکترین آثاری به جای نمانده بود.
در چنین لحظاتی که سطح زمین مانند یکصدمیلیون سال پیش بدون موجود زندهای حتی حیوان شده بود، دستگاهی عجیب با سرعتی سرسامآور در اعماق اقیانوس اطلس به راه افتاد.
دستگاه دل آبهای اقیانوس را شکافت و با قدرت عجیبی در قعر آن فرو رفت.
درون این دستگاه مرموز، پنج نفر جای داشتند و لباسهای عجیبی به تن کرده بودند. همین که دستگاه مزبور به عمق دریا رسید، در زیر اقیانوس در اعماقی که پای بشر هیچگاه بدان نرسیده بود در برابر ساختمان عجیب که به شکل نیمکره بود، قرار گرفت. یکی از سرنشینان کلید الکترونی را فشار داد، بر روی صفحه قیافه شخصی ظاهر شد. سرنشین دستگاه گفت:
– در شرقی را باز کنید.
در ساختمان باز شد و دستگاه به درون آن رفت. ساختمانی که در عمق دههزارمتری زیر دریا در قعر تاریکی محض قرار داشت. پرچم آمریکا بر بالای ساختمان مزبور که با نور کمرنگی روشن بود به چشم میخورد.
در همین موقع، موشکی یخهای اقیانوس منجمد شمالی را شکافت و در قعر آن فرو رفت و این موضوع عجیب نبود، زیرا در آن زمان همه چیز امکان داشت.
در زیر یخهای اقیانوس منجمد شمالی، روسها دستگاهی به وجود آورده بودند. هوای زیر اقیانوس منجمد شمالی را قابلزیست برای خود ساخته بودند و آن موشک، چند دانشمند را به مقر خودشان میبرد.
بدون شک این دانشمندان فکر میکردند تنها افرادی هستند که پس از جنگ اتمی در جهان زنده ماندهاند درحالیکه آمریکاییها هم که در زیر آبهای اقیانوس اطلس برای خود جایی ساخته بودند، در این تصور به سر میبردند که آنها بازماندگان جنگ اخیر هستند. در این لحظات، آمریکاییها و روسها از وجود یکدیگر بیاطلاع بودند و خود را مالکالرقاب جهان خراب و بمبزده آن روز میشناختند.
درون دستگاه، زیر یخهای اقیانوس منجمد شمالی، یکی از دانشمندان روسی به دیگران گفت:
– آیا ما واقعاً تنها بازماندگان جنگ هستیم؟
دیگری پاسخ داد:
– ما نمیدانیم که آیا دشمنان ما نیز بازماندهای دارند یا نه؟
یکی از روسها گفت:
– پیبردن به این موضوع بسیار ساده است. ما در اینجا دستگاهی ساختهایم که به وسیله آن میتوان زیر زمین را جستوجو کرد و از دریاها و اقیانوسها گذشت. این موضوع را میدانم که اگر آمریکاییها بازماندهای داشته باشند حتماً باید در زیر زمین زندگی نمایند، زیرا تشعشعات اتمی در روی زمین، انسانی را زنده نمیگذارد. بنابراین میتوانیم بر این دستگاه سوار شده و درون زمین جستوجو نماییم.
قرار بر این شد که سهتن از آنها در دستگاه جای گیرند. آنها لباسهای ضخیمی بر تن کردند و وارد دستگاهی شدند که شبیه به ماهی بود. یکی از سه تن دانشمند روسی گفت:
– اگرچه در این دستگاه هوایی وجود ندارد، ما با خوردن چند قرص میتوانیم نیازمندی بدن خود را به اکسیژن تأمین کرده و از نبودن هوا در دستگاه ناراحت نشویم.
هر کدام تعدادی از آن قرصها را با خود برداشته و هر یک قرصی خوردند. در این لحظه یکی از دانشمندان، شاسی را فشار داد و دستگاه با سرعت سرسامآوری در زیر زمین شروع به حرکت کرد. آن دستگاه عجیب یخهای زیر دریا را میشکست و پیش میرفت.
سرنشینان دستگاه ماهیشکل، میتوانستند از پشت صفحهای مدور، خارج را بنگرند ولی سرعت چنان بود که برای آنها تشخیص خارج را غیرممکن میساخت اگرچه صفحهای دیگر، سرعت را میتواست تقلیل دهد و آنها از میان این صفحه میتوانستند خارج را به خوبی تماشا نمایند.
دستگاه ماهیشکل مانند متهای بر آن، یخهای منجمد را سوراخ میکرد و به سوی قلب زمین پیش میرفت. زمینهای سخت، آبهای روان، گازها و نفتها برای دستگاه ماهیشکل تفاوتی نداشت، دستگاه زمین را میتراشید و پیش میرفت، مانند متهای که تحته نرمی را سوراخ مینماید.
در همین موقع آمریکاییها نیز به فکر این موضوع بودند که آیا واقعاً آنها بازماندگان جنگ میباشند و به جز آنها اشخاص دیگر خصوصاً از رقیبان باقی ماندهاند یا خیر؟ یک دانشمند جوان آمریکایی به دوستان دیگر گفت:
– چگونه میتوان به این موضوع پیبرد؟
یکی دیگر از دانشمندان که مسنتر بود پاسخ داد:
– بسیار ساده است. باید درون زمین را کاوش کرد زیرا حتماً رقیبان ما در اعماق زمین و یا دریا مخفی شدهاند.
دانشمندی که سرپرستی آن عده را داشت، گفت:
– خوشبختانه ما آمریکاییها در زمینه جستوجو، کاوش و خصوصاً دستگاهها و ماشینهای هوایی و زمینی به پیشرفتهای شگرفی نایل شدهایم.
در قسمت عقب ساختمان زیردریایی دستگاهی بود که آنها میتوانستند با آن وسیله، سفر اکتشافی زیر زمین خود را شروع نمایند.
سه نفر از آنها به قسمت عقب ساختمان رفتند. از آنجا وارد ماشین عظیمی شدند که مانند متهای بزرگ بوده و با نور لیزر به کار میافتاد. لحظهای بعد ماشین از ساختمان بیرون آمد و به درون آبهای اقیانوس اطلس رفت و سفر عجیب دریایی خویش را آغاز کرد. ماشین آنها آبهای اقیانوس اطلس را پیمود و آنگاه به اقیانوس هند وارد شد.
دستگاه ماهیشکل روسیها به جانب اقیانوس اطلس رهسپار بود. در ساختمان اقیانوس اطلس، دو دانشمند آمریکایی چشم به صفحه مقابل خویش دوخته بودند. آنها ناگهان متوجه شدند که خط سیاهی از ساختمان آنها دور میشود.
آنگاه لحظهای بعد متوجه شدند که خط سیاه دیگری که عرض آن با خط دیگری اختلاف داشت، به سرعت غیرقابل تصوری به آن ساختمان نزدیک میشود و آنها با امواج مافوق کوتاه علائمی فرستادند، جواب رمز نیامد.
یک دختر جوان که مهندس مخابرات بود فریاد زد:
– دشمن فرا میرسد، اینها آمریکایی نیستند!
– آیا دشمن در جستوجوی ما برآمده است، همانطور که ما در جستوجوی پایگاه آنها شدیم.
دانشمند اولی گفت:
– تنها راهی که داریم این است که نگذاریم دستگاه آنها به ما نزدیک شود، قبل از همه چیز باید دستگاه آنها را نابود ساخت.
دیگری گفت:
– ولی این اشتباه است.
– اگرچه این اشتباه است ولی باید این اشتباه را انجام داد، زیرا اگر ما این کار را نکنیم، آنها ما را نابود خواهند ساخت!
– بسیارخوب!
آنها همچنان به صفحه مقابل که مانند صفحه تلویزیون همه چیز را به خوبی از دور نشان میداد چشم دوخته بودند و میدیدند که خطر به آنها نزدیک میشود. در این موقع رئیس دانشمندان دستش را روی شاسی گذارد و فشار داد. یک موشک اتمی مخوف از قسمت جلو ساختمان بیرون آمد و به سرعت به جانب هدف به راه افتاد.
دو دانشمند جوان آمریکایی در روی صفحه دیدند خط روی صفحه رادار که جلو میآید، ناگهان متوقف شد. بعد به رشتههایی منقسم گردید و آنگاه از روی صفحه محو شد.
یکی از دو دانشمند به دوستش گفت:
– دشمن را نابود ساختیم.
آنگاه نفسی به راحتی کشید و روی صندلی نشست و به فکر پرداخت.
در ساختمان زیردریایی که در زیر یخهای اقیانوس منجمد شمالی قرار داشت، دانشمندان روسی توانستند انفجار دستگاه ماهیشکل خویش را در صفحه تلویزیونی جلوی خود تماشا کنند. دانشمندان روسی نگاهی به همدیگر کرده، یکی از آنها گفت:
– بسیارخوب، ما دوستان و دستگاه ماهیشکل خویش را از دست دادیم، ولی پیبردیم که به جز ما افراد دیگری نیز از جنگ اتمی جان سالم به در بردهاند و اینها دشمنان ما میباشند. اگرچه ما بهای گزافی را برای دانستن این موضوع پرداختهایم.
دانشمند دیگر گفت:
– مسلم است آنها در پی یافتن ما هستند، بنابراین قبل از آنکه ما را بیابند باید آنها را نابود ساخت!
ماشین آمریکاییها با سرنشینان آن همچنان جلو میآمد تا آنکه به یخهای اقیانوس منجمد شمالی رسید.
دانشمند جوان آمریکایی به دوستان خویش گفت:
– اینک ما زیر اقیانوس منجمد هستیم که در کنار آن زمانی سرزمین روسیه قرار داشت، سرزمینی آباد بود و جمعیتی عظیم داشت ولی اینک هیچکس در آن وجود ندارد.
دیگری گفت:
– راستی چرا جنگ شروع شد؟
– نمیدانم، شاید بر اثر یک اشتباه، این جنگ لعنتی به وقوع پیوست. بشریت چه استفادهای از این جنگ برده است؟
– البته هیچ، آیا بهتر نبود که در صلح میزیست و اینگونه میلیاردها تن بشر به سوی نابودی و فنا سوق داده نمیشدند؟
دانشمند اولی گفت:
– اگر افراد دیگری زنده مانده باشند، باید آنها را در آغوش بگیریم و به آنها بگوییم: رفقا! بشریت از بین رفت، بیایید چند نفر از هر ملت و هر نژاد که هستیم در صلح و صفا زندگی کنیم. شاید ما در سایه این صلح بتوانیم بر روی خرابههای بشریت دنیای تازهای بسازیم!
دیگری گفت:
– ولی ممکن است آنها ما را قبل از این پیشنهاد نابود سازند.
– بالاخره یکی از دو دسته باید پیشنهاد صلح به طرف دیگر بدهد!
در این موقع، ناگهان متوجه شد که آن دستگاه عجیب با بیسیم به زبان روسی پیدرپی کلمات صلح، صلح، صلح را پخش میکند.
سرمهندس روسی گفت:
– دست نگهدار، تقاضای صلح میکنند، بگذار ببینم چیست.
آن دیگری گفت:
– شاید حیلهای باشد، این آمریکاییها همواره با حیله جنگ میکنند و ممکن است ما را نابود سازند.
مهندس جوانی که یک زن تازهسال بود گفت:
– ما زنها اگرچه بیش از شما مردها احتیاط میکنیم ولی بگذارید جلوتر بیایند، شاید بدینطریق بتوانیم از نابودی آخرین افراد بشر در روی زمین جلوگیری کنیم!
دیگر جای بحث بیشتری نبود، زیرا آن دستگاه، درست در مقابل ساختمان زیردریایی روسی توقف کرده بود و کاپیتان آن پرنده زیرآبی علامت میداد که در را باز کنید، میخواهم صحبت کنیم!
همینکه آمریکاییها با روسها روبرو شدند، هرکدام دستگاه ترجمه را که مانند یک قوطی سیگار بود از جیب درآورده و به زبان مادری خود با طرف دیگر به صحبت پرداخته و دستگاه به سرعت آن را به زبان طرف دیگر ترجمه و پخش میکرد.
بدینطریق این گفتار بین آن دو دسته رد و بدل شد:
– ما آمریکاییها برای مذاکره با شما به اینجا آمدهایم
– ما نیز از ملت دویستمیلیونی روس باقی ماندهایم!
– حال هدف شما از این کار چیست؟ آیا باز هم قصد جنگ دارید؟
– جنگ برای چه؟ دیگر چیزی بر روی زمین باقی نمانده که آن را تصاحب کنیم، خاصه آنکه برای مدت بیش از نیم قرن، هر چیزی در روی زمین هست مسموم و کشنده میباشد و اقامت در روی زمین برای هیچیک از ما دو دسته میسر نمیباشد؛ ناگزیر باید در زیر آب زندگی کرده و از غذای داخل آب استفاده کنیم.
– پس چه میخواهید بکنید؟
– آیا ما نمیتوانیم با صلح و آشتی در اعماق دریا با یکدیگر زندگی کنیم؟
– چرا، بسیار آسان است.
– به شرطی که دیگر سوءظن و بدگمانی را کنار بگذارید.
– این کار باید دوطرفه باشد.
– ما قبول داریم.
– ما نیز موافقیم.
– شما چند نفر هستید؟
– ما بیستودو نفریم؛ پانزده تن مرد و هفت تن زن.
– ما نیز نوزده نفریم؛ دوازده تن مرد و هفت تن زن.
– آیا ما خواهیم توانست با این جمعیت چهلویکنفری زن و مرد روسی و آمریکایی پایه یک جهان پر از صلح و آشتی را برای نسلهای آینده پایهگذاری کنیم؟
– چرا نتوانیم؟
– اگر صلح و همزیستی به این آسانی میسر بود پس چرا زمامداران ما نتوانستند آن را حفظ کنند!
دانشمند آمریکایی درحالیکه به پشت رفیق روسی خود میزد گفت:
– آیا بهتر نیست به جای فکر به گذشته، درباره آینده بحث کنیم. شاید بهتر باشد که به هموطنان خود یک قهوه بدهی! آری هموطنان عزیز، دیگر ما هر دو یک وطن داریم. آن، زیر دریاست!
– راست میگویی، ما دیگر یک وطن داریم، آن وطن جهان است.
در این موقع همگی به سوی اتاق کوچکی که در آبدارخانه آنها بود رفتند تا برای صلح آینده و سلامتی یکدیگر قهوه بنوشند!
زیباترین خط:
«راست میگویی، ما دیگر یک وطن داریم، آن وطن جهان است»
ولی کاش حقیقت داشت
عنوان “داستان علمی” برای این ژانر صحیح تره. کاش به جای “علمی تخیلی” همین اسم روی این ژانر می موند. آخه “علمی تخیلی” یه کم غلط اندازه و باعث القای تصورات نادرست می شه
با تشکر از این داستان زیبا
واژه ی “شاسی” اشتباه است و درست آن “شستی” است.
شک نکنید که شاسی صحیح هست. :)
مرسی دکتر جان
خیلی وقت بود که داستان علمی-تخیلی نگذاشته بودین. از خوندنش لذت بردم و خوشحال شدم.
همینقدر ساده شروع میشه ولی به این سادگی تموم نمیشه
اونایی که جنگ رو شروع کردن چی شدن آخرش ؟
چ داستانه جالبی
زیبا بود.
امریکاییا زدن مته و سه نفر روس رو کشتن بعد پیشنهاد صلحم دادن
چقدر که پایان این داستان احمقانه بود