چرا بزرگان ما از محیط آنلاین گریزان هستند؟

خیلی وقتها پیش میآید که چشمانم رو میبندم و با خودم تخیل میکنم اگر تحت شرایطی وضعیت اینترنت ما ارتقا و سامان پیدا کند، طوری که مثلا خرد و کلان ما در گوشه گوشه ایران، حتی در شهرها و روستاهای کوچک به اینترنت سریع و ارزان دسترسی همیشگی داشته باشند، چه شرایطی پیش میآید.
برخلاف انتظار، من یک بحران را در یکی دو سال نخست تحقق چنین رؤیایی پیشبینی میکنم. علت عمدهاش هم این است که ما سالهاست به همین وضعیت خو کردهایم و دقیقا نمیدانیم که با یک اینترنت پرسرعت چه باید بکنیم!
مشکل عمده این است که میزان تولید محتوای فارسی فاخر و دست اول چه به صورت نوشتاری و چه در قالب ویدئو یا پادکست، متناسب با جمعیت صاحب فکر ما نیست.
بسیار اوقات محیط وب را که بالا و پایین میکنم، از خودم میپرسم که آیا منتهای اندیشه، تحلیل و تخیل ما باید همین میزان رقتانگیز کنونی باشد؟
در پهنه گسترده ایران، ما صدها و هزاران استاد و کارشناس خبره و متفکر در زمینههای مختلف داریم: سینما، تئاتر، روانشناسی، پزشکی، علوم تربیتی، هنر، تاریخ، علوم اجتماعی و البته علوم سیاسی.
اگر از این عده، تنها چند درصدی دغدغه انتشار آنلاین اندیشهها، خاطرات و دانش خود را داشته باشند، محیط وب اصولا باید وضعیت بسیار متفاوتی با شرایط کنونی داشته باشد.
اما چرا و به چه علت ما این خلأ گسترده را احساس میکنیم؟ مثلا چرا نباید چند سایت/وبلاگ با محتوای ناب در زمینه تاریخ، علوم پایه یا هنر داشته باشیم؟
در یک کلام، چرا بزرگان ما از محیط وب گریزان هستند؟
در اینجا من میخواهم به آسیبشناسی این قضیه بپردازم:
1- غریبه بودن بزرگان ما با محیط وب و فناوریهای روز
واقعیت این است که در شرایط ایران، تطابق پا به سن گذشتهها با اینترنت دشوار است. آنها نمیتوانند شخصا از عهده مشکلات تکنیکی کار برآیند. خیلی وقتها آنها حتی برای مصرف محتوا و مثلا یک جستجوی ساده هم مشکل دارند، چه برسد به اینکه بتوانند سایت/وبلاگی را به صورت منظم اداره کنند.
2- سرعت پایین اینترنت و محدودیتهای آن
خیلی وقتها پست کردن یک مطلب تازه برای من کاری عذابآور میشود. تصور کنید که من مطلبی را در 20 دقیقه نوشته باشم و بعد برای پیدا کردن عکسهای متناسب و آپلود آنها، دقیقا به خاطر سرعت پایین اینترنت و «محدودیت» آن مجبور باشم که دو سه برابر این زمان، وقت صرف کنم.
اساتید، نویسندگان و مترجمان ما وقت محدودی دارند و به تناسب روانشناسی دههای از عمر که در آن به سر میبرند، دارای آن میزان از شکیبایی نیستند که بتوانند این عذاب مداوم را تحمل کنند.
3- دستکم گرفتن محیط اینترنت و عادت داشتن به شیوههای سنتی انتشار مطالب
بعضی از بزرگان ما اصولا به محیط اینترنت بدبین هستند. آنها نمیدانند که اینترنت چه پتانسیل عظیمی دارد، طوری که میتوانند در یک آن افکار خود را منتشر کنند.
4- ترس از عدم رعایت حرمتها
بزرگان ما خیلی وقتها اینترنت را محیطی بی در و پیکر و بدون ضابطه میبینند، جایی که مملو است از نوجوانانی پرشور که ممکن است در پای نوشتههای پرمغز آنها عنان اختیار از دست بدهند و با شتابزدگی، چیزهایی بنویسند که نباید.
5- ایدهآلیست بودن و کم بودن انعطافپذیری
واپس زدن ایدهها و اندیشهها کاری بسیار دشوار است. شخصا با همه کمتجربگی و دانش اندکم، هر بار که بنا به مصالحی، خود را وادار میکنم که چیزی را ننویسم یا آن گونه که میخواهم بازتابش ندهم، دچار نوعی افسردگی و کجخُلقی میشوم.
خیلی دشوار است که شما ایدهای ناب در ذهن داشته باشید، ایدهای که هیچ کس در موردش ننوشته است و مطمئن باشید که هزاران نفر شما را به خاطر آن تحسین خواهند کرد یا وارد تعامل با شما خواهند شد ولی به سختی جلوی این وسوسه را بگیرید و بعد مطلبی روتین در مورد یک گجت بنویسید، مطالبی که کوتاهزمانی بعد، تاریخ مصرفش به سر خواهد رسید و مخاطبی نخواهد داشت.
حالا تصور کنید که نویسنده و کارشناس و صاحب فکری 60 – 70 ساله، چطور میتواند خودش را راضی به سکوت کند.
افزون بر این، متأسفانه در موارد زیادی بزرگان ما فاقد آن ظرافتها، استعارهها و میانبرهای ویژه برای رساندن مطالب خود به خواص هستند.
6- آشنایی نداشتن با فرمت نگارش در محیط وب
هر مطلب و پست خوبی لزوما مورد استقبال قرار نمیگیرد. شما باید مطلب را متناسب با علایق مخاطبان خود تنظیم کنید، او را گام گام پیس ببرید و به مقصد مورد نظرتان برسانید.
شیوه مطالعه کاربران در اینترنت، بسیار متفاوت با خوانندگان نشریههای کاغذی و کتابهاست. کاربران اینترنت، مطالب را اسکن میکنند، اگر کسی نتواند مطالبش را با فرمت درست تنظیم کند، گزیده بنویسد، مطالبش را با عکسهای متناسب بیاراید، بیشک خوانندههایش را از دست خواهد داد.
به عبارتی نمیشود با همان فرمت نشریههای کاغذی در محیط وب هم نوشت و موفق بود.
7- مهارتهای ارتباطی کم و عدم تحمل انتقادات مخاطبهای آنلاین
وبلاگنویسهای قدیمی از اصطلاح «پوست کلفت» شدن زیاد استفاده میکنند. ما در سالهای نویسندگی آنقدر مورد انتقاد و وارسی قرار گرفتهایم که به تدریج یاد گرفتهایم، چطور از انتقادات و پیشنهادات سازنده بهره ببریم و چطور چند کامنت مخرب، سررشته کار را از دستمان خارج نکند.
اما آیا یک استاد یا نویسنده بزرگ هم این میزان صبر و کشیبایی را خواهد داشت؟
8- نبود شرکتهای یا افرادی که به این بزرگان از نظر تکنیکی یاری برسانند
تصور کنید که یکی از مشاهیر فرهنگی ایران بخواهد برای خود سایتی تأسیس کند. اگر این فرد، شانس داشته باشد فرد خیرخواهی در مسیرش قرار میگیرد و با هزینهای اندک و مثلا با نصب سیستم انتشار محتوای وردپرس و یک پوسته رایگان اما متناسب با کار این فرد، همه کارها را با خیر و خوشی به اتمام میرساند.
وقتی هدف انتشار ساده مطالب باشد، اصولا لازم نیست که کار پیچیده و دشوار شود.
اما عملا خیلی اوقات، عزم فرد مشهور مفروض ما، مبدل به یأس میشود، چون خیلی از شرکتهای واسط، فرایند کار را به سمت طراحی پیچیده یک سایت و نصب یک سیستم انتشار محتوای اختصاصی میبرند و دست آخر، پروسه انتشار محتوا در این سایت آنقدر دشوار میشود که بزرگ مفروض ما نمیتواند شخصا از عهده کار برآید.
9- کم بودن آستانه تحمل و زیر ذرهبین قرار گرفتن
حالا تصور کنید که شخصی پیدا شود و از عهده همه این مشکلات برآید، تصور کنید که یکی از نویسندگان مشهور ما به جرگه وبلاگنویسان بپیونند و هر هفته دو سه مطلب خوب بنویسد، جامعه را نقد کند، از خاطراتش بگوید، عکس منتشر کند و …
آیا لزوما همه این مطالب، منطبق با باید و نبایدهای رسمی خواهند بود؟ فراتر از آن با برداشتهایی ناصوابی که ممکن از یک یادداشت ساده بشود، چه باید کرد؟
آیا در این صورت فعالیت آنلاین به تدریج تبدیل به سمی مهلک برای نویسنده بزرگ فرضی ما نمیشود.
10- وجه اقتصادی کار
وقتی صحبت از یک نویسنده و مترجم بزرگ میکنیم، خیلی وقتها فراموش میکنیم که این عزیزان با تنگناهای مالی هم مواجه هستند.
در یک شرایط عادی اقتصادی، سایت/وبلاگی با دهها هزار بازدیدکننده روزانه باید بتواند به سادگی با جذب آگهی و اسپانسر، نهتنها از عهده هزینههای خود برآید، بلکه یک درآمد جانبی هم برای نویسندهاش ایجاد کند.
اما مدیریت مالی یک سایت، برای یک آدم مشغول، کاری دشوار است. انتظار که ندارید یک مترجم نامدار بیاید و با صاحب یک فروشگاه آنلاین بر سر قیمت درج آگهی چانه بزند؟!
در بالا ده مورد از چیزهایی را که باعث رویگردانی بزرگان ما از محیط وب میشوند، برایتان فهرست کردم. شاید بشود چیزهای دیگری را هم به این موارد افزود.
بعضی از این مشکلات به کمک خود کاربران وب، توسعهدهندگان، شرکتهای طراحی و راهاندازی سایت و نیز وبلاگنویسهای باتجربه قابل رفع هستند، اما امیدی عاجل برای اصلاح برخی دیگر از آنها وجود ندارد.
به هر حال نتیجه چنین روندی در وب ما، تخصصی نشدن وبلاگستان فارسی ما و محروم شدن ما از دریای معلومات دانشمندان ما شده است.
بله! ما سایت و وبلاگ و شبهخبرگزاری زیاد داریم، اما وقتی نوبت به محتواهای متفاوت، خلاقانه و تأثیرگذار میرسد، بایستی به فقر خود اعتراف کنیم.
این نوشتهها را هم بخوانید
پست بسیار جالبی بود ، یکی از مواردی که باید به آن اضافه کرد به نظر من ، عدم تمایل و یا شاید عدم آشنائی نسل جوان با مطالعه و متعاقب آن تولید محتواست .
آقای مجیدی عزیز، این تحلیل شما رو خیلی پسندیدم. مخصوصا موضوع انتخابی تان را. انگار که خود من اون رو انتخاب کرده و نوشته باشم.
من هم همه این موارد رو در سایه عدم آموزش کافی، پیر سالار بودن جامعه ما، عدم وجود فرهنگ تغییر مداوم در جامعه، علاقه بیش از حد جامعه به تکرو بودن و نبود علاقه به کار ،زندگی و موفقیت گروهی می دانم. همه ما آگاهانه و یا ناآگاهانه هر سه مورد بالا را نه تنها در مورد خودمان بلکه در زندگی فرزندانمان هم القا می کنیم.
جای آموزش، در همه چیز ما خالی ست. رانندگی، محیط آنلاین، زندگی معمولی و …
در جامعه ما همه به تنهایی میخواهند اول شوند، من خودم مهم هستم و بقیه اصلا مهم نیستند، محیط های عمومی رو نمی پسندیم چون افراد دیگری در آنجا حضور دارند.
جامعه پیر سالار در محیط نا آشنا و عمومی آنلاین، نگران از دست دادن اعتبار، شهرت و قدرتش است. قدرت افراد در جامعه پیر سالار، ناشی از سن و تجربه هست و وقتی این سن و تجربه با بی علاقه ای به تغییر و بروز بودن ترکیب میشه محیط آنلاین که محیط جدیدی هست و به شدن در حال تغییر است، تبدیل به یک تهدید میشه.
بازم ازتون ممنونم و استفاده کردم.
یک وجه دیگر هم هست که به نظرم نادیدهاش گرفتهاید: شبکههای اجتماعی.
بخش قابل توجهی از اندیشمندان، نویسندگان و مترجمان، اتفاقاً به اهمیت اینترنت به مثابهی ابزار ارتباط بیواسطه پی بردهاند، اما شبکههای اجتماعی را محیط مناسبتری یافتهاند. محیطی که اگرچه مثل یک وبلاگ، تشخص یک خانه یا شرکت را ندارد، اگرچه درست مثل دیوارنویسی است، اما فوایدی دارد و دردسرهای کمتری: پنج هزار دوست یا دنبالکننده، از نظر روانی ارضاءکنندهتر است تا روزی دو سه هزار بازدید، و صبر و تحمل و استمرار برای افزایش آن بازدیدها. شبکههای اجتماعی لزوماً استمرار نمیطلبند (هرچند الگوریتمهای اخیرشان استمرار هم میطلبد و رفقا هنوز نمیدانند). در دو سه سال اخیر چندین و چند وبلاگ را دیدهام که تعطیل کردهاند و اسباب کشیدهاند به شبکههای اجتماعی، یا وبلاگهایی که صرفاً از سر عادت ماندهاند و ده درصد تولید محتوای شبکهی اجتماعیِ آن بزرگان شده لینک دادن به وبلاگشان، و باقی، آن بخش جذاب و قابل توجه، راحتنویسی است. واقعیت این است که وبلاگنویسی نیازمند یک ساختار مشخص است، اما نوشتن در شبکههای اجتماعی، نیازی به یکپارچگی ندارد. یک نکتهی دیگر هم هست: بخشی از این بزرگان یا جوانان فعال در حوزهی علوم انسانی و هنر، به درستی دریافتهاند که دنیای امروز دنیای ارتباط متفابل است، و ایجاد این ارتباط متقابل در یک وبلاگ بارها نفسگیرتر از شبکههای اجتماعی حاضر و آماده است. میماند افت و خیز شبکههای اجتماعی، یعنی این واقعیت که تولیدکنندگان محتوا فقط میتوانند بر وبلاگ شخصی خودشان نظارت داشته باشند، و گوگل پلاس و فبس بوک و پینترست و اینستاگرام، میآیند و میروند، و در بهترین حالت تغییر شکل میدهند. بله، این واقعیت است؛ واقعیتی که تولیدکنندگان محتوا، یله در شبکههای اجتماعی، ترجیح میدهند تا اطلاع ثانوی فراموشش کنند.
با حرف شما موافقم،خیلیا الان سوئیچ کردن روی شبکه های اجتماعی که به نظر من خیلی خیلی محدود می کنن خودشون رو.کسانی که به فیس بوک عادت کرده ن خیلی سختشونه مطالب غیر فیس بوکی بخونن یا حتی برن توی گوگل سرچ کنن یا از فید ریدرها استفاده کنن.اصلا انگار خیلیاشون نمی دونن که از اینترنت میشه استفاده هایی به مراتب مهمتر و مفیدتر از شیر(همخوان) کردن عکس بچه و گل و بلبل،انجام داد.اینترنت برای خیلی افراد متاسفانه محدود شده به بعضی شبکه های اجتماعی.وقتی ازشون بپرسین میگن ما وقتی از سر کار برمی گردیم خیلی خسته ایم و می ریم فیس بوک می چرخیم!در حالیکه کسانی مثل دکتر مجیدی هستن که هم به کار و درسشون رسیدگی می کنن و هم سایت یا وبلاگشون رو مدیریت می کنن.به نظر من نداشتن وقت بهانه هست،تولید محتوی احتیاج به “مسئولیت پذیری” و “دلسوزی” داره که خیلیا این دو رو ندارن.مسئله بعدی اینکه الان برای مثال ما چند تا سایت فارسی اخبار تکنولوژی و کامپیوتر و آی تی داریم؟خیلی!ولی متاسفانه همشون “موازی کاری” می کنن و فقط اخبار سایتهای خارجی رو ترجمه می کنن.من به شخصه هر خبر رو 5،6 بار در سایتهای مختلف تکراری می خونم.مثلا خبر شایعات آیفون 6 یا سری جدید مادربوردهای ایسوس و خبرهایی از این دست رو همش تکراری روی سایتها می خونم!این عزیزانی که این سایتها رو برپا کردن و براش هزینه پرداخت می کنن و برای طراحی سایت و مدیریتش کلی وقت میزارن و زحمت می کشن،چرا موازی کاری آخه؟!حیف نیست؟!
فکر کنم باید جوان تر ها دست به کار بشن و یک کمپین در خواست از بزرگان برای ورود به دنیای مجازی تشکیل بدهند حتی میشه تشکلهای خیریه ای رو ایجاد کرد برای کمک به این عزیزان برای حضورشون در وب . من فکر میکنم این مسئولیت بر گردن جوانان ما هست به خصوص افراد شناخته شده تری مثل شما و دیگر دوستان وبلاگ نویس .
موضوع بسیار جالبی بود
اینکه از قالب خود درآمده و به خاطر اجتماع و آینده سختی جریان رو به راحتی سکون ترجیح بدیم …
چون انرژی مثبت دادن به دیگران و کمک به ارتقاء جامعه اگر چه در نظر اول سودی برای شخص نداشته باشه ولی یک مسئولیت اجتماعی محسوب می شه …
منتظر بودم مثل همیشه راهکارهایی رو ارائه بدید هر چند که شاید برخی با جامعه و فرهنگ و رسوم ما متناسب نبودند …..مثلا من به عنوان یه خواننده چطور می تونم این بزرگانو شناسایی کنم و برای این هدف یاری برسونم ؟؟؟؟؟؟؟ همه تلاش کنیم و پیشنهاداتی بدیم …
ممنون ازتون به خاطر حسن انتخاب
نقد خیلی خوبی بود. البته فکر میکنم عدم وجود فرهنگ مکتوب قوی و همچنین محافظهکاری به خاطر ترس از به اشتراک گذاری ایدهها، عناصر مهمی هستند که باعث عدم حضور چهرههای شناخته شده در فضای مجازی میشوند.
منم خعلی به این موضوع فکر کرده بودم، ولی 70فکر می کنم درصد به خاطر دلیل اوله
فکر می کنم یکی از دلایلی که باعث دوری مردم به خصوص بزرگان از محیط مجازی می شه تبلیغات خوبی راجع به اینترنت و استفاده از اون نمیشه.
علاوه بر موارد ذکر شده در بالا به نظر من مساله فردی بودن هم مطرح است ما متاسفانه عادت داریم که به صورت فردی کار کنیم نه جمعی ،در نتیجه وقتی قرار است وارد فاز اینترنت شویم باید اندیشه ها و افکار را به اشتراک گذاشت که این از مهمترین نقاط ضعف است.
با تشکر
دیدگاه جالب و نظرات جالب تری در مورد فقر محتوای اینترنت فارسی نوشتید آقای مجیدی.
به نظر من وبلاگ نویسی فارسی مرده است و اندک وبلاگ های باقی مانده هم یا رو به احتضارند یا به زودی خواهند مرد.
دلیلش هم تب ناگهانی شبکه های اجتماعی است که ملت تب گیر ما فعلن دچارش هستند و معلوم نیست کی این تب قطع شود و چه چیزی جایگزینش شود.
من فکر نمیکنم دیگر ملت های دنیا این چنین وقتی به چیزی گیر بدهند از چیرهای دیگر غافل شوند. ولی خب گویا ما ایرانی ها چنین هستیم.
فعلن به فیسبوک و وی چت گیر داده ایم و از همه چیز دیگر غافل مانده ایم.
وبلاگ نویس های فارسی عامه پسند نویس شده اند و در نوشته های وبلاگ نویس های باقی مانده، اثری از تفکر نیست.
همه یا ترجمه افکار خارجی هستند یا ترجمه اخبار خارجی.
ما حتا وبلاگ نویس تولید کننده اخبار هم نداریم چه رسد به تولید کننده افکار.
تنها وبلاگ نویس هایی که هنوز حرفشان از دل خودشان بر می آید همان جوانک های احساساتی هستند که خاطرات روزانه خود را با معشوق بی وفا می نویسند. البته جالب است که همین ها هم دارند از بین می روند و ما حتا چنین نویسندگانی را نیز داریم از دست می دهیم.
به نظر من وقتی خبرگزاری ها موقع درج خبر در تیتر خبر داخل پرانتز می نویسند همراه با عکس باید این نکته را بفهمیم که ذائقه کاربران اینترنتی به شدت رو به کاهش است و مردم دیگر علاقه و حوصله خواندن دو بند مطلب را ندارند. در این شرایط بزرگان علم و ادب بیایند وبلاگ نویسی کنند؟
در این شرایط مردم یک عکس یا یک ویدئوی 10 ثانیه ای را بیشتر می پسندند و کسی حوصله خواندن دو سه جمله حرف حساب را ندارد.
در این شرایط است که فیسبوک رشد می کند و از این آب گل آلود ماهیگیری میکند و در کنار آن ذائقه ها را هم تغییر می دهد و ما فکر میکنیم هرچه با فیسبوک سازگارتر باشیم به روز تریم، در صورتی که هرچه با فیسبوک سازگارتر کنیم خودمان را، داریم از هدف دورتر می شویم.
و به نظر من، هدف، مطالعه است.
والا ما برای یکی از اساتید بزرگ ادبیات سایت طراحی کردیم و به عنوان هدیه تولد بهشون تقدیم کردیم.
ولی با توجه به حاشیه هایی که وجود داشت، ایشان این سایت رو قبول نکردند و تصریح کردند که باید با نام سایت هواداران ادامه فعالیت داشته باشه.
من این موضوع را بهتر متوجه میشم چون خودم از همون نسلی هستم که دکترمون میگه!
مفید و جالب … باید به سرعت نسبت به تغییر نگرش اقدام نماییم.
البته این وسط ما جوان ها هم کمی کم کاری کردیم.
دیوان حافظ را محمد گل اندام جمع آوری کرده. فیه ما فیه را شاگردان مولانا مکتوب کردند. همه کار ها را که نباید خود فرد انجام دهد؟
الان رابطه استاد – شاگردی خیلی ضعیف شده. بخاطر همین شاید شاگردان به فکر جمع آوری شاهکار های استادشان نمی افتند و استاد بنده خدا مگر خودش یک کاری بکند!!!!!!!!!!
متاسفانه این گریز از محیط آنلاین وجود دارد و نمیتوان منکرش شد. دلایل زیادی هم در این باره وجود دارد، مثل مواردی که شما در این مقاله به آنها اشاره کردید. ولی مهمتر از همه این است که باید سعی کنیم تا این مشکلات حل شوند. باید افرادی که در حوزه وب با سابقه و کوشا هستند دست به کار شوند و با بررسی ریشهای این مشکلات، راه حلهایی برای آنها پیدا کنند.
آقای مجیدی این دغدغه در واقعیت وجود نداره، ما که جوانیمون با اینترنت گذشته الان 30 سالمونه تا زمانی که این اینترنت ایده آل اینجا بیاد حداقل 45 سالمونه، پس جای نگرانی نیس چون نسل پیرمردای چنین اینترنتی خود ماهاییم!
بودن یا نبودن خلاقیت مسئله این است! راه حل چیست؟
سلام
به نظر من در حالت کلی ایرانیها ملتی هستند که بیشتر از اینکه مولد باشند مصرف کننده هستند. در همه جنبه ها این مساله وجود دارد. در زمینه نوشتن هم متاسفانه همین طور است و البته یک پیشینه تاریخی هم داریم که نشان میدهد زیاد اهل نوشتن نبودیم.
هر چند در زمینه حرف زدن آخرشیم!
ممنونم از یک پزشک که این مطلب قشنگ را گذاشتند.