ونگال مربی مغرور، جاهطلب و باهوش لالههای نارنجی در آستانه یک بازی سرنوشتساز

شهریار نوبهار: نام او را میتوان در کنار صفتهای بسیاری قرار داد؛ اما قطعا فروتنی یکی از آنها نخواهد بود. در نخستین کنفرانس مطبوعاتیاش در بایرنمونیخ معرفی کوتاه و دقیقی از خودش ارائه داد. چیزهایی که همیشه از همان ابتدا تا به حال، دربارهی او صدق میکند. «من همین چیزی هستم که میبینید. متکی به خود، مغرور، مسلط، راستگو، کوشا و خلاق.» کسانی که او را میشناسند و از نزدیک در کنارش کار کردهاند، تأیید میکنند که وی شخصیتی عجیب اما جالب دارد.
لوئی ونگال تنها به افرادی اهمیت میدهد که از نظر او دانش کافی را کسب کرده باشند. Hugo Borst یکی از آن نفراتی است که در ۳۵ سال گذشته رابطهای پر پیچ و خم را با ونگال سپری کرده. از دوستی و روابطی صمیمانه تا قهر و جدایی. وی کتابی با عنوان O, Louis را نوشته و در آن چیزهای زیادی دربارهی ونگال و روابطش با وی شرح داده است. واکنش ونگال دربارهی انتشار این کتاب همان چیزی بود که از وی انتظار میرفت:
«آره برو بنویسش. هر چیزی که در ذهن من میگذره برای مردم جذابه و قطعاً کتابت خوب فروش میره.»
کمبود اعتمادبهنفس یکی از مشکلات مهم انسانها در دوران فعلی است؛ اما لوئی ونگال از این بابت هیچ دغدغهای ندارد. او همیشه درست فکر میکند و اگر کسی مخالفتی دارد، پس مشکل از اوست. با چنین شخصیت و روحیاتی بیتردید در میان مدیران ردهبالای فوتبالی و همچنین خبرنگاران، دوستان و دشمنان زیادی دارد. زمانی که حکم اخراجش از بایرنمونیخ را دریافت کرد، اولی هوینس جملهای طلایی دربارهی او بیان نمود:
«مشکل با ونگال این نیست که او خداست، بلکه او فکر میکند که پدرش است. او حتی قبل از خلق جهان هم در آنجا حضور داشته.»
این خشم، غرور و خستگیناپذیری از همان آغاز زندگی او را شکل داده است. شاید بسیاری بروز چنین ویژگیهایی را در او عجیب بدانند اما برای این خصوصیات دلایلی واضح و مشخص وجود دارد. زندگی با او رفتاری خوشایند نداشته. در یازدهسالگی پدرش فوت کرد و حتی وقتیکه فوتبالیستی حرفهای بود، برای پرداخت هزینههای زندگی به عنوان مربی کودکان را آموزش میداد. حرفهی مربیگریاش را در سختترین وضعیت آغاز کرد و هیچکس امیدی به موفقیت او در فوتبال هلند نداشت؛ و زمانی که میخواست موفقیتهایش را با عزیزانش به اشتراک بگذارد، همسرش دنیا را ترک کرد. هنوز هم یکی از بزرگترین حسرتهای زندگی او این است که همسرش فرناندا، زنده نماند تا قهرمانی آژاکس در اروپا را ببیند. وقتیکه لوئی در قلهی فوتبال اروپا و جهان بود و نشانهای برتر و سلطنتی هلند را دریافت میکرد. بدون این دیوانگی و خشم، عبور از چنین سختیهایی ممکن نبود.
در کنار این وجوه شخصیتی، ونگال در زمین فوتبال هم هویتی خاص دارد. تیمهای او همیشه به دو ویژگی عملگرایی و ساختار سازی مشهورند. استفاده از بازیکنان جوان و منابع آکادمی باشگاه هم یکی دیگر از مشخصههای اوست. در بایرنمونیخ شواینی را از یک وینگر تبدیل به هافبکی مرکزی و قدرتمند کرد. هولگر بداشتوبر و توماس مولر را به تیم اصلی وارد و داوید آلابا را از خط هافبک به دفاع کناری منتقل کرد. تغییرات او همیشه با اتفاقات مثبت همراه نبوده. ریوالدو و لوسیو مشهورترین قربانیان این تغییرات رادیکالی هستند؛ اما ونگال هیچوقت از روشهایش دست نمیکشد و در اغلب اوقات موفقیتهای بزرگی را با این تغییرات به دست آورده. بایرنمونیخ بعد از دوران اسفبار کلینزمن، با کمک او لیگ و جامحذفی آلمان را فتح کرد و به فینال اروپا رسید. تیمی که او به یادگار گذاشت پایهای برای موفقیتهای آتی در آلیانز آرهنا شد. این قهرمانیها ارتباط چندانی با پول و قدرت بایرنمونیخ هم نداشت. ونگال با تیم آلکمار هم توانست به تسلط همیشگی آژاکس، فاینورد و آیندهوون خاتمه داده و با یازده امتیاز اختلاف قهرمانی در لیگ هلند را به دست بیاورد. چنین دستاوردهایی نشان میدهد که ونگال میتواند فراتر از محدودیتها نیز عمل کند؛ اما برای چنین کاری اطرافیانش باید نسبت به او اعتقادی خدشهناپذیر داشته باشند. ریوالدو به حرفهای او توجهی نداشت و از ترکیب خارج میشد. هر کسی که او را به چالش میکشید را از تیم بیرون میانداخت و حتی مدیران هم از خشم او در امان نبودند. میتوان گفت بسیاری از این درگیریها کاملاً بیهوده و اشتباه بوده. شاید گاهی اوقات واکنشهای ونگال به انتقادات مضحک هم باشد؛ و البته در چنین لحظاتی او میتواند نقلقولهایی طلایی را به تاریخ فوتبال اضافه کند.
«آیا من زیادی باهوش هستم یا تو بیش از حد احمقی؟»
چنین حملهای به یک خبرنگار و سؤالاتش، فقط از لوئی ونگال بر میآید. برای چنین رفتارهایی بوده که هلندیها لقبی جالب به او دادهاند: گل لالهی آهنین. زیبایی و طراوت یک گل در حصاری از آهن. عجیب، مضحک و جالب. همهی آن چیزهایی که جنبههای درونی و بیرونی ونگال را شرح میدهند.
این گل آهنین حالا هلند را به دومین نیمهنهایی پیاپی در جامجهانی رسانده است. چهار سال پیش آنها در آفریقای جنوبی مقابل اسپانیا شکست خوردند و حالا در جمع چهار تیم نیمهنهایی، تنها گروهی هستند که سابقهی قهرمانی در رقابتها را ندارند. نارنجیها نسبت به دورهی قبل تیمی کم ستارهتر و بسیار جوانتر را به رقابتها فرستادهاند. در واقع به غیر از آرین روبن، رابین فن پرسی، وسلی اشنایدر و درک کویت، کمتر بازیکنی از این تیم برای عامهی فوتبال دوستان نامآشنا بود. ولی حالا ممفیس دیپای، دالی بلایند و برونو مارتینز ایندی مدنظر باشگاههای مطرح اروپایی قرار گرفتهاند؛ اما هنوز هم ستاره اصلی هلندیها کسی به جز ونگال نیست. او قبل از آغاز رقابتها با مصدومیت کوین استروتمن و رافائل ون در وارت شوک بزرگی دریافت کرد. به دلیل همین مصدومیتها مجبور شد تا روش بازی تیمش را تغییر دهد. دیگر ۴-3-3 سیستم اصلی و برگزیده نبود. همان کلیشهی قدیمی برای توصیف این وضعیت مناسب است. اینکه ونگال تهدید را به فرصت تبدیل کرد. با از دست دادن این دو مهرهی اصلی، او تیمش را کاملاً تغییر داد. انعطافپذیری به ترکیب هلندیها بازگشت و آنها سیستمهای مختلفی را امتحان کردند. رجوع به دفاع سه نفره تصمیم شجاعانهای بود که به خوبی جواب داد. ولی شاهکارهای تاکتیکی ونگال تنها منحصر به همینها نبود. استفادهی چرخشی از بازیکنان ، تعویضهای هدفمند و تغییر سیستمهای پیاپی در جریان بازی، فقط بخشی از کلاس درس تاکتیکی ونگال در این رقابتهاست. در تیم او کسی حاشیهی امنیت ندارد. رابین ون پرسی کاپیتان تیم و بازیکن محبوب اوست، اما در مقابل مکزیک به سادگی تعویض شد. جانشین وی کلاوس یان هونتهلار بود که با یک پاس گل و یک گل باعث برتری نارنجیها شد. درک کویت هم از مهاجمی در حال فراموشی تبدیل به بازیکنی همهکاره شد. از دفاع چپ تا هافبک بازیساز او در هر پستی به خوبی بازی میکند. ونگال در مقابل کاستاریکا هم دروازهبان تیمش را عوض کرد و این ترفند هم جواب داد. تیم کرول از ۲۰ پنالتی اخیرش برای نیوکاسل تنها ۲ توپ را گرفته بود اما این بار ۲ پنالتی از کاستاریکاییها را مهار کرد و شگفتیساز رقابتها را حذف نمود.
جدا از تمرینها و تعویض عالی ونگال، او از لحاظ روحی هم تیمش را به خوبی آماده کرده است. وقتیکه برای اولین دوره سرمربی تیمملی هلند شده بود از همین نقطه ضربه خورد. ونگال فکر میکرد که شاگردان سابقش در آژاکس همان گرسنگی و اشتیاق به موفقیت را حفظ کردهاند؛ اما شهرت و پول برای بازیکنان راحتی به همراه آورده بود. ونگال نتوانست آنها را تهییج کند و این کلافگی در اردوی هلندیها مشهود بود. نتیجه هم عدم صعود نارنجیها به جامجهانی ۲۰۰۲ بود. ولی حالا در دومین حضورش، او به خوبی بازیکنان را مهیا کرده. همهی بازیکنان هلند در مصاحبهها به این نکته اشاره میکنند که به ونگال باوری عمیق دارند و هر چه او بگوید را انجام میدهند. برای تیمی که دو سال پیش در جامملتهای اروپا با درگیری در اردوی داخلی و شکستهای پیاپی مواجه بود، چنین تغییری کاملاً واضح و مثبت است. هلند سرانجام به تیمی متحد و هماهنگ تبدیل شده. چیزی که مدتها از آن به دور بود.
البته که همه چیز برای ونگال به این خوبی و روشنی نیست. اگرچه بازیکنان به او اعتقادی رسوخ ناپذیر دارند اما رسانهها نقدهای زیادی بر وی وارد کردهاند. چهار سال پیش رسیدن به فینال جامجهانی هم نتوانست این منتقدین را راضی کند. آنها میگویند که هلند در ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ از آن فلسفهی توتال فوتبال دور شده. بازی تهاجمی و جنبهی سرگرمکنندگی در تیم ونگال دیده نمیشود و این خیانت به فوتبال هلند است. یوهان کرایف چهرهی افسانهای هلندیها هم یکی از همین مخالفان است.«
میتوانیم به خاطر نتایج یک چشم خود را ببندیم و بگوییم همه چیز خوب است؛ اما این سبکی نیست که فوتبال هلند با آن شناخته میشود.»
در فوتبال نتایج اهمیت دارند و به موارد زیبایی که به نتایج مثبت ختم نشوند، چیزی تعلق نمیگیرد.
«اهمیتی نمیدهم که چه چیزهایی درباره هلند گفته میشود. رسانهها فکر میکردند که ما حتی از مرحله گروهی صعود نمیکنیم؛ اما حالا ببینید در کجا هستیم.»
برای لوئی ونگال و آن روحیات عملگرایانهاش، همین نتایج مثبت کافی هستند. او پس از پایان کارش با هلند به عنوان سرمربی منچستریونایتد مشغول به کار خواهد شد. جدا از هلندیها، طرفداران یونایتد هم با اشتیاق و کنجکاوی به مسابقات هلند توجه میکنند. هلند هیچگاه در جامجهانی به قهرمانی نرسیده و سه بار در فینال شکست خورده. اگر لوئی ونگال این طلسم را از بین ببرد، بیتردید در تاریخ فوتبال هلند جاودانه خواهد شد؛ و برای شخصیت مغروری جز او هیچچیز بهتر از این نیست که با مدال قهرمانی جامجهانی وارد رختکن اولدترافورد شود. آن هم مدالی که در برزیل به دست آمده. اهل فوتبال میدانند که قهرمانی در این کشور و در جامجهانی چه معنای بزرگی دارد. افتخاری که شاید بتواند مقدار اندکی غرور و جاهطلبیهای این لالهی آهنین را ارضا کند. البته شاید…
این نوشتهها را هم بخوانید
عالی بود، دست مریزاد :)
آقای نوبهار جای دیگه ای مثلا روزنامه یا مجله ای هم نویسندگی میکنن؟
قلمشون عالیه
اگر هلند از سدّ آرژانتین، فینال آلمان و هلند خیلی وحشتناک میتونه باشه. هم از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ ورزشی.
عالی بود. مرسی از قلم شیوا و روون شما.
کنجکاوم بدونم که آیا میشه به مقاله یا تحقیقی در مورد ارتباط بین شکل ظاهری افراد و خلق و خوی اونها دست یافت یا خیر.
به نظرم در مورد فنخال، شکل ظاهر تمام و کمال سِرّ درونو نشون میده!
من عاشق این مردم یک مدیر موفق ♥
تبریک به دوست خوبم…
حیف شد که تو پنالتی به آرژانتین باخت .دست گریزد به این قلم خوش آهنگ .موفق باشی رفیق