مجله هفتگی یک پزشک: هیچ وقت به من نگو که ناتوان از انجام کاری هستم!

این هفته «سینا الماسی» به خاطر مشغلهای که داشت، نتوانست مجله هفتگی را آماده کند. از آنجا که خوانندگان خوب «یک پزشک» به این مجلههای هفتگی عادت کردهاند، تصمیم گرفتم که خودم آستینها را بالا بزنم و مجله هفتگی را با سبک «سینا»ی عزیز آماده کنم.
راستش این مجلههای هفتگی فُرمت خوبی دارند، طوری که آدم میتواند مطالب پراکندهای را که در ذهنش گیر کردهاند و در طول هفته فرصتی برای نوشتن در مورد آنها پیدا نکرده، کنار هم بچیند و یک مجموعه جالب توجه درست کند.
به علاوه من واقعا گاهی دلم برای «وبلاگی» نوشتن تنگ میشود، گاهی واقعا دوست دارم خودمانیتر صحبت کنم و این مجلههای هفتگی فرمتی مناسبتر برای گفتگو با شما به دست میدهند. حتی تصور اینکه روزی «یک پزشک» به خاطر ضرورتها و مشغله روزانه، تبدیل به یک رُبات انتشار خبرهای فناوری بشود، برایم وحشتناک است.
به هر حال امیدوارم مجله این هفته را هم بپسندید.
نوشتن مجله هفتگی را در حالی آغاز کردهام که آخرین ساعات پنجشنبه را طی میکنیم و در حال حاضر بعد از ساعتها دانلود iOS 8 برای آیپد دانلود شده و در حال گرفتن یک فول بک آپ از آیپد هستم، تا بعد از آن iOS را دانلود کنم.
سریال هفته: گاتهام
خب، تا فصل جدید سریالهای مورد علاقه من شروع بشوند، ماههای زیادی باقی ماندهاند. امروز نمیخواهم به شما سریالی معرفی کنم که پیشتر از این دیده باشید. راستش عمده لذت معرفی کتاب، فیلم یا سریال، وقتی حاصل میشود که این معرفی کاملا بکر باشد و مخاطبان پیش از آن نام اثر را هم نشنیده باشند.
برای همین با خودم فکر کردم که به شما دیدن سریالی را پیشنهاد کنم که هنوز آغاز نشده و تازه میخواهد پخشاش آغاز بشود!
این سریال محصول شبکه فاکس است و پخش آن تازه از 22 سپتامبر، یعنی چند روز بعد شروع خواهد شد.
نام این سریال «گاتهام» است!
نام «گاتهام» قطعا علاقهمندان دنیا سینما را یاد سری فیلمهای بتمن «کریستفور نولان» میاندازد. سری فیلمهایی که برای درک واقعی و درست آن باید چشمانی تیزبین داشته باشید.
به راستی «گاتهام» چگونه «گاتهام» شد؟ ریشههای شخصیتی قهرمانهای آن مثل جیمز گوردون و بروس وین و آدمهای خبیث و ضدقهرمانهایش چگونه شکل گرفتند؟
«گاتهام» چگونه آن «شهر گناهی» شد که بتمن هم به سختی از پس نجاتاش برمیآمد؟
سریال گاتهام سعی میکند به همین سؤالها پاسخ بدهد. فصل اول سریال 16 قسمتی است.
داستان سریال پیشتر از زمان فیلمها بتمن آغاز میشود، زمانی که بروس وین هنوز بتمن نشده، سریال بیشتر روی جیمز گوردون تمرکز دارد، کسی که سرانجام رئیس پلیس و مهمترین یاور بتمن میشود. او نهتنها مجبور است با گروههای خلافکار سازمانداده شده مبارزه کند بلکه باید انرژی زیادی را برای کنترل اختلافها پلیس و مقامات سیاسی شهر، صرف کند.
آیا گاتهام غنای لازم را خواهد داشت و تبدیل به یک سریال مورد علاقه ما خواهد شد؟ یا صرفا یک سریال سرگرمکننده عادی خواهد بود؟
آیا مثل سری فیلمهای بتمن نولان، دیالوگهای سریال قابل اعتنا خواهند بود؟
آیا گاتهام میتواند با ادبیاتی خوب، یک سریال موفق در مورد شکلگیری دستوپیاها باشد؟
عکسهای هفته: عکسهای ماجراجویان اینستاگرامی از شهر نیویورک!
در اینستاگرام، کار بعضیها عکسهای ساده را درج میکنند که با دوربینهای موبایلیشان گرفتهاند، بعضیها حرفهای هستند و عکسهای زیبایی میگیرند، بعضیها عکسهایی را که در اینترنت پیدا میکنند، آپلود میکنند.
در این میان بعضیها هم برای گرفتن عکسها کلی رنج و زحمت متحمل میشوند. نمونهاش کار اخیر تعداد از کاربران اینستاگرام در شهر نیویورک است، آنها به فراز تعدادی از بلندترین ساختمانهای شهر رفتهاند و مناظری از شهر ارائه کردهاند که کاملا تازگی دارند.
در این میان بعضیها هم بسیار خطر کردهاند.
ما البته برای محکمکاری اصلا به شما توصیه نمیکنیم که عکسهای در موقعیتهای خطرناک مشابه بگیرید، اما بد نیست شما هم در اینستاگرام، عکسهایی با زاویه دید متفاوت و بدیع از شهر محل سکونت بگیرید، عکسهایی که کلیشهای نباشند.
کتاب هفته: شیههای برای هیچ
بعضی از دوستان این ایراد را به روند معرفی کتاب «یک پزشک» وارد کردهاند که من بیشتر کتابهای داستانی غربی را معرفی میکنم، گرچه در «یک پزشک» بارها کتابهایی متفاوت دیگری را هم متفاوت کردهاید، اما این بار برای تنوع هم شده کتابی از ادبیات معاصر کردستان عراق معرفی میکنم.
اسم این کتاب «شیههای» در هیچ است. کتاب را فرهاد پیربال-نویسنده کُرد- نوشته و نشر قطره آن را در 174 صفحه با ترجمه آرش سنجابی منتشر کرده است.
بر سر یک نویسنده، روشنفکر و یا آدم رؤیادپرداز شرقی که مجبور به مهاجرت به غرب میشود، چه میآید؟
کتاب یک هنرمند نقاش اهل کردستان عراق را تصور میکند که مجبور شده به غرب برود و در آنجا پا در هوا و مأیوس میماند. علیرغم گذشت سالهای بسیار از مهاجرت، او هنوز وصلهای ناهمگون در پاریس رویایی است.
هنرمند در تلاش برای به درآمدن از این وضعیت، با دختری اسپانیایی آشنا میسود و سعی میکند که این آشنایی بهانهای برای ترمیم زخمهای گذشتهاش شود.
دختر از دید «داریوش» داستان ما در غایت زیبایی است و حرکات و سکناتش به دل او خوش میآید، طوری که هنرمند دلگرم میشود و میکوشد که مسخ و بازاری شدن هنرش را فراموش کند، اما در ادامه داستان ما با حقیقتی مطلع میشویم و متوجه میشویم که کاخ آرزوهای هنرمند، سست بوده است …
قیمت نسخه کاغذی کتاب شش هزار تومان است، اما شما میتوانید کتاب را با قیمت 4500 تومان از سایت فیدیبو دانلود کنید و بخوانید.
مهارت هفته: چگونه یک دونده آماتور خوب شویم؟
همان طور که نمیتوان برای همه اشخاص یک برنامه واحد برای مطالعه یا کار یا خلاقیت ارائه کرد، برای ورزش هم تقریبا همین مسئله وجود دارد.
بعضی از ماها ذاتا هنرمند هستیم، یا استعداد ذاتی در ریاضیات داریم، بعضی از ماها هم باید بیشتر عرق بریزیم.
در ورزش هم تقریبا همین طور هستند، اما ورزشهایی هستند که در آنها نقش پشتکار پررنگتر است، دوی آرام یکی از این مهارتهاست.
گرچه دویدن حتی آماتوری هم نیازمند کسب تجربهها و تکنیکهایی مثلا برای هماهنگ کردن ذهن و جسم، نفسگیری، تغذیه، شیوه گام برداشتن و انتخاب کفش مناسب است، اما اگر شما واقعا در پی آن هستید که به تناسب اندام ماندگار برسید و تنشهای کار روزانه را از خود دور کنید، باید دنبال این ورزش عالی باشید.
این ورزش میتواند جوان ماندن شما را تضمین کند، قدرت تحمل شما را بیشتر کند و ظرفیت قلبی ریوی شما بسیار بهبود ببخشد.
اگر بیماری قلبی، ریوی یا مفصلی خاصی ندارید، توصیه میکنم که شروع به برنامهریزی کنید.
اگر سالهاست که ندویدهاید، از راهپیماییهای تند شروع کنید و بعد به تدریج صد متر به صد متر بر رکورد خود بیفزایید.
ایدهآل این است که بتوانید در هر هفته سه بار، هر بار حدود نیم ساعت بدوید.
اما اگر کوه چربی انبار شده در بدن شما، در همان دقایق اول، رسیدن به این حد از آمادگی را برای شما در حکم یک رؤیا کرده است، نگران نباشید، صبر پیشه کنید، با دیگران رقابت نکنید، سعی کنید که هر ماه، عملکرد خودتان را نسبت به ماه قبل بیشتر کنید.
و برای دلداری باید به شما بگویم که نگارنده این سطور که هیچگاه یک ورزشکار باشگاهبرو نبوده و دستکم دو دهه است که آماتوری میدود، زمانی را به خاطر میآورد که در 12- 13 سالگی، امتحان پایان هر ثلث آمادگی بدنی برایش در حکم یک کابوس همیشگی بود. الان سالها از آن زمان گذشته و نگارنده که دویدن حول و حوش 10 کیلومتر برایش روتین شده، باورش نمیشود که زمانی طی کردن 540 متر برایش آنقدر دشوار بود!
من در اینجا فرصتی برای آموزش و دادن رهکار به شما ندارد، اما اجازه بدهید یک توضیه بکنم، سعی کنید ورزش دو را تبدیل به یک رقابت مفرح برای خودتان بکنید:
اگر میتوانید از یک حسگر برای ثبت مسافت طی شده استفاده کنید، اگر هم امکانش نیست، با شیوههای در دسترس و با تخمین مسافت طی شده خود را مشخص کنید.
نموداری درست کنید و میزان مسافت طی شده توسط خود در هر جلسه را مشخص کنید، دفعه بعد وقتی که میخواهید بدوید، با خودتان یک بازی ذهنی کنید و فرض کنید که ورزشکاری هستید که برای کسب قهرمانی باید چند ده متر، بیشتر از مسافت طی شده قبلی را طی کنید! این بازی ذهنی و خیالی بسیار به شما کمک میکند.
از گوش کردن به موسیقی هم غفلت نکنید، وقتی قرار باشد 40 – 45 دقیقه بدوید، مسلما حوصله هر کسی در این مدت سر میرود، پس در پخشکننده موسیقی خود آهنگهایی با ضربآهنگ مختلف بریزید. در طی دویدن از موسیقیهای با ضربآهنگ آهسته شروع کنید و با شتاب کم شروع به دویدن کنید، به تدریج با گرم شدن، ریتم موسیقی را تندتر کنید و با تناسب با آن بدوید.
سایر نکات را میتوانید از دوستان با تجربه با یک مربی بپرسید و یا در اینترنت بخوانید!
به عنوان یک خبر حاشیهای و برانگیزاننده بد نیست با نیکُلاس توچک آشنا شوید، این پسربچه 11 ساله، موفق شده است که در همه قارههای جهان، دوی ماراتون را موفقیت به اتمام برساند و جوانترین آدمی است که این رکورد را کسب کرده است، باقی افرادی که این موفقیت را کسب کردهاند، در دههها 4 و 5 زندگی خود هستند!
در شبکههای اجتماعی به آهستگی پیر میشویم!
این نمودار جالب را ببینید که توزیع سنی کاربران شبکههای اجتماعی مختلف را نشان میدهد.
مسلم است که این نمودار در مورد کاربران ایرانی صادق نیست، چون اصولا ما به بیشتر این شبکههای دسترسی نداریم و به تبع این مسئله نوع کاربری ما هم متفاوت است.
اما چیز جالب در این نمودار در بُعد کاربران جهانی این است که درصد قابل ملاحظهای از کاربران فیسبوک حالا دیگر پدر و مادرها پا به سن گذاشته شدهاند!
زمانی کاربران فیسبوک را بیشتر جوانانی تشکیل میدادند که در سن دانشگاه بودند، اما حالا این توده بزرگ کاربران به تدریج پا بخ پسن گذاشته شدهاند.
اضافه بر این در حال حاضر نوجوانها بیشتر دوست دارند با اپلکیشنهای پیامرسان کار کنند، تا شبکههای اجتماعی، دستهای از آنها هم از حضور در محیطی که پدر و مادرهایشان حضور دارند و فعالیتهایشان را میبیننند، خودداری میکنند!
ایده هفته: محیطی دلپذیر برای تماشای فیلم برای خودتان درست کنید
بیشتر ماها به خاطر مشغله روزانه توجه کمی به وضعیت خانه خود میکنیم. در حالی که صرف وقت و کمی هزینه برای دگرگون کردن ظاهر خانه، کاری است بسیار منطقی که میتواند روحیه ما را بسیار بهتر کند.
اگر شما هم مثل من در پی آن هستید که فضایی زیبا برای تماشای فیلم و برنامههای تلویزیونی برای خودتان درست کنید، بد نیست به اینجا بروید و از عکسهای این سایت الهام بگیرید.
این روزها البته کار و کاسبی دکوراتورهای داخلی رونق خوبی دارد، اما بسیار اوقات خودتان با صرف وقت و داشتن ذوق هنری و رنگشناسی خوب میتوانید شرایط خانه و اتاقتان را بهبود ببخشید.
بعضی از اتاقهایی که در سایت لینک داده شده میبینید، محتاج صرف هزینه زیاد و کمک گرفتن از نیروهای حرفهای هستند، اما بعضیها هم به سادگی با سِت کردن وسایل و رنگآمیزی متناسب اتاق، حاصل میشوند.
اندیشه هفته: عکسها اسرارآمیزتر از ویدئوها هستند، بعضیهاشان معماهایی حلشدنی یا حلنشدنی هستند!
عکسها یک لحظه از زمان و مکان را برش میدهند و فریز میکنند، درست به همین خاطر، بعضی از آنها در حکم معماهایی دشوار میشوند.
ما نمیتوانیم با دیدن یک عکس، به چپ و راست ثبتنشده عکس هم نگاه کنیم، ممکن است برداشتهای نادرستی کنیم یا احیانا برای خودمان داستانپردازی و خیالبافی کنیم.
بگذارید خبر جالبی را در همین مورد برایتان نقل کنم:
به مدت 13 سال، هر سال مقارن با سالگرد حادثه 11 سپتامبر، یک استادیار دانشگاه به نام «الیزابت استرینگر کیفه» یک توییت تکراری انجام میداد.
قضیه از این قرار بود که یکی از دوستان او بعد از حادثه، کمی دورتر از ویرانههای برجهای تجارت جهانی، یک عکس پیدا کرده بود که کمی مچالهشده بود:
او این عکس را اسکن کرد. با خودش فکر کرد که آدمهای شاد درون این عکس چه کسانی بودهاند؟ آیا آنها به در جریان حادثه کشته شدهاند؟ چه بر سر آنها آمده است؟ آیا این آخرین عکسی از آنها بوده که آنها را در حال شادی نشان داده است؟
یک ذهن شاعر و یا فرد یا قریحه نویسندگی میتواند بر همین اساس داستان کوتاه یا نمایشنامهای بسیار خواندنی بسازد.
اما جالب است که امسال بعد از توییت همیشگی، کاربران شبکههای اجتماعی 27 هزار توییت او را تکرار کردند و …
و دست آخر یکی از حاضران در عکس، پیدا شد و اعلام کرد که همه حاضران در عکس زنده و سالم هستند!
همین هفته من عکس جالبی را در اینترنت پیدا کردم:
یک هنرمند نیویورکی پیدا شده که با هنرمندی عکسهای سیاه و سفید شاخص قدیمی را ویرایش میکند و بعد با متحرک کردن جزء کوچکی از آن، معنای دیگری به عکس میبخشد.
یکی از شاخصترین عکسهای او این بود:
حجم عکس کمی زیاد است و من بابت طولانی شدن بارگزاری این عکس پوزش میطلبم.
اما به این عکس متحرک gif نگاه کنید:
شاید متحرک شدن مصنوعی عکس، بر زیبایی عکس افزوده باشد.
در همان نگاه اول دیدن این عکس برای من توأم با یک سؤال و یک انگیزه برای داستانگویی بود.
با خودم این شرایط را تصور کردم:
با جمعی از یاران با ذوق که البته این روزها خیلی به ندرت یافت میشوند، در یک عمارت قدیمی نشستهایم و بعد جعبهای از عکسهای قدیمی را پیدا میکنیم که هیچ توضیحی رویشان نوشته نشده. با دوستان قرار میگذاریم که در مورد هر عکس شعر یا داستانی درست کنیم.
عکسها را یک به یک از جعبه درمیآوریم و هر کدام شانس خودمان را امتحان میکنیم.
در مورد این عکس به خصوص چه میشود گفت؟!
این دختر در این عکس قدیمی چه کاره است؟ یک مدل حرفهای؟ یکی از بستگان عکاس؟
چرا این فیگور خاص انتخاب شده است؟ چرا این فیگور یأس و ناامیدی غریبی را را به ذهن ما متبادر میکند؟
ما البته داریم در مورد عکس ویرایش شده صحبت میکنیم که در آن حرکت بیهدف و بیهوده دست مدل، حس این یأس را بیشتر میکند؟
چه داستانهای رمانتیکی که به ذهن آدم نمیرسد؟
و تصور میکنم اگر شانس آن را داشتیم که عکس دیگری از زاویه دیگر از سوژه میدیدیم، این بار نظرمان کاملا عوض میشد، شاید در حالت دیگر زیبایی عکس کمتر به چشم میخورد؟شاید با چشمانی بیفروغ و بدون هوش روبرو میشدیم که کلا ذوق شاعری را از سرمان به در میکردند. شاید هم چشمها کار خودشان را میکردند و ما را رؤیاپردازتر میکردند.
شما در مورد این عکس چه فکر میکنید؟!
کتاب دوم هفته: حتما عکس دیگر هم هست
این کتاب را اسفند سال پیش در شهر کتاب تبریز به صورت تصادفی پیدا کردم. راستش لذتی عظیم در پیدا کردن تصادفی کتابها نهفته است. البته بسیار خوب است که دوست فرزانهای داشته باشید که بتواند هر ماه به شما یک لیست دهتایی از کتابهای خوب بدهد، اما اگر شخصا به کتابفروشی بروید و از قفسهای دور، در ردیف پایین، کتابی مهجور بیرون بکشید و بعد ناگهان مفتوناش بشوید، لذتی بزرگ به شما رو میکند!
این کتاب هم دقیقا برای من چنین حالتی داشت.
وقتی داشتم تکه قبلی مجله هفتگی «یک پزشک» را مینوشتم یاد این کتاب افتادم و خاطرم آمد که موفق نشدهام، این کتاب را به شما معرفی کنم.
کتاب با ایده و کوشش مهرداد اسکویی آماده شده است، او این ایده ناب به ذهنش رسید که کارتپستالهایی که از نویسندگان بزرگ را دارد، نشان هنرمندان و منقدان و اصحاب فرهنگ شاخص بدهد و بعد از آنها بخواهد کارتها پستالها را خوب بررسی کنند و تحتتأثیر آن مقالهای در مورد آن نویسنده خاص بنویسند.
اگر خودتان اهل ادبیات هستید یا اینکه دوستی دارید که برایتان از جان عزیزتر است و یک خواننده خوب ادبیات داستانی است، این کتاب میتواند برایتان به مانند یک گنج باشد.
کتاب را انتشارات حرفه هنرمند منتشر کرده است، و در آن 66 کارت پستال زیبا از نویسندگان بزرگ، به همراه مقاله مربوط به هر یک، منتشر شده است.
به سبب کیفیت چاپ خوب، کتاب البته ارزان نیست، اما در این آشفتهبازار، مگر 33 هزار تومان که برای خرسندی ذهنی خودتان با خشنودی دوستی صرف شود، رقمی است؟!
شعار هفته: هیچ وقت به من نگو که ناتوان از انجام کاری هستم!
لابد یه یاد میآورید که این جمله، تکیه کلام چه کسی بود؟!
این جمله با همه سادگی، مفاهیم زیادی در خودش پنهان دارد:
– هرگز با کسانی معاشرت نکنید و یا دستکم از کسانی که تأثیر نگیرید که مدام سقف آرزوهای شما را پایین میآورند، با ریشخند به تلاشهای شما برای بهتر شدن نگاه میکنند و با یادآوری دشواری راه و موانع، شما را دلسرد میکنند.
– گاهی تنها کسی که مدام دشواری راه و ناتوانی را به شما القا میکند، خود شما هستید!
– به عنوان یک توصیه سعی کنید که تا جایی که امکان دارد، در مورد اهداف عملگرانه طولانیمدت خود کمتر با افراد دیگر صحبت کنید.
– سعی کنید که با گامهای کوتاه و پیوسته به سمت هدف بلندپروازانه خود حرکت کنید.
در انتهای این قسمت بد نیست به ویدئویی که حاصل ترکیب صحنههایی است که جان لاک در آن این جمله قصار خود را میگوید، توجه کنید. (+)
و البته در همین هفته زمانی که از انجام یک پروژه در رابطه با وبلاگم، به کلی ناامید شده بودم، این عکس را پیدا کردم:
عالی بود عالی
( بهترین مجله هفتگی 1پزشک بود)
خیلی لذت بردم. واقعن متفاوت بود! (:
یادمه زمان دیدن لاست، جان لاک برام واقعن یک شخصیت تاثیرگذار و دوستداشتنی بود. کلی چیز ازش یاد گرفتم…
بخش دونده آماتور شدن رو هم خیلی دوس داشتم. کاش میشد از زندگی روزمره یکم فرار کنم و انجامش بدم.
دوست داشتم سه تا سریال رو که دیدم و خوشم اومد معرفی کنم شاید شما هم خوشتون بیاد گرچه که با ژانر تخیلی و اکشن اغلب سریال هایی که معرفی میکنید فرق دارن
http://www.wikiwand.com/en/The_Honourable_Woman
http://www.wikiwand.com/en/Rectify
http://www.wikiwand.com/en/The_Big_C_(TV_series)
سلام.
چطور میتونیم کتاب “حتما عکس دیگر هم هست” رو تهیه کنیم؟ ممنون.
دکتر اپلىکىشن هفته ىادتون رفت
مجلات هفتگی تون عالیه.اگر بتونید یک کالکشن از این مجلات رو در قالب pdf و با یک صفحه ارایی مناسب منتشر کنید عالی تر هم میشه
مابقیش چی شد؟ اینستاگرام و اپلیکیشن و …
اما جمله شما:
“حتی تصور اینکه روزی «یک پزشک» به خاطر ضرورتها و مشغله روزانه، تبدیل به یک رُبات انتشار خبرهای فناوری بشود، برایم وحشتناک است.”
خیلی از هفته ها یک پزشک اینجوری به نظر میاد. ربات انتشار خبر.
بعضی موقع حتی فکر میکنم برای شما هیچ اهمیتی نداره که چه کامنتی مینویسیم.
فقط خانم مجیدی کامنتها رو میخونن و دقت میکنن.
در هر حال به عنوان خواننده همچین حسی بهم منتقل شده.
من به خوبی کامنتهای شما رو به یاد دارم و میدونم که یکی از خوانندگان قدیمی ما هستید. بهتون اطمینان میدم که برادرم هم بسیار به نظرات اهمیت میده. اگر نمیتونیم خیلی جواب بدیم، بگذارید به حساب مشغلهی زیادمون، نه خداینکرده بیتوجهی و بیاهمیت بودن کامنت خوانندگان برای ما. ممنون از اینکه با ما همراهی میکنید. 🙂
البته باید بگم که همانطور که آقای آرش گفتند آقای دکتر مجیدی توجهی به کامنت ها ندارند. برای نمونه بارها پیش اومده که جاهایی در متن اشتباه تایپی وجود داشته که در قالب کامنت تذکر دادم ولی ایشون تنها به منتشر کردن کامنت بسنده می کنند. در صورتیکه هدف اصلی این بود که خود متن اصلاح بشه.آدم این طور احساس می کنه که اصلا اینجود کامنت ها خونده نمی شه. یک مورد دیگر هم پیام های خصوصی هست که به ایشون داده می شه. برای نمونه با توجه به آشنایی چندین ساله که با این سایت دارم می دونم که همیشه به یک سری استانداردها پایبند بوده. برای نمونه پیش از این به مساله کپی رایت اهمیت زیادی می شد ولی متاسفانه اخیرا لینک هایی در قسمت لینکدونی دیدم که به معرفی سایت های دانلود فیلم های ایرانی پرداخته که بنده هم تذکر دادم. با این وجود نه تنها پاسخی دریافت نکردم بلکه همچنان لینک ها در قسمت لینکدونی سایت وجود داره. به نظرم اهمیت دادن به نظرات مخاطبان می تونه به حفظ کیفیت سایت کمک کنه.
Great
سلام ممنون وسوسه خوبی بود برای کمی فاصله از روتین ها
سلام جناب دکتر
بهترین مجله هفتگی یک پزشک عالی بود
خیلی خوب و کاربردی بود. لطفا ادامه بدید
عالی دکتر ممنون
عالی بود و دلنشین. خدا خیرتون بده و شب جمعه ایه آرزوهاتونا برآورده کنه.
عالی .. ممنون
بعد از مدتها تنبلی و پشت گوش انداختن، چند هفته ای است که شروع به دویدن کردم ، و الان به خودم میگم کاش زودتر شروع کرده بودم
برای دوستانی که تصمیم گرفتن به بهانه ی مجله هفتگی یک پزشک هم شده دویدن را تجربه کنند شاید پست زیر جای خوبی برای شروع باشد:
http://front-end.ir/general/when-i-decide-to-run/
اگر اهل کتاب هستید،پیشنهادم کتاب
“وقتی از دویدن حرف میزنم از چه حرف میزنم” اثر هاروکی موراکامی نشر چشمه است (حتی اگر قصدی برای دویدن ندارید هم همچنان ارزش مطالعه را دارد)
تجربه شخصیم میگه بهتره حتما فعالیت های خودتون را ثبت کنید که پیشنهادم runkeeper هست؛ البته اپ های دیگری هم برای این منظور وجود دارد.
runkeeper.com
———————————–
اگر امکانش هست بخشی هم برای معرفی یک موسیقی در هفته به مجله اضافه شود( متاسفانه کار خوب پیدا کردن، هر روز سخت تر میشود)
به امید پست ها عمیق تر و البته تالیفی بیشتر از یک پزشک، و نه ترجمه های صرف اخبار روز فناوری.
– هرگز با کسانی معاشرت نکنید و یا دستکم از کسانی که تأثیر نگیرید که مدام سقف آرزوهای شما را پایین میآورند، با ریشخند به تلاشهای شما برای بهتر شدن نگاه میکنند و با یادآوری دشواری راه و موانع، شما را دلسرد میکنند.
عالی بود
فکرنکنم کسی از این مقایسه خوشش بیاد ( و شاید حتی خودم) ، ولی در این لحظه مجله هفتگی شما رو به نشریه های صدا، چلچراغ، مهرنامه، تجربه، خط خطی و … ترجیح می دم!
واقعا متشکر بابت زحماتتون
عالی بود لذت بردم
با وجوی که خیلی مشغله دارم ولی حیفم اومد براتون کامنت نذارم. واقعا دستتون درد نکنه خدا قوت. نوشته های امید دهنده شما درباره پیگیری هدف خیلی به کمکم اومدن. درست در روزهایی که هیچ امیدی نداشتم پدرمو از دست داده بودم و…بعضی وقتا فکر می کردم واقعا می دونید من درگیر چه مشکلی هستم از بس نوشته به مشکل من نزدیک بود.
و حالا از یکی از بهترین بهترین موسسات دنیا در امریکا پذیرش گرفتم. جایی در سطح هاروارد.
باز هم ممنون
عاللللییییییییییییی بوووووود دکتر مثل همیشه مرسیییییی اما یه چیزی شعار هفته رو قبلاهم تو یک پزشک خونده بودم.
دوستان خوب یک پزشک
مثل همیشه بسیار خوب و عالی بود.
#آفتاب_ایرونی
persiansn.persianblog.ir
با سلام و خسته نباشید اگر تمامی شمارههای مجله هفتگی در صفحهای به صورت فهرستوار آرشیو میشد تا بتوان از طریق لینک در صفحه اصلی به آن دسترسی داشت بسیار عالی میشد. با سپاس
البته سینا سلماسی، نه الماسی!