ترس، ریشهی واقعی تمام مشکلات ما!

فرانک مجیدی: حقیقت این است که تمام انواع مشکلات در همهی ما، تنها یک ریشهی واقعی دارد: ترس! گروهی به دنبال درمانِ درد و راهحل فائق آمدن بر آن هستند، اما مابقی افراد که هنوز این پاسخ برایشان بدیهی نشده، مدام از خود میپرسند: چرا مسائل مالی، عاطفی یا تعللهایی که داشتهام ناشی از ترس هستند؟ کاملترین حالت بررسی این است که به هر دو موضوع چگونگی و چرایی این حقیقت بپردازیم.
نخست، پاسخی به چرایی: دربارهی تکتک مشکلاتمان بیاندیشیم. سپس، به این فکر کنیم که اساساً چرا باید چنین مشکلاتی داشتهباشیم؟ چرا از عهدهی حلّ آنها بر نمیآییم؟ برای مثال:
تعلل: احتمالاً ترس از شکست، یا احساس ناراحتی از انجام کاری دشوار، یا ترس ناشی از احساس خطر از دست دادن چیزی مهم منجر به این موضوع میشود. پس ترجیح میدهیم در شبکههای اجتماعی وقت بگذرانیم و بیهوده، میلباکسمان را ریفرش کنیم، اما سراغ انجام کاری دشوار نرویم!
بدهی: دلایل زیادی میتواند منجر به چنین مشکلی شود، اما احتمالاً مهمترینش این است که بیش از آنچه که پول درمیآوریم، خرج میکنیم که میتواند بهدلیل نحوهی عادت ما در خرید کردن یا از دست دادن حس راحتیای که پیشتر داشتهایم، باشد. عادات خرید کردن ما میتواند تحتتأثیر اضطراب (ترس از اینکه چیزی که میخواهیم، رخ ندهد)، یا ترس از تنهایی (نگرانی دربارهی اینکه به اندازهی کافی خوب نیستیم) یا تمایل به نشان دادن اینکه زندگی مان بهتر از چیزی که هست، بشود (ترس از اینکه با آن چه که هستیم کنار نیاییم) یا از دست دادن چیزهایی که در صورت بودنشان، احساس راحتی میکردیم (مانند خانه یا اتومبیلی زیبا) قرار گیرد. ترس از احساس ناراحتی یا اینکه در صورت کمبود وسایل رفاهی به اندازهی کافی خوب نخواهیم بود و قضاوتها و نگاه اطرافیانمان در صورت نداشتن خانه، اتومبیل و شغلی خیلی خوب نسبت به ما تغییر خواهد کرد، میتواند باعث شود که از دست رفتن حس راحتی، دشوار به نظر آید.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
مشکلات ارتباطی: دلایل زیادی میتواند منجر به این مشکل شود، اینکه طرفِ مقابل مشکلی اساسی دارد، همیشه نگاهی منصفانه نیست و گاهی خود ما هم نیاز به بازنگری اساسی در رفتارهایمان داریم. اگر از منظر «ترس» که ایجادکنندهی مشکل است به موضوع بنگریم، میتوان ترس از دست رفتن کنترل (که ناشی از تمایل ما در کنترل فرد مقابل است)، ترس از خوب ندانستن خود بهقدر کافی، ترس از رها شدن و سایر مشکلات مربوط به ایجاد اعتماد، ترس از پذیرفتهنشدن، و ترس از پذیرش فرد تازه که مربوط به همان معضل تمایل کنترل روی دیگری است، را نام برد.
عدم توانایی در ورزش کردن: برخی از مشکلات منجر به این موضوع، نبود وقت کافی (ترس از دست رفتن زمان برای انجام کاری که فکر میکنیم مهمتر از ورزش کردن است)، سختی زحمت ورزش (ترس از احساس ناراحتی)، عواملی که حواسمان را از هدفمان پرت میکنند (تلویزیون یا اینترنت به خاطر ترس از دست دادن موضوعی نه چندان مهم و همزمان، ترس از حس ناراحتی ورزش کردن) هستند.
عدم توانایی در تغییر رژیم غذایی: درست همان ترسهایی که منجر به عدم توانایی در ورزش منظم میشوند، منجر به این مشکل نیز میگردند. البته مساول احساسی، در همان شدن=تی که روی عادات خرید کردن دخیل هستند، در این موضوع نیز دخالت دارند.
انجام ندادن کاری که واقعاً دوست داریم: شاید مشکل این است که واقعاً نمی دانیم که می خواهیم چه انجام دهیم که ناشی از عدم انجام کشفی درست از خواسته هایمان است (ترس از شکست). یا اینکه میدانیم اما تا به حال بهخاطر همان ترس از شکست، از منظرهای مختلف به تمایل کاری مان نگاه نکردهایم، البته ترس از عدم تناسب کافی با شغل محبوبمان هم میتواند عاملی برای این معضل باشد.
استرس دربارهی مدرسه/ محل کار: حجم کارهایمان واقعاً بالاست، اما این مقدار زیاد کار، عامل استرسزای واقعی نیست. ترس ما، ناشی از تردید در انجام همهی آنها در حد کمال است، که نشان میدهد ما پایبند یه ایدهآلی هستیم (تمایل به انجام به موقع و فوقالعادهی کار). در حقیقت میترسیم که در نهایت به چنین ایدهآلی دست نیابیم. درست است که مبنای این ترس، ایدهآل است، اما باید به یاد داشتهباشیم که ایدهآل مفهومی واقعی نیست! نیازی نیست که به تمام کارها به موقع و با نتیجهای فوقالعاده برسیم. باید حقیقت را پذیرفت. بهتر آن است که بخشی از کارها را با بهترین تلاشمان انجام دهیم. اگر اشتباهی انجام دهیم، از آن درس خواهیم گرفت. دنیا به همین منوال پیش میرود. هیچکس کامل نیست و ایدهال در مفهوم واقعی، وجود ندارد!
تمام مشکلات دیگر را نیز با اصول تعریفی فوق، میتوان ناشی از ترس دانست. ترس از شکست، خوب نبودن بهقدر کافی، رها شدن، عدم احساس راحتی، از دست دادن، خوب نبودن خودمان یا زندگی مان چنان که هستیم و هست و عدم برآورده شدن ایدهآلها همواره عواملی قدرتمند در بازداری ما نسبت به انجام ریسکها و انتخابهای تازه هستند. ریشهی تمام این ترسها، یک ترس اصلی است: در «آن» خوب نخواهیم بود! عدم اعتماد بهنفس یا کمبود آن در زمان آن تصمیم به ما میگوید که واجد شرایط هدفمان نخواهیم بود!
اما چگونه میتوانیم با ترس کنار بیاییم؟ شاید حتی بشود پرسید چطور بر ترس «غلبه» کنیم، اما خود این نگاه هم میتواند ایجاد مشکل کند، چرا که در آن صورت ترس را در هیئت دشمنی دیدهایم که باید بر آن پیروز شویم و یا آنکه او بر ما چیره گردد!این نگاه اساساً اشتباه است، چرا که ما، ترس هستیم. ما از نژاد بشری هستیم، در دنیایی که پیوسته در تغییر است و این به خودی خود ترسناک است. ما همواره نگرانیم که در آشفتگی این تغییرات، شکست بخوریم، مورد قضاوت واقع شویم و زندگی مان درست از آب در نیاید. ترس جزئی از ماست و به همین دلیل، ما نباید تلاش کنیم که آن را «ویران» سازیم. ترس ویران نمیشود درست هنگامی که بخشی از ترس را ر کسری از ثانیه از هم میپاشانیم، انواع دیگری از ترس تا آخر عمر با ما باقی میماند. از آنجا که ترس جزئی اصلی از زندگی است، نمیتوان آن را ریشهکن کرد. میخواهم سکانس بینظیر «زندان» را در «خیزش شوالیهی تاریکی» به یادتان آورم. جایی که یکی از زندانیان، به بروس گفت او از مرگ نمیترسد و تا زمانی که ترس را احساس نکند، نمیتواند از دیوار بالا برود و دوباره به آزادی برسد!
پس حالا چه میتوانیم بکنیم؟
– میتوانیم دربارهی ترس آگاه باشیم. وقتی در جدالیم و در جنبههایی آسیب میبینیم، باید آگاه باشیم که ترس میتواند ما را از پای بنشاند. باید دربارهی ماهیت ترس و کارکردش آگاه باشیم.
– حال، میتوانیم ترس را بپذیریم. نباید دربارهی وجودش، احساس بدی داشتهباشیم و در تقلا باشیم که بهطور کامل نابودش کنیم، یا حتی آرزو نماییم که کاش اصلاً وجود نداشت. ترس، جزئی از ما و زندگی است و باید بپذیریمش.
– میتوانیم ببینیم که ترس چگونه به ما آسیب میرساند و اتفاقاً این آسیب خودخواسته است. باید درک نماییم که آسیبها با از بین رفتن این ترس مضر، چگونه زایل میوند.
– میتوانیم کاملاً عقلانی دربارهی ترس بیاندیشیم. به آن کمی میدان بدهیم و مشاهدهاش کنیم. بدترین حالت چه خواهد بود؟ آیا از اساس میتوانیم با آن کنار بیاییم؟ (پاسخ بدیهی، «بله» خواهد بود. شاید در این صورت به «ایدهآل» دست نیابیم، اما راهی برای «خوب» بودن میتوان یافت.)
– میتوانیم برای چیزی که هستیم و زندگیمان به همین شکل، شکرگزار باشیم. از خودمان، دیگران و زندگی در همین لحظه قدردانی کنیم. میتوانیم بهخاطر شانسهایی که تا این لحظه داشتهایم علیرغم ترسهایی که پذیرششان به همراه داشته یا روشهای رسیدن به آنها را تغییر داده، ممنون باشیم. مثلاً یک فقدان منجر به نوآوری خواهد شد، انجام کاری دشوار و یا ساختن چیزی بینظیر شانسی است که این کمبود خلق میکند. تغییرات، همواره زایندهی نیاز به آموختن و رشد کردن هستند.
– میتوانیم به هماکنون بازگردیم، و ببینیم همینطوری که هست چقدر دوستداشتنی است! وقتی زمان حال را درک میکنید و آن را چنان که هست، میپذیریم، دیگر ایدهآلی وجود نخواهد داشت. وقتی ایدهآلی نباشد، ترسی هم در میان نخواهد بود. اگر برای انواع موفقیتها، ایدهآلی را در نظر نگیریم، از شکست در هراس نخواهیم بود. اگر برای چیزی که میخواهیم بشویم نگاهی آرمانی نسازیم، ترسی از اینکه برای آن کار به اندازهی کافی خوب نخواهیم بود به دل راه نمیدهیم. اگر نگاهی بُتگونه از فردی دیگر نسازیم، از اینکه در مواقعی رفتاری نامناسب دارد، خشمگین و ناامید نخواهیم بود.
این روند آگاهی، پذیرش، دیدن دردها، یافتن راهی برای شکرگزاری و بودن در لحظهاست، بی آنکه واهمهای از وجود ایدهآل در کار باشد. در مواجهه با ترس، میتوان این شیوهها را استفاده کرد. مدتی بعد، ترسی تازه به سراغ مان خواهد آمد، اما مشکلی نیست. با آن هم به همین شیوه میتوان برخورد کرد! با چنین نگرشی، میتوانیم با وجود ترسی که همواره به همراهمان است، کارهای مختلفی انجام دهیم. میتوانیم ترس را بپذیریم، بی آنکه اجازه دهیم که بتواند متوقف مان سازد. با چنین تمرینی، از آنجا که توان تحمل درد را در خود رشد دادهایم، توان همدردی با خود نیز در ما بیشتر میگردد.
دکتر به نظرم این بهترین مقاله ی بک پزشک بود.
من کاملا احساس همزاد پنداری با شما دارم.
دغدغه ی اصلی من یکی دوسال همین موضوعه!
به طور خلاصه من به ۱ راهکار بیشتر برای مقابله با ترس رسیدم:
اینکه اصلا نباید باهاش مبارزه کرد و باید داخل در چیزی بشیم که ازش می ترسیم و انقدر تو اون موضع صبر کنیم تا صبر زائل بشه.
باز هم ممنون
ﺗﺮﺱ ﻫﻤﻮﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﺭﻳﺸﻪ اﺻﻠﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﺸﻜﻼﺕ اﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺮﺱ اﺯ ﺗﻐﻴﺮاﺕ ﻳﺎ ﺷﻜﺴﺖ. اﻣﺎ ﺑﻌﻀﻲ ﻣﻮاﺭﺩ ﺭﺑﻄ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺑﻪ ﺗﺮﺱ ﻧﺪاﺭﻩ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﻌﻠﻞ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺩﺷﻮاﺭﻱ و ﺗﺤﻤﻞ ﺳﺨﺘﻲ ﻫﺎﺳﺖ. ﻣﺜﻼ ﻣﻦ اﻻﻥ ﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﻣﻴﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻛﻪ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺨﻮﻧﻢ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻛﺎﺭﻳﻢ ﺭﻭ ﺑﺨﻮﻧﻢ اﻣﺎ ﺧﺐ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺣﺴﺶ ﻧﻴﺴﺖ و ﺭﺑﻂﻲ ﺑﻪ ﺗﺮﺱ ﻧﺪاﺭﻩ ﻳﺎ ﻣﺜﻞ ﻭﺭﺯﺵ ﻛﺮﺩﻥ. ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺁﻝ ﻛﺎﭘﻮﭼﻴﻨﻮ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺭاﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﻛﺪﻭﻣﻪ اﻣﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻏﻠﻄ ﺭﻭ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﻟﻌﻨﺘﻲ ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ (ﺭاﻩ ﺩﺭﺳﺖ).
پست جالبی بود، ممنونم خانم مجیدی!
ممنون خانم مجیدی
خیلی خوب بود مقالتون
کاملا هم درست بود مخصوصا از اینجاش خیلی خوشم اومد:
پس ترجیح میدهیم در شبکههای اجتماعی وقت بگذرانیم و بیهوده، میلباکسمان را ریفرش کنیم، اما سراغ انجام کاری دشوار نرویم!
به نظر منم راه نهایی موفقیت اینکه با کله بریم تو دل ترس و باهاش دوست شیم ولی نهایت کار که به موفقیت رسیدیم ازش دل بکنیم، یعنی یه جورایی دوست نیمه راه ترس باشیم!
به نظر من خانم مجیدی، خلاصه باید این شعر زیبا رو ضمیمه کنیم به این پست:
بگذار بیاید…
بگذار بیاید، از در ، دیوار، کنج و کلید، از هر طرف که می خواهد
درد، درد است
دلخوش مکن به وارونه خواندنش.
تنها تویی و تنهاییت،
تویی و بارانِ پشت پنجره
دوربین را بچرخان،
کلید را لمس کن
حرکت…
زندگی آغاز می شود و دیگر بار
در شکوه چشمانت،
وجود پر مهرت،
و دست های تو،
برای گشودن درهای دردناک جهان،
کافی است.
باور کن …
چونان همیشه،
خدا را، صبورانه باور کن…
شعر از “پیام دهکردی”
پست مفیدی بود ممنون از زحمات شما.
ممنون خانم مجیدی برای وقتی که گذاشتید.
موضوعی که نظرم را جلب کرد، ترجمه نکردن متن تصاویر بود، با این کار مخاطب خودتان را دستهبندی کرده و فقط برای بخشی از آنها مطلب مینویسید. شاید با ترجمه، بخشی از مفهوم آن از بین برود ولی در بر گرفتن تمامی مخاطبین از اهمیت بیشتری برخوردار است.
سرکار خانم مجیدی
سپاسگذارم از مطلب زیبا و کاربردی
به نظرم مقاله بی ثمری هست. ترس برای بقا لازم هست و اصلا برای همین هم به وجود آمده است.
آن چیز که مهمه این هست که تعادل رو حفظ کنیم، ترس های بی موردی که داریم رو کشف کنیم و با غلبه بر اونها زندگی خود را بهتر کنیم.
رویکردی که در آخر مقاله به اون اشاره میکنه اینه که کلا ایده آل، هدف، مطلوب نهایی رو کنار بزاریم و تنها در لحظه حال زندگی کرده و هر چیزی که هست را بپذیریم و از اون لذت ببریم.
این دیدگاه با روحیه جنگندگی، تلاش و انگیزش مغایرت دارد. دوستان نقطه ایده آل باید وجود داشته باشد، اینکه از نرسیدن به آن نترسیم صحبت دیگری است. می توان برای اون تلاش کرد، قدری هم ترسید، اما از زمان حال هم لذت برد. ترس به خودی خود اصلا هم چیز بدی نیست.
مقاله به این اشاره داره،جرئت عدم ترس نیست بلکه کنترل کردن اونه.
یعنی ترسی رو که وجود داره بپذیری و آگاهانه نسبت به اون اقدام کنی.
خیلی جالب بود…ممنون
البته تنبلی در بسیاری از مواردی که گفتین نقش زیادی داره…
لازمه موفقیت توی هر زمینه ای داشتن همت و شجاعت منطقیه
خیلی عالی بود این مقاله.
من از این روند کنار اومدن با ترس یادداشت برداشتم و تلاش کردم مصداق هاشو تو زندگی خودم پیدا کنم.
خیلی ممنون به خاطر این مطلب مفیدتون. :-)
عالی بود. از ترس از دستدادن بخشی از مطلب،گذاشتم در فرصتی با تمرکز بیشتر بخوانم. اینهم یک ترس است!
من نیز!
من نیز نیز
سلام خانم مجیدی
پست بسیار عالیای بود.
تو مستند روز وبلاگستان فارسی گفتید از ما [خوانندههای خاموش!] میخواین که بیام بیرون از تو خبرخونمون، به دیده منت، از این به بعد سعی میکنم من یکی، به نوبه خودم بیشتر بیام اینجا.
راستی چرا یکپزشک هیچ واکنشی واسه اون روز نداشت؟
بسیار جالب بود
مطلب جالبی بود ممنون
من رو به یاد جمله ویل اسمیت در فیلم پس از زمین انداخت:
“خطر یه چیز واقعیه ولی ترس یه انتخابه”
کاش در این پست به موضوع “ترس از ریسک تغییر شغل، بخاطر عواقب بیکاری و فقر یا تغییر سبک زندگی” هم میپرداختید.
عالی و مفید بود (:
عالی بود.
یکی از بهترین مقالاتی بود که در این حوزه خوندم. دستتون درد نکنه.
چه همه متنهای انتخابیتون جدیدا برازنده ی پرفکشنیستاس! بسیار سپاسگزارم خانوم : )
و نادانی ریشه همه ترسهاست.
عالی و موشکافانه.
عالی بود! یاد سخنی از مسیح تو کتاب مرشد و مارگریتا افتادم، “بزرگترین گناه همانا ترس است”
یا ایده اصلی فیلم after earth به کارگردانی شیامالان
“Danger is real, fear is your choice”
همه اسم دارن جز بروس لی
ممنون از مطلب قشنگتون
خعلی جالب بود واقعن بدردم خورد حتی همین امروز توی کوهنوردی اگه ریسک نمی کردم باید راه بیشتری می رفتم تا به مقصدم برسم ولی این ثابت کرد که بعضی مواقع باید رو ترسمون غلبه کنیم (+_+)
…………………………………………………………………………..
به امید هوای تازه تر