زندگینامه «هرژه» و مروری بر مجموعه کتابهای «ماجراهای تن تن»

امروز مصادف است با زادروز هرژه. به همین خاطر این پست را به صورت مشروح اختصاص میدهیم به این نوستالژی دوران کودکیمان:
«نیروهای ویلهلم دوم قیصر آلمان وارد بلژیک شدهاند.» این را زنانی میگویند که جلوی یکی از نانواییهای منطقۀ «اتربیک» بروکسل صف کشیدهاند. این روزها بروکسل حال و هوای شاد سابق را ندارد. جنگ جهانی اول آغاز شده و مردم در پی تأمین آذوقهاند. در این میان، زنها نیروی بیشتری از خود نشان میدهند. «الیزابت» یکی از آنهاست؛ او را در حال عزیمت به محل کار شوهرش میبینیم. یک فروشگاه ورزشی که «آلکسیر» همسرش، در آنجا یک فروشندۀ ساده است. آنها یک بچۀ هفتساله دارند؛ «ژرژ» او تازه مدرسه رفته و عاشق نقاشی است. الیزابت امروز هنگام رفت و روب خانه، تعدادی از نقاشیهایش را پیدا کرده؛ نقاشیهایی که سربازهای ترسناکی را نشان میدهد که در خیابانهای کشورشان گشت میزنند. ژرژ تعدادی از این نقاشیها را در حاشیۀ کتابهای درسیاش کشید، به این امید که از چشم پدر و مادرش دور بماند. او همۀ این طرحها را با نام خانوادگیاش امضا کرد؛ «رمی». چیزی که «الیزابت» را ترساند، تاریخ کشیدن نقاشیهاست؛ چند ماه قبل از شروع جنگ جهانی.
اما یک پسربچۀ هفتساله چطور میتوانسته اشغال کشور را پیشگویی کند. به نظر «الیزابت» این عجیبترین اتقاف دنیا است. اما اگر از «ژرژ» بپرسید چیز غریبی در این ماجرا نمیبیند.
همه چیز از آنجا شروع شد که «ژرژ» پس از تعطیلی مدرسهاش، با مرد جوانی و سگش جلوی مدرسه ملاقات کرد. مادر مثل همیشه وقت نکرده بود سر موقع دنبال «ژرژ» بیاید و او این بخت را داشت تا آمدن مادر با کسی حرف بزندکه گویی او را خوب میشناخت. آن جوان، چهرهای ساده داشت با سن و سالی نامشخص و موهایی کوتاه که به کاکلی ختم میشد و قدی نه چندان بلند. سگ سراپا سفید بود و به استخوان، علاقۀ وافری داشت. مرد میگفت عاشق ماجراجویی است. در قصر «مولینساز» زندگی میکند و آن روز به طور اتفاقی از آنجا رد شده. «ژرژ» عاشق داستانهای این مرد شد و از آنجا که عاشق طراحی و نقاشی بود، به خود قول داد وقتی بزرگتر شد آنها را به تصویر بکشد.
سالها بعد، در ۱۹۲۰، وقتی او واقعاً وارد این مدرسه شد؛ آنجا را زیادی کسلکننده یافت. پس ترکش کرد و وارد دبیرستان پیشاهنگان نیروی دریایی شد. در آنجا نخستین طرحهایش را در ماهنامۀ پسران پیشاهنگ کاتولیک بلژیک به چاپ رساند. در ۱۹۲۴، کارهای او آنقدر ارج و قرب داشت که امضایش را پای آنها بگذارد. «ژرژ» تصمیم گرفت از حرف اول اسم کوچک و نام خانوادگیاش استفاده کند؛ R.G که مخفف «ژرژ رمی» بود. مدتی بعد او پای طرحهایش را با نام «هرژه» امضا کرد. او دو سالی را با این نام تازه گذراند تا اینکه در ۱۹۲۶ اتفاقی غریب برایش رخ داد. او در حین طراحیهای همیشگیاش، موفق به خلق شخصیتی شده بود که عجیب او را یاد آن مرد جوان مرموز و سگش ر آن ظهر بعد از تعطیلی مدرسه میانداخت. البته طرح او کاملاً شبیه آن مرد جوان رازآمیز نبود اما میتوانست پیشدرآمدی باشد بر آن خاطرۀ کودکی فراموششده.
شخصیت تازهاش، پسر پیشاهنگی بود با نام «توتور»؛ با چهرهای باز و بشاش، بینی نوکتیزی که عجیب آدم را یاد «پینوکیو» میانداخت. این شخصیت، قهرمان مجموعهای کامیکاستریپ بود که در سراسر بلژیک طرفدار پیدا کرد. شهرت «هرژه» و کارهای فوقالعادهاش به گوش پدر «نوربرت والز» رسید. او به عنوان یک فعال سیاسی محافظهکار، اسم و رسمی داشت. پدر «والز» جدا از فعالیتهای سیاسی، سردبیر یک روزنامۀ نسبتاً پرتیراژ بود با عنوان «کاتولیک بلژیوم دیلی». او میخواست ضمیمۀ جدید کودکان را نیز به روزنامهاش بیفزاید و «هرژه» انتخاب اولش بود.
در سال ۱۹۲۸، «ژرژ» به دفتر پدر «والز» رفت و کارش را رسماً در اول نوامبر ۱۹۲۸ با سِمت سردبیر این هفتهنامۀ کودکانه آغاز کرد. پدر «والز» نام بامزهای برای ضمیمۀ کودکانهاش انتخاب کرده بود؛ «قرن بیستم کوچک». جالب اینجاست که «تنتن» در داستانهای اولیه، خبرنگار مجلهای بود به همین نام. در آن زمان، «هرژه» با ۱۸ سال سن، جوانترین سردبیر نشریات آن روزگار محسوب میشد؛ هر چند ضمیمۀ او در ابتدای کار تنها یک ضمیمۀ کودکانۀ ساده بود. دور از انتظار نبود که این سردبیر جوان تازه ظهورکرده، سالها بعد، «آلیس دیوس» هشتساله را به کار دعوت کند و از او به عنوان همکار ثابت برای رنگآمیزی ماجراهای «تنتن» در سالهای بعد بهره بگیرد!
در هر صورت، «هرژه» در اوایل کار نیاز به چالشی داشت تا بتواند استعدادهای نهفتۀ خلاقانهاش را نشان دهد. بلندپروازیهای پدر «والز» زمینۀ مناسب بروز این استعداد را فراهم کرد. پدر «والز» به داستانی نیاز داشت تا هر هفته در مجلۀ نوپایش به چاپ برسد و آنقدر جذاب باشد که طیف عظیمی از مخاطبان خردسال را به خوانندۀ ثابت خود تبدیل کند. «هرژه» کارش را شروع کرد اما در میانۀ کار بود که احساس دلبستگی شدیدی به منشیاش «ژرماین کیچنز» پیدا کرد. اما او آنقدر خوددار بود که نگذارد این عشق تازه سربرآورده مانع کار مهمش شود. فرجام این دلبستگی، چند سال بعد در ۱۹۳۲ به ازدواجی ژورنالیستی، اما بیسر و صدا، انجامید و «ژرماین کیچنز» از آن تاریخ زن و شریک زندگی خالق جذابترین و پرمخاطبترین کمیکاستریپ تاریخ فرانسه شد.
ولی قهرمان اصلی قصههای «هرژه» هیچگاه ازدواج نکرد و حتی به فکر تشکیل خانواده نیفتاد و رؤیای ماجرای عاشقانه را نیز از خود دور کرد و دقیقاً به همین خاطر از ۱۹۳۰، زمان چاپ نخستین کتاب «تنتن» -«تنتن در سرزمین روسها»- تا ۱۹۷۶ زمان چاپ آخرین کتاب «تنتن» -تنتن و پیکارها- جوان ماند. آنقدر که خوانندگانش به این جوانی و آسیبناپذیری غبطه خوردند و حتی کسی چون «شارل دوگل» رئیسجمهور فرانسه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، خودش را با «تنتن» مقایسه کرد و ادعا کرد او و «تنتن» جزء آدمهای کوچکی هستند که قدرتهای بزرگ آنها را نمیترساند!
نخستین ماجرای «تنتن و میلو»: «تنتن در سرزمین روسها»
چنین بود که زمینه برای چاپ نخستین ماجرای «تنتن و میلو» فراهم شد و «هرژه» آن را در ۱۰ ژانویۀ ۱۹۲۹ در هفتهنامۀ کودکانهاش به چاپ رساند.
داستان او اما بزرگتر از آن بود که در قالب یک هفتهنامۀ ساده باقی بماند. «هرژه» به فراست دریافته بود که به گنج عظیمی دست یافته است. این حقیقت را نامههای فراوان رسیده به دفتر مجله و شور و اشتیاق نهفقط کودکانه که همۀ مردم بلژیک از هر سن و طبقهای یادآور میشد.
یک سال گذشت و «هرژه» سرانجام توانست در بهار ۱۹۳۰، نخستین کتابش را وارد بازار نشر کند و این همان «تنتن در سرزمین روسها» بود. در این کتاب، «تن تن» خبرنگار با سفر به روسیه از فعالیتهای OGPU، پلیس سری اتحاد جماهیر شوروی، سردرآورده و با آشکارکردن شرارت بلشویکها، از توطئهای که قرار بود علیه بلژیک صورت گیرد، پرده برمیداشت.

شاید موضع «تنتن» در این کتاب در مقابل دشمن قسمخوردۀ دنیای سرمایهداری، زیادی خصمانه بود و شاید «هرژه» ناتوان از کمکردن مضمون «پروپاگاندای» کتاب، قادر نبود راهی برای داستانیکردن حوادث اثرش بیابد. «تنتن در سرزمین روسها»، اما همۀ جذابیتها و بداعتهای کتابهای قبلی را داشت. «استوریبوردهای» سیاه و سفید او به دقت خط سیر ماجرا و موقعیت فیزیکی آدمها را مشخص میکرد. استفادهاش از «اینسرت»ها و نمادهای درشت «تنتن» و بَدمنهای اثر، هنوز دقت، صراحت و خلاقیت یک ذهن کاملاً سینمایی را تصویر میکرد؛ ذهن خلاقانهای که بر حسب اتفاق در دنیای کامیکاستریپهای کارتونی ظهور کرده بود.
تنتن در کنگو
دومین کتاب هرژه، «تنتن در کنگو» نشان داد دنیای ذهنی او به شدت متأثر از تمایلات سیاسی محافظهکارانۀ حامی مالی و معنویاش پدر «هربرت والز» است. چاپ نسخۀ سیاه و سفید این کتاب در سال ۱۹۳۱، جنجالی به پا کرد. موضع آشکارا تبلیغی کتاب به اندازۀ اثر قبلی نبود، اما آنقدر نمود داشت که به نسبت عقاید لیبرالمنشانۀ آن دهه ارتجاعی بنماید. ماجرا در «کنگو بلژیک» میگذرد. جایی «در ناحیۀ استوایی آفریقا که بخش بزرگی از حوزۀ رود کنگو را فرا میگیرد.»
«تنتن» که برای تهیۀ یک «رپورتاژ» عازم کنگو شده، درگیر ماجراهایی میشود که اعضای یک باند قاچاق الماس برایش درست کردهاند. «هرژه» در این کتاب برای نخستین بار اشارههایی آشکار به دنیای سینما دارد. وسیلۀ او برای تهیۀ گزارش، یک دوربین پایهدار فیلمبرداری است که به راحتی بر دوش حمل میشود. او به وسیلۀ همین دوربین، نیت پلید اعضای باند قاچاق الماس را در قالب نمایش یک فیلم بر روی پرده، نزد بومیان آشکار میکند و آنها را علیه بَدمنهای داستاناش میشوراند. این همدلی آگاهانه با بومیان کوتاهقد این منطقه از قارۀ آفریقا، البته آنقدر نیست که به آنها آزادی یا آگاهی جهانشمول اعطا کند، اما بومیان را انسانهایی معرفی میکند که میتوان با آنها دوست شد و یا همچون آنان زندگی کرد.
در «تنتن در کنگو»، «تنتن» بیشترین چالش را با طبیعت دارد. او از امواج خروشان رود کنگو میگذرد. دست و پا بسته به شاخهای از درختی بالای آبشار آویزان میشود و البته در تمامی این ماجراها، همچون «باسترکینون» طبیعت را رام و مهار خود میکند. نکتۀ جالب توجه در این کتاب، که بعدها به عنوان مشخصۀ اصلی ماجراهای «تنتن» شناخته میشود، ریتم دیوانهوار ماجراست. به طوری که تنها در شکل و شمایل یک کمیکاستریپ میتوان تصورش کرد.
«تنتن در کنگو» ثابت کرد مخاطبهای خردسال، فانتزی را دوست دارند ولی اگر چاشنی این فانتزی، واقعیتی باشد که در دنیای دور و برمان میبینیم، آنگاه با این فانتزی میشود بیشتر همدلی کرد و باورش نمود. شکل ارائۀ این فانتزی نوظهور، در این کتاب و دیگر کتابهای بعدی، به گونهای است که گویی از صافی ذهن واقعبین یک دانشمند علاقهمند به علوم عبور داده شده. «هرژه» بعدها با خلق شخصیت «تورنسل» [پروفسور گیج و کمحافظهاش که گوشهای سنگیناش همیشه دردسرساز است] به این علاقهاش صورت عینی داد.
در این کتاب، علاقۀ «هرژه» به فیزیک بیش از علوم مربوط به جانوران خودنمایی میکند. نسخۀ رنگی و اصلاحشدۀ این کتاب در ۱۹۴۶ عرضه شد و این همان نسخهای است که از آن به عنوان نخستین نسخۀ واقعاً خواندنی ماجراهای «تنتن» یاد میکنند.
تنتن در آمریکا
در ۱۹۳۲، «هرژه» قهرمان اینک شناختهشدهاش را روانۀ آمریکا کرد و نام این کتاب تازه را «تنتن در آمریکا» گذاشت. داستان، این بار از شیکاگو آغاز میشود. از سال ۱۹۳۱، «زمانیکه تبهکاران بر شهر حکومت میکردند» «تنتن» در این کتاب «مشهورترین خبرنگار دنیاست» و هدف تبهکاران، آن است که نگذارند «حتی یه روز تو شیکاگو بمونه». «تنتن» اما سمجتر از این حرفهاست.
او مثل همیشه میخواهد از هر چیزی سر دربیاورد و این رویارویی البته برای او کار چندان سادهای نیست. شاید به خاطر آنکه خود آمریکا، از دید «هرژه» سرزمین پیچیدهای است. این پیچیدگی برای «هرژه» دستاویزی شده برای رفتن به ماجراهای گوناگون. سرعت و ریتم ماجراها در این کتاب تازه، از «تنتن در کنگو» هم بیشتر است. «تنتن» از شیکاگو عازم غرب وحشی میشود، با قبایل سرخپوست درمیافتد و بدویت و تمدن را در آنجا کنار هم تجربه میکند و همچون یک قهرمان به شیکاگو برمیگردد. او «در بزرگترین عملیات پاکسازی شهر شیکاگو» مهرۀ اصلی است. وامگیری هرژه از سینمای گانگستری اوایل دهۀ ۳۰ و سینمای وسترن هنوز خام را نمیتوان منکر شد. این دو ژانر سینمایی، به «هرژه» این اجازه را داده تا تنوع بیشتری به طرح داستانی رنگارنگش ببخشد.
او برای این کتاب، همچون اثر قبلی، تحقیق گستردهای کرد؛ به طوری که احاطۀ او بر جغرافیای سرزمینی که تا به حال به آن سفر نکرده، حیرتانگیز مینماید. «هرژه» در این کتاب، علاقه و احاطهاش را به دانش جغرافیا به رخ کشید.
او برای جذابکردن اثرش نخستین و آخرین شخصیت واقعی –آل کاپون- را وارد کتاباش کرد. اما این همه باعث نشد تا در این سرزمین تازه هم پرطرفدار شود. «تنتن» برای همیشه نزد آمریکاییها یک غریبه ماند. غریبهای که باید کاری کند تا «بتونه توی شیکاگو بمونه.»
انگار شهروندان آمریکایی میخواستند با زبان بیزبانی اعلام کنند که برای حل مسائل ریز و درشت انسان به اندازۀ کافی قهرمان دارند و نیازی به یک قهرمان بلندپرواز اروپایی نیست. فرهنگ آمریکایی آنقدر انعطاف نداشت تا با یک شخصیت داستانی اروپایی بدهبستان فرهنگی برقرار کند. صحنۀ باشکوه استقلال از «تنتن» درحالیکه او سوار بر ماشین روباز پلیس برای مردم دست تکان میدهد، همان صحنهای که دو پلیس اسبسوار او را اسکورت میکنند، حسرتی شد برای «هرژه» که هیچگاه صورت واقعی پیدا نکرد. «تنتن» آمریکا را ترک کرد و دیگر هیچگاه به آن بازنگشت مگر برای سردرآوردن از راز اینگاها در «پرو» در قلب آمریکای لاتین –در معبد خورشید- با یافتن مجسمۀ دزدیدهشدهای در جنگلهای برزیل –در گوش شکسته- و با درگیرشدن در تحولات یک کشور خیالی آمریکای لاتین –تنتن و پیکاروها-.
آخرین تیر در ترکشماندۀ «هرژه» برای ارتباط با این سرزمین گویی جداافتاده از دنیا، نامهای بود که به سال ۱۹۴۸ برای والت-دیزنی نوشت و طی آن، تمایلش را به ساخت فیلمی کارتونی از ماجراهای «تنتن و میلو» اعلام کرد. دیزنی اما به افسانههای انگلوساکسونیاش –آن افسانههایی که غرابتی با فرهنگ انگلیسآمریکایی داشت- دلخوش بود. شاید او هرگز نامۀ «هرژه» را هم باز نکرد و «تابو»یی که «هرژه» قصد شکستناش را داشت همچنان دستنخورده باقی ماند. در ۱۹۴۵، نسخۀ اصلاح و بازسازی و رنگآمیزیشدۀ این کتاب بیرون آمد و به سفارش انتشارات طرف قرارداد در آمریکا، تمام شخصیتهای سیاهپوست نسخۀ سیاه و سفید قبلی سفیدپوست شدند و اینگونه پروندۀ ماجراهای «تنتن» در آمریکا برای همیشه بسته شد.
سیگارهای فرعون
در دهۀ ۳۰، تب باستانشناسی سراسر اروپا را گرفته بود. این موج، به کاوش فرهنگ مشرقزمین علاقهای وافر داشت. در این میان، میعادگاه تمامی مستشرقان و ماجراجویان غربی، مصر بود. پس دور از انتظار نبود که «هرژه»، «تنتن» را به مصر بکشاند تا از رازی سر درآورد که «هرژه» نام سیگارهای فرعون را بر آن گذاشته بود. ضرباهنگ تند داستانهای قبلی، این بار حول یک هزارتوی معماوار تنیده شده؛ «هرژه» آشکارا از جذابیتهای داستانهای پلیسی و معمایی استفاده کرده و به آن وجهی ماجرایی بخشیده است.
نسخۀ کامل رنگآمیزیشدۀ این کتاب در ۱۹۵۵، یکی از خلاقانهترین استفادههای روانشناسانه از تنالیتههای رنگی تیره و روشن برای القای فضای رازآمیز داستان است. سیگارهای فرعون، بیش از بقیۀ کتابها، حاوی رنگهایی تخت، گرفته و غیردرخشان است؛ این مسأله تا حدودی به امکانات چاپی دهۀ پنجاه برمیگشت ولی دلیل عمدهاش استفادۀ سینمایی از نور است. به عنوان مثال، نشان دادن فضای خفه و گرفتۀ یکی از مقابر مصری. «هرژه» در این کتاب به نوعی فانتزی گوتیکوار نزدیک شده و لحن شوخ و سرزندۀ داستانهای قبلی را به نوعی هراس ناشناخته پیوند میزند.
در این داستان، برای نخستین بار دو کارآگاه نخاله دوپونت و دوپونط [یا همان تامسون و تامپسون در ترجمۀ انگلیسی] سر و کلهشان پیدا میشود. مردانی لافزن و متعصب، با بینی بزرگ و سبیلهای پرپشت که کارهای مسخرهشان دنیای مسخرۀ «سه کلهپوک» در سینما را به یاد میآورد. سیگارهای فرعون با واردکردن یک مهاراجه، نیمنگاهی همدلانه به فرهنگ هندی دارد و البته همۀ اینها از دید یک مستشرق غربی است که علاقۀ وافری به ماجراجویی دارد.
پیش از خلق کتاب بعدی، «هرژه» همۀ تواناش را برای راهانداری یک مجموعه ماجرای دیگر به کار گرفت؛ دختر و پسر ۱۰ تا ۱۲سالۀ فرانسویای با نام «ژو» و «زت» به همراه میمون دردسرآفرینشان «ژاکو» [چیزی شبیه میلو در داستانهای «تنتن و میلو»]. پنج کتابی که از این طریق خلق شد [جنون سرعت، مقصد نیویورک، آدم-آهنی، انفجار کاراماکو، درۀ مارها] جذاب بود اما اقبال «تنتن» را نیافت. او پیش از آن، در دهۀ ۲۰، با خلق دو پسربچۀ شیطان با نامهای «کویک و فلاکپی» حتی نتوانسته بود به مرزهای حرفهای داستانهای «ژو، زت و ژاکو» برسد. تقدیر بر آن بود که «هرژه» سفر دور دنیایش را همچنان با یار قابل اعتمادش «تنتن» ادامه دهد.
گل آبی
«هرژه» برای کتاب بعدیاش که به نوعی دنبالۀ سیگارهای فرعون به حساب میآمد، تحقیق مفصلتر و پردامنهتری را آغاز کرد. نتیجۀ این تحقیقات در ۱۹۳۶، بروز کرد؛ زمانی که گل آبی به عنوان واقعگرایانهترین ماجراهای «تنتن و میلو» بر پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفت. طرحهای هرژه در گل آبی ظرافتی مینیاتوروار دارد. واقعگرایی، اینجا بر فضای داستان، سنگینی میکند و نگاه همدلانۀ او به مردمی ستمدیده، انقلابی را در دیدگاههای «هرژه» به وجود میآورد. او نه همچون یک استعمارگر فرصتطلب، که در شکل و شمایل یک لیبرال انساندوست به آدمهای داستانیاش نگاه میکند. گل آبی سرشار است از احترام به فرهنگ چینی. شگفتی و غرابت داستانهای پیشین، جایش را به یک بهت عارفانه داده. این بار نه با دنیای بیرونی بلکه با جهان درونی «تنتن» سر و کار داریم. «میلو» البته همان سگ وفاداری است که برای نجات جان صاحبش، مدام در حال جدال با شیطان دروناش است ولی «تنتن» عوض شده. او کنار بومیان چینی با مهاجمان و دشمنان آنان میجنگد. همچون آنان لباس میپوشد و همچون آنها غذا میخورد. «تنتن» ماجراهای خودش را دارد ولی گویی نوعی حس مراقبۀ عارفانه ضرباهنگ حوادث را کنترل میکند.
برای نخستین بار، به میان مردم میرویم و با سختیهای زندگی آنها آشنا میشویم. از علاقه به فیزیک و جغرافیا در کتابهای قبلی و نجوم و ستارهشناسی در کتاب-های آینده خبری نیست و تهمایهای از دانش مردمشناسی جای همۀ آنها را گرفته.
گوش شکسته
پیش از جنگ، او سه کتاب دیگر خلق میکند. یکی از آنها گوش شکسته است؛ داستان کشمکشهای سیاسی میان پاراگوئه و بولیوی در اواسط دهۀ ۳۰. این اثر نخستین بار در سال ۱۹۳۷ به صورت سیاه و سفید منتشر شد و ۶ سال بعد، نسخۀ رنگی و اصلاحشدۀ آن البته بدون تغییرات زیاد، به بازار کتاب ارائه گشت. «هرژه» در این کتاب به ضرباهنگ دیوانهوار قصههای قبلی بازگشته و این بار سیاست را به طور علنی به نقد گرفته و به تمسخر میکشد. داستان مربوط به دزدیدهشدن مجسمۀ «آروم بابا» است؛ او به دنبال مجسمه تا قلب آشوبهای سیاسی آمریکای جنوبی میرود و بدون آنکه بفهمد، سرجوخۀ یکی از هنگهای انقلابی میشود. گوش شکسته با یک نتیجهگیری اخلاقی، برای نخستین بار درونمایههای مذهبی را وارد ماجراهای «تنتن» میکند.
در پایان قصه، شیطانکهایی چنگک به دست، روح دو بدن غرق شده در دریا را به دوزخ هدایت میکنند.
جزیرۀ سیاه
داستان بعدی جزیرۀ سیاه، در ۱۹۳۸ در اسکاتلند رخ میدهد. نکتۀ جالب در این کتاب، رعایت وحدت مکان و زمان و موضوع است. قصه، درون یک جزیره میگذرد و طرح داستانی بسیار سادهتری دارد. «مک گافین» ماجرا، یک میمون عظیمالجثه است که سالها بعد، نمونۀ کاملتر آن را در قالب دینی «غول برفی» در «تنتن در تبت» میبینیم. «هرژه» در این کتاب به خرافههای مردم شمال اسکاتلند نزدیک میشود و قهرماناش را وا میدارد همچون آنها دامن با طرح اسکاچ اسکاتلندی بپوشد و کلاه منگولهدار و لباس یقهاسکی بر تن کند. تصویر او از اسکاتلند، اما به مذاق بریتانیاییها خوش نمیآید و «هرژه» مجبور میشود دو نسخۀ دیگر از کتاب ارائه دهد که نخستین آن ۵ سال پس از چاپ نسخۀ سیاه و سفید اولیه و به صورت رنگآمیزیشده است و دومی به سال ۱۹۶۵ [باز هم رنگی]. این نسخۀ آخری میکوشد بهانۀ عدم نمایش ظاهری خوب از بریتانیا را از ناشر طرف قرارداد در انگلستان بگیرد.
عصای اسرارآمیز
در عصای سلطنتی «شاه اوناکار» [چاپشده در ایران با عنوان عصای اسرارآمیز] به سال ۱۹۳۹، «تنتن» عازم کشوری در منطقۀ بالکان میشود. کشوری که البته روی نقشه، وجود خارجی ندارد ولی «هرژه» آن را سیلداویا میخواند. هرژه در این اثر دادههای فنی و جغراقیاییاش را در حد اعلای خود به نمایش گذاشت و از فرم آثار مستند بهره گرفت تا «همۀ جزئیات مربوط به کشور خیالی سیلداویا در اروپای شرقی را، از شیوۀ حکومت تا جمعیت و تولیدات آن» نمایش دهد و کار را بدانجا رساند که «یک تابلوی مینیاتور مربوط به این کشور را در یک صفحه به چاپ رساند.» در این کتاب، دزدیدن عصای سلطنتی تا حد گرفتن حق سلطنت از پادشاه، بزرگ جلوه داده میشود. در این داستان، وسواس برای نمایش جزئیات را میتوان به عنوان نمونه در طراحی لباسهای سلطنتی دید. به واقع، ماجراهایی که برای «تنتن» روی میدهد بهانهای هستند تا این جزئیات به تصویر کشیده شوند. عصای سلطنتی «شاه اوناکار»، اوج ظریفبینی در کامیکاستریپهای کارتونی است. البته این همه را در نسخۀ رنگی کتاب میتوان دید که ۶ سال پس از چاپ نسخۀ سیاه و سفید و همزمان با پایان جنگ جهانی دوم منتشر میشود.
«هرژه» در اوج دوران حرفهایاش به سر میبرد که جنگ جهانی دوم شروع شد. یک سال بعد، با حملۀ ارتش آلمان نازی به بلژیک در دهم ماه مه، یکباره فعالیتهای «هرژه» با رکود مواجه شد. مخلوق او «تنتن» میبایست از سفرهایش کم کند. نشریۀ مصور «هرژه» دیگر چاپ نمیشد اما او بیکار نبود و به اصلاح و بازسازی کارهای قبلیاش پرداخت. او به حضور نیروهای اشغالگر آلمانی در کشورش عادت داشت؛ پس ترجیح داد برای حفظ رؤیای شخصیاش هم که شده، سیاهی واقعی را وارد کارش نکند. او قلم زمین گذاشت و به گذشته فکر کرد. زمانیکه کودکی بیش نبود و با مرد جوان مرموزی به همراه سگش ملاقات کرد و آن طرحهای عجیب را در کتابهای درسی-اش کشید. او به این چیزها فکر کرد و در آن غرق شد تا اینکه باز خود را در قالب «ژرژ» کوچک دید؛ ایستاده کنار مدرسهاش که یکساعتی از تعطیلیاش میگذشت. مرد جوان مرموز رفته بود و مادر از دور با عجله به سوی او میآمد. از دور صدای توپهای ارتش آلمان از اشغالی طولانی خبر میداد.
خرچنگ پنجهطلایی
خرچنگ پنجهطلایی را در ۱۹۴۱ چاپ کرد و این آخرین نسخۀ سیاه و سفیدی بود که توسط ناشرش، انتشارات «کاسترمن» عرضه میشد. «کاسترمن» از ۱۹۳۲ چاپ آثار «هرژه» را در فرانسه و بلژیک به عهده گرفته بود.در یک نسخه این کتاب، صحنههای مشروبخواری کاپیتان «هادوک» [ملوانی دائمالخمر که «تنتن» برای نخستین بار در کشتی حامل مواد مخدر «کارابوجان» در اقیانوس اطلس دیدار میکند] به سفارش ناشر آمریکایی طرف قرارداد در آمریکا حذف شد.
خرچنگ پنجهطلایی را بیشتر به خاطر سفر صحرایی قهرمانان آن میشناسند؛ واقعگرایی به کار رفته در این صحنهها، در آمیزش با صحنههای سورئالگونه، بعدها به خصیصۀ اصلی ماجراهای «تنتن» در کتابهای بعدی تبدیل میشود. قاببندیها با طنزی پنهان، گرمای طاقتفرسای صحرایی که قهرمانان قصه در آن گرفتار شدهاند را به زیبایی هر چه تمامتر به تصویر میکشد. در این کتاب، برای نخستین بار استفادۀ خلاق از نماهای لانگشات را شاهدیم. وامگیری از قابلیتهای رسانۀ سینما برای بیان حس و حال یک صحنه، با این کتاب به اوج خود میرسد. اگر بگوییم که هیچکاک در نسخۀ آمریکایی مردی که زیادی میدانست (۱۹۵۵)، در صحنههای تعقیب و گریز ابتدای فیلم در بازار مراکش- جایی که داستان خرچنگ پنجهطلایی هم در آن میگذرد- تحت تأثیر این کتاب بوده است، اغراق نکردهایم و البته خود کتاب در این صحنه، متأثر از فیلمی از یک کارگردان فرانسوی است. فیلمی با بازی «ژان گابن» با عنوان «په په لوموکو» محصول ۱۹۳۶. شاید هیچ کامیکاستریپی پیدا نکنیم که تا این اندازه با هنری چون سینما، بده-بستان فرهنگی داشته باشد.
ورود رنگ به آثار هرژه
سالهای نیمۀ اول دهۀ ۴۰، گرچه در شمار سالهای کمکاری «هرژه» بود، اما او با چاپ داستانهای «تنتن» در مجلۀ لواسوآر، که توسط نازیها اداره میشد، ارتباطش را با دنیای کمیکاستریپهای مورد علاقهاش همچنان زنده نگه میداشت.
این سالها همچنین مصادف بود با تحول در سیستم چاپ و نشر. انتشارات «کاسترمن» به «هرژه» پیشنهاد داد اگر تعداد صفحات کتابهایش را به ۶۲ صفحه کاهش دهد، حاضر است داستانهای مصورش را به صورت ۴ رنگ به چاپ برساند. «هرژه» از این پیشنهاد استقبال کرد. از گل آبی به بعد، او سعی کرده بود با کمکردن از تعداد صفحات، ماجراها را هرچه بیشتر به عالم واقعیت نزدیک کند. از آنجا که در طول جنگ جهای دوم، قیمت کاغذ تا ۵۰ درصد افزایش پیدا کرده بود، او میتوانست با مانوری هوشمندانه و با بخشیدن رنگ به داستانهایش و اصلاح و بازسازی آنها، به کتابهایش جذابیتی دوچندان ببخشد. بنابراین عمدۀ فعالیتهای او در این دوران به بازسازی و اصلاح رنگآمیزی نسخههای سیاه و سفید قدیمی گذشت.
با واردشدن عنصر رنگ، حجم کارها خود به خود افزایش مییافت و دیگر وقتی برای پرداختن به داستانهای بعدی و طراحی شخصیتها باقی نمیماند. «هرژه» چارهای نداشت جز آنکه برای این کار یک تیم هنری تشکیل دهد. نخستین همکار «هرژه» دانشآموز هشتسالهای بود به نام «آلیس دیوس» که از آبرنگ برای رنگآمیزی طرحهای سیاه و سفید «هرژه» استفاده میکرد. آنها به کمک هم رنگآمیزی دو کار جدید «هرژه» را انجام دادند. رنگآمیزی دو داستان راز اسب شاخدار و گنجهای راکام سرخ اینگونه شکل رفت. وسواس «هرژه» اما اجازه نمیداد رنگپردازی کارهای قدیمی را به آلیس بسپرد. بنابراین او به تنهایی در ۱۹۴۳ رنگآمیزی دو داستان گوش شکسته و جزیرۀ سیاه را به عهده گرفت. نتیجۀ کار، خیرهکننده اما طاقتفرسا بود. «هرژه» نمیتوانست از آلیس کوچولو انتظار زیادی داشته باشد. او دیگر داشت ناامید میشد که از بخت بلندش در یک میهمانی با هنرمند دیگری در عرصۀ کامیکاستریپ ملاقات کرد به نام «ادگار پیر جاکوبز». «هرژه» در آغاز از او برای کمک به روند تحقیقات در داستان کمک میگرفت اما در سالهای بعد، دوستی و اعتماد بین آن دو آنقدر عمیق شده بود که «هرژه» به تمامی خود را به او بسپارد. «جاکوبز» مانند «هرژه» کوچکترین جزئیات را با حداکثر دقت زیر نظر داشت و این چیزی بود که خالق ماجراهای «تنتن» میستود. در سالهای بعداز جنگ، استودیوی «هرژه» رفتهرفته شکل میگرفت.
ستارۀ اسرارآمیز
در ۱۹۴۲، زمان انتشار ستارۀ اسرارآمیز [که به نام شهابسنگ نیز معروف است]، «هرژه» فقط آلیس را کنار خود داشت و انبوهی کار که میبایست سر و سامان داده شود. ستارۀ اسرارآمیز نخستین نسخۀ رنگی ماجراهای «تنتن» بود که انتشارات «کاسترمن» منتشر کرد. هرژه بعدها در ۱۹۵۴ اصلاحات کمی در آن صورت داد. ماجرای این کتاب سفر یک گروه علمی به نواحی قطبی، جهت شهابسنگی است که در آن نوعی فنر جدید کشف کردهاند.
«هرژه» در این کتاب بلندپروازیهای سابق را نداشت. طرح داستانی، بداعتها و طرح معماوار سابق را نداشت و از آن ضرباهنگ دیوانهوار سابق خبری نبود. فرصتی برای بداعتهای فرمی، همچون استفادۀ غیرمتعارف و خلاقانه از قاببندی، نبود. «هرژه» تنهایی خواست روایتگر سادۀ یک قصه باشد. میتوانستی پختگی را در طراحی و رنگآمیزی داستان ببینی اما از آن سرزندگی کتابهای قبلی «تنتن» اثری نبود.
ستارۀ اسرارآمیز اما یک ویژگی دارد و آن، آشکارکردن نخستین علاقۀ «هرژه» به نجوم و ستارهشناسی است. شکل تکاملیافتۀ این علاقۀ تازه بیدارشده در «هرژه»، در دوگانۀ هدف کرۀ ماه و روی ماه قدم گذاشتیم در اوایل دهۀ ۵۰ میلادی بروز کرد.
اسرار اسب شاخدار
در اسرار اسب شاخدار، اما «هرژه» همۀ قدرت خلاقانهاش را به کار گرفت تا روایتگر یک داستان قدیمی از دزدهای دریایی و جزیرۀ گنج باشد. شیوۀ معماوار کتابهای قبلی در اینجا کارکرد خلاقانۀ خود را به رخ میکشد و قالب ماجراوار قصههای «تنتن» در این کتاب به جایگاه حقیقی خود میرسد. اسرار اسب شاخدار برای نخستین بار در ۱۹۴۳ منتشر شد و در سالهای پس از پایان جنگ چنان فروشی یافت که هیچ کامیکاستریپی نظیرش را به خود ندیده بود. داستان، دربارۀ گنجی است که «سِر فرانسیس هادوک» برای نوادگاناش به جا گذاشته. «تنتن» و کاپیتان «هادوک» میکوشند ردی از رمز محل گنج را که در سه برگۀ جداگانه و در سه نمونۀ ماکت از کشتی اسب شاخدار جاسازی شده، بیابند. «هرژه» در این کتاب از تجارب بصری قبلیاش در قاببندی و رنگ-آمیزی و طراحی شخصیتها در شکلی پخته و در قالب اثری تجاری و سرگرمکننده، نهایت استفاده را میبرد. حاصل کار، تحرک بصری خیرهکنندهای است که گویی میخواهد از دل کار بیرون بزند.
راز اسب شاخدار پیش از آنکه وامدار هنر سینما باشد، متأثر از ادبیات قرن هیجدهمی و داستانهای مربوط به دزدان دریایی و جزیرۀ گنج است. شخصیت کاپیتان «هادوک»، در این داستان است که شکل گرفته و از زیر سایۀ «تنتن» بیرون میآید؛ تا جایی که «تنتن» سخت میتواند کنترلش کند. «هادوک» برای نخستین بار در این کتاب، ناسزاهای معروفش را به زبان میآورد. ناسزاهایی که ریشههای کهن داشته و از فرط عجیببودن ما را به فکر وامیدارد. این ناسزاها در ترجمۀ فارسی، بدل به ناسزاهای عادی شدند اما صورت عصبانی «هادوک» همین ناسزاهای فارسیشدۀ معمولی را بعد و عمق دیگری میدهد. ما اگر نسخۀ فرانسه یا انگلیسی کتابها را داشتیم –در زمانیکه «تنتن» و ماجراهایش برای ما یک بت دستنیافتنی بود- شاید پی میبردیم که منظور از «Pithecunthropous»، انسانهاییاند که بر مبنای بقایای استخوانیشان شناسایی میشوند و یا منظور از Nictulope، هر جانوری است که در دل ظلمات توانایی دیدن دارد و …» به هر حال اسب شاخدار آنچنان کامل و بینقص مینمود که «هرژه» هیچگاه نیاز ندید آن را اصلاح و بازسازی کند.
گنجهای راکام سرخ
گنجهای راکام سرخ ادامهای بود بر اسرار اسب شاخدار که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم منتشر شد. این داستان، وامگیری هرژه از ادبیات سرگرمکنندۀ علمی-تخیلی ژول ورن بود. کشتی اختراعی پروفسور «تورنسل» شباهت عجیبی دارد به کشتی کاپیتان «نِمو» در «بیستهزار فرسنگ زیر دریا» و جستجوی «تنتن» و «هادوک» و دروستاناش در جزیرۀ گنج، ماجراهای جزیرۀ اسرارآمیز ژول ورن را به یاد میآورد. پروفسور «تورنسل» برای نخستین بار در این کتاب خود را نشان میدهد. این مخترع سنگینگوش که به «تنتن» قول همکاری برای جستجوی گنج داده، قاچاقی وارد کشتی «تنتن» و دوستاناش شده و با ندانمکاریهایش، سرزندگی ماجراهای «تنتن» را دوچندان میکند. او در شش کتاب دیگر «تنتن» حضور دارد. در این کتاب، او با تأکید بر کاغذهایی که «تنتن» آنها را بیارزش میخواند، کمک میکند تا کاپیتان هادوک قصر آباء و اجدادیاش را باز پس گیرد.
هفت گوی بلورین
هفت گوی بلورین رازآمیزترین ماجرای «تنتن» است. این داستان ابتدا در سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۴ به صورت دنبالهدار در مجلات چاپ میشد تا اینکه سرانجام نسخۀ کامل آن در ۱۹۴۸ منتشر گشت. «هرژه» در این داستان از تجربههای دستیارش «جاکوبز» که در گذشته خوانندۀ اپرا بود بهره گرفت تا حال و هوای صحنههای تهدیدکنندۀ ابتدای کتاب را، که در یک سالن نمایش میگذشت، به دقت به تصویر بکشد. «جاکوبز» مسئولیت کامل رنگآمیزی این کتاب را به عهده گرفت؛ هنگامیکه رفتهرفته نخستین شمارۀ مجلۀ «تنتن» ، بعد از پایان جنگ در ۱۹۴۶، شکل میگرفت.
داستان شکلگیری این مجله به ملاقات «هرژه» با «ریموند لبلانک»، رهبر مقاومت فرانسه باز میگشت. در آن زمان، «هرژه» به خاطر همکاریاش با نشریۀ «لوسوآر» در دوران نازیها، تحت فشار بود. دیدار با «لبلانک» وسیلهای بود برای بیرون آمدن از این بحران. «لبلانک» با خوشرویی «هرژه» را پذیرفت و پیشنهاد چاپ ماجراهای «تنتن» در مجلهای ویژه را به او داد. چاپ این مجله تا ۳۰ نوامبر ۱۹۴۷ ادامه داشت و به «هرژه» این فرصت را داد تا ارج و قرب سابق را به ماجراهای «تنتن» -که به علت همکاری «هرژه» با نازیها چندان اعتنایی به آن نمیشد- برگرداند. در همین مجله بود که «جاکوبز» و «آلیس دیوس» برای نخستین بار هفت گوی بلورین را با آبرنگ رنگآمیزی کردند. اما «هرژه»، برای چاپ این داستان، ایدههای بلندپروازانهتری داشت. او میخواست قابهای نقاشیشدهاش نوعی رازآمیزی را القا کنند؛ رازآمیزی که با وحشتی ناشناخته عجین باشد. «جاکوبز» برای این منظور از رنگهای گرم بهره گرفت و آرامش و امنیتی دروغین خلق کرد. امنیتی که چیزی خارج از توان و تصور ما تهدیدش میکند. او سپس با رنگهای تندی چون گوی بلورین آتشینی که حاوی نوعی گاز است و قربانیانش را به خوابی عمیق فرو میبرد، دنیایی از آشفتگی و نابسامانی آفرید که روح طرحهای رنگشدۀ «هرژه» در این اثر خاص است. هفت گوی بلورین، اینگونه به یکی از موفقترین کارهای «هرژه» تبدیل شد و او را بر آن داست که استودیوی شخصی کوچک تازهتأسیساش را برای سالهای بعد وسعت دهد.
معبد خورشید
معبد خورشید، منتشرشده به سال ۱۹۴۹، ماجراهای هفت گوی بلورین را در پرو دنبال میکند. در این داستان، «تنتن»، «میلو»، کاپیتان «هادوک» به دنبال پیداکردن پروفسور «تورنسل» –که در قسمت پیشین دزدیده شده بود- سر از معبد اینکاها درمی-آورند و تا مرز سوزاندهشدن توسط اینکاها پیش میروند. چیزی که در این کتاب هم به چشم میخورد توجه به جرئیات است. این ریزبینی را در رنگآمیزی تابلوهای ترسیم شده نوسط «هرژه» میتوان دید، یا در طراحی لباس کاهنان معبد اینکاها و … «هرژه» در طراحی این داستان، به وضوح به فیلمهای پرزرق و برق تاریخی نظر داشته، در صحنۀ مراسم سوزاندن «تنتن» و دوستاناش، پروفسور «تورنسل» همه چیز را شبیه پردۀ سینما و یک نمایش تاریخی میبیند.
این آشکارترین اشارهای است که «هرژه» ، از زبان آدمهایش به دنیای سینما میکند. معبد خورشید، آنقدر جاذبه داشت که در اواخر دهۀ شصت یک انیمیشن بلند از آن تهیه شد. «هرژه» بر تولید این انیمیشن بلند سینمایی نظارتی تام و تمام میکرد و کارگردانی و نویسندگی فیلمنامۀ آن را برعهده داشت.
«تنتن» در سرزمین طلای سیاه
«تنتن» در سرزمین طلای سیاه، در واقع در نیمۀ اول دهۀ ۴۰ شکل گرفت اما به خاطر شروع جنگ و اشغال بلژیک، در ۱۹۵۰ چاپ شد. «تنتن» این بار به خاورمیانه، به یک کشور خیالی عربی به نام «حمد» میرود تا از راز بنزینهای تقلبی فروختهشده به اروپا سر دربیاورد. «هرژه» با این کتاب، بار دیگر به فضای داستان خرچنگ پنجهطلایی باز میگردد. او قهرمانهایش را به صحرا برد تا بار دیگر سراب را تجربه کنند.
فضای این کتاب، اما شوخ و شنگتر از خرچنگهای پنجهطلایی است، هر چند تجربههای بدیع بصری آن کتاب را ندارد. هرژه میخواهد روایتگر قصهای سرراست باشد، به همراه مقداری طنازی و شوخی با فرهنگ اعراب. عامل شوخیساز دیگر، عبدالله پسر شیطان امیر «حمد» است که با سیگارهای فشفشهایاش، شخصیتهای قصه را ذله میکند. «تنتن» در سرزمین طلای سیاه بیشتر یک کمدی اسلپاستیک است. این، تنها کتاب «هرژه» است که به شوخیسازی بیش از طرح معما و حادثهپردازی و ماجراجویی علاقه دارد. «هرژه» گویی با این کتاب خواسته، کمی به خود استراحت داده و فضای جدی کتابهای قبلی را از بین ببرد.
در ۱۹۷۰، به سفارش طرف قرارداد در بریتانیا، «هرژه» نسخۀ دیگری نیز از این کتاب ارائه داد.
هدف کرۀ ماه و روی ماه قدم گذاشتیم
هدف کرۀ ماه و روی ماه قدم گذاشتیم، اولی چاپ شده در ،۱۹۵۳ دقیقاً ۱۶ سال پیش از سفر نخستین انسان به ماه و دومی در ۱۹۵۴، دوگانۀ علمیتخیلی مشهور «هرژه»اند؛ نگاهیاند به قصههای فضایی ژول ورن، «هرژه» برای خلق این دو کتاب، گروهی از هنرمندانی را که در مجلۀ «تنتن» با او همکاری میکردند گرد خود جمع کرد و استودیوی شخصیاش را گسترش بخشید.
طرح «هرژه» به همان اندازۀ خواست قهرمانان این قصه برای سفر به ماه، در زمان خودش بلندپروازانه بود. طراحی و رنگآمیزی این دو کتاب یکی ازشاهکارهای هنر کامیکاستریپ کارتونی را رقم زد. شخصیتهای همیشگی «هرژه» در این دو داستان، در اوج تکامل و پختگیاند. توجه «هرژه» به جزئیات ساخت موشک، اوج تکنیکی او را در طراحی و رنگآمیزی نشان میدهد. ماجراجویی و دادن اطلاعات علمی در مورد مسائل فضایی و هستهای را میتوان از انگیزههای مهم «هرژه» در خلق این دو کتاب عنوان کرد. توصیفی که قهرمان او از کرۀ ماه، پیش از قدمگذاشتن بر روی آن، ارائه میدهد فراموشنشدنی است:
«چطور براتون توصیف کنم!… منظرهای از کابوس، مرگ، اندوه… نه درختی، نه گلی، نه یک خربزۀ سبز، نه پرندهای… نه صدایی، نه ابری… توی آسمون سیاه، هزار تا سیاره هست… اما چه ستارههایی… بیحرکت، یخزده، بدون اون همه درخشندگی که از زمین به نظر میاومد!»
این دو قصۀ ماجراجویانه، مفرحترین کتابهای «تنتن»به حساب میآیند. با این دو کتاب، شهرت «تنتن» عالمگیر میشود و این شخصیت داستانی به عنوان نماد ملی «بلژیک» شناخته میگردد. هدف کرۀ ماه و روی ماه قدم گذاشتیم، ماجراهای «تنتن» را به دور دنیا بردند و به بیش از ۵۹ زبان زندۀ دنیا ترجمه شدند.
ماجرای «تورنسل»
تیراژ آثار «هرژه» ناگهان سیر صعودی پیدا کرد و کامیکاستریپهای «تنتن» ارج و قربی همچون آثار والتدیزنی یافتند. حال دیگر «هرژه» قادر به خلق هر کاری است؛ او غیرممکن را ممکن کرده. کتابهای بعدیاش در پی این موفقیت، درخششی چندباره یافتند.
یکی از این کتابها، ماجرای «تورنسل» است. کتابی با درونمایۀ سیاسی که آشکارا نگاهی دارد به جنگ سرد. «هرژه» به ناگاه تصمیم میگیرد قهرماناناش را وارد این بازی سیاسی کند. این اثر «هرژه» ، چاپ شده به سال ۱۹۵۶ از کلیشههای فیلمهای جاسوسی با مضامین سیاسی/تبلیغی، همچون مجموعۀ «جیمز باند»، هنوز همهگیر نشده بود اما «هرژه» با ذهن سینماییاش میدانست چطور یک کامیک-استریپ جاسوسی را به طریقۀ سینمایی تصویر کند. به واقع، دستاوردهای او سالها بعد در ژانرهای مختلف سینمایی به کار گرفته شد. در ماجرای «تورنسل» «هرژه» به تناوب از پردۀ عریض اسکوپ در کادربندیهایش استفاده میکند تا آب و رنگی به روز شده به قصههای سینماییاش داده باشد. «هرژه» در جایی گفته «من کتابهایم را مانند یک فیلم سینمایی در نظر میگیرم، نه داستان اهمیت دارد و نه توصیفها. آنچه مهم است، تصاویرند.» و در ماجرای «تورنسل» واقعاً این تصاویرند که حرف اول را میزنند. «هرژه» در این فیلم، از فرم فیلمهای خبری و مستند نهایت استفاده را میکند تا به تصاویر خود سندیت بیشتری داده باشد.
ماجراهای کوسههای دریای سرخ
ماجراهای کوسههای دریای سرخ چاپ شده به سال ۱۹۵۸ را میتوان به نوعی مروری بر اکثر شخصیتهای داستانهای قبلی دانست. در این کتاب کاستافیوره، الیورد افیگور، راستابوپولوس، تبهکار، آلکازار، یاب الحر، بن خالش، لذاب، مولر، عبدالله و بسیاری دیگر حضور دارند و همچنان با ماجراجوییهای خود، جریان داستان را به پیش میبرند. با خواندن کوسههای دریای سرخ، ناخودآگاه یاد «جیمز باند» میافتیم و به این فکر میکنیم که فیلمهای «جیمز باند» در دهۀ بعد، تا چه اندازه وامدار قصههای «تن-تن»، خاصه این کتاب بودند. تنوع مکانی این داستان را حتی در قصههای پرضرباهنگ اولیه هم نمیتوان سراغ گرفت. «هرژه» ناگهان تصمیم گرفته فرم قصههای اولیهاش را تجربه کند. حاصل کارش البته بسیار متنوعتر و تا حدودی شلوغ است. در این شلوغی گیجکننده، به زحمت بتوان یک خط داستانی سر هم کرد. ما فقط ماجرا میبینیم و قهرمانانی که همچون آدمهای قصۀ دور دنیا در هشتاد روز، به همه جا سرک میکشند. ضرباهنگ قصه در کوسههای دریای سرخ ما را یاد فیلم «مردی از ریو» ساختۀ «فلیپ دوبروکا» محصول ۱۹۶۴ با بازی «ژان پل بلموندو» میاندازد. آن فیلم با وجودی که اشارهای مستقیم به شخصیت «تنتن» نداشت اما اقتباس آشکاری بود از دو قصۀ هفت گوی بلورین و گوش شکسته. ضرباهنگ فیلم «دوبروکا» اما تند، دیوانهوار و غیرطبیعی بود. چنین ضرباهنگی، با همۀ تنوع مکانی و شخصیتیاش، را تنها میتوان در کوسههای دریای سرخ سراغ گرفت. گوش شکسته و هفت گوی بلورین، در مقایسه با کوسههای دریای سرخ به مراتب داستانهای آرامتریاند.
تنتن در تبت
«تنتن در تبت» منتشر شده به سال ۱۹۶۰، در پی یک بحران روحی شکل میگیرد. در آن زمان، زندگی خصوصی «هرژه» دچار بحران شده و زندگی زناشوییاش با همسرش به بنبست کامل رسیده بود. تنوع مکانی و شخصیتی دیوانهوار کتاب قبلی «هرژه» –کوسههای دریایی سرخ- شاید از همین علت ریشه میگرفت و شاید «هرژه» میکوشید نبود سرخوشی در زندگی خصوصی و خانوادگیاش را با چنین ضرباهنگ دیوانهواری پر کند. «تنتن در تبت» اما یکسره رویکردی متفاوت را به نمایش میگذارد. در اوج بنبست مداوم زندگی، «هرژه» تصمیم میگیرد به آرامشی که قبلاً در داستانهایش یافت نمیشد، نقب بزند. این آرامش یکباره با ماجراجوییها و شر و شور «تن-تن» نمیخواند. در این کتاب، تنها جایی که نشانهای از تنش و بحران میبینیم جایی در اوایل داستان است که «تنتن» خوابش برده و ناگهان وحشتزده دوستش «چانگ» را صدا میزند. در این صحنه، در یک نمای عمومی خیرهکننده، آرامش مردم جمعشده در رستوران هتل محل اقامت «تنتن» و «هادوک» را بر هم ریخته میبینیم. تنها این «تورنسل» است که شاید به خاطر گوش سنگیناش، به این همه قیل و قال بیاعتنا میماند و در کمال آرامش به مطالعهاش ادامه دهد.
پس از این صحنه، «تنتن» به دنبال دوستش «چانگ» که لحظاتی بعد خبر میرسد هواپیمایش دچار سانحۀ هوایی شده، به کوههای هیمالیا میرود تا در آنجا انسانیتی گویی فراموششده را با پیداکردن دوستش، که گویی از جهان برزخ برای دیدار او بازگشته، کشف کند. سبک بصریاش که «هرژه» برای رسیدن به چنین مضمونی برگزیده، سرشار از سادگی و بیتکلفی است و شاید به خاطر این سادگی بیش از حد است که نمیتوان همچون خود «هرژه»، «تنتن در تبت» را بهترین کارش دانست.
نمای درشت هواپیمایی سقوطکرده در میان برف در قلههای هیمالیا، بیشتر میخواهد فاجعهای انسانی را تصویر کند نه آنکه همچون کتابهای قبلی «هرژه» صناعتی تکنیکی را به رخمان بکشد.
بعد از چاپ این کتاب بود که «هرژه» تصمیم گرفت انزوایش را بشکند و پایش را از بلژیک بیرون بگذارد. او که تا پیش از آن تنها برای جمعآوری اطلاعاتی برای کتابهایش به سوئیس سفر میکرد، توانست به دانمارک، سوئد، یونان، ایتالیا، اسپانیا، انگلستان و ایالت متحد سفر کند. سفر تاریخی او به چین و تایوان پس از دعوتی که در ۱۹۳۹ از او شده بود، در همین دوران صورت گرفت.
جواهرات کاستافیوره
کتاب بعدیاش، جواهرات کاستافیوره، محصول ۱۹۶۳ نتیجۀ همین دوران آرامش است. این بار حتی از آن ماجراجویی نیمبند «تنتن در تبت» هم خبری نیست. کتاب به تمامی یک قصۀ خانوادگی با مایههای کمرنگ، از یک قصۀ پلیسی است. این بار به قصر محل زندگی «تنتن» و کاپیتان «هادوک» برده میشویم، اجازه مییابیم آنها را در فاصلۀ بین ماجراجوییهایشان، چگونه در این قصر درندشت، گذران زندگی میکنند. جواهرات کاستافیوره به ما نشان میدهد که آنها زندگی چندان آرامی هم ندارند. اما برای آدمهای ماجراجویی همچون «تنتن»، «هادوک»، «میلو» و حتی «تورنسل»، دردسرهای ناشی از آمدن «کاستافیوره»، خوانندۀ زن جنجالبرانگیز و وجود کولیها در نزدیک قصر، نهتنها دردسر نیست که عین آرامش تلقی میشود. در جواهرات کاستافیوره ما مدام منتظر حادثهای هستیم اما هر بار متوجه میشویم رودست خوردهایم. قطع برق در هنگام ضبط مصاحبۀ تلویزیونی با کاستافیوره، تنها به خاطر یک خبرنگار مزاحم است و سرقت جواهرات کاستافیوره که به کولیها نسبت داده میشود، دست آخر کار زاغی که کنار قصر لانه دارد، از آب درمیآید.
شاید تنها حادثۀ مهم جواهرات کاستافیوره، وجود دستگاه تلویزیون باشد؛ دستگاه تلویزیونی که گروه خبری به داخل قصر آوردهاند و دستگاه تلویزیونی اختراعی «تورنسل» که ظاهراً قرار است رنگ را نگه دارد اما همه چیز را کج و معوج پخش میکند. در این صحنه، تماشای تصاویر تلویزیونی اختراعی «تورنسل»، تنها باعث اختلال دید قهرمانهای قصه میشود. بدینگونه «هرژه» نیش و کنایهای به رقیب سینما در آن سالها، یعنی دستگاه نمایش خانگی میزند. جواهرات کاستافیوره به ما میگوید: «هرژه» عاشق هنر سینما بود ولی ترجیح میداد ستایشاش را از طریق هنر کامیکاستریپ نثارش کند.
پرواز شمارۀ ۷۱۴
پرواز شمارۀ ۷۱۴ در ۱۹۶۸ را شاید بتوان یکی از بهترین قصههای «هرژه» دانست. آن هم نه به خاطر تجربههای بصری و فرمهای ناب تصویری که در این کتاب چندان اثری از آنها نیست بلکه به خاطر هماهنگی قصۀ پرپیچ و خماش با شیوۀ تقطیع نماهای کتاب، شیفتگی «هرژه» به تصاویر سینماییاش را میشود در جایجای کتاب دید. به عنوان مثال در صحنۀ فرود هواپیمای دزدیدهشده در جزیرۀ غیرمسکونیای که همۀ بَدمنهای آثار قبلی «تنتن» در آن منتظرند. خود موضوع هواپیماربایی، از موضوعات داغی بود که چند سال بعد به شدت در سینما شایع شد.
پرواز شمارۀ ۷۱۴ همچون کتابهای قبلی زیاد به رمز و راز نمیپردازد. آن را دور میزند و دست آخر میگذارد که آن معما، همچنان رازی ناگشوده باقی بماند. در پایان کتاب، سفینهای که قهرمانان قصه را سوار میکند، با پاک کردن ذهن آنها ما را با یک موقعیت اسرارآمیز رو به رو میسازد. موقعیتی که نمیتوان شرحی بر آن نوشت. حتی ما به عنوان راوی دانای کل یا کسی که شاهد همۀ ماجراهاست، اجازه نمییابیم بدانیم داخل آن سفینۀ فضایی چه میگذرد. فقط میدانیم این سفینۀ مرموز فضایی، بَدمنهای داستانهای «تنتن» را برای همیشه از این دنیا محو کرده است.
و آخرین اثر هرژه: تنتن و پیکاروها
در «تنتن و پیکاروها»، با بَدمنهای دیگری رو به رو میشویم که شاید آن سفینۀ فضایی نتوانسته آنها را با خود ببرد. بَدمنهای مورد اشاره، این بار از آمریکای لاتین سردر میآورند. این قصه که از آن به عنوان کارناوالی در پیکارو نیز یاد میشود، دربارۀ دامی است که یک دولت کودتایی آمریکای لاتین برای «تنتن» و یارانش میگذارد و «تنتن» با علم به وجود این توطئه، برای نجات جان دوستانش به مرکز بحران سفر میکند. این کتاب از نظر سبک نقاشیها و شیوۀ رنگآمیزی با دیگر آثار «تنتن» تفاوتهای اساسی دارد.
در این کتاب، برای نخستین بار، لباسهای مد روز را به تن توریستهایی میبینیم که راه گم کرده و به «تنتن» و دار و دستۀ انقلابیاش برخورد کردهاند. «تنتن» در این کتاب در مقام یک انقلابی قد علم کرده و برخلاف منش همیشگیاش این بار نقاب به چهره میزند و در جشن کارناوالی که در شهر به راه افتاده، به قلب حکومت کودتا نفوذ میکند تا زمام امور را به حکومت انقلابی سابق سپرده و دوستانش را رهایی بخشد.
«تنتن و پیکاروها» به قصههای اولیۀ «تنتن» رجوع میکند؛ به اثری چون گوش شکسته «هرژه» اما آن ضرباهنگ تند و تنوع مکانی را برنمیگزیند. مکان حوادث فقط قلب حکومت استبدادی و جنگل حومۀ آن، محل اقامت انقلابیون است. ژنرال «آلکازا»ر قدرت از دست داده، ما را یاد «فیدل کاسترو» میاندازد. گویی «هرژه» در این آخرین مجلد از ماجراهای «تنتن» سعی میکند در مورد تحولات سیاسی این منطقۀ همیشه بحرانزده –آمریکای لاتین- موضعی لیبرال اتخاذ کند.
با «تنتن و پیکاروها» پروندۀ این مجموعۀ جذاب و طولانی بسته میشود. «تنتن و آلفاآرت»، در ۱۹۳۸، با مرگ «هرژه» ناتمام باقی میماند. نسخههایی که افراد دیگر از این کتاب، در سالهای بعد ارائه دادند با موفقیت رو به رو نشد. یکی از این نسخهها با عنوان متر الفبا در سالهای اخیر به زبان فارسی ترجمه شده، اثری مشوش و درهمریخته که حتی در الفبای طراحی اشکال دارد. گویا اصل داستان دربارۀ اعضای یک گروه مذهبی است که «کاستافیوره»ی خواننده به تازگی در آن عضو شده است. در این میان، قتلی رخ میدهد که «تنتن» با کنجکاوی فراوان پیگیرش میشود… ادامۀ داستان را کسی نمیداند. از شواهد برمیآید که «هرژه» دوست نداشته اسرار کارش را به هر کسی نشان دهد. نسخههای جعلی این کتاب پس از مرگ «هرژه» ، ثابت میکند که وسواس «هرژه» در این مورد چقدر درست بوده است.
در ۱۹۷۷، پس از مدتها کشمکش و دست و پنجه نرمکردن با انواع بحرانهای روحی، از همسر اولش جدا شد و با «فتی ولامنیک» یکی از هنرمندان استودیوی «هرژه» ازدواج کرد. در ۱۹۷۹ وقتی «تنتن» پنجاهساله شد، شاهد مراسم باشکوهی بود که به خاطر این رویداد در سراسر جهان برپا گردید. وزارت پست بلژیک هم سنگ تمام گذاشت و تمبری با عکس او، «میلو» و کاپیتان «هادوک» چاپ کرد. در همین سال، دوست صمیمیاش، «اندی وارهول»، چهار پرتره از «هرژه» را در قالب یک مجموعه روانۀ بازار کرد. موزۀ «تنتن» در بروکسل افتتاح شد و از مجسمۀ «تنتن» و «میلو» در حیاط مرکزی موزه پردهبرداری شد. در ۱۹۸۱ با دوست بسیار عزیزش، کسی که الهامبخش بخشی از کارهایش بود، پس از سالها دیدار کرد. سال بعد، مجمع ستارهشناسی بلژیک، سیارۀ جدید کشفشده میان مریخ و مشتری را «هرژه» خواند.
هرژه در ۳ مارس ۱۹۸۳ در بلژیک از دنیا رفت.
منبع: شماره ۵۳ نشریه فارابی
رفتم به دوران نوجوانی. سن من به خواندن کتابهای تن تن قد نمی دهد هر چند در کودکی همیشه آنها را در کتابخانه پسرعموهایم می دیدم. من مجموعه کارتونهای تن تن را در نوجوانی دیدم و مخصوصا تن تن در معبد خورشید یادم هست. در همان دوران کتابهای تن تن، چه ترجمه انگلیسی و یا فارسی شان، بسیار پرطرفدار و کمیاب بودند وخیلی ها به دنبال یکی از آن کتابها برای کامل کردن آرشیوشان می گشتند. چند سال پیش تمام آن کتابها به صورت اسکن شده و با فرمت پی دی اف روی سایتهای اشتراک فایل قرار گرفتند و خیلی ها به آرزوی دیرینه شان رسیدند.
چه کردی اول صبحی باهامون دکتر!
تمام اون خاطرات زنده شد (:
تن تن انتشارات یونیورسال…
کاش اسکن همه این کتابها بدون هیچ کم و کاست قابل دانلود بود ):
سلام من خیلی از کتاب های تن تن را خوانده ام و مثل کتاب های ژول ورن چند مشکل دارم. مثلا مردم آفریقا و دیگر نقاط جهان غیر از غرب را عقب مانده، احمق و… نشان می دهد. مثلا کتاب سفر به کنگو یا سفر به آفریقا این طوری است. در این کتاب تن تن بی رحمانه حیوانات را می کشد و مردم محلی هم آنقدر عقب مانده اند که گاه به پرستش تن تن می پردازند. در کتاب های تن تن همه مردم جهان غیر از غربی ها وحشی، بی رحم، عقب مانده، تروریست و … هستند. درست مث همین داستان در کتاب های ژول ورن هم وجود دارد.
این مقاله فکرکنم جزو معدود مقاله های خیلی بلندتون بود که من کامل کامل خوندمش
خیلی حس خوبی پیدا کردم، ممنون
برخلاف بسیاری از دوستان، بنده به هیچ وجه از تن تن و ماجراجویی هایش لذت نبردم!
دلایل خاصی هم وجود دارد که افرادی مانند من از این سری کمیک ها لذت نمی بریم یکی از دلایل می تواند این باشد که کوچکترین اثری از احساسات در این کمیک ها دیده نمی شود! تن تن به عنوان شخصیت اصلی داستان کاملاً بی روح عمل می کند مانند یک ربات انسان نما… نه عاشق می شود، نه چندان رابطه ی دوستی درست و حسابی با هیچکدام از اطرافیانش دارد ( البته بجز سگ همیشه همراهش) و برخلاف یک شخصیت پخته و با پرداخت خوب از نظر شخصیت پردازی، تن تن تقریباً هیچوقت اشتباه نمی کند! تمام معما های تن تن در انتها حل می شوند و به همین راحتی! داستان به پایان می رسد. به نظر بنده استراتژی والت دیزنی مبنی بر عدم توافق با هرژه کاملاً درست بود چون به هیچ عنوان چه از نظر احساسی ( انیمیشن دامبو و سفید برفی را تصور کنید!) و چه از نظر پیام های اخلاقی ( که این سری کمیک تقریبا تهی از این پیام هاست) و چه از نظر گردآوری مخاطب در گیشه نمی توانست موفق باشد. ( برای نمونه تن تن اسپیلبرگ با آن همه هزینه تنها حدود ۳۵۰ میلیون دلار در کل دنیا فروش کرد!)
البته تمامی این موارد نظر شخصی بنده ی حقیر بود و به هیچ عنوان قصد توهین به طرفداران و خود اثر نداشتم. ( پدر بنده هم از طرفدار های پروپاقرص این مجموعست!)
قبول دارم که شاید داستان های تن تن پیام اخلاقی خاصی نداشته باشند ولی از نظر سرگرم کردن مخاطب موفق بوده اند و البته باید به زمان اولین انتشارشون هم دقت کرد چون برا اون سال ها واقعا نوآورانه بودن
فوق العاده عالی و نوستالژیک بود، من بسیاری از کتابهای تن تن و میلو رو خونده بودم اما اطلاعاتم در مورد نویسنده این مجموعه کتابها خیلی کم بود، واقعا از مطالب ارزنده شما در سایت یک پزشک سپاسگذارم
بسیار عالی بود ، جزو معدود روزهایی که من کار روزانم را متوقف کردم تا برگردم به دوران کودکی ، یواشکی خوندن کمیک های ممنوعه ، قرض دادن و قرض گرفتن اونها توی مدرسه ، مجموعه کلکسیونی که هیچ وقت کامل نمی شد چون برای پیدا کردن تک تک این مجموعه باید شهر به شهر و کتاب فروشی به کتاب فروشی می گشتیم و تازه اگر پیدا می شد نسخه های مخدوش دست دوم بود .
دوستانی که سالهای بعد از دهه ۵۰ به دنیا اومدند انتظار نداشته باشند نوستالژی غیر قابل وصف ما را با این مجموعه درک کنند ، دوران شما ، همه چیز با بالاترین کیفیت در دسترس بوده ، دنیاتون پر از قهرمان و ضد قهرمان های بزرگ و کوچک بود … ما با این خبرنگار کوچک زندگی کردیم .
خیلی ممنون از پست زیبایی که گذاشتید. خاظرات زیادی رو برای من زنده کرد.
من سالهای خیلی دور کتابی داشتم که اگه اشتباه نکنم مربوط به کانون پرورش فکری بود.
در این کتاب تن تن و چند تا از قهرمانهای مغرب زمین با رستم و تعدادی از پهلوانای مشرق زمین مبارزه می کنند.
کتاب جالبی یود. چیزی از این کتاب میدونید؟ من هرچقدر گشتم نتونستم دوباره پیداش کنم.
سلام
منظور شما کتاب کتاب تن تن و سند باد است .
http://www.digikala.com/Product/DKP-41144/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%86-%D8%AA%D9%86-%D9%88-%D8%B3%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%AF
ای کاش هرگز کتاب هاش تموم نمی شدند.
اتفاقا ما هم در کتابخوان با شما هم نظریم که رمانهای گرافیکی بسیار مهماند. قبلا هم دو مطلب دراین باره کار کردهایم:
http://blogs.tarjomaan.com/books/archives/344
http://blogs.tarjomaan.com/books/archives/117
عشق من ، تن تن .
عشق من ، تن تن
بی نظیر
دکتر عالی بود
از ائل تا اخرش رو خوندم…ما که خیلی جوونیم اما من بسیاری از اسکن کتاب های تن تن رو تونستم از سایت کتابناک دانلود کنم…اگر پیدا نکردید می تونم برای اقای دکتر مجیدی ایمیل کنم تا اگر صلاح دونستن اپلود کنند.
دکتر جان باز مثل همیشه مارو از کارو زندگی انداختین :))
خواستم بگم عالی بود فوقالعااااده …
با عرض پوزش از دوستان پیشکسوت ،من یک دهه هفتادی ده شصتی نما هستم که هرچند برای دوستان غیر قابل باور، ولی چنان حس نوستالژیکی من رو در برگرفت هنگام خوندن مقاله که حد نداشت … من بیشتر تمایلات ماجراجویانه و تا حدودی گیکی خودم رو مدیون جناب تن تن و خالق اعجاب انگیزش بودم … حس میکنم بزرگ شدن میون لوکیشن های این ماجرا ها یکی از دلچسب ترین بخش های کودکی من بود مخصوصا ماجرای غارهیولا که من مصرانه هم احساس میکنم تجربه ی حضور تو اون کوهستان سرد برفی رو تو خاطرات دارم .!!!
پرچانگی ناشی از هیجانات برامده از این مقاله دلچسب رو بر من ببخشید
و خدا قوت دکتر عزیز 🙂
من چند نسخهی یونیورسال تنتن رو از پدرم به ارث بردم. چندتاش رو هم بعدها خودم خریدم و نه چاپ یونیورسال
لطف کنید محلی برای خرید مجموعهی کامل معرفی کنید که واقعا نیاز داریم.
چرا بنر استخدام در یک پزشک رو برنمی دارید؟؟
اگه هنوز هم دنبال نویسنده می گردید پس چرا ایمیل سه هفته پیش منو هنوز جواب ندادی؟
واقعا جالب بود…
خوشبختانه تمام کتابای تن تن از اپلیکیشن بازار با کیفیت خوب قابل دانلوده…
واقا داستان های جالبی می نوشت خیلی قشنگ بود
سپاس از مطلب شما
بنده خدا نبود ببینه که بلاخره امریکایی ها شخصیت تن تن رو قبول کردن و فیلم پر خرجی هم از روی این شخصیت ساختن
واقعا مطلب خوب و کامل و عالی بود
من شدیدا علاقه پیدا کردم تا برم دنبال داستان های تن تن و بخونمشون
سلام خیلی ممنون از از این پیچ واطلاع رسانی عالی تون می خواستم بدونم سری کامل این کتابها که شامل ۲۴ مجموعه هستش از جایی میتونم خریداری کنم لطفاً راهنمائیم کنین باتشکر
۱. تنتن در سرزمین شوراها (۱۹۲۹)
۲. تنتن در کنگو (۱۹۳۱)
۳. تنتن در آمریکا (۱۹۳۲)
۴. سیگارهای فرعون (۱۹۳۴)
۵. گل آبی (۱۹۳۶)
۶. گوش شکسته (۱۹۳۷)
۷. جزیره سیاه (۱۹۳۸)
۸. عصای اسرار آمیز (۱۹۳۹)
۹. خرچنگ پنجه طلایی (۱۹۴۱)
۱۰. ستاره اسرار آمیز (۱۹۴۲)
۱۱. راز اسب شاخدار (۱۹۴۳)
۱۲. گنجهای راکهام (۱۹۴۴)
۱۳. هفت گوی بلورین (۱۹۴۸)
۱۴. معبد خورشید (۱۹۴۹)
۱۵. سرزمین طلای سیاه (۱۹۵۰)
۱۶. هدف کره ماه (۱۹۵۳)
۱۷. به ماه قدم گذاشتیم (۱۹۵۴)
۱۸. ماجرای تورنسل (۱۹۵۶)
۱۹. کوسههای دریای سرخ (۱۹۵۸)
۲۰. تنتن در تبت (۱۹۶۰)
۲۱. جواهرات کاستافیوره (۱۹۶۳)
۲۲. پرواز شماره ۷۱۴ (۱۹۶۸)
۲۳. تنتن و پیکاروها (۱۹۷۶)
۲۴. تنتن و هنر الفبا (۱۹۸۳ ناتمام، ۱۹۸۶ چاپ اولیه، ۲۰۰۴ چاپ کامل
عالیه
سلام
ممنون به خاطر متن تون
ولی متاسفانه پر از غلط هایی بود که مشخص می کرد یک تن تن باز متن رو ننوشته و حاصل گردآوری اطلاعات از منابع مختلف بوده!
بسیار ممنون از این پست
پدرم تمام کتاب های ماجرای تن تن و میلو را برایم خرید . همشون . قطع بزرگ ، مصور و با صفحات روغنی و نقاشی های رنگی و درخشان به ترجمه فارسی . چاپ انتشارات یونیورسال آمریکا . این کتاب ها در آمریکا چاپ و ترجمه فارسی شده بود نه در ایران . من بعد از اینکه تمام کتاب ها را دهها بار با اشتیاق و لذت خواندم آنها را به شخصی هدیه دادم تا فرزندش مانند من از خواندن آنها لذت ببرد . اما آن شخص چون خودش کتاب خوان نبود و علاقه ای به این موضوعات نداشت ، کتاب ها را به فرزندش نداد و آنها را پاره کرد و به زباله ریخت . من خودم ورق های پاره شده کتاب های تن تن و میلو را در سطل آشغالشان دیدم
چقدر انسانها با هم فرق می کنند . انگار گوهر و وجود هر آدمی از یک مکان جداگانه ای از هستی به سیاره زمین فرستاده شده
به به ، عجب مقاله ای بود
من خودم عاشق تن تن بودم و الان هم دخترم عاشق تن تن هست
براش همه ی کتاب های تن تن رو خریدم ، البته چاپ های جدیدش رو